دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تجربه ای برای آینده


تجربه ای برای آینده
در جهان امروز در قالب جامعه دموکراتیک و روند دموکراسی تصمیم گیری مردم برای انتخاب گزینه در شرایط تثبیت و پذیرش یک ساختار، نه بر مبنای نفی که براساس تائید شکل می گیرد. این شرایط تنها در زمان بروز انقلاب ها یا ظهور یک موقعیت استثنایی تغییر می کند که نمونه بارز آن انتخابات ریاست جمهوری فرانسه و رقابت بین «ژاک شیراک» میانه رو و «ژان ماری لوپن» افراطی بوده است که در ۵۰ سال اخیر در اروپا منحصر به فرد بوده و این روزها در محافل روشنفکری ایران مرتب به آن پرداخته شده است. مقایسه بین ساختارهای دموکراتیک یا حتی در حال گذار به دموکراسی با ایران می تواند از اساس اشتباه باشد چرا که در اینجا سنت ناکامی، شکست، یأس، انفعال و درس نگرفتن از تجارب قبلی پایدارترین عوامل نقش آفرین در عرصه سیاسی بوده است. معمولاً در ایران مردم چون از خانه به دوشی خود در بین جناح های سیاسی حاکم هیچ گاه نتیجه مورد نظر را کسب نکرده اند در بزنگاه هر انتخاباتی حداقل در دو دهه اخیر از صندوق رای برای تنبیه جناح حاکم استفاده می کنند. همین ویژگی موجب شده تا در مقاطع گوناگون و حاکمیت هرکدام از جناح های سیاسی یک انقلابی گری کاذب و خواسته های خارج از توان نظام مستقر در قالب ابزارهای قانونی از جمله انتخابات بروز یافته و فضای سیاسی _ اجتماعی کشور را پارادوکسیکال کند. در چنین شرایطی نه مردم به خواسته های خود می رسند و نه دولت جدید قادر به تحقق برنامه ها و وعده های انتخاباتی خویش است که همین وضعیت تداوم دست و پا زدن در سیکل معیوب گذشته خواهد بود. این نکته جالبی است که جناح های سیاسی در ایران در حالی که همیشه به نوعی در ساخت قدرت حضور فعالی داشته اند، طی مبارزات انتخاباتی با هیبت نفی گذشته عملکرد نظام و شعارهای ساختارشکنانه وارد می شوند. همین مسئله در بطن خود حامل یک تناقض آشکار است که به تجربه اثبات شده و همیشه هم به نفع تثبیت نظام حاکم تمام شده است، در صورتی که بدنه اجتماعی رای دهنده انتظارات خاص خود را داشته اند. وجود این تناقض ماهیت عینی تئوری «تز و آنتی تز» در شرایط انقلاب یا اصلاحات بنیادین است که باید منجر به «سنتز» کاملاً متفاوت از موقعیت موجود شود در حالی که مبارزه در شرایط تثبیتی یک نظام فاقد این ویژگی است. در چنین شرایطی طرح های ذهنی، شعارهای بی محتوا، سوءاستفاده یا سوءتفاهم در درک پیام رای دهندگان ایرانی موجب شده است تا همیشه واقعیت های عینی فدای تعبیرات خودخواسته از سوی پیروزمندان چنین عرصه هایی باشد. انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری ایران با تمام اما و اگرها و حاشیه های تاثیرگذار و بعضاً تعیین کننده آن پایان یافت و دکتر محمود احمدی نژاد با ۱۷ میلیون رای برای یک دوره چهارساله در این مسند انتخاب شد. در ماه های اخیر بسیاری از تحلیلگران و احزاب سیاسی ارزیابی خویش را از نتیجه این انتخابات مطرح کرده اند که به نظر می رسد همچنان افق نگاه ها در ساخت و تبعات شکلی موضوع محدود مانده است. اما با تمام اینها چنین موضوعاتی صورت مسئله یک معادله حل شده است که در هیاهوهای کنونی بنیان مسئله را از نظر پنهان می کند. در شرایط کنونی تحلیلگران و فعالان سیاسی باید چند موضوع را به لحاظ ساختاری مورد توجه قرار دهند، چرا که کلید حل بسیاری از سئوالات در آنجا نهفته است.
• تفاوت بین آرای مرحله اول و دوم انتخابات
بدون شک وزن واقعی کاندیدا و جناح های سیاسی کشور را با تمام کاستی هایی که وجود داشت باید در میزان آرای آنان در دور اول سنجید. در این مرحله از انتخابات با توجه به چندقطبی بودن انتخابات در قالب حضور گرایشات رقیب و گزینه های متفاوت سبد انتخاباتی ماهیتی تائیدی و ایجابی داشت که متاثر از هیچ «نه» به دیگری نبود. آرای سه جناح سیاسی کشور را فقط باید در سبد رای آقایان معین، هاشمی و لاریجانی _ احمدی نژاد دید که اولی اصلاح طلبان، دومی میانه روهای سیاسی - اجتماعی، تکنوکرات ها و اقتصادیون و سومی اصولگرایان را نمایندگی می کردند. رای آقای کروبی البته به جز درصد کمی از آن را باید بیش از هر چیزی مدیون وعده انتخاباتی وی دانست که از آن می توان به عنوان شورش فقر یاد کرد. رای آقای قالیباف به خصوص بعد از پشت کردن گروه ها و عناصر اصولگرا در روز پنجشنبه به ستاد وی را باید صرفاً یک رای شخصی دانست که مجذوب حرف ها و رفتار های جوان پسند وی طی این مبارزات انتخاباتی شده بودند. رای آقای مهرعلیزاده را نیز بهتر است در راستای یک ابراز وجود و حمایت از جانب هم میهنان آذری زبان به حساب آورد که بر طبق ضرب المثل چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، به یک آشنای هم زبان داده شد. جنس واقعی آرای ریخته شده در صندوق های دور اول به خوبی نشان می دهد رای حزبی اصلاح طلبان را باید چیزی در حدود ۱۰ درصد، رای حزبی و ارگانی اصولگرایان تا حد ۱۵ درصد و رای سیاسی - اجتماعی میانه روها را در قالب تکنوکرات ها، فعالان اقتصادی و اجتماعیون غیرسیاسی در شاخک ۲۰ درصد قلمداد کرد. در اینجا بیش از نیمی از آرای بلاتکلیف وجود دارد که تنها با ابزارهای سازماندهی متمرکز و برخورداری از تشکیلات منسجم بومی در مناطق مختلف و عوامل دیگری مثل هزینه های حاشیه ای بر بستر تخریب رقیب و وعده های ملموس اقتصادی برای دهک های زیر خط فقر قابل دستیابی بوده است. مقایسه آرای نفر اول و دوم که به دور بعدی راه یافته اند نشان می دهد که قسمت اصلی آرایی که برخلاف پیش بینی ها نتیجه را رقم زد هیچ گونه قرابتی با نگرش سیاسی فرد پیروز ندارد. شاید یکی از کاستی های جامعه ایرانی این باشد که همگان دوست دارند در تاریکی قدم بزنند و زمانی که فضا روشن شد بروند در خانه بنشینند و بگویند که دیدی فلانی چشمانش ندید و در چاه افتاد، آن یکی سکندری خورد و آن دیگری چقدر زرنگ بود که داوران ندیدند که از اول دزدانه با چراغ آمده بود. قبل از انتخابات ده ها گروه و سازمان دست به نظرسنجی یا در خیلی از موارد نظرسازی می زنند اما به محض اینکه انتخابات تمام شد دیگر هیچ کسی نیست که از همین مردم سئوال کند که چرا اینگونه تصمیم گرفتند. پاسخ این مسئله روشن است چون گروه شکست خوردگان به واسطه عدم درک کار سیاسی مداوم و جایگاه حزبی منضبط دچار یأس و سرخوردگی شده و کار را برای همیشه تمام شده می دانند. از طرف دیگر گروه پیروزمند نیز هیچ گاه نمی خواهد زوایای تاریک و مسئله دار این پیروزی را مخدوش کرده و هدف خویش در مصادره به مطلوب این آرا را با اما و اگرهای مختل کننده روبه رو کند.
• کارکرد احزاب سیاسی در جامعه
اگر گفته شود هم اکنون هیچ حزب مدرنی براساس تعاریف علمی از هویت حزبی، در ایران وجود خارجی ندارد نباید شک کرد. حزب یعنی تشکیلات گسترده در قالب اساسنامه رسمی، انضباط بین ارکان، اعضا و تا حدودی لایه های سمپاتیک پیرامون حزب، ایمان و احساس مسئولیت تمامی رده های حزبی برای تحقق بخشیدن به برنامه ها و تصمیمات اخذ شده و موارد دیگری که در مجموع هویت سانترال - دموکراتیک به ارمغان می آورد. حزب می بایست هویت طبقاتی داشته باشد به این مفهوم که نماینده لایه خاصی از طبقات اجتماعی کشور باشد، در تمام دنیا حزب بی طبقه وجود خارجی ندارد. البته جبهه می تواند مفهوم ملی و گسترده تری داشته باشد و چندین لایه همسوی اجتماعی را در خود جای دهد اما همین جبهه نیز زمانی هویت و کارایی مورد نظر را کسب می کند که از بطن یک ائتلاف حزبی برخاسته باشد. در غیر این صورت جبهه تبدیل به کلوپی از افراد پراکنده خواهد بود که به جهت عدم برخورداری از انضباط حزبی فاقد مسئولیت پذیری و شرح وظایف اعضا است که همین مسئله ناقض اکتیو بودن آن است. احزاب کنونی در ایران به طور کلی کارکرد و جایگاه روشنفکری دارند و تنها در مقاطع خاصی از جمله انتخابات بروز و ظهور خود را اعلام می کنند. همین عدم وجود هویت حزبی موجب می شود تا هیچ رابطه تشکیلاتی و منضبط حزبی شکل نگیرد و تصمیمات آنان تنها در محافل خاص و محدودی قدرت تاثیرگذاری پیدا کند. اینکه معمولاً گفته می شود شرایط بسته سیاسی کشور اجازه تشکیل حزب را نمی دهد یک توجیه انفعالی است چرا که در اکثر کشورهای در حال توسعه و غیردموکراتیک ظهور احزاب از بستر مبارزه و هزینه های بزرگ برمی خیزد. اگر بپذیریم که حزب یعنی آلترناتیو بدیل برای جابه جایی قدرت، مسلم است که چنین پروسه ای مستلزم پرداخت هزینه خواهد بود. در اینجا می توان به یک نمونه عینی از کارکرد حزبی، البته به دور از هرگونه شبیه سازی در تاریخ سیاسی ایران اشاره کرد که در شرایط سخت و بسته تر دهه های ۲۰ و۳۰ شمسی توانست مفهوم جایگاه حزبی را تعریف کند. حزب توده در این سال ها با پرداخت هزینه های کلان توانست تشکیلات منضبط تعریف شده ای را تحقق بخشیده و با اینکه جامعه در دوران سنتی و بستر کمونیسم ستیزی قرار داشت خود را به عنوان برترین نیروی تشکیلاتی کشور مطرح کند. دلیل بارز تاثیر حزبی و تفاوت آن با احزاب شکلی را باید در انتخابات ریاست جمهوری در دور دوم مشاهده کرد که با تمام حمایتی که احزاب سیاسی از هاشمی کردند ولی آرای وی تفاوت چندانی نسبت به دور قبل نکرد. فارغ از تمامی اما و اگرها یکی از دلایل اصلی پیروزی دکتر احمدی نژاد در این انتخابات را باید استفاده وی از تشکیلات منضبطی دانست که هر چند رسماً حزب نبودند ولی به معنای واقعی کلمه کار حزبی انجام دادند. زمانی که هسته های تشکیلاتی هوادار وی حتی در دورترین روستاهای کشور مشغول جمع آوری آرا بودند احزاب رسمی ولی فاقد تشکیلات حزبی حامی رقیب، در محافل و اتاق های دربسته خود با هزار ناز و کرشمه تنها یک بیانیه صادر می کردند. اتفاقاً بر خلاف اینکه این روز ها گفته می شود احزاب در این انتخابات شکست خوردند نتایج اثبات کرد که تشکیلات منضبط که عنصر اصلی کارکرد حزبی است پیروز شد هر چند که نهادهایی در جایگاه احزاب چنین کاری را انجام داده باشند.• جایگاه عینی روشنفکران در جامعه ایران
