شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ابوبکر محمد زکریای رازی


ابوبکر محمد زکریای رازی
من ابوبکر محمد زکریای رازی در حدود سال ۲۵۱( ۸۶۴-۹۲۵- م) هجری قمری در ری متولد شدم و در همین شهر به تحصیلات خود در فلسفه و ریاضیات و نجوم و ادبیات و طب مبادرت نمودم. زکریا پدرم و علی بن ربن طبری (۱۶۴ - ۲۴۷ ه.ق) که از اطبا نامدار مسلمان هست، یکی از اساتید من بود که کتابی تحت عنوان "فردوس الحکمه" در ۷ جلد دارد. من کیمیا گر، فیزیکدان و بزرگترین پزشک بالینی تا آن عصر و حتی بعد از آن بودم. یه چیز میگم بین خودمون باشه ولی منو با جالینوس و ابن سینا مقایسه کردند.
در ده سالگی پدرم را از دست دادم و درجوانی در زادگاه خویش یعنی ری، به زرگری و صرافی پرداختم و با علاقه ای که به کشف اسرارطبیعت داشت به سوی کیمیا گری کشیده شدم. من جابربن حیان را استاد خویش در شیمی میدانم . کیمیا گران می خواستند گوهر فلزات را دگرگون کنند و با آزمایش های پرهزینه و طولانی درجستجوی به دست آوردن اکسیری بودند که مس را به طلا بدل کند. من نیز سال های بسیارعمر خود را در این کار گذراندم و برای ساختن " حجرالفلسفی " که مس را تبدیل به طلا می کند زحمات بسیاری کشیدم. ولی در نهایت نتوانستم مس را به طلا تبدیل کنم.
اما ضمن تجربیات خود از تقطیر شراب الکل را به دست آوردم . نام این محصول را که تا آن زمان در جهان ساخته نشده بود الکحل گذاشتم. اما این واژه در ترجمه کتاب هایم به لاتین، که درقرن شانزدهم میلادی صورت گرفت، به شکل الکل درآمده و جهانی شد. طریقه تهیه آمونیاک یا جوهر نوشادر نیز نخستین بار به وسیله من کشف شد.
سال های جوانی خویش را صرف این گونه آزمایش ها کردم تا آن که به سبب کار مدام نزدیک آتش و بخارها و بوهای تند ترکیبات سمی شیمیائی، چشم هایم سخت آزرده شد. نزد چشم پزشک رفتم و طبیب پانصد دینار طلا خواست تا چشم هایم را مداوا کند. آن گاه دانستم کیمیای واقعی علم پزشکی است.
هنگامی که تحصیلات پزشکی خود را در بغداد آغاز کردم، بین سی تا چهل سال داشتم. در آن زمان بغداد کانون بزرگ علمی مسلمانان به حساب می آمد. مترجمان زبردست آثار گوناگون علمی را از زبان های پهلوی، یونانی وسریانی به عربی برمی گردانند. بیمارستان های بزرگ و مجهز، که به تقلید از مراکز علمی ایرانی بخصوص دانشگاه جندی شاپور اهواز در بغداد تاسیس شده بود، مراکز علمی و آموزشی مهمی به شمار می رفت.
پس از آموختن پزشکی و تسلط بر فلسفه ، به من مأموریت دادند که بیمارستانی در بغداد بنا کنم. خوب این اهمیت داشت که این بیمارستان را کجای شهر بسازم. برای همین هم گوسفندی کشتم و آن رو به قطعات مختلفی تقسیم کردم و هر کدام از این قطعات را در جایی از شهر در ارتفاع مشخص آویختم. بعد ازسه روز، گوشتها رو وارسی کردم. بعد هم دستور دادم بیمارستان رو یه جایی بنا کنند که گوشتها کمتر آسیب دیدند و رنگ و بوی اونها کمتر آسیب دیده. این بیمارستان را عضدی یا معتضدی نامیدند و خود من به اداره آن در بغداد پرداختم. من شدیدا به مبانی اخلاق پزشکی پایبند بودم و جزواتی در زمینه مراعات اصول اخلاق پزشکی ازمن به جای مانده است.
کتاب "طب روحانی" من نیز در موضوع اخلاق می باشد. بنا به تایید مورخانی چون ابن الندیم، جرجی زیدان و گوستاولوبون با همکاران خود بسیار مهربان بوده ام و به بیماران خود به ویژه فقرا تفقد می نمودم. از حالشان جویا می شدم و به عیادتشان می رفتم و مقرری هایی برای آنها در نظر می گرفتم. در کتاب بسیار معتبر "الحاوی فی الطب" و نیز رساله های "سرالطب" "محنه الطیب" و "خواص التلامیذ" اشارات من به اخلاق پزشکی و احترام به آیین و سنت پزشکی بخوبی نمایان است.
▪ از سخنان من است که : طبیب باید بیمارش را به بهبود و سلامت امیدوار گرداند ولو اینکه خود امیدی به بهبود بیمار نداشته باشد. به اعتقاد من همه کس را لایق طبابت نیست و عقیده دارم که طبیب باید دارای خصوصیات و صفات ویژه ای باشد که با داشتن آنها و تزکیه نفس و روحیات مخصوصی بتواند نام طبیب بر خود نهد و پس از آن نیز هر طبیبی نمی تواند حاذق باشد بلکه باید مراحلی را طی کند تا شایستگی نامیده شدن به عنوان طبیب حا ذ ق را داشته باشد . در زمان ما کسانی که طب را می آموختند لااقل باید ده علم د یگر را نیز می دانستند که در راس آنها فقه ، حدیث ، و علم الاخلاق بود .
با رسیدن به کمال علمی از سوی اغلب امیران و حاکمان آن روزگار دعوت می شدم که رساله ها و کتاب های علمی خود را به نام ایشان بنویسم. پس از چند سال اقامت در بغداد، به ری زادگاه خویش، بازگشتم و به اداره بیمارستان آن شهر و تعلیم شاگردان بسیار خود پرداختم.تا آنجا که در پایان زندگی بینائی خود را از دست دادم.
من ایرانی بودم. اما تحت تأثیر شرایط آن روز قرار گرفتم و چون جو گیر شده بودم کتاب هایم را به زبان علمی رایج زمان یعنی عربی می نوشم . اشتباهی که هیچ وقت به خاطر آن خودم را نخواهم بخشید. هر چند که حرف عربها برام مهم نیست ، اما آنها مرا طیب المسلمین و جالینوس العرب نامیده اند. شرمنده ام که از طرف ایرانی ها به من کمتر توجه شده است. کتاب ها و مقالات من به حدود دویست و هفتاد و یک جلد می رسد که بخش زیادی از آنها از بین رفته، اما بزرگترین و مهم ترین تألیفات من کتابهایی است در پزشکی به نام الحاوی و جامع الکبیر معروف به المعادی . این کتابها حجیم ترین اثر در طب اسلامی است و به تعبیری، دائرهٔالمعارف مفصل علم طب آن دوران به شمار می روند. من در این آثار تجربیات شخصی و یادداشت های خود را درباره مداوا و اعمال جراحی با دقت تمام شرح داده ام .
روش کار من مشاهده و تجربه بود. من با دانشمندانی که روش قیاس و استقراء را، به پی روی از روش ارسطو، درست می دانستند، مخالفت می ورزیدم. همین موجب شدم که دانشمندان و فلاسفه بزرگی چون ابونصر فارابی و ناصرخسرو قبادیانی به رد برخی از آراء من بپردازند. من در باره مزاج ها و ارکان اربعه ( در طب قدیم شامل خاک ، باد ، آب و آتش ) و اسطقسات( جمع اسطقس به معنی عنصر که ماده اصلی هر شیی است )
اخلاط و امثال آنها، نظرات علمای قدیم را قبول داشتم ولی بر اساس مهارت و تجارب خود به اطلاعات موجود در باره آنها افزوده ام. به طور خلاصه، در باره موضوع های بالا مانند بقراط ، جالینوس و پزشکان یونانی می اند یشیدم . در مورد بیماری ها و نشانه شناسی آنها نیز از رویه یونانیان وترجمه کتب آنان پیروی می کردم ، اما شخصا آرا وتجربه های بسیار دانشمندانه خود را به آنها وارد کردم و بسیاری از امراض را که تا آن موقع ناشناخته و یا کم شناخته شده بودند ، روشن ساختم (مخصوصا بیماری های عفونی و آبله وسرخک ) .
ترجمه رساله آبله و سرخک من( مقالهٔ فی الجدری و الحصبه) تا همین قرون اخیر هم در مراکز آموزش طب در مغرب زمین مورد استفاده و استناد قرار می گرفت.کتاب طب المنصوری نیز در قرون وسطی به زبان لاتین درآمد و پس از اختراع چاپ از نخستین کتاب هایی بود که به چاپ رسید. مجموعه آثارمن را خدمت ارزنده فرهنگ اسلامی به علم پزشکی در سراسر جهان نامیده اند. کتاب سرالاسرار من در کیمیا گری شهرت جهانی دارد. سایر آثار من عبارتند از: القوانین الطبیعه فی الحکمته الفلسفه، الطب الروحانی و مقال فی مابعد الطبیه که به زبان عربی نوشتم. من توی فلسفه و الهیات و اخلاق هم نوشته هایی دارم.
● آرای من در باره تشریح و وظایف اعضا
تا دورانی که من زندگی می کرم، تشریح جسد انجام نشده بود ولی من ازدانش تشریح نیز بی بهره نبودم ، بدین معنی که تشریح بر روی میمون را انجام دادم ، زیرا برای امتحان دارو ها با میمون سر وکار داشتم . من در کتاب " منصوری " تمام اعضا را ذکر وآن ها را تشریح کرده و شرح هریک را جداگانه و مشروح بیان می کنم. در این کتا ب از " منافع اعضا " ( فیزیولوژی ) اندام ها نیز صحبت کرده ام. نخوندید؟
من اعتقاد دارم ، خداوند عالم، مغز را مرکز ومبنای حس و حرکات ارادی خلق کرده اما برای آن که عصب حسی به قسمت های پایین بدن برسد یک مسیر طولا نی طی می کند و برای این قسمت خالق انسان در پایین جمجمه سوراخی آفریده که از آن نخاع شوکی خارج می شود. این سوراخ توسط ستون فقرات و از طرف مغز توسط جمجمه به بدن محکم شده است . برای حس دادن به اعضا و جوارح و اندام ها که در جلو واقع شده اند از سوراخ های فقرات ، اعصاب خارج شده و حس و حرکت به اعضا می رسد .
اگر ضربه شد ید به ستون فقرات و نخاع شوکی وارد شود به طوری که نخاع را ضایع کند فقط آن قسمتی که در پایین محل ضربت واقع شده است و قسمت هایی که اعصاب بدانها منتهی می شوند حس و حرکت خود را از دست می دهند .
▪ در باب عضلات بدن هم نوشته ام :
حجم بدن که به نام عضلات و گوشت بدن موسوم است ، برحسب قسمتی که باید حرکت کند متناسب است . ایضا طرز قرار گرفتن و جهت عضلات نیز به سمتی که حرکت می کنند متناسب است . آفرید گار برای آن که این عضلات مرتب حرکت کنند در انتهای آنها استطاله(زایده) هایی به نام وتر خلق کرده است .
به عقیده " ام. رنو " من در تشریح بر سایر پزشکان و تشریح کنندگان اسلامی برتری دارم . جمیع مورخان متفق القول مرا حجت جهان پزشکی در دنیای متمدن اسلام و غرب ( تا قرن هفدهم در اروپا ) دانسته اند . قاضی صاعد اندلسی در کتاب خود به نام " طبقات الاهم " ، مرا " پدر طب عرب " د یگر محققان نیز مرا " جالینوس طب عرب " لقب داده اند .
● در اصول مداوا بیماری های داخلی
درمان از نظر من مبتنی بر سادگی و مداوا با دارو های مفرد بوده است . اسراف در دارو را بسیار مضر می داند و برای اولین بار این نکته را ثابت کرده ام که اسراف در مصرف ادویه به ضرر بدن است و نتیجه صحیح برای بیمار ندارد . بدین جهت وی عقیده داشته ام که تنها در صورت احتیاج و ضرورت داروی مرکب به مریض بدهند . هر گاه طبیب بتواند بیمار خود را با غذا درمان کند به سعادت رسیده است .
برای رفع سردرد، امساک از شراب و گوشت و مالش عطر را توصیه می کردم و هر وقت کسالت دوام یابد قرص مخصوص از حنظل ، سقمونیا و تربد تجویز می کردم .
من در باره سکته اطلاعات مفیدی از خود به یادگار گذاشته و درمان آن را فصد و حجامت معرفی کرده ام . در بیماری های پوست و عفونت های انگلی جیوه را به شکل مرهم در آورده و از آن استفاده می کردم و در درمان بیماران به تلقین بسیار اعتقاد داشته و بسیاری از آنها را به این طریق درمان کرده ام .
من اولین طبیبی است که در طب ، طریقه و ادعای اطبای پیش از خود مبنی بر تشخیص آبستنی از راه دیدن ادرار را رد کردم و ثابت کردم که با دیدن ساده ادرار و معاینه ظاهر آن بدون آزمایش نمی توان بیماری ها و آبستنی را تشخیص داد .من اولین طبیب در جهان پزشکی هستم که سل مفصلی انگشتان را شناخته و آن را توصیف نمودم.
خداوکیلی شما به عنوان یک ایرانی چند تا از آثار منو خوندید. خوندن رمانهای فلان نویسنده خارجی باارزش تر هست یا یه نگاهی به آثار من یا ابن سینا، یا ابوریحان ، هر چند که قدیمی باشه؟ من در سال ۳۱۳ هجری در همان زادگاهم شهر ری بدرود حیات گفتم.
● داروسازی
پس از کشف الکل و جوهر گوگرد و شناسایی خواص این دو ماده فصل جد یدی در دارو شناسی و دارو سازی اسلامی وارد شد و با این دو ماده، بسیاری از استحصالات دارویی و شربت ها و سایر ترکیبات راساختم و از این راه خد مت بزرگی به عالم طب نمودم. گفته اند اگر جانب طب و شیمی را در مورد رازی کنار بگذاریم، وی دارو شناس و داروساز ماهری بوده است . دارو هایی که برای بیماران خود تهیه می کرده ام فراوان است ، از جمله شربتی مرکب از مربای لیمو و یا انگور فرنگی که با صندل سفید و کافور مخلوط می شده تهیه می کردم و از شربت ترشی که از سرکه یا شیره انار و آب لیمو و آب غوره و آب انگور فرنگی و توت شالی ( شاه توت ) و کاهو و تر خوانه و عناب و عدس و کافور بوده در تب های دائمی استفاده می کرده ام . همجنین مرهمی مرکب از سفید اب و پیه به نسبت یک پنجم را برای خشک کردن جراحات و زخم ها به کار می بردم .
در کتاب آبله و سرخک طی فصول چندی دستور های غذایی و نسخه هایی فراوان با شرح و بسط کامل در باب جلوگیری و درمان و پس از درمان آبله و سرخک آورده ام که فکر می کنم بسیار جالب اند .
منابع :
تاریخ طب در ایران پس از اسلام ، تالیف دکتر محمود نجم آبادی
http://www.iranchamber.com