یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


چند می‏گیری فیلم تماشا کنی؟


چند می‏گیری فیلم تماشا کنی؟
سینما و تلویزیون در سال‏های پس از انقلاب، در موقعیت دوگانه‏ای قرار گرفتند؛ یعنی هم با فروپاشی و بازیابی هویت و هم با انتظارهای فوق‏العاده‏ای، در میان لایه‏های گوناگون جامعه، روبه‏رو شدند.
در واقع، انقلاب سبب شد تا سینما و تلویزیون، در همه جنبه‏های تماتیك، شماتیك و حتی نیروی انسانی و فنی، در جریان یك دگردیسی قرار گیرند و طبیعی بود كه بسیاری از سینماگران و سیماگران قدیمی، دوره‏ای را در فترت و سكوت، به سر برند. این وضعیت، فرصتی را در اختیار افراد تازه‏ای قراد داد تا برای پاسخ دادن به انتظارهای انقلابی، پا به میدان بگذارند. تئوری‏های جدید، سیاست‏های جدید و شعارهای تازه، راه را به سینمای انقلاب نشان داد. مطالعه تاریخی دگرگونی‏ها و بررسی سیاست‏ها و نگرش‏های مدیران دوره‏های گوناگون سیما و سینما، در این سه دهه، نشان دهنده منحنی رشد و حركت پیشرو سینمای ملی و رسانه ملی، نسبت به سال‏های پیش از انقلاب است. رشد تولیدات سینمایی و شبكه‏های تلویزیونی، دست‏یابی به جایگاه معتبر در سینمای جهان، رشد آموزش دانشگاهی و كشف استعدادهای جوان و مانند آن، از نشانه‏های مهم این تحول هستند. رفته رفته آدم‏های قدیمی نیز به صحنه بازگشتند و با بازیابی و همسویی با نسل جدید، همكاری كردند؛ ولی مشكل سینما و تلویزیون در تعریف دوباره خود و رویارویی با جامعه، همچنان پابرجا ماند.
البته در بدنه سینما، مشكلات جدیدی پدید آمد كه با وجود همه موفقیت‏ها و تحسین‏ها، نمی‏توان مدعی شد كه سینمایی ملی، با هویت تعریف شده داریم؛ زیرا نشانه‏های ضعف بر بدنه نحیف این سینما، به اندازه نشانه‏های موفقیت، هویداست. از ضعف‏های بنیادین تئوریك جریان نقد، مشكلات فیلم‏نامه‏نویسی و قطع ارتباط با ادبیات كهن و مدرن گرفته تا كاستی‏های فنی، كمبود سرمایه، مشكلات صنفی، ضعف تولید، نبود تهیه كنندگان حرفه‏ای در سینما، كمبود یا نبود سالن‏های سینما، حذف سهم سینما در سبد هزینه‏های خانواده، كپی‏های بی‏حساب و غیرقانونی و نگرانی‏های درونی اهالی سینما از محدودیت سوژه و موضوع و رشد جریان سطحی و ساده‏نگری یا ابتذال.
حل این مسائل، نه به سادگی انجام می‏شود و نه می‏توان یك تنه درباره برخی یا حتی یكی از آنها، به داوری و ارائه راه حل پرداخت؛ ولی عجیب‏تر این است كه معمولاً به حل این مشكلات، توجه زیادی هم نمی‏شود. در حقیقت، این یكی از موقعیت‏های دوگانه‏ای است كه سینما و سیما، از آغاز با آن روبه‏رو بوده‏اند.
در میان سیاست‏مداران، احزاب، روحانیان و حوزه‏های علمیه، دانشگاهیان، روشن‏فكران، نوسیندگان، ادیبان و بالاخره توده مردم، انتظارهای فوق‏العاده و متعارضی از سینما پدید آمده است. مصداق‏های این انتظارها را می‏توان در واكنش به فیلم‏ها و سریال‏هایی دید كه با وجود همه مشكلات، تولید شده‏اند؛ حتی می‏توان در مواردی، واكنش‏های این قشرها را مشابه رفتارهای پیش از انقلاب، ارزیابی كرد. احزاب و جریان‏های سیاسی، از سینما، برای تبلیغ شعارهای خود دعوت می‏كنند و در عوض، وجود انتقادهای ساده سیاسی و حتی سینمای اجتماعی را نیز در مواردی با سیاست‏های خود در تعارض می‏بینند. استادان و صاحب نظران علوم انسانی و دانشگاهی نیز برخی برنامه‏های سینما و فیلم‏های سینمایی را بدآموز، غیرعلمی و دارای تأثیر بد، ارزیابی می‏كنند. كمتر روان‏شناس، جامعه‏شناس و اقتصاددانی است كه منتقد جدی سیما نباشد. در میان روحانیان و عالمان حوزه نیز سینما و سیما، در مواردی خلاف شرع و اخلاق تلقی می‏شوند و درباره محتوای فیلم‏ها، موسیقی، بازیگران و حتی زمان پخش برنامه‏های سیما، انتقادهایی وجود دارد. از سوی دیگر، روشن‏فكران و نویسندگان، به نوعی با سینما و تلویزیون قهر كرده‏اند و برنامه‏ها و فیلم‏های آن را تصنعی، عامه‏پسند و مبتذل می‏دانند و به ارتباط و اقتباس سینما از آثارشان، روی خوشی نشان نمی‏دهند.
مهم‏تر از همه، توده مردم هستند كه با سالن‏های سینما، بیگانه‏اند و به ندرت حاضرند برای تماشای فیلمی در صف بایستند و زحمت حضور دو ساعت تماشای فیلم را بر خود هموار كنند. درباره تلویزیون نیز مردم نظرهای گوناگونی دارند كه به طور كلی، نشان دهنده نارضایتی و بی‏رغبتی به برخی برنامه‏هاست.
نارضایتی و بی‏میلی خود اهالی سینما و تلویزیون از فیلم‏ها و برنامه‏ها نیز حكایت جالب توجه دیگری است؛ مثلاً جشنواره بین‏المللی فیلم فجر كه مهم‏ترین رویداد سینمایی سالانه كشور است، با انتقادها و گلایه‏های سینماگران روبه‏روست. بعضی كارگردان‏ها ترجیح می‏دهند كه فیلم خود را در آن مشاركت ندهند. منتقدان نسبت به گذشته، حضوری جدی و فعال ندارند و جلسه‏های نقد و بررسی، پرنشاط نیست. حضور سینماگران در جشنواره، محدود به حضور ستاره‏ها شده و این رویداد، به جشن، شباهت بیشتری یافته است.
در این میان، برای كشف حقیقت، باید به اصالت نیاز به سینما و تلویزیون، با هویت ذاتی آنها اندیشید و نیز این كه سینماگران در هویت‏بخشی به سینمای ملی، تا چه اندازه نقش یافته‏اند. اصولاً در وضع موجود، بضاعت سینمای ایران را در چه حد و قواره‏ای باید دید و از سیما چه انتظاراتی می‏توان داشت؟ بی آن كه قصد كوچك نشان دادن این سینما را داشته باشیم یا آن كه بی‏جهت آن را بزرگ كنیم، باید به واقعیت بزرگی كه پیرامون ماست و همه بدون توجه به آن قضاوت می‏كنیم، توجه شود.
صاحب‏نظران كیفیت كه دانشی ۷۰ ساله است، با وجود تنوع دیدگاه در تعریف و شیوه‏های دست‏یابی به آن، كیفیت را محصول عمل و عوامل انسانی - از تأمین كننده منابع اولیه گرفته تا مدیران، كاركنان جزء و مصرف‏كنندگان - می‏دانند. در حقیقت، محصولی را دارای كیفیت مطلوب می‏شمرند كه همه كسانی كه با آن ارتباط دارند برای بالا رفتن توانایی محصول و برآوده كردن انتظارات مشتری، تلاش كنند. در این راه، همه باید دیدگاهی فراتر از نتیجه مقطعی - یعنی آن چه مستقیماً می‏بینند - داشته باشند. بنابراین، تأمین كننده منابع، با آن كه هرگز مشتری را نمی‏بیند، به نیازها و انتظارهای او می‏اندیشد. مشتری به چرخه‏ای كه محصول را تولید كرده و مدیر و كاركنان نیز به بهبود مستمر و رضایت مشتری و آموزش خود فكر می‏كنند.
با این تفصیل، ارتقای سینما و تلویزیون ما در برآوردن انتظار قشرهای گوناگون، چگونه عملی می‏شود؟ بالا رفتن همیشگی انتظارهای جامعه، از نظر كیفی و كمی، با توجه به رشد و گسترش ارتباطات و محصولات رقیب (ماهواره‏ای، اینترنتی و...) و ارتقای سطح هوش و دانش جامعه، طبیعی است؛ ولی توقع‏های ثانوی و خارج از توان فنی و هنری موجود، پیش از آن كه سینماگران را به رشد بیشتر وادار كند، آنان را دچار روزمرگی و حركت بر خطی ساده و شعاری خواهد كرد. توقع‏های ثانوی را می‏توان در نگرش‏های شخصی، صنفی و منطقه‏ای دید كه ریشه بسیاری از آنها بر پایه كاستی‏های سیستم و ضعف‏هایی در ساختار خانواده و جامعه استوار است و حتی ممكن است برخی انتقادها و انتظارها، از سوءتفاهم یا اشتباه برخیزد. درك نادرست از ماهیت سینما و تلویزیون و به طور كلی از هر اثر هنری و رسانه‏ای كه زاییده تخیل هنرمند است، ریشه بسیاری از این انتظارهای غیرواقعی است. در حقیقت، هنوز بسیاری از مردم، فرق میان واقعیت و هنر و به عبارتی دیگر، امر واقعی و امر برساخته از هنر را نمی‏دانند. تصور عمومی بر این است كه هر چه در سینما و تلویزیون دیده می‏شود،
به منزله واقعیت صددرصد تأیید شده و دارای ما به ازای خارجی است. ریشه تصور بدآموزی از فیلم‏ها و سریال‏ها را می‏توان در این نكته دید؛ در حالی كه اساساً زبان ادبیات و هنر كهن ایرانی، آمیخته با تخیل است و عالی‏ترین جلوه‏های تصویر خیال‏انگیز را در اشعار حافظ، فردوسی، صائب و بیدل، می‏توان دید.
بنا بر اصول علم كیفیت، همگان در به دست آوردن كیفیت، نقش دارند. شرط دانستن و سهیم بودن در این فرآیند، حضور یا اطلاع از چگونگی تولید یا روند ارائه آن است. تولید فیلم و كار سینما، یكی از مشكل‏ترین مشاغل جهان، رده‏بندی و ارزیابی شده است. بنابراین در تهیه یك اثر سینمایی، علاوه بر صرف هزینه گزاف، هزاران نفر و ده‏ها هزار ساعت، برای خلق یك اثر، به كار گرفته می‏شوند؛ در حالی كه بسیاری از متوقعان، حتی یك بار هم در جریان تولید فیلمی قرار نگرفته‏اند، بلكه حتی یك بار هم به سینما نرفته‏اند. وقتی نویسندگان از سینما دوری كنند و صاحب نظران علوم انسانی، شناخت درستی از سینما نداشته باشند و در این شرایط، اهالی سینما و تلویزیون با تحلیلی كلی از اوضاع و احوال، به كلی صورت مسئله را پاك كنند، بهتر از این، نمی‏شود كار كرد؛ یعنی هیچ بهبودی در وضع سینما و سیما به وجود نمی‏آید. تعهد به اصول حرفه‏ای و احترام به تخصص، می‏تواند فرآیند را بهبود بخشد و سینما و سیما را مطابق با انتظارها رشد دهد.
فؤاد ثمین‏
منبع : پرسمان