یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


ساختگرایی پساسوسوری


ساختگرایی پساسوسوری
لوئی ترول یلمزلف(۱۹۶۵-۱۸۹۹) زبان‌شناس دانمارکی. وی در رشته زبان‌شناسی تطبیقی تحصیل کرد، رساله دکتری‌اش را درباره تحولات آوایی زبان لیتوانیایی نوشت و در سپتامبر ۱۹۳۱ حلقه زبان‌شناسی کپنهاگ را تشکیل داد. در آغاز توجه اعضای این حلقه به مسائل نظری و روش‌‌شناختی مطرح در زبان‌شناسی و ارائه مفهومی متفاوت از واج بود اما بعدها یلمزلف و هانس یورگن اولدال به نظریه‌ای جدید در باب زبان به نام تحلیل بنیادی(Glossematics) شکل دادند. این نظریه مشخصا تحت تاثیر ساختگرایی بود.
یلمزلف در مخالفت با یکی کردن فلسفه زبان و نظریه‌پردازی در باب آن، زبان را کلی خودبسنده می‌دانست و پیدایش نوعی جبر زبان را پیش‌بینی می‌کرد(تحلیل بنیادی). این رویکرد زبانی جدید به قصد متمایز کردن آرای مکتب کپنهاگ از صورت‌های سنتی زبان‌شناسی ساختگرا همچون مکتب پراگ طرح شده است. یلمزلف به اصول زبان‌شناسی سوسور وفادار ماند اما تحت تاثیر اثبات‌گرایی منطقی آلفرد نورث وایتهد، راسل و کارناپ سعی کرد نظریه‌ای براساس اصول موضوع ارائه دهد.
از آثار یلمزلف می‌توان به «مبانی دستور عمومی» (۱۹۲۸)، «مقدمه‌ای بر نظریه زبان» (۱۹۳۴) و مقالاتی چون «نظریه‌پردازی درباره تکواژها»، «افعال و عبارات اسمی»، «لایه‌های زبان» و «چکیده‌ای درباره نظریه زبانی» اشاره کرد که در دو جلد تحت عنوان «آثار حلقه زبان‌شناسی کپنهاگ» و در سال‌های ۱۹۵۹ و ۱۹۷۳ به چاپ رسیدند.
یلمزلف معتقد بود نظریات رایج در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، صرفا توصیفی بودند و نمی‌توانستند مبنای نوعی زبان‌شناسی منطقی قرار گیرند. او هم مانند سوسور زبان را از نقطه نظر کاربرد، نظامی از نشانه‌ها می‌دانست اما به لحاظ ساختار درونی زبان را نظامی از نمون‌ها (figurae) تلقی می‌کرد. نمون‌ها، نانشانه‌اند و از ترکیب آنها نشانه‌ها شکل می‌گیرند. تجزیه ساختار درونی به نظامی از نمون‌ها احتمالا تحت تاثیر اندیشه تحلیل واج‌ها به مولفه‌های سازنده‌شان در مکتب پراگ بوده است.
در تحلیل یلمزلف نشانه حاصل عملکرد دو صورت(form) است: صورت معنی(content) و صورت لفظ(expression). البته عملکرد هر نشانه از طریق دو جوهر(substance) نیز بازنمایی می‌شود: جوهر معنی و جوهر لفظ. جوهر معنی بازنمایی روان‌‌شناختی و مفهومی نشانه است. جوهر لفظ مادیتی است که نشانه در آن نمود پیدا می‌کند. این جوهر می‌تواند آوا باشد(چنانکه برای بیشتر زبان‌ها این‌طور است) و یا هر ماده دیگری از جمله حرکات دست(در زبان اشاره).
به بیان دیگر یلمزلف به دنبال شیوه‌ای علمی برای تحلیل به مثابه نوعی نشانه‌شناسی جدید بود. وقتی گوش یک فرد امواج صوتی را تشخیص می‌دهد یک فرآیند شناختی برای ترجمه این امواج به داده‌های معنادار، آغاز می‌شود. به همین ترتیب وقتی چشم داده‌هایی را در جهان پیرامون تشخیص می‌دهد نیز می‌بایست فرآیند تفسیر صورت گیرد. یلمزلف مخالف این عقیده بود که تصاویر نیز می‌بایست به شکل جوهر آوایی یا مفهومی عینی ترجمه شوند تا بتوان آنها را درک کرد.
یلمزلف در راستای نظام‌مند کردن نظریه زبانی سوسور به تمایز لانگ/پارول، دوگانی نظام/فرآیند را افزود. در این معنا، نظام ثابت و فرآیند متغیر محسوب می‌شود. فرآیندها تحت نظارت نظام شکل می‌گیرند و عمل می‌کنند. براین اساس می‌توان آرای یلمزلف را تداوم ساختگرایی پساسوسوری دانست.
