یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

یک جنبش نوپدید دینی چیست؟


یک جنبش نوپدید دینی چیست؟
در این نوشتار برآنم(۱) كه به یك پرسش به ظاهر پیش‏پا افتاده كه پیش از این بارها عالمانِ جنبش‏های نوپدید دینی از آن بحث كرده‏اند، پاسخ گویم. یك جنبش نوپدید دینی چیست؟ به رغم این واقعیت كه در بی‏شماری از سخنرانی‏ها از جمله دو سخنرانی از همین نویسنده (۱۹۹۴ و ۱۹۹۹) از این موضوع سخن به میان آمده اما من معتقدم كه تا كنون تعریف مناسبی از آن ارائه نشده است.
این پرسش به دلایل مختلف مهم است:
▪ یكم، كسانی از ما كه واحدهایی را درباره جنبش‏های نوپدید دینی تدریس می‏كنیم باید در قبال انتخاب این موضوع توجیهی مناسب داشته باشیم و مؤلفه‏هایی را تقریر كنیم تا دانشجویان به روشنی دریابند كه كدام جنبش‏ها موضوعاتی قابل اعتنا برای تحقیقاتشان هستند و كدام یك از حوزه موضوع مورد نظر آنها خارج‏اند.
▪ دوم، استفاده از تعریفی كه بتواند پاسخی قانع‏كننده به سازمان‏ها و جنبش‏هایی بدهد كه نسبت به قرار گرفتن خود در زیر چتر «جنبش‏های نوپدید دینی» اعتراض دارند، مهم است. اینان خود را نوپدید نمی‏دانند. برای نمونه جنبشی مثل ISKCONمدعی است كه قدیمی‏ترین دین دنیاست كه از وداهای باستانی و داستان‏های زندگی كریشنا سر بر آورده است و تاریخ آن بنا به این ادعا به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد بر می‏گردد. قدیسان ایام اخیر و شهود یَهْوِه به ترتیب مدعی هستند كه از سنت‏های كلیسا كه خدا به آدم عطا كرده است و از مسیحیت قرن نخست كشفی دوباره داشته‏اند. حرفه‏ای‏های ویپاسانا(۲) مدعی‏اند كه مراقبه فكری را خودِ بودا تعلیم داده و به عمل درآورده است. بهائیت بر این امر پای می‏فشارد كه جزو «جنبش‏های نوپدید دینی نیست، بلكه یك دین زنده جهان است».
▪ سوم، جنبش ضدفرقه‏ای(۳) بر اینكه اصطلاح «جنبش‏های نوپدید دینی» تنها تعبیری زیبا از «فرقه‏ها» است تأكید دارد، اما این جنبش‏ها به گونه‏ای قابل درك می‏توانند احساس كنند كه همین اصطلاح به ظاهر بی‏خطر و خنثی آنها را در كنار دسته‏ای دیگر از جنبش‏های دینی یا شبه دینی قرار داده است كه تا حدودی یك دسته‏بندی ناصواب می‏باشد. چندی پیش نگارنده برخی از دانشجویان را برای تحقیق آخر هفته به لندن برد و در معبد صلح نیپونْزون مِیُوهُوجی(۴) حضور پیدا كرد. زمانی كه یكی از راهبه‏ها متوجه شد كه كلیسای اتحاد(۵) نیز در برنامه گنجانده شده است، ضمن اهانت به آن كلیسا بر این نكته اصرار ورزید كه در جایی كه كسانی مانند مون‏ها(۶) حضور دارند، آنجا هیچ احترامی ندارد. تلاش‏ها برای قانع‏ساختن او نسبت به اینكه یكی از اهداف همین دیدارهای تحقیقاتی شناخت تفاوت شكل‏های جدید معنویت است، بی‏فایده بود. این اتفاق نیاز ما به ارائه یك تعریف روشن از جنبش‏های نوپدید دینی را كه فاقد ارزش‏داوری باشد روشن می‏سازد.
به طور كلی این رسانه‏ها و جنبش ضدفرقه‏ای بودند كه در تعریفِ «مفهوم فرقه» مداخله كردند. گروه‏هایی چنان ناهمگون مانند كلیسای اتحاد،(۷) كلیسای علم‏شناسی،(۸) دارالتعلیم ارهارد،(۹) مراقبه متعالی،(۱۰) وفاداران به عهد،(۱۱) برنامه‏ریزان اضطراب زبانی،(۱۲) شهودیهوه و جنبش احیای ده فرمان خدا(۱۳) همگی برچسب رسانه‏ایِ «فرقه» را پذیرا شدند؛ جنبش ضدفرقه‏ای از این نیز فراتر رفت و سازمان‏های ضدفرقه‏ای مسیحیِ جهانی‏گرایان توحیدی،(۱۴) دانجوان‏ها و دراگون‏ها،(۱۵) برخی اشكال درمان بدیل و گروه بسیار جدید پوكهون (ریچاوت تراست، ۲۰۰۰) را نیز به این دسته‏بندی افزود. با مطالعه اسناد نوشتاریِ ضدفرقه‏ای به سختی می‏توان به یك ارتباط منطقی میان این دسته از جنبش‏ها كه گفته می‏شود مورد عفو و بخشش گرایش ضدفرقه‏ای واقع شده‏اند، دست یافت: مفهوم «فرقه» ظاهرا فقط شامل دسته‏ای از سازمان‏ها و جنبش‏هایی می‏شود كه تا حدودی مبهم و در ظاهر، متفاوت هستند. شكی نیست كه مخالفان فرقه‏ها در انتخاب اهداف خویش به‏گونه‏ای چشمگیر سردرگم‏اند.
من معتقدم كه برخی از مخالفان مسیحی فرقه‏ها به اشتباه تقریبا هر آنچه را كه (به احتمال قوی بازهای كودكانه‏ای هستند كه در آنها نقش‏های بازی تخیّلی‏اند) و از نظر آنها مخالفِ پروتستانتیزم انجیلی است، «شیطانی» خواندند و با این حساب هر مفسری می‏تواند به این نتیجه برسد كه از هر ده نفر انگلیسی در سال ۱۹۹۵ یك نفر در نهان شیطان‏پرست است (به نقل از هاروی كاكس، ۱۹۵). محورهای دیگرِ مورد نقد ظاهرا بیشتر به مهارت‏های زندگی (برنامه‏ریزی برای رفع اضطراب زبانی)، انواع درمان‏های جایگزین (رئیكی،(۱۶) هموپاتی،(۱۷) طب‏سوزنی(۱۸)) و اجزای غیب‏گویانه (تاروت،(۱۹) طالع‏بینی،(۲۰) بیوریتمی(۲۱)) برمی‏گردد. حتی برخی اجزای جنبش ضدفرقه‏ای به تأیید مرتبه‏ای از تنوع در میان «فرقه‏ها» تمایل نشان دادند؛ در بریتانیا هم‏اكنون مركز اطلاع‏رسانی فرقه‏ها(۲۲) و مركز منابع و اطلاعات رفتار خانواده(۲۳) میان «فرقه‏های دینی» و «فرقه‏های روان‏درمانی» تمایز قایل می‏شوند (هاورث، ۱۹۹۴، FAIR، ۱۹۹۴).
به یقین در اینجا باید میان این جنبش‏ها و سازمان تمایزی را قائل شد تا هر كس از روی ضابطه بتواند آنها را دین یا حتی «دینی»، و جنبش‏هایی را نیز صرفا ارائه‏كننده «ابزارهای زندگی» تلقی نماید. در هر حال من شك دارم كه این مفاهیم دوقلوی «فرقه‏های دینی» و «فرقه‏های روان‏درمانی» تمام موضوعی را كه جنبش ضدفرقه‏ای می‏خواهد، پوشش دهد. ای.اس.تی(۲۴) و تی.ام(۲۵) و تاروت و بنیاد اِمین(۲۶) و مدرسه علم اقتصاد و بیورهایم‏ها ظاهرا به درستی در یكی از این دو دسته جای نمی‏گیرند. اما طرّاحیِ تعریفی كه از نظر علمی درست و با تمام آنچه جنبش ضدفرقه‏ای در نظر دارد، موافق باشد، ضرورتی ندارد. به نظر من در عین حال كه یك تعریف تقریبا جامع، محققان دانشگاهی را قادر خواهد ساخت تا با جنبش ضدفرقه‏ای به بحث بنشینند و از این طریق اصلاحیه‏هایی را در كژتابی‏ها و هشدارهای این جنبش اعمال كنند، اما در این روزها شایسته دانشمندان آن است كه ابراز دارند كه فلان حوزه‏ها خارج از تخصص آنها است. بنابراین تعریفی مناسب از جنبش‏های نوپدید دینی ما را وامی‏دارد تا بار سامان‏دهی حد و مرزها را به دوش بكشیم و برخی جنبش‏ها (نمونه‏هایی روشن مانند پوكمان، دانجون‏ها و دراگون‏ها) را از گستره دلمشغولی‏های خودمان خارج سازیم و احتمالاً تأیید كنیم كه جنبش‏های دیگری كه تاكنون به عنوان جنبش‏های نوپدید دینی تلقی شده‏اند، همچنان باید همان‏طور تلقی شوند.
● برخی تعریف‏های ارائه شده
جان سالیبا(۲۷) در كتابش چشم‏اندازهای جنبش‏های نوپدید دینی(۲۸) (۱۹۹۵) سه نوع تعریف را مورد توجه قرار می‏دهد كه بنابر ویژگی‏ها عبارت‏اند از:
۱) الاهیاتی؛
۲) روان‏شناختی؛
۳) جامعه‏شناختی.
به نظر من تعریف نوع اول تعریفی است كه دو ضد فرقه مسیحی، یعنی مك دُوِل و استوارت ارائه كرده‏اند:
فرقه عبارت است از گروهی از مردم كه باورهایش را بر جهان‏بینی یك رهبری انحصاری استوار می‏سازد كه همیشه آموزه‏های اصلی مسیحیت را آن‏گونه كه از كتاب مقدس به دست می‏آید، رد می‏كند.(۲۹)
مشكلات چنین تعریفی كاملاً روشن ا ست. موضوع روشن آن موجب می‏شود تا دیگر ادیان سنتی جهان [به جز مسیحیت]، ادیان دیاسپورا و نهادهای عرفی‏گرا مانند ماركسیسم و اومانیسم را دربر گیرد. علاوه اینكه در میان دیگر جنبش‏ها، شهود یهوه، كریستادلفیان(۳۰) و پنجاهه گرایانِ «تنها عیسی»،(۳۱) چه بسا ادعا كنند كه ما بر آموزه‏های اصلی، آن‏گونه كه در كتاب مقدس تعلیم داده شده است، تكیه داریم و در عین حال كلیساهای سخت‏اندیش را متهم كنند كه عقایدی نظیر تثلیث و فناناپذیری روح را به جای رستاخیز بدن و غیره بر مسیحیت تحمیل كرده‏اند؛ در حالی كه طرح این پرسش كه كتاب مقدس به واقع چه چیزهایی را درباره این آموزه‏ها تعلیم می‏دهد پرسشی بجا و مشروع است، اما این نوع بحث را باید در عرصه‏های دیگر مطرح ساخت. شخصیت‏های علمی و گروه‏های عرفی‏گرای دیدبان فرقه احتمالاً نخواهند توانست با تعریفی كه برخی آموزه‏های خاص دینی را پیش‏فرض گرفته و اعلام كرده است كه این آموزه‏ها در بستر مسیحیت ثابت‏اند، كار كنند.
تعریف‏های روان‏شناسان در پیوند با سلطه روان‏شناختی‏ای است كه بنا به ادعا، رهبران یا سازمان‏های جنبش‏های نوپدید دینی نسبت به جست‏وجوگران حقیقت و اعضا از آن برخوردارند. بنا به نقل سالیبا، از فیلیپ كوشمان،(۳۲) وی ویژگی‏های یك «فرقه» را چنین بیان می‏كند:
۱) فرقه را رهبری فرهمند كنترل می‏كند كه او را خدا یا كسی می‏پندارند كه حامل یك پیام انحصاری از خداست و همین ویژگی او را بالاتر از دیگران قرار می‏دهد؛
۲) مروّج این عقیده است كه تنها یك عقیده درست و یك راه درست برای تحقق آن عقیده وجود دارد؛
۳) وفاداری بی‏چون و چرا و اطاعت محض را نسبت به عقاید انحصاری و احكام و شیوه‏های تمامیت‏خواه مطالبه می‏كند؛
۴) روش‏های كنترل ذهن را به كار می‏برد؛
۵) اغواگری و فریب را به هنگام جذبِ هوادار و، در مواجهه با جهان بیرون به كار می‏بندد؛
۶) به طور ساختاری قدرت كار و ثروت اعضا را به خدمت می‏گیرد؛
۷) اعضایی را كه با گروه مخالفت كنند یا آن را ترك نمایند مورد حمله قرار می‏دهد یا تحریم می‏كند.(۳۳)
البته این گونه تعریف‏ها هوشیارانه فرض را بر این قرار می‏دهند كه «فرقه‏ها» به خاطر ارتكاب شست‏وشوی مغزی و افساد روان‏شناختی حقیقتا مجرم هستند. كافی است كه بگویم این ادعاها برخلاف یافته‏های علمی‏ترین تحقیقات هستند: تنها تنی چند از روان‏شناسان و روان‏پزشكان (مثل سینگر(۳۴) و لیفتون(۳۵)) از نظریه كنترل ذهن حمایت می‏كنند. نشانه‏هایی كه این تعریف‏ها برای معرفی رویكرد فرقه‏ها مسلّم گرفته‏اند اگر نگوییم هیچ، اما خیلی اندك به این واقعیت توجه نشان دادند كه ادیان جدید در طی زمان تغییر می‏كنند. در زمان‏های اخیر ما شاهد مرگ شماری از رهبران جنبش‏های نوپدید دینی بودیم: پرابهوپادا(۳۶) در ۱۹۷۷، اوشو (راجنیش)(۳۷) در ۱۹۸۵، ال ران هوبارد(۳۸) در ۱۹۸۶ و موسی بِرْگ(۳۹) در ۱۹۹۴. با گسترش ادیان جدید، احتمال دسترسی تحقیقات جدید به رهبرانی كه معمولاً دیگر غیرقابل دسترسی شده‏اند بسیار ضعیف می‏شود، اگرچه اینان بدون شك می‏شنوند كه گروه درباره آنها با چه احترامی سخن می‏گوید. یك نظریه احتمالی درباره رهبران فرهمند این است كه به همراه رشد یك جنبش، فرهمندیِ متعلق به رهبر به تدریج به پیروان وی منتقل می‏شود. تردید در این است كه آیا فرهمندی می‏تواند به روشنی به یك رهبرِ احتمالاً «فرهمند» كمك كند: فرهمندی بیش از آنكه به رهبر تكیه داشته باشد به پیروی از رهبر وابسته است. (فهم مطلب آسان‏تر خواهد بود اگر بگویم من نیز دارای فرهمندی هستم، اما هیچ كس آن را به رسمیت نمی‏شناسد!) بنابراین، مفیدتر آن است كه مانند وبر(۴۰) عمل كنیم و از «روزمره ساختن فرهمندی» سخن بگوییم و تصدیق كنیم كه عامل «فرهمندی‏بخشی گروه» در تثبیت جلال و عظمت یك رهبر نسبت به هر «جذابیت شخصی»، اگر وجود داشته باشد، با اهمیت‏تر است.
من درباره تعریف‏های جامعه‏شناسانه به تفصیل در كتابم كاوشی در ادیان جدید(۴۱) سخن گفته‏ام. این گونه تعریف‏ها اساسا بر سنخ‏شناسی‏های مطرح‏شده از سوی وبر، بِكِر،(۴۲) تِرولتش(۴۳) و یینگر(۴۴) درباره كلیسا، مذهب، كیش و فرقه استوار هستند. بخشی از مشكلات این سنخ‏شناسی ارائه یك تعریف جامع و حداقلی از «فرقه» است كه می‏تواند از فهم‏های مختلفی حكایت كند: گروهی كه بر تجربه عرفانی (تجربه عرفانیِ مورد نظر ترولتش كه تفاوت فاحشی با كیش دارد) مبتنی است یا گروهی كه بیش از آنكه از یك مذهب نهادینه‏شده خارج باشد از دین و فرهنگ حاكم بیرون است (مطابق نظر یینگر). مشكلِ فراتر و در عین حال مهم‏تر این است كه جنبش‏های نوپدید دینی گوناگون دارایِ مراتب گوناگونی از سازمان و انسجام هستند كه از كلیسای اتحاد و كلیسای علم‏شناسی كه زنجیره فرمان آنها روشن، و اعمال آنها به طور دقیق تبیین شده است تا واسطه‏هایی(۴۵) كه اعمالشان متفاوت و فاقد سازمان نهادی هستند، طبقه‏بندی می‏شوند.
من امیدوارم در آنچه در پی می‏آید راهی را برای درك مفهوم جنبش‏های نوپدید دینی بازنمایم. باید روشن سازم كه اصطلاح مزبور از سه بخش روشن تشكیل شده است: «جنبش»، «نوپدید» و «دینی»؛ درباره جدیدبودن باید گفت كه انبوه نوشته‏های اخیر واژه «جدید» را مربوط به مقاطع مختلفی دانسته‏اند: بعد از جنگ جهانی دوم (كلارك ۱۹۸۷)، بعد از دهه ۱۹۵۰ (باركر ۱۹۸۹)، دهه‏های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ (ملتون(۴۶) و مور ۱۹۸۲؛ بكفورد(۴۷) ۱۹۸۵؛ نلسون ۱۹۸۷). این چارچوب‏های زمانی به دلایل مختلف مشكل‏آفرین‏اند؛ اگر این مقاطع به زمان پیدایش این سازمان‏ها مربوط است باید دانست كه تعداد نسبتا اندكی از آنها بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آمده‏اند. اگر نقطه بُرش را دهه ۱۹۵۰ بدانیم كلیسای اتحاد و كلیسای علم‏شناسی مشمول این جنبش قرار خواهند گرفت، اما ویپاسانا (كه در سال ۱۹۱۴ بازیابی شد)، كریشنا مورتی (كه هویت مستقل خود را به عنوان یك رهبر روحانی در سال ۱۹۲۹ تثبیت كرد)، سوكا گاكای (كه در سال ۱۹۳۰ بنیاد نهاده شد)، برهما كوماریس (۱۹۳۸) و راه بین‏المللی (۱۹۴۲) به وضوح از این رده خارج می‏شوند. همچنین در نظرگرفتن تاریخ ورود دین به غرب به عنوان معیار تعریف، كاری ناصواب است. نه تنها این قضیه كه چندین جنبش نوپدید دینی (مانند پیروان مكتب خودشناسی یوگاناندا) پیش از جنگ به غرب آمده‏اند. البته این نیز مورد تصدیق است كه دین‏های بزرگ جهان (به غیر از مسیحیت) در اصل بعد از جنگ به اروپا وارد شدند. مرجع قراردادن غرب از این جهت نیز نادرست است كه پدیده جنبش‏های نوپدید دینی پدیده‏ای جهانی است كه صرفا غربیان را تحت تأثیر قرار نداده است. جنبش نوبنیاد احیای ده فرمان خدا جای زیادی را در رسانه‏ها و حلقه‏های ضدفرقه‏ای به خود اختصاص داده است؛ با اینكه هیچ‏گاه در پی تأثیرگذاری بر غرب نبوده و كاملاً روشن است كه هیچ غربی‏ای را نمی‏شناسیم كه ترك دین كرده، به آن پیوسته باشد.
به این دلایل من نیز هم‏نظر با روبرت اس. الوود و هری بی. پارتین معیار لیبرال‏تر تقریبا ۱۵۰ سال (به طور تقریبی) را ترجیح می‏دهم تا با كمی انعطاف جنبش‏هایی مانند شهود یهوه، قدیسان آخر الزمان، كرایستادلفیان‏ها، علم مسیحی و تئوزوفی وارد شوند، اگرچه در آن، سُوئیدِنْبِرگ‏ها یا كوئیكِرها نمی‏گنجند (یكی از همكاران اخیرا یك دوره زمانی ۲۰۰ ساله را پیشنهاد كرد تا داخل‏بودن اینها را توجیه كند). این پیشنهاد می‏تواند تحقیقات علمی معتبر را با آنچه جنبش ضدفرقه‏ای و رسانه‏ها می‏گویند، همسو سازد.
در تعریف یك فرقه، به رسمیت شناخته‏نشدن آن از سوی دین اصیلِ مربوط به آن (در صورتی كه وجود داشته باشد) نیز مهم است. درباره شهودیهوه، قدیسان ایام اخیر، كرایستادلفیان‏ها و كلیسای اتحاد باید گفت كه هویت مسیحیِ ادعایی آنها محل نزاع است. برخی از جنبش‏های نوپدید دینی خود را با دین اصیل نامرتبط می‏دانند؛ مانند مورمون‏ها و شهود یهوه كه بر این نكته اصرار دارند كه مسیحیتِ كنونی در همان دوران آغازین تحریف شده است و شهود یهوه تنها تجلّی حقیقی آن ایمان هستند كه باقی‏مانده‏اند. در مقابل، برخی از جنبش‏های نوپدید دینی، مانند كلیسای اتحاد خود را جزئی از دین اصیل می‏دانند، اما مدعی آنند كه طرد یا اخراج شده‏اند.
تعداد اندكی از سازمان‏ها یا جنبش‏ها در تعریف «جدید» می‏گنجند، اما با این‏همه تمایل دارند كه گروه‏های گوناگون مورد علاقه آنها را نادیده بگیرند؛ یك نمونه می‏تواند جهانی‏گرایان توحیدی باشد كه از ادغام توحیدگرایان و جهانی‏گرایان آمریكا و كانادا در سال ۱۹۶۱ پدید آمده است؛ نمونه دیگر پنجاهه‏گرایی است كه هیچ مدرك واقعی‏ای در دست نیست كه پیروانش احیا كنندگان یك عمل باستانی هستند كه در عید پنجاهه بعد از مرگ و رستاخیز عیسی مسلم گرفته شده است؛ در واقع این امر برای مسیحیانی كه در پی برقراری ارتباط میان این گفته‏های پرشور و حرارت، و تجربه پنطاكاست اولیه بودند و در عوض از «تعمید آتش» یا «تعمید روح» سخن می‏گویند، چندین دهه زمان برد. اگرچه می‏توان بر استثنا كردن اینها دلیل ارائه كرد؛ به این صورت كه بگوییم توحیدگرایان و جهانی‏گرایان هر دو از تاریخی دیرپای برخوردارند و پنجاهه‏گرایی بر حفظ یك عقیده از میان آموزه‏های مسیحی تأكید دارد، اما این می‏تواند یك تمرین سودمند برای دانشمندان ادیان جدید باشد تا در نظر بگیرند كه آیا حد و مرزهای موضوع مورد پژوهش آنها نیازمند تعریف مجدد است یا خیر؟
● دین چیست؟
لازم است از سرشت دینی (واقعی یا فرضی) سازمان‏ها و جنبش‏هایی كه با عنوان جنبش‏های نوپدید دینی معرفی می‏شوند، سخن به میان آورم. نقدی مشترك كه به تمام جنبش‏های نوپدید دینی وجود دارد این است كه آنها «ادیان ساختگی»،(۴۸) یا به تعبیری درست‏تر سازمان‏هایی تجاری یا سیاسی هستند كه به وضوح وانمود می‏كنند كه دین هستند تا از این طریق از امتیازاتی نظیر معافیت مالیاتی و آزادی مذهبی برخوردار شوند. بدبینان تأكید دارند كه تصمیم یك سازمان مبنی بر ادعا یا عدم ادعای هویت دینی بر مصلحت‏اندیشی استوار است؛ از این رو گاهی گفته می‏شود كه طرفداران علم‏شناسی از هویت دینی دم می‏زنند تا از بهره‏های مالیاتی یا دیگر امتیازات آزادی مذهبی برخوردار شوند. این در حالی است كه اهداف تی. ام تأمین و تضمین كاركرد مهارت‏های آن نهاد در مدرسه‏های آمریكایی بود، مهارت‏هایی كه اگر آنها را دین بدانند، عملی نخواهند بود.
برای اینكه یك جنبش یا سازمان بتواند دین و در نتیجه جنبش نوپدید دینی محسوب شود باید چیزهایی در آن باشد كه به طرز معقولی، دینی به حساب آیند. یك نكته قابل طرح این است كه دینْ وفاداریِ انحصاری را می‏طلبند. با صرف این حقیقت، مذهب علم‏شناسی، تی.ام و سوكا گاكای به این دلیل كه مدعی‏اند كه با هر آنچه آن دینِ دیگر دنباله‏روی آن است همسو هستند، خارج می‏شوند. به یقین پروتستانتیزم اِوَنْجیلی(۴۹) به طور خاص ممكن است از وفاداری‏های دیگرْستیز ناخرسند باشد، چون هم‏نظر با ادیان سامی به عقیده «خدایِ غیرتمند» كه پیروی انحصاری را می‏طلبد، باور دارد. ادیان شرقی به صورت فراگیر عمل نمی‏كنند، بلكه به طالبان اجازه می‏دهند تا از هر امكان خاصی كه در زمان‏های خاص به آن نیازمندند و دین ارائه‏كننده آن است، استفاده كنند. یك نمونه قابل استناد كشور كره است كه در آنجا تركیب كنفوسیوس، بودیزم و شمنیزم برای افراد در جهت اهداف گوناگونشان، امری عادی است.
تعریف «دین» در میان دانشمندان همچنان مورد مناقشه است. به لحاظ تاریخی، تفكیكی میان كسانی كه در پی یك تعریف «ماورالطبیعی» هستند و دیگرانی مانند یینگر كه به سمت یك تعریف «كاركردی» رفته‏اند، وجود دارد. برخی دیگر به معرفیِ شماری از ویژگی‏های برجسته دین مبادرت كرده‏اند كه از آن جمله نینیان اسمارت(۵۰) است كه دست‏كم شش «قلمرو» را كه به عقیده وی شاخصه‏های دین هستند، دسته‏بندی می‏كند: قلمروِ تجربی، عرفانی، عقیدتی، اخلاقی، مناسكی، و اجتماعی یا نهادی. تلاش برای حل مشكل تعریف دین در اینجا كاری واقع‏گرایانه نیست، اما به این نكته می‏توان بسنده كرد كه یك سازمان، جنبش، ایدئولوژی یا جهان‏بینی برای آنكه صلاحیت انتساب دین را داشته باشد باید حداقل این انتظارات را برآورده سازد. به طور مشخص، كسی ممكن است بگوید كه یك دینِ راستین باید دست‏كم یك یا احتمالاً تعدادی بیشتر از آنچه را در پی می‏آید ارائه كند:
۱) پاسخ به پرسش‏های غایی و بنیادین نظیر: چرا در اینجا هستم؟ بعد از مردن من چه اتفاقی می‏افتد؟ آیا خدا یا قدرت فوق طبیعی‏ای وجود دارد كه جهان را خلق كرده، بدان دوام بخشد؟
۲) آیین‏هایی شعائری برای نشانه‏گذاری وقایع كلیدی در زندگی افراد در سیاق پاسخ‏های فوق.
۳) فنون و راهبردهایی برای انطباق با زندگی؛ این امر باید ناظر به زندگی به عنوان یك كل باشد؛ نه آنكه صرفا به بخش‏هایی از زندگی، مانند قابلیتِ شخصی یا تواناییِ فرد برای موفقیت در یك كار نظر داشته باشد.
۴) نوعی راهنمایی برای زندگی در قالب مجموعه‏ای از قوانین اخلاقی. (این ویژگی می‏تواند به طور رسمی تنظیم شده باشد، مانند ده فرمان یهودی ـ مسیحی یا احكام دینی بودایی، یا به طور ضمنی باشد.)
من معتقدم كه این مؤلفه‏ها به ما كمك می‏كند تا چیزی را كه حقیقتا دین است از آنچه چنین نیست جدا كنیم. برای نمونه، تی.ام ــ چنانكه پیروانش بیان می‏دارند ــ صرفا یك فن است؛ با اینكه فرد را قادر می‏سازد تا از عهده زندگی برآید اما هدفی را كه ورای وجود انسانی نهفته باشد (مانند موكشا) یا مناسك یا راه یا اخلاقی عرضه نمی‏كند. تی.ام برخلافِ جنبش‏های برآمده از هندو، دَرْمه(۵۱) یا دسته‏ای از مقررات معنوی را كه از سرشت جوهری فرد بیرون كشیده می‏شود برای پیروانش تجویز نمی‏كند. در مقابل، مذهب علم‏شناسی دارای جهان‏شناسی‏ای است با تبیین‏های خاص درباره زندگیِ قبل و بعد از زندگی كنونی، اخلاقی ویژه و نیز مناسك و مراسم خاص. ادیان به اصطلاح «ادیان خود»(۵۲) كه گاهی «كیش‏های روان‏درمانی» و گاهی «جنبش نهفته بشری» خوانده می‏شدند دارای ویژگی‏هایی هستند كه با دین همخوان است. وجه بارز جنبش دارالتعلیم ارهارد نه تنها این است كه دارالتعلیم‏های خود را به عنوان ابزاری برای رشد قابلیت فرد ترویج می‏كند، بلكه پیام وارنر ارهارد این است كه گرچه عدم كارایی زندگی كامل شركت‏كنندگان بایسته توجه است، اما هدف «تحول فردی» است. قدر مسلم این است كه جهت‏گیری ادیان بالقوه بشری، نداشتن مناسكِ است؛ به رغم آنكه یكی از اعضای [نهضت [مفسران(۵۳) به من گفت كه این امر ناشی از نورستگی و حیات كوتاه آن نهضت است و اگر این نهضت ادامه می‏یافت به دنبالش این تحول نیز واقع می‏شد.
● جنبش چیست؟
با ارائه برخی نظرات درباره دین باید روشن شده باشد كه برخی سازمان‏ها و جنبش‏ها كه نوعا داخل عنوان جنبش‏های نوپدید دینی هستند، به هیچ روی جزو دین به حساب نمی‏آیند، امّا یا جزو گروه‏های مقبول در میان مذاهب دینی هستند، یا صورت‏هایی‏اند از معنویت‏گرایی‏ای كه پیروانش سازمان رسمی‏ای را كه معمولاً در پیوند با دین اصیل است رد می‏كنند. در واقع، خود واژه «جنبش دینی» تا حدّی تناقض‏نما است: جنبش‏ها، سست، و اغلب انفجاری و نوآورانه هستند و به سمتی پیش می‏روند كه اعضای رسمیِ كاملاً مشخص را از دست بدهند؛ در مقابل، ادیان و سازمان‏های دینی كاملاً سازمان‏یافته، و اغلب دارای قواعدی روشن هستند كه مشخص می‏كند چه كسی به آنها تعلق دارد و چه كسی به آنها تعلّق ندارد. از این رو، درحالی‏كه سوكاگاكای، خانواده،(۵۴) و كلیسای اتحاد آشكارا دینی هستند، انبوهی از جنبش‏ها و سازمان‏های معنوی‏ای وجود دارند كه حقیقتا نمی‏توان آنها را دین محسوب كرد.
جنبش عصر جدید(۵۵) یك نمونه از این دست است؛ جنبشی غیرقابل وصف، با یك سازمان رسمی كوچك و عضویت اندك كه پیروانش اغلب به صراحت، دین سازمان‏یافته، به ویژه مسیحیت سنتی را رد می‏كنند. دیگر جنبش‏هایی كه اغلب زیر عنوان جنبش‏های نوپدید دینی گنجانده می‏شوند و دارای سازمانی هستند كه به طور انحصاری به یك سنت دینیِ پدر تعلق دارد، مانند اپس دئی، نئو ـ كاتچومینیت،(۵۶) فوكولار(۵۷) و حافظان عهد(۵۸) هیچ‏كدام دین مستقل نیستند، و در عین حال در پی اجرای دوباره ارزش‏های سنتی كاتولیسیزم رومی یا پروتستانتیزم اِونجیلی محافظه‏كار هستند. آنان اخلاق جدید و مناسك متفاوتی را ارائه نمی‏كنند البته شاید بتوان اعمال استغفاری اپس‏دئی را استثنا كرد.
آیا اینها موضوعاتی موجّه برای گنجاندن در مطالعه جنبش نوپدید دینی هستند؟ به یقین پیدایش، رشد، آموزه‏ها و اعمال اینها همه مورد توجه دانشمندانِ جامعه‏شناس و دین‏پژوه قرار دارد، اما هر سازمان یا جنبش دینی‏ای كه در این اواخر شكل گرفته، شایستگیِ تحقیق جدی علمیِ دانشمندان را نیافته، یا توجه جنبش ضدفرقه‏ای را به خود معطوف نداشته است. از این‏دست جنبش‏ها می‏توان از انجمن موتورسواران(۵۹) و [سازمان[ مسیحی مبارزه برای خلع سلاح اتمی(۶۰) نام برد كه هر دو به یك معنا جنبش نوپدید دینی هستند، اما هنوز با دیگر سازمان‏ها و جنبش‏های پیش‏گفته آشكارا متفاوت‏اند. برای اینكه بتوان گروهی را یك جنبش نوپدید دینی محسوب كرد بدیهی است كه باید آن گروه متاعی را ارائه كند كه آشكارا امری دینی باشد؛ نه یك سرگرمی جنبی، مانند موتورسواری یا یك دستور كار سیاسی.
نمونه‏های بالا روشن می‏سازد كه برای تعیین اینكه كدام‏یك از سازمان‏ها و جنبش‏ها در مقوله جنبش‏های نوپدید می‏گنجند و كدام‏یك از آن خارج‏اند، راه هموار و روشنی پیش‏رو نداریم. یك عامل مؤثر در تشدید این مشكل تنوع زیادی است كه نه تنها در خود این گروه‏ها كه حتی در نوعِ گروه‏هایی كه مورد توجه شخصیت‏های علمی، چهره‏های ضدفرقه و رسانه‏ها قرار گرفته است، وجود دارد. اگر گریزی از ارائه یك تعریف مناسب از این حوزه مطالعاتی نباشد، باید یك سنخ‏شناسی از گونه‏های مختلف گروه‏های دینی و معنوی عرضه شود. آنچه در پی می‏آید، بیشتر كوششی مقدماتی است كه با هدف به‏دست‏دادن یك دسته‏بندی از این گروه‏ها انجام گرفته است:
▪ دسته اول:
گروه‏های معنوی‏ای هستند كه بدون هرگونه مشكلی می‏توان آنها را «ادیان جدید» یا «سازمان‏های نوپدید دینی» دانست. آنها در قالب زمانی ۱۵۰ ساله‏ای كه پیش‏تر از آن سخن گفتیم می‏گنجند، خارج از ادیان اصیل‏اند و دارای آن سطح از سازمان و توسعه كه ویژگی یك گروه دینی رسمی است، می‏باشند. نمونه‏های این دسته عبارت‏اند از: كلیسای اتحاد، خانواده، ارتش عیسی، سوكاگاكای و كلیسای علم‏شناسی.
▪ دسته دوم:
جنبش‏های معنوی‏ای هستند كه فاقد سازمان رسمی كه شاخصه ادیان است بوده، پیروان آنها اصولاً تمایل دارند كه بیشتر از معنویت بگویند تا از دین، و حتی دین سازمان‏یافته را رد می‏كنند. نمونه‏های این دسته عبارت‏اند از: جنبش عصر جدید، رب‏النوع معنویت(۶۱) و احتمالاً ویكا(۶۲) و بت‏پرستی [جدید(۶۳)].
▪ دسته سوم:
گروه‏های نوآور و اصلاح‏گرایی هستند كه در درون ادیانِ سازمان‏یافته وجود دارند، مانند اُپس‏دئی.
بدیهی است كه بیشتر مذاهب بزرگ دینی مجموعه‏ای متنوع را از گروه‏های مورد علاقه ایجاد كرده‏اند: لیگ‏های زنان، سازمان‏های مربوط به جوانان، گروه‏های مناسكی یا موسیقایی. این گروه‏ها به طور عادی در حوزه‏های مطالعات جنبش‏های نوپدید دینی نمی‏گنجند؛ گاهی این گروه‏ها می‏توانند نوآور باشند، اما معمولاً سنّت‏های دینِ اصیل یا مذهبی را كه از آن نشأت گرفته‏اند، به چالش می‏كشند. در مقابل، جنبشی كه وضع موجود را نقد می‏كند، مانند بركت تورنتو(۶۴) چیزی بیشتر از یك تحول اندام‏وار طبیعی را در مسیحیت ایجاد می‏كند كه نوعی به چالش كشیدن شیوه‏های رسمی‏تر عبادت است و بر این اساس در نظر بسیاری از مسیحیان اصیل مورد سوءظن بوده، حتی دشمن به حساب می‏آیند.
▪ دسته چهارم:
دسته‏ای از علایق كه نوعا با معنویت در ارتباط‏اند: شفابخشی،(۶۵) مراقبه،(۶۶) تجسّم‏بخشی(۶۷) و تمرین‏هایی كه اغلب «رازوزانه» نامیده می‏شوند، مانند فال‏گیری، قبّالا و شاید واسطه‏گری در احضار روح، اگرچه به عنوان نمونه جای‏دادن ركیئی(۶۸) در طبقه دینِ جدید اقدامی نامناسب است، اما دست‏كم، یك پدیده دینی جالب توجه و به یقین ارزشمند و مهم برای تحقیق علمی است.
▪ دسته پنجم:
و نهایت اینكه سازمان‏ها و جنبش‏هایی وجود دارند كه مهارت‏ها و خدمات خاصی را ارائه می‏كنند كه بسیاری از آنها زیر چتر اصطلاح «جنبش بالقوه بشری» جمع می‏شوند: بیوفیدبك،(۶۹) بیوریتمس(۷۰) برنامه‏ریزی [برای رفع] اضطراب زبانی و مهارت‏هایی برای فعالیت‏هایی چون مانند فروش تلفنی(۷۱) (مفسران،(۷۲) در حال حاضر: شركت با مسئولیت محدود برای برنامه‏ها).(۷۳) در حالی‏كه اصلِ پدیده دینی‏بودن این نمونه‏ها به شدت مورد تردید است، پیروان آنها اغلب مدعی‏اند كه این مهارت‏ها یا نتایج دارای یك بعد روحانی مهم هستند. اینكه آیا چنین پدیده‏هایی باید دل‏مشغولیِ دین‏پژوه باشد یا خیر، موضوعی است كه نیازمند بحث بیشتر است؛ اما به یقین می‏توان تصدیق كرد كه آنها اگرچه از موضوع مطالعات دانشمند دین‏پژوه خارج هستند، بخشی از یك موضوع جامعه‏شناسان به حساب می‏آیند.
این پنج‏دسته انعطاف‏ناپذیر نیستند؛ پس تجسّم‏بخشی عملی است مربوط به یك سازمان دینی خاصی مانند حلقه غربی آیین بودا و از این‏رو، به یك لحاظ مورد توجه بخش‏هایی از جنبش عصر جدید است یا می‏تواند عملی لحاظ شود كه هدفش تأمین منافع مشخص در عرصه عمل، مانند افزایش اعتمادبه‏نفس، سلامت بیشتر یا چیزهای دیگری از این قبیل است. وجود دسته‏های متداخل ضرورتا یك ضعف نیست، بلكه حاكی از پیچیدگی و سرشت چند بُعدی شكل‏های جدید معنویت است.
با توجه به این تنوع و پیچیدگی اینك زمان آن فرا رسیده است كه دانشمندان از خود بپرسند كه آیا طبقه منحصر به فرد «جنبش‏های نوپدید دینی» به قدر كافی موضوعی را كه معمولاً گزارش‏ها را داخل در چارچوب آن می‏پندارند پوشش می‏دهد؟ شاید اصطلاح جدیدی مانند «سازمان‏ها و جنبش‏های نوپدید دینی» لازم باشد كه ارائه‏كننده یك نشانه روشن‏تر از پدیده‏هایی باشد كه در این قلمرو نگاه‏ها را به خود معطوف داشتند. متأسفانه اصطلاح «جنبش‏های نوپدید دینی» چنان فراگیر و همه‏فهم شده است كه چنین تغییری را مشكل می‏سازد، اما برای تصدیق اینكه این اصطلاح با این گستره مطالعات آكادمیك كاملاً منطبق نیست، بسیار دیر شده است.
نویسنده: جرج د . - كریسایدز
مترجم: باقر - طالبی دارابی
پی نوشت:
۱. جرج د. كریسایدز (George D. Chryssides) استاد دانشگاه وُلوِرهامتون (Wolverhampton) این مقاله را در چهارمین كنفرانس بین‏المللیِ برگزارشده از سوی مركز مطالعات ادیان جدید، ارائه كرده است. كنفرانس مزبور از تاریخ ۲۹ تا ۳۱ آگوستِ ۲۰۰۰ در شهر ریگا در كشور لتونی برگزار شد.
۲. Practitioners of Vipassana
۳. Anti-cult Movement (Acm)
۴. Nipponzon Myohoji
۵. Unification Church
۶. moosies
۷. Unification Church
۸. The Church of Scientology
۹. Erhard Seminar Training (Est)
۱۰. Transcendental Meditation (TM)
۱۱. Promise Keepers
۱۲. Neuro-Linguistic Programmers
۱۳. The Movement for the Restoration of the Ten Commandments of God
۱۴. Unitatian Universalists
۱۵. Dragons and Dungeons
۱۶. Reiki.
۱۷. Homepathy
۱۸. Aupuncture
۱۹. Biorhythms
۲۰. Astrology
۲۱. Biorhythms
۲۲. The Cult Information Center (CIC)
۲۳. Family Action Information and Resouce (FAIR)
۲۴. EST
۲۵. TM
۲۶. Emin Foundation
۲۷. John Saliba
۲۸. perspectives on New Raligious Movements (۱۹۹۵)
۲۹. McKoewll and Stcwartc, ۱۹۹۲, p۱۵.
۳۰. Christadelphians
۳۱. `Jesusonly&#۰۳۹; Pentecostalists
۳۲. philip Cushman
۳۳. saliba, ۱۹۹۵, p.۵
۳۴. singer
۳۵. lifton
۳۶. prabhupada
۳۷. Osho(Rajneesh)
۳۸. L. Ron Hubbard
۳۹. Moses Berg
۴۰. Weber
۴۱. Exploring New Religions
۴۲. Beker
۴۳. Troeltsch
۴۴. Yinger
۴۵. Channelers
۴۶. Gordon Melton
۴۷. Bekford
۴۸. Psedo Religions
۴۹. Evangelical Protestantism
۵۰. Ninian Smart
۵۱. Darma
۵۲. Self Peligions
۵۳. Exegesis
۵۴. Family
۵۵. New Age movembnt
۵۶. Neo-Catechumenate
۵۷. Focolare
۵۸. Promise Keepers
۵۹. Motorcyclists&#۰۳۹;Association
۶۰. Christian Campaign for Nuclear Disarmament
۶۱. goddess sprituality
۶۲. Wicca
۶۳. New Paganism
۶۴. Toronto Blessing
۶۵. healing
۶۶. Meditation
۶۷. Visnalization
۶۸. Reiki
۶۹. biofeedback
۷۰. biorhythms,
۷۱. telephoning selling
۷۲. Exegesis
۷۳. programme Ltd
منبع : باشگاه اندیشه