احترام به روشنفکران در هر جامعه ای از جمله ایران نشانه ای از شخصیت و وقار ملی تلقی می شود اما این مسئله نباید دلیلی برای نادیده گرفتن انتقادات به حساب آید. مطمئناً روشنفکران ایرانی به خصوص در سال های اخیر بیش از تمامی لایه های اجتماعی حتی سیاستمداران منتقد، تاوان و هزینه های دفاع از منافع ملی و دموکراسی را پرداخت کرده اند. تا آنجا که وقتی جناح های سیاسی و سیاستمداران رقیب در ایران با هم به چالش می رسند و به مبارزه کشیده می شوند بیشترین صدمه را روشنفکران می بینند. صاحبان فکر در ایران هنوز در چارچوب تفکر روشنفکری دهه های گذشته مانده اند و تغییرات شگرف کنونی که وداع با ذهن گرایی و محافل بسته است را به درستی درک نکرده اند. امروزه در جهان روشنفکران پراگماتیست ترین نیروهای اجتماعی هستند که در بطن جامعه و صفوف جنبش های خیابانی در صف مقدم قرار می گیرند. در جامعه دموکراتیک فعلی روشنفکران نه به عنوان فرماندهان ستادی که بیشتر نقش سربازان پیاده نظام و پرچم به دست در پیشاپیش جبهه های نبرد را داشته اند. چنین ارتباط نزدیک و ارگانیکی است که به آنان اجازه می دهد در مواقع لزوم نقش پیشاهنگ را در تحولات اجتماعی ایفا کنند. متاسفانه در ایران هنوز ساختار روشنفکری در محافل بسته و فوقانی تعریف می شود که همین مسئله ارتباط فیزیکی در حوزه عملیاتی جامعه را از آنان سلب کرده است. در اینجا روشنفکر همچنان به لحاظ نظری نقش پیشاهنگی خود را دارد اما پیشاهنگی که فاقد هنگ است و رهنمودهای آنان تنها در بین یک لایه محدود خودی تاثیر می گذارد. روشنفکر ایرانی چنانچه بخواهد در تحولات آینده نقش پیشاهنگی خود را به دست آورد، باید با زندگی دن کیشوتی فعلی وداع کند و در عمق اجتماعی حضور فعال پیدا کند. شاید در مقاطع خاصی که هیجان سیاسی بر جامعه حاکم می شود روشنفکری سنتی با ذهن گرایی بسته بتواند نقش تاثیرگذاری داشته باشد اما در شرایط فعلی که دوران یاس سیاسی و حاکمیت پوپولیسم است این سیستم هرگز جواب نمی دهد. اینکه در دور دوم ریاست جمهوری اکثریت احزاب سیاسی و روشنفکران به هر دلیلی از هاشمی حمایت کردند اما نتوانستند از پس رادیکال ها و سنت گرایان برآیند نشان می دهد وضعیتی حاکم است که روشنفکران و اکثریت رای دهندگان زبان همدیگر را نمی فهمند. تحلیل درست و فکر روشن تمام حقیقت نیست، حقیقت بالاتر توان توجیه و اقناع توده های اجتماعی برای انتخاب گزینه برتر است که تجربه اخیر ثابت کرد پای جامعه روشنفکری ایران در قسمت اصلی این مسئله بدجوری لنگ می زند.
• چگونگی دستیابی به آرای سیال و ژلاتینی
اصولاً ماهیت انتخابات در اندازه های ملی تفاوت آشکاری با انتخابات در کلان شهرهای کشور دارد چرا که کارکرد و انگیزه رای دادن در شهرستان ها و روستاها متاثر از عوامل قومی، حضور عناصر بومی به خصوص در روز اخذ رای و حمایت برخی نیروهای محلی از هر کدام از کاندیداها خواهد بود. در شرایط انتخابات پارلمانی چون همه نامزدها ریشه بومی دارند، به نوعی از چنین پارامترهایی سود می برند اما این مسئله در مورد کاندیدای ریاست جمهوری صدق نمی کند. باید پذیرفت که درصد بالایی از آرای ملی در کشوری که فاقد کارکرد حزبی است و جو سیاسی نیز بر جامعه حاکم نیست در سبد کسی جای می گیرد که نیروهای فعال بومی در حوزه میدانی داشته باشد که به انحای مختلف توان سمت دهی به چنین آرایی را کسب می کنند. در مقیاس ملی آن کسی شانس بیشتری برای پیروزی خواهد داشت که فراتر از موقعیت سیاسی خود توان برخورداری از ستادهای فعال بومی در شهر و روستا را دارا باشد. آرای بسیاری در شهرستان ها و به خصوص روستاها تنها در روز اخذ رای تحت تاثیر دخالت کدخدامنشانه، هزینه های جزیی ولی مشخص و دیگر عوامل محلی جهت خود را به صندوق رای پیدا می کنند این خصوصیت را حتی می توان در حاشیه شهرهای بزرگ نیز مشاهده کرد. هاشمی در این دور از انتخابات در شهر و روستا فاقد ستادهای فعال مورد نظر بود در حالی که رقیب وی با حمایت تشکیلات اکتیو در این حوزه ها توانست ابتکار عمل را در دست بگیرد.
• تاثیر عوامل خارجی
جامعه ایرانی در حالی که سال ها است از زندگی سنتی خود کنده شده است و نگاه ناخوشایندی به مدرنیته ندارد اما به شدت ناسیونالیست و نسبت به خواسته های خود متعصب است. این واقعیت در کنار نگاه غیرمنصفانه غرب و به خصوص آمریکا در مورد منافع ملی ایران بی اعتمادی فزاینده ای را در لایه های اجتماعی نسبت به اهداف خارجی دامن می زند. اینکه بعد از ۸ سال سیاست تنش زدایی دولت خاتمی و تعامل مثبت آن با جامعه جهانی با بی اعتنایی و عدم شفافیت غرب به خصوص در مورد مسائل هسته ای مواجه می شود تنها حاصلی که داشته است تضعیف موقعیت نیروهای میانه رو و تعامل خواه در عرصه های سیاسی ایران است. این سئوال همواره در ذهن لایه هایی از جامعه ایرانی بدون پاسخ مانده است که اگر تعامل با جامعه جهانی و غرب اینچنین نادیده گرفته می شود آیا آزمودن راه دیگری به مصلحت نیست. به همان نسبتی که نیروهای افراطی در درون کشور به شیوه های مختلف با طرح های اصلاح طلبانه دولت به چالش دست زدند در عرصه خارجی نیز بی اعتنایی به تلاش تعامل آمیز دولت ایران توسط بازیگران بین المللی مستقیم و غیرمستقیم موجب تخریب جایگاه آنان شده است. از طرف دیگر این نکته اثبات شده را نباید فراموش کرد که دخالت نظامی آمریکا و متحدانش در خاورمیانه جایگاه بنیان گرایان افراطی در منطقه را تقویت کرده است. شاید کشورهای منطقه خاورمیانه ساختارهای متفاوتی داشته باشند ولی در مجموع از یکسری عوامل مشترک بهره می گیرند که تمامی منطقه را زیر تاثیر خود قرار داده است. بدون شک اتحادیه اروپایی و آمریکا در سال های اخیر به موازات سیاست تنش زدایی دولت خاتمی پاسخ شایسته ای ارائه نکرده و موجبات سلب اعتماد عمومی از این دولت در عرصه سیاست خارجی را فراهم کرده اند. اینک با توجه به مسائل به وجود آمده در روابط خارجی ایران هم اتحادیه اروپایی در شرایط بغرنجی قرار گرفته و هم اینکه بن بست درخصوص موضوع ایران می تواند عرصه بین المللی را با چالش های تازه تری روبه رو کند. چنانچه غرب طی این سال ها منصفانه با ایران برخورد می کرد میانه روها و اصلاح طلبانی که تعامل با جامعه جهانی را سرلوحه سیاست و تبلیغات خود قرار داده بودند روز سوم تیرماه با دستانی پرتر به مهمانی ملت ایران می رفتند. در مجموع می توان نتیجه گرفت که رفتار غرورآمیز و غیرمنصفانه غرب نسبت به منافع ملی ایران ضربات جبران ناپذیری به موقعیت تعامل گرایان زده و موجب سقط جنین دموکراسی، حداقل در این مرحله از تاریخ کشور شده است.