یلمزلف به تبع سوسور هدف نظریه زبانی را توصیف همزمانی زبان معرفی کرد. وی هر ساخت صوری زبان مانند واژه یا جمله را بر روی محور همنشینی زنجیره نامید و معتقد بود هر زنجیره زبانی در نتیجه عملکرد سه رابطه هم بستگی(interdependence)، یک سویگی(unilateral) و فراگردی(constellation) به طور مجزا یا در تعامل با دیگر زنجیره‌ها شکل می‌گیرد. در رابطه هم بستگی وجود دو عنصر زبانی مستلزم وقوع همدیگر است(رابطه نهاد و گزاره) و در رابطه یک سویگی یکی از آن دو(صفت و موصوف). در رابطه فراگردی دو عنصر از هم مستقل‌اند(قید).
با اینکه برخی، از آرای یلمزلف این‌طور برداشت کرده‌اند که وی نشانه را به جز وقتی در بافت قرار دارد، غیر قابل تفسیر می‌دانست و در این راه برداشت وی از لفظ و معنی را مکانیسم‌هایی دال بر معنای ضمنی در نظر گرفته‌اند، به اعتقاد یلمزلف معنا، صورت معنی است. حتی اگر جوهر معنی اهمیت داشته باشد می‌بایست آن را نیز با توجه به صورت تحلیل کرد. نه تنها تصاویر و ادبیات از همین اصول را دنبال می‌کنند بلکه دیدن و شنیدن را نیز می‌بایست در سطحی ژرف‌تر، نمود همین مکانیسم دانست.
یلمزلف اعتقاد داشت تمرکز اصلی در مطالعات زبان‌شناختی باید زبان و فرهنگ باشد چراکه در ارتباط با فرهنگ و حافظه جمعی جامعه از دانش که هر روز دستخوش تغییر می‌شود، زبان پیوسته در حال تغییر است. این برداشت یلمزلف از مطالعات زبانی را به‌‌طور خاص ژیل دلوز و فلیکس گواتاری دنبال کرده‌اند.
در حقیقت یلمزلف با معرفی دوگانی‌های معنی/لفظ و صورت/جوهر از مفهوم دال و مدلول سوسور فراتر می‌رود. از این رو وی ابزار مفهومی قوی‌تری برای توصیف گفتمان‌ها و نظام‌های نشانه‌ای غیرزبانی به دست می‌دهد. یلمزلف معتقد بود نظریه زبانی نه تنها برای تبیین نظام زبان و کاربرد آن که به منظور شناخت انسان، جامعه انسانی و کل حوزه دانش بشر طرح می‌شود.
طرح دوگانی‌های معنی/لفظ و صورت/جوهر از سوی یلمزلف در تحلیل نشانه‌شناختی متون تاثیرگذار بوده است. یلمزلف معتقد است هیچ معنایی بدون صورت و هیچ صورتی بدون معنا وجود ندارد. وی به واسطه ارجاع به دو سطح لفظ و معنا(دال و مدلول سوسور) و تلقی صورت و جوهر برای هر یک، از تقلیل نشانه به دوگانی صورت و معنا دور می‌شود.
جوهر لفظ ماده فیزیکی رسانه است مثل عکس‌ها، اصوات ضبط شده و نوشته چاپ شده روی کاغذ. صورت لفظ در زبان، ساختارهای نحوی، فنون و روش‌ها متجلی است. جوهر معنی شامل جهان متن، موضوعات و ژانرهاست و صورت معنی ادبیات را دربر می‌گیرد.
از آنجا که سوسور زبان را صورت می‌داند و نه جوهر، چارچوب یلمزلف امکان می‌دهد متون را طبق ابعاد متفاوت‌شان تحلیل کنیم. بر مبنای آرای یلمزلف می‌توان تحلیلی نظام‌مند از متون به دست داده، شرح مفصلی از ساختمان نشانه ارائه داد. همچنین بر این اساس مشخص می‌شود که مادیت نشانه خود می‌تواند دلالت‌گر باشد.
برای نمونه گرماس براساس مردم‌شناسی ساختگرای لوی استراوس و دوگانی نظام/فرآیند یلمزلف تمایز سطوح و انتقال از سطحی به سطح دیگر را در امکان تلفیق اسطوره‌ها و متون مختلف و خوانش اسطوره‌ها وارد می‌کند. بر این اساس روش عمودی-جانشینی معادل نظام و روش افقی- همنشینی معادل فرآیند به تعبیر یلمزلف است و اساس گفتمان روایی یا کنش همنشینی چیزی نیست جز نگاشت مقولات جانشینی در سطوح ژرف‌تر، به سطح همنشینی متن.
تینا امراللهی
منبع : روزنامه کارگزاران