پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کینه - THE GRUDGE


کینه - THE GRUDGE
سال تولید : ۲۰۰۴
کشور تولیدکننده : ژاپن، آمریکا و آلمان
محصول : سام ریمی و رابرت تپرت
کارگردان : تاکاشی شیمیزو
فیلمنامه‌نویس : استیون ساسکو و شیمیزو
فیلمبردار : هیدئو یاماموتو
آهنگساز(موسیقی متن) : کریستوفر یانگ
هنرپیشگان : سارا میشل گلار، جیسن بر، ویلیام ماپودر، کلی دووال، کیدی استریکلند و گریس زابریسکی، بیل پولمن، تد ریمی، یوکو ماکی، یویا اوزکی و تاکاکو فوجی
نوع فیلم : رنگی، ۹۲ دقیقه


ژاپن. ̎یویکو̎ (ماکی)، مددکار اجتماعی، به عیادت ̎اِما̎ (زابریسکی) زن مریض و بستری آمریکائی می‌رود اما موجودی شبح‌گونه به او حمله می‌کند. ̎کارن̎ (گلار)، دانشجوئی که با نامزدش، ̎داگ̎ (بر) زندگی می‌کند، برای همان سازمان خیریه‌ کار می‌کند. رئیس ̎کارن̎، ̎الکس̎ (ریمی)، به او مأموریت می‌دهد که جای ̎یوکو̎ی ناپدید شده را بگیرد. ̎کارن̎ در خانهٔ ̎اِما̎، ̎توشیو̎ (اوزکی) را پیدا می‌کند ـ پسربچه‌ای که ظاهراً مورد اذیت و آزار قرار گرفته و در گنجه‌ای محبوس شده و از شبح ̎کایاکو̎ (فوجی)، مادر شبح‌گونه‌اش وحشت دارد. پیش از آن نیز، اشباح به پسر ̎اما̎، ̎ماتیو̎ (ماپودر) و همسرش، ̎جنیفر̎ (دووال) حمله کرده‌اند. مدتی بعد، ̎کارآگاه ناکاگاوا̎ (ایشی‌باشی) جسدهای ̎ماتیو̎ و ̎جنیفر̎ را در اتاق زیرشیروانی کنار استخوان آروارهٔ ̎یوکو̎ کشف می‌کند. همان شب، ̎سوزان̎ (استریکلند)، خواهر ̎ماتیو̎، از برادر مرده‌اش پیامی تلفنی دریافت می‌کند و بعد ارواح ̎کایاکو̎ و ̎توشیو̎ او را تا آپارتمان تعقیب می‌کنند و ̎سوزان̎ در همان جا جان خود را از دست می‌دهد. ̎کارن̎ خانه را می‌گردد و متوجه می‌شود که آن‌جا صحنهٔ یک قتل عام بوده است: شوهر ̎کایاکو̎ پس از پیدا کردن دفتر خاطرات ̎کایاکو̎ همسر، پسر، گربه و خودش را کشته است. ̎ناکاواگا̎ به ̎کارن̎ می‌گوید که دو تن از هم‌کارانش که پی‌گیر این پرونده بوده‌اند، به‌طرز اسرارآمیزی جان خود را از دست داده‌اند و سومی ناپدید شده است. روح ̎یوکو̎ به دفتر ̎الکس̎ می‌رود. بعداً جسد هردوشان را پیدا می‌کنند. ̎کارن̎ متوجه می‌شود که یک روز پس از مرگ ̎کایاکو̎، استادی به نام ̎پیتر̎ (پولمن) ـ که عکس‌اش را داخل خانه دیده ـ ظاهراً خودکشی کرده است. او پی می‌برد که ̎کایاکو̎ مخفیانه در تعقیب ̎پیتر̎ بوده و ̎پیتر̎ هم شناختی از او نداشته است. اما شوهر ̎کایاکو̎ در مورد رابطهٔ آنها دچار توهم شده و این فاجعه را پدید آورده است. ̎ناکاگاوا̎، ̎داگ̎ و ̎کارن̎ به خانهٔ ̎اما̎ می‌روند تا به جن‌زدگیِ خانه خاتمه دهند. ̎کارن̎ از انفجاری، جان سالم به‌در می‌برد ولی اشباح هنوز آن دوروبرها می‌پلکند.
● بازسازی یک فیلم ترسناک ژاپنی به همین نام و از همین کارگردان (۲۰۰۳). ریمی به‌عنوان تهیه‌کنندهٔ اصلی با دعوت از کارگردان نسخهٔ ژاپنی برای بازآفرینی فیلم با استانداردهای هالیوود، تا حد زیادی حال و هوا و کیفیت نسخهٔ اصلی را حفظ کرده و به این ترتیب از تکرار اشتباهی که پیش از این تهیه‌کنندگان دیگر با سپردن طرحی مشابه یعنی بازسازی فیلم ترسناک ژاپنی حلقه (هیدئو ناکاتا، ۱۹۹۷) به کارگردانی فیلم‌سازی آمریکائی (گور وربینسکی، ۲۰۰۲)، مرتکب آن شده بودند، می‌پرهیزد. فیلم را به لحاظ ساختار و مضمون باید از جدیدترین نمونه‌های یکی از ژانرهای ادبی/ سینمائی قدیمی و ریشه‌دار ژاپن، یعنی داستان ارواح ژاپنی قلمداد کرد. فیلم هم‌چون نسخهٔ اصلی ضرباهنگ سریعی دارد (که با توجه به ضرباهنگ فیلم‌های ترسناک خود ریمی، در جلب نظر او بی‌تأثیر نبوده) و بیانی مشتشتت (با توجه به وفاداری آن به اصول داستان‌گوئی در این ژانر ژاپنی و در قیاس با نحوهٔ روایت در آثار مشابه آمریکائی). فیلم در اصول کلی پیرو یکی از ژانرهای فرعی ادبی این‌گونه داستان‌هاست که خود در افسانه‌ها و روایات فولکوریک ژاپن ریشه دارد. در گذشتهٔ دور حاکمی ظالم بر یکی از خادمانش خشم می‌گیرد، لذا دستور قتل او، همسر، پسر کوچکش و حتی گربهٔ انها را صادر می‌کند. اما روح پسر و گربه در هم می‌آمیزد و برای انتقام بازمی‌گردد (در این‌جا به‌طور مشخص ترکیب این دو را در قالب هیولائی شاهد هستیم). اما اگر فیلم را براساس تنش اصلی سینمای ترسناک یعنی رابطهٔ جامعه (انسان‌ها) و هیولا که تعیین‌کنندهٔ موضع فیلم و به‌تبع آن مخاطب در قبال هیولاست، بسنجیم، می‌بینیم که هیولاهای فیلم که دراصل طرف مظلوم و قربانیان ماجرا هستند، در مسیر انتقام‌جوئی کور و بی‌هدف‌شان تر و خشک را با هم می‌سوزانند و به این ترتیب امکان هم‌راهی با خود را از مخاطب سلب می‌کنند. در مورد قربانیان آنها شاید بتوان توجیه فیلم‌ساز را پذیرفت که تنها گناه‌شان این بوده که در زمانی نامناسب پا به مکانی نامناسب نهاده‌اند. اما پذیرش احتمالی این دیدگاه تغییری در موضع مخاطب نسبت به هیولاها، که بهره‌جوئی فیلم ساز از آنها صرفاً به‌عنوان عوامل ایجاد وحشت، بی‌توجه به بُعد انسانی آنها، از هرگونه حسی تهی‌شان ساخته، ایجاد نخواهد کرد. در نمونه‌ای آمریکائی از ژانر داستان ارواح مثل جنبش پژواک‌ها (دیوید کوپ، ۱۹۹۹) می‌بینیم که تمام تلاش‌های روح دختر مقتول معطوف توجه دادن زندگان به جنایت انجام شده و فریاد کردن مظلومیت خود است و از این‌رو آزاری به بی‌گناهان نمی‌رساند. بنابراین با وجود این‌که در ظاهر عامل ترسناک فیلم است، برخلاف این‌جا در نهایت در جلب هم‌راهی مخاطبان با خود به‌عنوان قطب مثبت داستان توفیق می‌یابد. از دیگر مضامین فیلم، احساس غربت و تنهائی و تک‌افتادگی شخصیت‌های اصلی آمریکائی در محیط بیگانه (و به واسطهٔ همین حس بیگانگی، ترسناک) ژاپن است. عاملی که فیلم را به دیگر آثار با مضمون مشابه، گرچه از ژانرهای دیگر، مثل گم‌شده در ترجمه (سوفیا کوپولا، ۲۰۰۳) می‌پیوندد. دنباله: کینه ۲ (شیمیزو، ۲۰۰۶).