• خصوصی سازی و کوچک سازی دولت
این موضوع به لحاظ نظری در شرایط کنونی یک امر پذیرفتنی و حتی الزام آور است، اما چنین مسئله ای در موقعیت انفعال سیاسی و تسلط پوپولیسم بر جامعه تنها برای نخبگان و فعالان سیاسی و اقتصادی قابل درک است. در جامعه ای که از درصد بالای بیکاری و نبود امنیت شغلی رنج می برد و خصوصی سازی هایی که در سال های اخیر اتفاق افتاده است، اعتبار این موضوع را در بدنه اجتماعی خدشه دار کرده، طرح این مباحث در مبارزات انتخاباتی نتایج زیان باری داشته است. در کشوری که به واسطه نبود قوانین کار و تامین اجتماعی اکثریت شاغلان بخش خصوصی معترضند و ایده آل طبقات پایین و متوسط دستیابی به یک شغل رسمی دولتی است، سخن از کوچک سازی دولت پیامد ناخوشایندی برای متقاضیان جوان و هیولای ترسناکی برای کارکنان بخش دولتی محسوب می شود. در مبارزات سیاسی همیشه واقعیت با مفهوم حقیقت تفاوت دارد در این عرصه سیاستمداران زیرک برای پیروزی و رسیدن به قدرت براساس واقعیات از قسمتی از حقیقت که بتواند تاثیر مثبتی بر افکار عمومی داشته باشد استفاده می کنند. درست یا غلط به جای خود، ولی احساس عمومی اکثریت جامعه ایرانی به خصوص جوانان جویای کار حضور و ورود به همین دولت گسترده و حجیم است که برای آنان مفهوم حداقل امنیت شغلی و بقا خواهد بود. نباید از یاد برد که جویندگان کار در این کشور سال ها حتی با تظاهر به مسائلی که گزینش گران می خواهند تمام سعی خود را برای رسیدن به حکم رسمی استخدامی به کار می برند و بعد از طی این مرحله است که تازه یک نفس راحت می کشند. باید در بطن مردم بود تا دغدغه های آنان را شناخت آن هم در جامعه ای که ۱۵ میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می کنند و نرخ بیکاری دورقمی است. شاید برنامه های آقای هاشمی برای توسعه اقتصادی کشور و اصلاح ساختار آن عاقلانه تلقی شود ولی همین مسئله برای طبقات زیرین اجتماعی که شناخت آنان متکی به تجارب عینی و شخصی قبلی است هراس انگیز تلقی شد. هر چند که وی در دور دوم سعی کرد تا این خلاء را با طرح بیمه های اجتماعی و بیکاری و همچنین پرداخت وام برای شهریه دانشجویان دانشگاه آزاد پوشش دهد، اما تناقض موجود از تاثیر این تبلیغات به میزان زیادی کاست.
• تاثیر چالش طبقاتی
اصطلاح چالش طبقاتی شاید بهترین تعبیری باشد که می توان در مقابل ایده غلط مبارزه فقر و غنا که این روزها توسط بسیاری از تحلیلگران درخصوص مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری بیان می شود، به کار برد. درست است که هم اکنون بر طبق آمار بیش از ۱۵ میلیون ایرانی زیر خط فقر قرار دارند و دولت های هاشمی و خاتمی در این مورد تا حدودی مقصرند اما این واقعیت دلیل نمایندگی لایه های زیرین جامعه توسط رقیب آنان نخواهد بود. چرا که طی این ۱۶ سال به جز یک دوره چهارساله در مقطع مجلس ششم، همواره جناح راست بر مجلس شورای اسلامی که متولی اصلی سیاستگزاری و تدوین قوانین است، حاکم بوده است. این کاستی و نقصان گریبان مجموعه نظام حاکم را می گیرد که تمامی جناح ها و گرایشات سیاسی حاضر در عرصه قدرت در آن مسئولند و هرگونه قضاوت یک طرفه در این خصوص از اساس اشتباه است. متاسفانه در ایران جناح های سیاسی تحت تاثیر موج های ادواری و جو عمومی میل شدیدی به نگرش نامتوازن در حوزه اقتصادی یا سیاسی داشته اند و هیچگاه به مبحث توسعه به عنوان یک ساختار چند وجهی توجه نکرده اند. اصولاً در ساختارهای در حال گذار همچون ایران برخلاف جوامع تثبیت شده، نادیده گرفتن تاثیر آزادسازی اقتصاد بر اقشار آسیب پذیر یکی از ضعف های اساسی است که طی پروسه اجرایی کلیت راهبردهای توسعه متوازن را با چالش روبه رو می کند.

اردشیر زارعی قنواتی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید