دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

گزین گویه گویی


گزین گویه گویی
منش گزین گویگی در دوران معاصر بیشتر از همه با «چنین گفت زرتشت» شناخته شده است، در حالی که سابقه ای مذهبی دارد. در عهد عتیق، کتاب امثال که به حضرت سلیمان (س) نسبت داده شده است (و دیگر کتاب ها)، گفته های حواریون (اناجیل)، کلام تائوتوچین، اوپانیشادها و اوستا شواهد این مدعا هستند. همچنین اضافه کنید احادیث و روایاتی که از ۱۴ معصوم(ع) به ما رسیده است، گفته هایی مانند نهج البلاغه و یا صحیفه سجادیه که در این فهرست می گنجد.
چنین گفت زرتشت که تحت تأثیر اوستا و شخصیت زرتشت است نیز حاوی گزین گویه هاست. به این سبب به صورت خاصی از کتاب شدن طفره می رود. گزاره ها رسماً در کنار یکدیگر باقی نمی مانند. از جایی به جای دیگر می روند، گاهی پیش از یک گزاره و زمانی پس از گزاره ای دیگر قرار می گیرند تا از اتوریته و نظام مندی مفهوم کتاب بگریزند و در نهایت معطوف به «چیز» دیگری غیر از عقل مطلق هستند.
درمورد نیچه شاید بتوان به آن «چیز» احساس (به معنای غیرمبتذل و اساسی آن) گفت. احساس به مثابه امری که عقل دکارتی آن را پایمال کرده است. نیچه نخواهدگفت: می اندیشم پس هستم، بلکه خواهدگفت: هستم، پس می اندیشم. همواره آنچه نظام مندی کتاب را صورت بندی می کرد، عقل بوده است؛ عقل (در معنای مدرنش) مفهومی متعین و لایتغیر دارد. در مقابل حس، اگر در کنار عقل قرار بگیرد یک نوع بسته بندی از عقلانیت نتیجه می دهد که در آن بسته بندی، عقل و حس درکنار هم مجموع هستند. این عقل جدید با وجود تفاوت با عقل مطلق هنوز عقل خوانده می شود.
گزین گویه ها از آن جهت که بنیادی حسی- عقلی دارند از هم می گریزند و از آن جهت که معطوف به انسان هستند به سوی هم بازمی گردند. بدین سان کتابی که محتوای آن گزین گویه باشد، مدام در حال پاشیدن و سپس انضباط یافتن است. وضعیتی میان نظام مندی بی نظمی.
این تغییر دهندگی در ذات حس نهفته است، چرا که خود، مادی و متغیر است. پس قبض و بسط فلسفه نیچه ویژگی ماده را دارد. اهمیت فلسفه او در این است که عقل مکعب مستطیلی مدرنیته را که به گونه ای کسالت بار خط کشی شده است به انعطاف وادار می کند. به این ترتیب انواع تفکراتی که پندارمتکثری در عقلانیت داشتند، مشروعیت بازطرح آکادمیک یافتند. از این رو محققان با اعتماد به نفس بیشتری به سمت پیرمتن ها رفتند. پیر متون ایرانی، هندی و چینی هرکدام به نوعی روشن بینی تجربی توأم با درون نگری را به عقل می افزودند. بدین سان عقل از استقلال خارج می شود و به تبع آن حکمت شرقی از فلسفه استدلالی یونانی فاصله می گیرد. گزین گویگی سنتی به معنی اسلامی نیز عقل مطلق را دور می زند و «چیز» دیگری را کنار او می گذارد. این همانا ماورا است. ماورا به صورت اسلامی از خلال وحی متجلی می شود. از این رو روشن بینی تجربی و درون نگری انسانی تحت الشعاع وحی فراکیهانی قرار می گیرد. مگر نه این که ماورای داوطلبانه، نشانه ای از خود را در زمین به جا گذارده است. نشانه نزول یافته نخواهد توانست تمام آنچه در ماورا وجود دارد را شرح دهد. اما بدان اشاره می کند و این اشاره در ذات خود تأیید وجود مؤثری در ورای موجودیت ماست. شرح کامل چگونه بودن ممکن نیست پس به تشریح دوران اکتفا می کند. به همین سبب عقل معطوف به وحی می شود و تا کشف کند؛ همان گونه که وحی اساساً معطوف به عقل بوده است تا کشف شود.
حس مادی غیر از عقل معنوی است، اما وحی معنوی هم جنس عقل معنوی است.
به همین خاطر است که نتیجه اختلاف حس و عقل به تکثر می انجامد که در عرض گسترش می یابد. قرائت ها از یکدیگر متفاوتند و تأویل به معنی انتخاب یکی از آنهاست. اما نتیجه تعامل وحی و عقل به کثرتی خواهدانجامید که درطول گسترش می یابد، پس تأویل نه به معنی انتخاب یکی از آنها، بلکه به معنی یکی پس از دیگری است. چه آن که تأویل در مقابل تزیل معنا یافته و عمل آن عکس عمل نزول یافتن است. هرمنوتیک پس از فاصله گرفتن از شلایرماخر و در دوران نزدیک تر معنای واقعی را (که نیت مؤلف است) دست نایافتنی و سپس مهمل می داند. در مقابل حول نص مقدس و احادیث مباحث زیادی وجوددارد که از بطون و لایه های گونه گون یاد می کند. مراتب عرفانی نیز به شکلی ضمنی دریافت بطون لایه بندی شده نص قلمداد می شود. تفسیر در این مقال جنبه ای سلوکی دارد و نه جنبه ای تفرجی یا تصادفی. هرمنوتیک در برابر گزین گویه های معطوف به حس -چه آن را متنی فلسفی بخوانیم و چه اثری هنری- مطالعه خود را برروی گزاره هایی انجام می دهد که حاصل اختلاف حس و عقل است. اما وقتی خود را در مقابل گزاره هایی ببیند که حاصل تعامل وحی و عقل هستند، به طور منطقی باید رفتار دیگری داشته باشد. پس تفسیر آنچه به نام حدیث می شناسیم با تفسیر آنچه به آن فلسفه یا ادبیات گفته می شود، بسیار متفاوت است. در برابر حدیث، جمله «غلط است» و یا «خوب نیست» جایی ندارد، بلکه برای مردود شناختن آن خواهیم گفت: «این حدیث مجعول است و منقول از معصوم نیست.» چه این که خطا در تعامل عقل مطلق روحی راه نخواهدداشت. البته می توان تفسیر دیگری در طول دیگر تفسیرها اضافه کرد.
این تجربه در فهم تورات نیز دیده می شود. هیچ مسلمانی یافت نمی شود که تمام تورات را مردود بداند، بلکه همواره درباره تحاریف آن سخن می گوید. زیرا کسی نیست که مسائلی از قبیل« بت پرست شدن سلیمان نبی» را قبول کند. از این رو همه روایات و احکام تورات را با ۱۰ فرمان قیاس می کند و سپس هر روایتی که با این فرامین ناخوانا باشد کنار می گذارد. تفسیر نهج البلاغه از یک سو به تحقیقات تاریخی بازمی گردد و از سوی دیگر به تأویل در سنت اسلامی. نباید فراموش کرد که هنوز تحلیل های زبان شناسانه درخوری درمورد نهج البلاغه صورت نپذیرفته است. زبان شناسی جدید می تواند درکاوش های تاریخی کمک شایانی در زمینه نسخه شناسی به ما بکند. اما از سوی دیگر تأویل های ممکنی وجود دارند که می تواند یکی پس از دیگری کشف شود. به یاد جمله ای از نیلز بور (از پایه گذاران فیزیک کوانتم) می افتم که می گوید: «نقیض یک گزاره صادق، گزاره ای کاذب است. اما نقیض یک حقیقت ژرف، گاهی حقیقت ژرف دیگری است.»
علیرضا سمیعی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید