دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

هنر بازنویسی داستان گل سرخ


هنر بازنویسی داستان گل سرخ
▪ گل با گل زرد گفت: زرد ار چه نکوست
سرخی دهمت که جلوه گیرد رگ و پوست
▪ گفتش گل زرد: راست گفتی اما
من جامه عاریت نمی دارم دوست
گل سرخ چشم هایش را مالیده خمیازه ای کشید. و به صبح لبخند زد. او به تمام درختان، گیاهان و گل هایی که در اطرافش بودند سلام کرد. ولی جوابی نشنید. نگاهی مغرورانه به آسمان کرد و با تکبر تمام به اطرافش نگریست. چند روزی بود که کسی نگاهش نمی کرد. چون او همه را زیر دست خودش می دانست و به همه فخر می فروخت. او هر روز به یکی ازگیاهان باغ متلک می گفت. آن روز هم نوبت گل زرد بود، که در پایین پای او روییده بود. گل سرخ دستی لابه لای گلبرگ هایش کشید و گلبرگ های پریشانش را مرتب کرد. سپس بادی به غبغب انداخت و رو به گل زرد گفت: تو چقدر زرد و بی رنگ و رو هستی. تو اصلا چه زیبایی داری؟ برای چه خدا تو را آفریده؟ نه بویی داری و نه رنگی که دلچسب باشد. آن طرف تر درخت چنار از آن بالا صدای گفتگوی گل سرخ با گل زرد را شنید، کمی خم شد و به گل سرخ گفت، اگر او رنگ ندارد، بو ندارد، در عوض یک دل پاک دارد که مثل دریازلال است. همه چیز به ظاهر نیست، تو فقط تکبر و غرور داری. گل سرخ دست هایش را به کمرش زد و گفت: من از همه گیاهان باغ زیباترم، خوشبوترم، فقط زیبایی در دنیا اصل است.
همه به زیبایی من نگاه می کنند. درخت چنار گفت: همه رنگ ها در طبیعت زیبا هستند چون خدا آنها را آفریده گل سرخ گفت: ولی رنگ من رنگ عشق است، رنگ محبت است.
درخت چنار گفت: درست است که رنگ تو رنگ عشق است ولی تو با بدخویی روی رنگ خودت اثر منفی گذاشته ای و همه را از خودت متنفر کرده ای.
گل سرخ گفت: ولی همه فقط به ظاهر من نگاه می کنند.
درخت چنار گفت: درست است چون همه ظاهر بینند ولی اگر یک روز کنار تو بنشینند، آن وقت می فهمند که تو ارزش دوست داشتن نداری.
گل سرخ آمد چیزی بگوید که درخت چنار رویش را از او برگرداند و قامت خم شده اش را راست کرد و دیگر هیچ نگفت.
گل سرخ رو به گل زرد کرد و گفت: ای گل زرد دوست داری که این لباس مخملی قرمز رنگم را به تو بدهم تا تو هم کمی زیباشوی و کسی هم به تو نگاه کند.
گل زرد خندید و گفت: نه همین جامه زرد خودم از هر جامه ای بهتر است چون من جامه عاریه ای را دوست ندارم. در ضمن من نمی خواهم کسی به خاطر ظاهر زیبایم جذب من شود.
گل سرخ خنده تلخی زد و رویش را از گل زرد برگرداند.
همه گیاهان باغ برای گل زرد دست زدند، آری همه آنها به حرف های آن دو گوش داده بودند و حالا داشتند گل زرد را به خاطر حرف های بسیار زیبایش تشویق می کردند.
گل زرد لبخندی زد و سرش را رو به آسمان برد و خداوند را به خاطر نعمت هایی که به او داده سپاس گفت.
ساره احمدی راد
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید