چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

تاکتیک سوخته!


تاکتیک سوخته!
سردمداران آمریکا پس از ناکامی در طرح فشار علیه برنامه هسته ای ایران و تعلیق فعالیت های اتمی که آن را از طریق راهبردهایی چون تصویب پیاپی تحریم ها، تهدید به حمله نظامی و تلاش برای انزوای بین المللی ایران، تعقیب می کردند و هم چنین برای توجیه ادامه حضور اشغالگرانه خود در عراق، این بار سراغ تاکتیک دیگری رفته اند. مدتها است که ارتش اشغالگر آمریکا و سازمانهای اطلاعاتی این کشور گزارش های نادرستی از نقش ایران در تأمین سلاح و مهمات و کمک مالی به برخی از گروههای درگیر عراقی، ارائه و بدین طریق زمینه لازم برای اجرای سناریوی جدید بوش را فراهم کرده اند.
آمریکا، ایران را متهم می کند که با مسلح کردن و آموزش گروه های شبه نظامی شیعه عراقی، به خشونت ها در این کشور دامن می زند. هر چند ایران همواره این اتهام را رد کرده و بر وجود عراقی با ثبات تأکید می نماید، اما مقامات آمریکایی به استناد گزارش رایان کروکر و دیوید پترائوس سفیر آمریکا در عراق و فرمانده نظامی آمریکایی ها در این کشور که اخیراً به کنگره ارائه شده است، انگشت اتهام خود را بسوی ایران نشانه گرفته اند.
حقیقت آن است که آمریکا به بهانه مبارزه با سلاحهای کشتار جمعی و استقرار دموکراسی دست به اشغال عراق زد. هر چند ماهیت واقعی این اقدام، محکم کردن جای پای آمریکا در منطقه استراتژیک خاورمیانه آن هم در همسایگی ایران که مهمترین تهدید علیه آمریکا و منافع این کشور و مبارزه علیه سلطه جویی های آن به شمار می رود، بود و در این میان هم لقمه ای راحت تر از عراق با مهره سوخته و بی ارزشی چون صدام معدوم برای او وجود نداشت.
اما پس از چندی که دست رسوای آمریکا در کشف سلاحهای کشتار جمعی عراق و اساساً عدم وجود آنچه که برای ارضای افکار عمومی در بوق کرده بودند، رو شد، نوبت به «القاعده» و گروههای تروریستی رسید تا بدینوسیله حضور نظامی آمریکایی ها را در این کشور توجیه نماید. بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند که گروه القاعده زاییده سازمانهای جاسوسی و امنیتی خود آمریکاست. آنان عروسک های خیمه شب بازی هستند که در وقت لزوم با گردانندگی پنتاگون و سیا پای در عرصه نمایشی که آنان تدارک دیده اند، می گذارند و پس از ایفای نقش خود از صحنه کنار می روند.
حال که دیگر القاعده و زرقاوی و گروه های تروریستی منتسب به آنان، بهانه دهان پرکنی برای ادامه حضور نظامی آمریکا در منطقه نیستند و افکار عمومی جهان خصوصاً مردم آمریکا با توجه به هزینه های مالی ناشی از لشکرکشی ارتش این کشور به عراق و از دست دادن سرمایه های انسانی در این کارزار، توجیه نمی شوند، مقامات آمریکایی تصمیم گرفته اند که «تهدید ایران» را مورد توجه قرار دهند و آن را از یک سو به بهانه ای برای توجیه کاستی های خود و از سوی دیگر مواجهه با این تهدید را عاملی برای فشار بر ایران در فعالیت های هسته ای این کشور، بدل نمایند.
به گفته بوش؛ «حال که صدام، معدوم و القاعده تضعیف(!) شده، تندروهای تحت حمایت مالی ایران که پترائوس-فرمانده ارشد نظامی آمریکا در عراق- آنها را گروههای ویژه خوانده است، به عنوان دلیل عمده تداوم حضور نظامی آمریکا در عراق مطرح هستند»! جالب آنکه در ادامه سناریوی جدید آمریکا و اجرای تاکتیک جدیدی که در پیش گرفته اند، بوش، ایران را تهدید کرده است که بایستی یکی از این دو گزینه را انتخاب نماید؛ یا با همسایگان خود در صلح و صفا- البته بر اساس دستورالعمل های دیکته شده از سوی واشنگتن!- زندگی کند و یا به کمک نظامی و مالی خود به شبه نظامیان عراقی ادامه داده و منتظر مواجهه با عواقب کار خود از سوی کاخ سفید باشد!
واقعیت آن است که گزارش کروکر و پتریوس در کنگره نشانگر آن است که آمریکاییها با وجود افزایش نیرو، تسلیحات نظامی و تقویت رویکرد نظامی گری خود نتوانسته اند به اهداف خود در عراق، آنگونه که مدعی شده اند، دست یابند. آمریکاییها با این گونه فرافکنی ها و بازی با کلمات از سوی مقاماتشان نمی توانند مشکلات ناشی از عملکرد خود را به دیگران منتسب نمایند.
در ژانویه ۲۰۰۹ زمان ریاست جمهوری بوش به پایان خواهد رسید. او درصدد است تا آنجا که امکان دارد مناقشه خاورمیانه و جنگ در عراق را به جایی که منفعت او را - تا حدودی- تامین نماید، برساند. هرچند این کار به منزله بالا بردن چماق بر سر ایران و تهدید این کشور در فرصتی که خیلی هم زیاد به نظر نمی رسد، باشد.
از سوی دیگر لابی صهیونیستی دریافته است که با سپری شدن مدت باقی مانده از دوره زمامداری جنگ طلبان در کاخ سفید، جنبه های نظامی گری در سیاست خارجی آمریکا، تعدیل خواهد شد.این در حالی است که رژیم اشغالگر قدس که در جنگ ۳۳ روزه لبنان شکست خورده، در به زانو درآوردن دولت مردمی حماس ناکام مانده و هم چنین از تقویت بیداری اسلامی در منطقه رنج می برد، در مجموع از شرایط امنیتی مطلوبی برخوردار نیست. از این رو به نظر می رسد لابی صهیونیستی به کمک جریان افراطی نومحافظه کار حاکم در آمریکا تلاش می کند تا به صورت فزاینده ای سطح تنش بین آمریکا و ایران را تشدید کند، چرا که این رژیم بقاء و امنیت خود را نه در صلح پایدار که در ناامنی منطقه جستجو می کند.
اما آن سوی دیگر، ایران به معنای واقعی به دنبال برقراری ثبات در عراق و منطقه است. امری که به مذاق آمریکا که خواستار نابسامانی امنیتی و تهدید حضور نظامی خود در عراق است، خوش نمی آید. حقیقت آن است که آمریکا از درگیریهای اخیر در عراق، خصوصاً حوادث بصره، به عنوان بهانه ای برای به تاخیر انداختن خروج نظامیان خود از این کشور استفاده کرده است.
ایران، هم در جهان اسلام و هم در جهان عرب، تنها کشوری است که از همان ابتدا به خواسته و انتخاب اکثریت ملت عراق احترام گذاشت، شورای حاکمیت این کشور را به رسمیت شناخت و نخستین کشوری بود که سفارتخانه خود را در عراق فعال کرد. کمکهای غیرنظامی از قبیل غذا و دارو و کمک به بازسازی عراق پس از سرنگونی رژیم صدام و تشکیل حکومت مردمی در این کشور و فعالیت های دیپلماتیک در آرام کردن بحرانهایی که هر از چندی دامن گیر عراق و مردم مظلوم آن می شود، نشانه های بارزی از حسن همجواری بین دو کشور مسلمان به شمار می آید.
از این رو تاکتیک جدید آمریکاییها، تاکتیکی سوخته است. اکنون عراق به جای آنکه به عنوان عاملی برای تحکیم یک دوره جدید ثبات و هم چنین تفوق آمریکا در منطقه خلیج فارس بدل شود، نشانگر سیاه چاله ای راهبردی است که بخشی از منابع نظامی و مالی و البته نفوذ سیاسی آمریکا را به هدر می دهد. آمریکا برای آنکه خود را از باتلاق خود ساخته عراق نجات دهد، راهی جز تسریع در عملی کردن یک برنامه زمان بندی شده برای خروج از این کشور ندارد.
«الیور استون» فیلمساز آمریکایی، جرج دبلیو بوش را یک «ولگرد الکلی»! می خواند و تعجب می کند که چنین شخصی چطور می تواند یک دفعه به یک شخصیت قدرتمند تبدیل شود؟! فکر می کنید این حرفها به گوش بوش می رود؟!
حمید امیدی
منبع : روزنامه کیهان