جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مقاله‌ای آشنا


مقاله‌ای آشنا
در كوچه‌های درخونگاه، در آن سال‌های دور كه هنوز یكی از سنگلج به سلطنت نرسیده بود و بساط لوطی‌گری برنچیده بود، روزی كه بین جاهلا‌ن نامدار و قدر برخوردی درافتاد و محله شلوغ شد، سرگنده‌ای بود نقی‌نام؛ كم‌عقل. او هم رفت و گزلیك مادر را از مطبخ برداشت و پشت دالا‌نی كمین كرد. كاری به دعوا و دسته‌كشی نداشت. منتظر ماند محسن خیاط صاحبخانه‌شان كه رسید با گزلیك قبای او را درید و در تاریكی گم شد. محسن‌آقا مرد بزرگواری بود و می‌دانست این كار كیست، چیزی نگفت. تا باز شلوغی و بی‌سامانی شد، باز نقی سه كله بود و گزلیك و دالا‌ن.
چنین بود كه از آن پس هر وقت خبر می‌رسید باز جهال بهانه‌ای به دست آورده‌اند و بعید نیست به هم آویزند. محسن‌آقا صبح كه می‌خواست به خیاطخانه برود، تو حیاط داد می‌زد: آهای نقی گزلیك خانم‌آغا را برنداری‌ها.
چند هفته‌ای این تذكر كارگر افتاده بود و نقی‌سه‌كله كاری نداشت تا آنكه این بار در شلوغی یك سطل آب از تاریكی دالا‌ن بر سر محسن‌آقا پاشیده شد و مرد محترم به زحمت افتاد، این بار یكی از بچه‌ها را مامور كرد كه تا خبر از شلوغی محله می‌رسید می‌رفت و در حیاط فریاد می‌زد امروز كله‌گنده‌ها درنیان هوا پسه. كله می‌زنن. و نقی می‌دوید در پاشیر و تمام روز پنهان می‌شد.
حالا‌ حكایت ماست و امارات متحده عربی. وقتی جنگ بین ایران و عراق درگیر بود موشكی ناشناس راهی بندراحمدی شد تا شیوخ جنوب دریافتند كه در میان دعوای بزرگ‌ترها داخل نشوند. حالا‌ كه بحران روابط ایران و آمریكا بالا‌ گرفته به نظر می‌رسد باز نقی‌سه‌كله در دالا‌ن كمین كرده و مدام اعلا‌میه می‌دهند و جزایر دهانه هرمز را طلب می‌كنند. سفر آقای احمدی‌نژاد به عنوان اولین رئیس‌جمهور اسلا‌می هم به آن سوی خلیج فارس ظاهرا نه كه كمكی نكرده بلكه بر ارتفاع اعلا‌میه‌ها افزوده است. در چنین زمانی از تندی و بی‌زمانی‌اش كه بگذریم سخن سرمقاله روز دوشنبه كیهان غلط نیست. ‌
واقعیت این است كه در اوایل دهه پنجاه میلا‌دی تحولا‌ت مختلفی در منطقه اتفاق افتاد كه ساده‌شده‌اش این است كه بریتانیا شانه از زیر بار مخارج حفظ امنیت این آبراه خالی كرد و پرت كرد آن را در بغل آمریكا كه منافعش در اطراف این آبراه بیشتر از هر كشوری بود و آمریكا هم آن را محول كرد به ایران شاهنشاهی؛ بزرگ‌ترین متحدش در منطقه. با این تفاوت كه بریتانیا برای حفظ نفوذ خود، وقت رفتن از نگرانی شیوخ بابت امنیت خود [ بگو ترس از ایران و عراق] بهره گرفت و طرحی را پیشنهاد كرد كه ایران چندان تمایلی به آن نداشت و آن قدر صبر كرد تا صیانت خلیج فارس را گرفت آن گاه بدان تن داد. این یك بسته بود در حقیقت؛بسته‌ای كه یك طرفش موافقت شاه با تشكیل امارات [ و هم شناسایی استقلا‌ل بحرین ] بود سوی دیگرش تضمین ادامه مالكیت ایران بر سه جزیره ایرانی دهانه هرمز. بعد از این توافق‌ها ایران از درآمد نفت خود بیشترین هزینه را برای تامین امنیت خلیج فارس كرد؛ تاسیس نیروی دریایی بزرگ و در گام‌های بعدی ناگزیر شدن عراق برای پذیرفتن قرارداد ۱۹۷۵ بعد از انقلا‌ب، شیخ‌نشین‌های جنوبی زیر فشار عراق همزبان خود قرار گرفتند كه بیایید تا شلوغ است، هر آنچه را ایران به دست آورده نفی كنیم؛ هم قرارداد ۱۹۷۵ و هم هویت جزایر ایرانی دهانه هرمز را. شیوخ تا دریابند كه در زیر این مغازلا‌ت به زبان عربی و با شعار اتحاد عربی چه خیالی برایشان پخته شده باید سال‌هایی می‌گذشت و سربازان صدام وارد كویت می‌شدند.
پس آشكار شد كه در آن سال‌های بعد از انقلا‌ب ایران هم كه خیال ژاندارمی خلیج فارس به سر صدام افتاده بود، بعضی شیوخ هم خام شده بودند، ایرانیان بودند كه با جنگ هشت ساله نگذاشتند او نگاهش را متوجه جنوب كند، وگرنه هیچ تضمینی نبود كه جیش سردار قادسیه زودتر از اینها به خیال نیفتند كه در برج‌های ساحلی دبی و ابوظبی و كویت و بحرین جولا‌ن دهند. چنانكه بعدها خود كویتی‌ها به صدا درآمدند و سخن بینانگذار انقلا‌ب ایران را تكرار كردند كه روزگاری گفته بود آن موشك كه در میانه جنگ ایران و عراق به بندراحمدی كویت خورد، پیام آگاه‌كننده الهی بود. نگاهی به سیاهه كمك‌هایی كه كویتی‌ها و شیوخ دیگر به صدام كردند و كاهش این كمك‌ها بعد از آن موشك، موید آن اشاره است.
چنین است كه با احترام به نوشته فاضلا‌نه كارشناسان كه نگران روابط شمال و جنوب خلیج فارس هستند و آن را غیرلا‌زم می‌بینند، لا‌زم است گفتن این نكته.
حالا‌ كه موشك ناشناس نیست بد نبود كه مقاله‌ی آشنا شلیك شود تا همسایگان جنوبی از یاد نبرند كه آن را كه خانه نئین است بازی نه این است.
مسعود بهنود
منبع : روزنامه اعتماد ملی