چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


یادداشتی بر حضور یک قرن کوبیسم/از بن بست بیرون آوردن


آزادی، سرمستی و رنگ گذاری با شعور وحشی گوگن كمتر از هویت متزلزل و رنگ های هراسان و باتردید (اما تبلیغ شده) ون گوگ شنیده می شود. افكار عموم به دنبال نام و داستان های رمانتیك می گردد و به گوش بریدن و عاشق شدن و ماجراهای فریدا بیشتر از زیبایی شناسی علاقه نشان می دهد. بنابراین پی جوی روایت هایی می شود كه اشك خانم های دل نازك را درآورد یا احساسات اروتیك را به نام زندگی هنرمندانه جعل كند.
تحریف تاریخ هنر پلاستیك در سال های اخیر به سینما نیز كشیده شده است. كج پنداری عوامانه سینما را مجبور كرده است تا به دنبال تمایل مردم به شناخت زندگی شخصی هنرمندان موجی از فیلم های غالباً غیر (استنادی) را در این سال ها به بازار عرضه كند. البته به سینما ایرادی نیست، وقتی صحبت اقتباس از زندگینامه به میان می آید در بیشتر موارد می دانیم با چگونه روایتی روبه روییم!ساختن ستاره از لیست تاریخ هنر بحث دیگری است كه آن را به نوشتاری دیگر موكول می كنم.
كوبیسم نیز با نام پیكاسو گره خورده است در حالی كه در شكل گیری و تكامل آن نام های گاه تاثیرگذارتری چون ژرژ براك (Georges Braque) و خوان گری (Juan Gris) حضور دارند كه برخلاف پیكاسو تمامی دوران زندگی شان را در به نتیجه رساندن این ایده بصری صرف كردند؛ در حالی كه پیكاسو پس از كوبیسم تحلیلی و تركیبی و مخصوصاً پس از جنگ دوم همواره در جهت بازگشتی كلاسیستی گام برداشت و گاه آثارش بیشتر از هر نگاه دیگری به میثاق های غیر كوبیك تعلق خاطر داشتند.
اگر كوبیسم برای پیكاسو طی یك دوران یك دهه ای تنها پیشنهاد و راه حلی برای خروج از دنیای بصری ایزوله شده (اوایل قرن بیستم) بود و به وسیله آن محدودیت های كمپوزیسیون های فوویستی و اكسپرسیونیستی را می شكست برای هنرمندی مثل براك تمامی تاریخ هنر شد؛ هرچند براك نیز در الگوهای خشك و مكانیكی سال های ابتدایی كوبیسم (پس از ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۵) نماند و در دوران بلوغ كوبیسم خود (سال های سی) كه باید آن را كوبیسم براك نامید به توانایی توصیف تلطیف شده اشیای هندسی و جنسی از رنگ مایه های پخته و قطعی و كلاژهایی رسید كه پیكاسو بارها در پس زمینه (Background) نقاشی های سال های آینده خود از آنها بهره جست و كمتر به این موضوع توجه شده است كه دقت و توانایی تكنیكی براك در ایجاد «بعد» كه ریشه در آموزش های دكوراتیو پدرش داشت توانست تاریخ هنر را از بن بست هنر دوبعدی روزگار خودش كه در چنگال پرسپكتیو خشك رئالیستی گرفتار شده بود بیرون بكشد.هرچند راه حل براك و دیگر مدرنیست ها در كشف وجوه چندگانه در یك سطح دوبعدی پیش از آنها نیز در هنرهای شرقی به عنوان محور و بنیان اصلی مورد استفاده قرار گرفته بود اما مدرنیسم با زدودن غبار و كهنگی از نگاه هنرهای سنتی و باستانی توانست راهكارهای معاصری برای آن ارائه دهد.
براك متولد ۱۸۸۲ و فرزند یك تزئینات كار ساختمانی در هاور فرانسه بود.در جوانی به كار نقاشی ساختمان پرداخت و توانست توانایی به وجود آوردن نقش سه بعدی بر روی چوب و مرمر را از پدرش بیاموزد، بعدها ایجاد بافت و رنگ پردازی روی چند سطح كه ملهم از همان دوران است را در كوبیسم تركیبی به كار بست، به طور اخص ساخت طبیعت بی جان و فضاهای شهری كوبیك و مناظر و تصاویر دكوراتیو كوبیستی بیشتر از هر كس به تجربیات فضاسازانه براك وابسته است.اگرچه نمی توان حضور تاثیرگذار پیكاسو در كوبیسم تحلیلی را انكار كرد و یا وارد كردن فیگور انسانی به این كمپوزیسیون ها توسط وی را نادیده گرفت اما سنت كوبیسم تركیبی، نتیجه تلاش های براك و خوان گری نقاش اسپانیایی است. هرچند مرگ گری در ۱۹۲۷ موجب شد تا نتواند تعالی و رشد این شیوه را در دهه سی و چهل میلادی ببیند اما براك تا زمان مرگش (۱۹۶۳) بر روشی كه در دهه دوم قرن بیستم كشف كرده بود پافشاری كرد و با وجودی كه در سال های آخر عمر به جز ساده سازی و پیدایش دستاوردهایش سعی و تلاش دیگری نكرد با این حال تاثیر سرنوشت ساز او بر فرم گرایی و تحولی كه در منسوخ نمودن سوژه و محتوا در هنر به وجود آورد فراموش ناشدنی است. باز هم تاكید می كنم ناتوانی او در توسعه پژوهش هایش و عدم خروجش از كوبیسم بخشی از ناكامی او نیز هست.نگاه فرانسوی مآب و صاحب سلیقه و با وسواس او در ساخت تركیبات رنگی كه گاه به تمایلات دكوراتیو و تزئینی نزدیك می شود آن تفاوتی است كه برای چشمان و دستان پرخاشجو و شلوغ و شیطان نابغه اسپانیایی مقدور نبود.چرایی مقاومت هنر پاریسی در مقابل آبستره از دیگر مباحثی است كه در پژوهش های گسترده كوبیك نهفته است. راهكاری كه كوبیسم ارائه داد توانست نیم قرن تمایلات مجردطلب را در اروپا به تعویق بیاندازد.حتی بعدها تجرید به دلیل جان سختی غرب اروپایی، برای شكوفایی و زاده شدن آمریكای شمالی را مستعدتر شناخت و بدان جا مهاجرت نمود. آنچه كوبیسم پذیرفت و پیشنهاد كرد حد اعلای آنالیز و انتزاع تا مرز واقع نمایی (و نه واقعگرایی) است كه از روز تولدش تا به حال با جدیت در مقابل آبستراكسیون مقاومت نموده و مدعی است كه مجموع داشته ها و نظریات مدرنیسم متاخر امكان هیچ حادثه و گرایش بنیادی دیگری را به این نزدیكی ها فراهم نمی آورد.