شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

عقل گرایی سقراط


عقل گرایی سقراط
در آثار دیالكتیكی كه از سقراط بر جای مانده، خود وی میان دو حد پایین و بالا در نوسان است. از یك سو سقراطی وجود دارد كه مدعی است هیچ چیز در باب فضیلت نمی داند و خود را به پرسیدن از دیگران مشغول می دارد، این نوع سقراط در كتاب " دفاعیه" و گفتگوهای مشخصی كه بیشتر آنها بدون نتیجه پایان می پذیرند حضور دارد. گفتگوهایی چون كرایتون، آتیدموس و آتیپورو حالت سلبی دارند. از سوی دیگر گفتگوهایی هستند كه ما در آنها سقراطی دیگر را شاهد هستیم كه آموزه های ایجابی را در باب فضیلت آراءمطرح می كند؛ این سقراط معمولاً پرسشها را فقط بدان جهت مطرح می كند تا اتفاق نظرهایی را به وجود آورد. این گفتگوها حالت دیالكتیكی دارند و به نتیجه ای ختم می شوند و این گفتگوها را می توانیم در كتابهایی چون "جمهور"، "فایدون"، "فاندروس" و " فیلبوس" بیابیم. با این همه تمایزاتی كه میان انواع گفتگوها و انواع شخصیتهای سقراط قایل می شویم قطعی نیستند و گفتگوهایی وجود دارند كه تلفیق سبكهای سلبی و ایجابی به شمار می آیند. به طور مثال در گفتگوهای " پروتاگوراس"، "منو" و "گرگیاس" شاهد این نكته هستیم. با مشاهده این تمایزات ما صرفاً به سبك مشخص گفتگوها اشاره می كنیم و مناقشات در باب تاریخ مربوط به نگارش این گفتگوها را نادیده می گیریم.
اهمیت تمایز قایل شدن میان گفتگوها در این است كه انسان می تواند یك دسته از آموزه های اخلاقی را از همه گفتگوها و گفتگوهای سلبی جدا كند. با وجود اینكه گفتگوهای سلبی سرشتی نامتقن دارند، سقراط اصولی را در باب اخلاقیات ارائه می كند كه فكر می كند اساسی هستند. در همه گفتگوها ما آموزه های واحدی را می یابیم. این دسته از آرا از تبیینهای اخلاق در گفتگوهای جدلی تر كه گفتگوهای سقراطی نام دارند متمایز می شوند. این گفتگوهای اخیر خلاف مثل افلاتونی هستند و با دیدگاههای تاریخی فرد خاصی گره می خورند. در آنچه پس از این می آید ما خودمان را به آموزه اخلاقی سقراطی محدود می كنیم و كمتر به سقراطهای تاریخی مدنظر داریم. در این باب ما موضعی در قبال نسبت آموزه اخلاقی سقراطی و آموزه های اخلاقی سقراطها اتخاذ نمی كنیم. برای اهداف ما این كفایت می كند كه اذعان كنیم تمایزی میان آموزه های اخلاقی در گفت و گو های سقراطی وجود دارد. ما همان طور كه بر گفتگوهای سلبی تأكید خواهیم كرد، بر گفتگوهای كلی پروتاگوراس، گورگیاس و منو هم تأكید خواهیم نمود.
مشخصه اول آموزه سقراط كیفیت تاریخی آن است. سقراط در كتاب "مهمانی" اذعان می كند انسانی كه واجد ارزشی نیست محاسبه نمی كند كه آیا رشته عمل وی زندگی اش را تهدید می كند یا به مرگ منتهی می شود. او به نظر تنها به یك چیز توجه دارد - اینكه آیا آنچه وی انجام می دهد عادلانه هست یا نه؟ كار انسان خوب یا انسان بد. این جمله ای است كه سقراط هم خود در دادگاهش طبق آن عمل كرده و هم آموزه ای است كه به دیگران توصیه می كند انجام دهند... سقراط تأملات اخلاقی را فراتر از افراد در نظر می گیرد. اگر ما به عدالت به صورت تقریبی به عنوان روشی كه ما با دیگران رفتار می كنیم بیندیشیم، عمل عادلانه ای كه مد نظر وی است طیف گسترده ای را در بر می گیرد. ناعادلانه است كه از زیارتگاهی سرقت كنیم، به دوستانمان خیانت كنیم، دزدی كنیم، تعهداتمان را بشكنیم، مرتكب زنا شویم و رفتار نامناسبی با والدین خود داشته باشیم.
سقراط با قرار دادن عمل نادرست در مقابل از دست دادن زندگی خواهان تأكید بر این نكته است كه هیچ چیز بدتر از انجام عمل ناعادلانه نیست. بنابراین در چنین متونی سقراط به نظر قهرمان اخلاقی است و حاضر به فدای زندگی خود است تا اینكه كار غیرعادلانه ای از وی سر نزد و چنین قهرمان گرایی را به دیگران هم توصیه می كند.
با این همه این قهرمان گرایی شامل مؤلفه مهمی از خود دوستی هم می شود. در متنی از كتاب " مهمانی" كه نقل قول شد سقراط در صدد بر می آید تا رویكردش را نسبت به شهروندان آتنی شرح دهد. او آنها را از این بابت كه مجذوب ثروت، شهرت وافتخار شده اند و به حكمت، حقیقت و بهبود نفسشان اهتمامی نمی ورزند سرزنش می كند.
آنگاه كه وی این ایده را بسط می دهد آشكار می شود كه تكامل نفس و بهبود یافتن آن به معنای كسب و واجد بودن فضیلت اخلاقی است. آتنیان باید به جای پی جویی ثروت و افتخار، به دنبال تكامل نفس خودشان باشند و این فضیلت محسوب می شود. با این حال می توانیم نتیجه بگیریم كه برای سقراط خیر روان شناختی بر خیر مادی می چربد و فضیلت روان شناختی از اهمیت بیشتری برخوردار است. كتاب "كرایتون" چشم انداز دیگری در باب خیر روان شناختی آراء می كند. سقراط اذعان می كند زندگی اگر با بیماری آسیب ببیند، ارزش زیستن را ندارد. اما از سوی دیگر او افزون می كند كه زندگی اگر بنا باشد با اعمال ناعادلانه سپری شود و حقیقت فدا شود ارزش زیستن را ندارد. ما می توانیم این مدعا را در وجه ایجابی اش درك كنیم. فضیلت خیر اساسی روان شناختی است و اعمال ناعادلانه آن را از بین می برند. بنابراین گرایش جدی سقراط به فضیلت منعكس كننده باورش به ارزش آن برای نفس و اهمیت موقعیت نفس برای كیفیت زندگی های ماست.
مشخصه ثانوی آموزه سقراط خردگرایی آن است. در رساله "منون" سقراط از این بحث می كند كه هیچ فردی آگاهانه خواهان شر نیست. استدلال وی نشان می كند كه وی از این به بعد به اموری توجه دارد كه برای فاعل زیانبار می داند. در كتاب " پروتاگوراس" او نكته مشابهی را یادآوری می كند؛ هنگامی كه تصریح می كند در ذات بشر این میل وجود ندارد كه به جای جهت گیری به سوی امور خیر، به سوی امور بد برود. حتی اگر ما خیر و شر را بشناسیم و بدانیم چه خیر و چه شر است این مدعا هنوز تناقض نماست. به نظر آشكار می رسد كه انسانها گاهی مایلند آنچه را كه شر است داشته باشند یا به دنبال آن باشند. آنها می توانند به دنبال شكلاتی باشند كه می دانند مضر است و این شكلات را بخواهند.
عقل گرایی سقراطی دو نتیجه مهم به همراه دارد. اول آنكه فضیلت كه تضمین كننده عمل خیر است، معرفت است و دوم اینكه فضیلت برای خوشبختی كفایت می كند. هر دوی این نكات در كتاب " آتی دموس" آمده اند. در حالی كه بیشتر این گفتگو میان دو سوفسطایی یعنی "آتی دموس" و "دیونیسیودوس" می گذرد، در دوجا سقراط وارد مكالمه می شود. در ابتدا در یك جا - كه مشابه بحث "منون" است- سقراط به "كلینیاس" تذكر می دهد تا خرد را نوعی دانش در نظر بگیرد كه این خرد به صورت اجتناب ناپذیری خوشبختی را به همراه دارد. او مثالی در مورد صنعتگری ارایه می كند. یك بافنده فرش باید دانش داشته باشد تا بداند چگونه ابزارها و مواد را به صورت موفقیت آمیزی به كار برد.
در عوض فردی ممكن است چنین اموری چون سلامت، ثروت، استعداد و زیبایی و همچنین فضایلی مانند عدالت، اعتدال، شجاعت و حكمت را در اختیار داشته باشد.
حكمت اما مهمترین مؤلفه است چون نوعی دانش نظیر فرش بافی در این باب كه چگونه قابلیتهای دیگر را به كار برند كه سودمند باشند به شمار می رود.
علاوه بر این، همه این امور دیگر كه خیرها قلمداد می شوند، اگر بدون حكمت باشند بی فایده و حتی مضرند. زیرا بدون حكمت ما از دیگر قابلیتهایمان هم به صورت اشتباهی بهره برداری می كنیم و اثرات آنها به جای آنكه مطلوب باشند مضر خواهند بود. حكمت تنها خیر غیرمشروط است. با این همه استدلال سقراط مبهم است؛ خواه حكمت ( كه با فعالیتش در نظر گرفته می شود) با خوشبختی رابطه اینهمانی داشته باشد و خواه جزو مهم و اساسی آن باشد در این زمینه پرسشهای زیادی مطرح می شوند.
طبق این دیدگاه تأكید بر نوعی دانش است كه جزو فعال خوشبختی است. اجزای دیگر این دیدگاه قابلیتهای مشخصی هستند كه در ارتباط با حكمت غیر فعال هستند و مانند چوب و ابزارهای دیگر برای فرش به شمار می آیند. علاوه بر این از آنجا كه اعتراضی به فعالیت عقل در نفس نیست تبیین سقراط به نظر تا حدودی ذاتی است. در واقع در عقل گرایی سقراطی غفلت از پیچیدگی های روان شناسی اخلاقی به چشم می خورد.
سپهر نیك گوهر
منبع : روزنامه قدس