پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

چند معما در مورد قدرت مطلق


آموزه «قدرت مطلق‏» درصدد است تا در كنار علم لایتناهی و حیات و حضور همه جانبه خداوند، اثبات نماید كه خداوند هر چیزی را می‏تواند انجام دهد . آنچه این مقاله در پی آن است، پاسخ به اشكالاتی است كه از سوی منكران این نظریه وارد شده; یعنی نویسنده مقاله با بررسی و تحلیل آن اشكالات، نتیجه می‏گیرد كه هیچ یك از آن اعتراضات وارد نیستند و نمی‏توانند بر آموزه «قدرت مطلق‏» نقصی وارد سازند . جورج ماورودس، استاد فلسفه در دانشگاه میشیگان و نویسنده كتاب اعتقاد به خدا (۲) است . ایشان در این مقاله (۳) ، مفهوم توماسی (۴) قدرت مطلق الهی را درباره «پارادوكس سنگ‏» به بحث می‏گذارد و استدلال می‏كند كه در خصوص قدرت مطلق خداوند، مشكلی وجود ندارد; زیرا «پارادوكس سنگ‏» در بردارنده توصیفات خود متناقض (۵) است .
آموزه «قدرت مطلق الهی‏» مدعی است كه خداوند می‏تواند هر كاری را انجام دهد . از این‏رو، برخی با طرح مثال‏ها و نمونه‏هایی كه خداوند قادر بر انجام آن‏ها نیست، درصدد برآمده‏اند این آموزه را رد كنند; مثلا، گفته‏اند: خداوند نمی‏تواند «دایره‏ای مربع‏» رسم كند . سنت توماس در پاسخ به این‏گونه ایرادها متذكر شده است كه در آموزه مزبور، باید واژه «هر كار» را به گونه‏ای تفسیر كرد كه تنها موضوعات، رفتارها یا وضعیت‏هایی را در بر بگیرد كه توصیف آن‏ها خود متناقض نباشد; (۶) زیرا فقط در مورد چنین چیزهایی است كه می‏توان نبود آن‏ها را به نحوی معقول، به نبود قدرت در یك فاعل مستند ساخت . برای مثال، چنانچه من نتوانم در جلسه امتحان دایره‏ای را رسم كنم، ممكن است‏بیانگر این باشد كه من در هندسه مهارت ندارم . اما ناتوانی من در رسم یك دایره مربع چنین كمبود و نقصانی را در من نشان نمی‏دهد .
بنابراین، كاذب (یا شاید بی‏معنا) بودن این سخن كه «خداوند می‏تواند دایره مربع رسم كند» به آموزه قدرت مطلق خدا هیچ ضرری نمی‏رساند . اما آنچه پیچیده‏تر و غامض‏تر است، مساله‏ای است كه با پرسشی همچون پرسش ذیل مطرح می‏شود: آیا خداوند می‏تواند سنگ بزرگی بیافریند كه خود نتواند آن را بلند كند؟ این مشكل از آن‏جا كه موجب یك معضل دو گانه (dilemma) است، ظاهرا از مشكل قبلی قوی‏تر است: اگر بگوییم خداوند می‏تواند چنین سنگی بیافریند، در این صورت، وجود چنین سنگی ممكن است و اگر چنین سنگی وجود داشته باشد، بدون تردید خداوند قادر مطلق نیست; چون نمی‏تواند آن را بلند كند .
اما اگر بگوییم خداوند نمی‏تواند چنین سنگی را خلق كند، در این صورت، قادر مطلق بودن خدا را كنار گذاشته‏ایم . پس پاسخ مثبت و منفی به این پرسش ما را به یك نتیجه واحد می‏رساند كه خداوند قادر مطلق نیست . علاوه بر آن، به نظر می‏رسد كه مشكل «پارادوكس سنگ‏» با راه حل پیشنهادی سنت توماس به وضوح حل نشود . صورت این قادر است‏یك دایره مربع رسم كند» ، آشكارا متضمن تناقض است، در حالی‏كه صورت قضیه X ] قادر است‏سنگی بیافریند كه خود نمی‏تواند آن را بلند كند» این‏گونه نیست; زیرا كاملا درست می‏نماید كه من بتوانم قایق بزرگی را بسازم كه نتوانم آن را بلند كنم . از این‏رو، چرا نباید برای خداوند این امكان وجود داشته باشد كه سنگی بیافریند كه نتواند آن را بلند كند؟ به رغم تفاوت روشنی كه میان این دو معما وجود دارد، اساسا پاسخ معمای دوم نیز همان پاسخی است كه به معمای اول داده شد .
این استدلال جدلی‏الطرفین باطل است; زیرا لازمه آن این است كه بپرسیم: آیا خداوند می‏تواند كاری خود متناقض انجام دهد یا خیر؟ و این جواب كه خداوند توان انجام چنین امری را ندارد، به آموزه قدرت مطلق ضرری نمی‏زند . ماهیت غلط انداز (۷) این مشكل ممكن است‏بدین‏گونه تقریر شود: خداوند یا قادر مطلق است‏یا قادر مطلق نیست . (۸) نخست فرض می‏كنیم كه خداوند قادر مطلق نیست . در این صورت، قضیه «سنگ بزرگی كه خداوند نمی‏تواند آن را بلند كند» ممكن است‏خود متناقض نباشد . و البته با توجه به این فرض، اگر ثابت كردیم كه خداوند می‏تواند چنین سنگی بیافریند و یا ثابت كردیم كه خداوند نمی‏تواند چنین سنگی بیافریند، در هر دو صورت، می‏توانیم نتیجه بگیریم كه خداوند قادر مطلق نیست .
و این نتیجه چیزی بیش از همان فرض نخست نیست كه بعد از یك چرخش دوباره به آن رسیده‏ایم . و اگر این همه آن چیزی باشد كه آن معضل دوگانه «استدلال جدلی‏الطرفین‏» می‏تواند آن را ثابت كند، این امری ناچیز و كم اهمیت است . و چنانچه بخواهیم استدلال جدلی‏الطرفین مزبور مهم باشد، باید همین نتیجه را از این فرض، كه خداوند قادر مطلق است، به دست دهد; یعنی آن استدلال جدلی الطرفین باید نشان دهد كه فرض قادر مطلق بودن خداوند به خلف (۹) منجر می‏شود .
اما آیا می‏تواند چنین چیزی را نشان دهد؟ حال اگر فرض كنیم كه خداوند قادر مطلق است . در این صورت، قضیه «سنگ بزرگی كه خداوند نمی‏تواند آن را بلند كند» خود متناقض می‏شود; زیرا به این معنا می‏باشد كه «خداوندی كه برای بلند كردن هر چیزی قدرت دارد، نمی‏تواند این سنگ را بلند كند .» اما این «چیز» ی كه گزاره خود متناقض مزبور توصیف می‏كند، كاملا غیرممكن است و از این‏رو، هیچ ربطی به آموزه قدرت مطلق ندارد; زیرا به هیچ وجه، متعلق و موضوع قدرت مطلق خداوند قرار نمی‏گیرد و عدم تعلق قدرت به آن هرگز مایه نقصان قدرت مطلق نیست، بلكه خود آن امر قابلیت تحقق و موجودیت ندارد . (۱۰) و جالب این‏كه همان قدرت خداوند است كه وجود چنین سنگی را كاملا محال می‏شمارد، در حالی‏كه من با قدرت محدودم می‏توانم قایقی را بسازم كه نتوانم آن را بلند كنم . (۱۱)
حال مستشكلی را فرض كنید كه با سماجت هرچه تمام‏تر، حتی براساس این فرض كه خداوند قادر مطلق است، منكر خود متناقض بودن گزاره «سنگ بزرگی كه خداوند نمی‏تواند آن را بلند كند» باشد . به عبارت دیگر، ادعا كند كه قضیه مزبور توصیفی معقول و درون سازگار (۱۲) است . بنابراین، یك موضوع كاملا ممكن را توصیف می‏كند . آیا من در این صورت نیز باید اقدام به اثبات تناقضی كنم كه قبلا آن را به عنوان یك امر روشن و مسلم پذیرفته‏ام؟ نه، الزاما چنین نیست . اجازه دهید فقط همین پاسخ را بگویم كه اگر مستشكل در ادعایش بر حق باشد، در این صورت، پاسخ ما به آن پرسش اصلی (آیا خداوند می‏تواند سنگ بزرگی بیافریند كه خود نتواند آن را بلند كند) آن است: «آری، او می‏تواند چنین سنگی را بیافریند .» ممكن است‏به نظر برسد كه این پاسخ ما را به همان استدلال جدلی الطرفین می‏كشاند، اما باید گفت: چنین نیست; زیرا اكنون مستشكل نمی‏تواند از این پاسخ نتیجه‏ای بگیرد كه به دیدگاه قدرت مطلق خدشه‏ای وارد سازد; چرا كه خود او اظهار داشت [آفرینش ] چنین سنگی هماهنگ و سازگار با قدرت مطلق خداوند است . بنابراین، از احتمال (۱۳) آفرینش چنین سنگی نمی‏توان نتیجه گرفت كه خداوند قادر مطلق نیست .
مستشكل نمی‏تواند این دو [یعنی خود متناقض نبودن قضیه «سنگ بزرگی كه خداوند نمی‏تواند آن را بلند كند» و قادر مطلق نبودن خداوند] را با هم داشته باشد . نتیجه‏ای را كه می‏خواهد از پاسخ مثبت‏به پرسش اصلی بگیرد، آن نتیجه، خود اثبات می‏كند عبارت توصیفی كه در سؤال وجود دارد، دارای تناقض است و «به جای این‏كه بگوییم خداوند نمی‏تواند چنین چیزهایی بیافریند بهتر است‏بگوییم: چنین چیزهایی امكان وقوع ندارند .» (۱۴) ماهیت غلط انداز این مشكل [معمای سنگ] را می‏توان با این شیوه كه تا حدی با شیوه قبلی متفاوت است نیز بیان كرد . (۱۵) الهی دانی (۱۶) را فرض كنید كه به جهت آن استدلال جدلی الطرفین متقاعد شده است كه می‏بایست از آموزه «قدرت مطلق‏» دست‏برداشت . اما او مصمم است‏بر این‏كه به كم‏ترین وجه ممكن - یعنی فقط به همان مقداری كه بتواند جواب استدلال را بدهد - از این آموزه دست‏بردارد . یك وجه برای این‏كه او بتواند به این هدف برسد آن است كه قدرت مطلق خداوند را در مورد بلند كردن سنگ‏ها محفوظ بداند و در عین حال، در نوع سنگی كه خداوند می‏تواند آن را بیافریند محدودیتی قایل شود . هرچند تنها محدودیتی كه در این صورت لازم می‏آید، این است كه خداوند نمی‏بایست قادر بر خلقت‏سنگی باشد كه خود نتواند آن را بلند كند و استدلال جدلی الطرفین مذكور هیچ‏گونه محدودیت لازم و ضروری دیگری غیر از این محدودیت را مطرح نمی‏كند .
در حقیقت، این الهی‏دان به پرسش اصلی پاسخ منفی داده است و اینك با تاسف و ناراحتی تصور می‏كند كه این پاسخ منفی او را ملزم می‏سازد كه از آموزه قدرت مطلق بتمامه دست‏بردارد . او اكنون چیزی را حفظ می‏كند كه به تصورش بقایای معتدل‏تری از آموزه «قدرت مطلق‏» است كه او را از مشكل «پارادوكس سنگ‏» نجات داده است . ولی باید بپرسیم كه این الهی‏دان در حقیقت، از چه چیزی دست‏برداشته است؟ آیا او از قدرت نامحدود خداوند بر آفرینش سنگ‏ها دست‏برداشته است؟ بله، تردیدی نیست . اما آن چه سنگی است كه خداوند از خلق آن ناتوان است؟ البته سنگی است كه نتواند آن را بلند كند . اما باید به خاطر داشته باشیم كه در این استدلال، چیزی وجود ندارد كه الهی‏دان را ملزم كند كه در خصوص بلند كردن سنگ‏ها محدودیتی در قدرت خداوند بپذیرد . او هنوز بر این باور است كه قدرت خداوند می‏بایست نامحدود باشد . و اگر قدرت خداوند در بلند كردن سنگ‏ها نامحدود باشد، بنابراین، قدرت او برای آفرینش هم می‏تواند نامحدود باشد، بدون این‏كه از آن قدرت اول [یعنی قدرت بر بلند كردن سنگ‏ها] تجاوز كند [ . یعنی بدون این‏كه آن قدرت اولی كم‏تر شود و خدشه‏ای بر آن وارد شود، قدرت خداوند برای آفرینش هم می‏تواند نامحدود باشد] . نتیجه این محدودیت موردنظر، آن است كه اساسا هیچ‏گونه محدودیتی نیست; زیرا این محدودیت صرفا با ارجاع به قدرت دیگری كه خود نامحدود است، معلوم و مشخص می‏شود . بنابراین، این الهی‏دان نباید ناراحت‏باشد; زیرا چیزی را از دست نداده و آموزه قدرت مطلق الهی به همان وضعیت قبلی‏اش باقی است .
هدفم از بیان مطالب مزبور این نبود كه ثابت كنم خداوند قادر مطلق است، بلكه تمام تلاشم این بود كه نشان دهم استدلال‏های خاصی كه درصدد هستند ثابت كنند خداوند قادر مطلق نیست، مردودند; زیرا آن‏ها به عنوان آزمون قدرت خداوند، تكالیف و كارهای مفروضی را مطرح می‏كنند كه توصیف و بیان آن‏ها خود متناقض است; و چنین كارهای مجعول [و ساخته و پرداخته ذهن جوال ما] در قلمرو امور ممكن نمی‏گنجند و ابدا موضوع قدرت قرار نمی‏گیرند . بنابراین، این واقعیت كه آن‏ها قابل تحقق نیستند، مستلزم هیچ‏گونه محدودیتی در قدرت خداوند و در نتیجه، هیچ‏گونه عیب و نقصی در آموزه قدرت مطلق خداوند نیست .

پی‏نوشت‏ها:
۱- مشخصات مقاله‏شناختی به شرح ذیل است:
George mavrodes, "some puzzles concerning omnipotence", in: philosophy of Religion An Anthology of Contemporary Views, Melvilley . stewart, ed. , Jones and Bartlett publishers (Boston London singapore, ۱۹۹۶) pp. ۴۶۹-۴۷۲
۲. Belief in God
۳. Reprinted from The philisophical Review, ۷۳ (۱۹۶۴)
۵. Self - Contradictory
۶. St. Thomas AQuinas, Summa Theologiae, Ia, Q. ۲۵, a.۳.
۷. Specious
منبع:فصلنامه معرفت ، شماره ۵۱
نویسنده: جورج ماورودس
منبع : خبرگزاری فارس