یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


در جستجوی فرهنگ وهویت در بستر هنر


در جستجوی فرهنگ وهویت در بستر هنر
تئاتر کودک و نوجوان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین رسانه های موجود در ایران است که اگر درست به آن پرداخته شود به سادگی می توان توجه مخاطب را بیش از این به آن جلب نمود و تاثیرات مثبتی در زمینه های فرهنگی هنری اقتصادی اجتماعی بر روی نسل های آینده گذاشت. در تئاتر کودک و نوجوان چهارچوب های حساسی وجود دارد که در تئاتر بزرگسال لحاظ نمی شود. علت این چهارچوب‌ها حساسیت های بالا و مهم سنین کودکی و نوجوانی است و همین نکته باعث می شود تا تولیدکنندگان و هنرمندان تلاش مضاعف کنند که با دانایی کامل در این راه حرکت نموده و نسبت به نیاز واقعی مخاطبان تولیدات خود را عرضه نمایند. از آنجایی که تولیدات نمایشی ما نسبت به توانایی هنرمندان ما بسیار اندک است و آثار موجود نیز با نواقص بسیاری ارائه می شوند می توان سنجید که تئاتر کودک و نوجوان از شیرازه دچار مشکل است. کودکان و نوجوان دارای انرژی و پتانسیلی هستند که اگر فقط بخواهیم آنان را درک کنیم باید به دوران کودکی و نوجوانی خودمان برگردیم .انرژی ای که اگر درست هدایت شود می تواند قدرت، خلاقیت و نوآوری را در آینده به شکل واقعی به دنبال داشته باشد و رسانه ها نقش بسزایی در این هدایت دارند. قسمت عمده ای از این انرژی به تصویرسازی ذهنی و خیال پردازی مربوط می شود و نمایش خلاق با دنیای فانتزی و ایده جایگاه بسیار مناسبی برای تخلیه این انرژی محسوب می شود که با همذات پنداری مخاطب با شخصیت اصلی (قهرمان) یک نمایش یا قصد انجام می پذیرد. وقتی مخاطب بتواند ظرف، خلاقیت و خیال پردازی خود را به درستی خالی کند می تواند دوباره آن را پر کند و این جایگزین‌سازی چرخه ای برای روند رشد تفکر خلاقانه ایجاد کرده تا همین تمرین باعث کارآزموده شدن و به کارگیری مناسب خلاقیت در سازندگی و آموزندگی نسل آینده خواهد شد.
پس شکافتن لایه های روانشناسی مخاطب در هنر نمایش تئاتر و حرفه ای شدن برای عمل کردن اصولی و علمی تنها وظیفه ساده ما دست اندرکاران نمایش است. تئاتر کودک و نوجوان تفاوت های بسیاری با تئاترهای دیگر دارد که به چند نمونه از آن اشاره می کنیم.
بازیگر است که در میان تمام عوامل اجرایی قدرت و وظیفه بیشتری نسبت به دیگر دست اندرکاران را دارد چون برای ارتباط برقرار کردن هر چه بیشتر با مخاطب او مجبور است از حضور مخاطب استفاده کند و یا از روی صحنه به میان مخاطب برود و همین امر باعث می شود که زمان نمایش، نوع ورود و خروج بازیگران، موضوع های حاشیه ای و برخی اوقات فاصله گذاری نمایشی تغییر کند. موسیقی در نمایش بزرگسال در جای خود حرکت می‌کند اما شاید بتوان گفت در تئاتر کودک یک اصل محسوب می شود و پا از جای خود فراتر می گذارد. چون موسیقی در تئاتر کودک همانند یک شخصیت حائز اهمیت است.
اگر نویسنده ای بخواهد برای هم نسل و هم فکر خود (بزرگسال) اثری را خلق کند می داند که حداقل نیازی به تغییر ماهیت فکری خود ندارد و می تواند از هزاران کلمه بزرگ و کوچک استفاده کند اما در نویسندگی برای کودکان و نوجوانان چنین نکته هایی وجود ندارند چون نویسنده باید ماهیت فکری خود را بر پایه نیازهای کودکی و نوجوانی تغییر داده و فقط می تواند از هفتصد کلمه برای کودکان استفاده کند چون آنان فقط با این تعداد کلمه آشنا هستند و...وقتی به تاریخچه تئاتر کودک و نوجوان در ایران بنگریم خلاء یک عنصر را به صورت کاملا محسوس مشاهده می‌کنیم و آن هم نمایشنامه است. نمایشنامه اولین موفقیت و انتخاب گروه نمایشی ست که همیشه مهجور مانده و به علت کم اهمیت شمردن نویسندگان این رشته چه از نظر مالی و چه از نظر ارزشی هیچ گاه نویسندگی نمایشنامه به عنوان شغل مطرح نشده و تنها کسانی که علاقه قلبی داشته‌اند نوشته اند و آن هایی هم که توانمند بوده اند آثار خود را نشر کرده اند.
در تاریخ تئاتر برای کودکان و نوجوانان که با حمایت‌های وزارت فرهنگ و هنر، کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان و فستیوال هایی همچون جشن هنر شیراز و... از دهه پنجاه رنگ و بویی به خود گرفت و حائز اهمیت شد، فقط تئاترهایی با موفقیت همراه بودند که متن نمایشی مناسبی داشتند (البته لازم به ذکر است که در آن روزها متون نمایشی با وسواس و دقت خاصی نگارش می شدند) و برخی نمایش های دیگر که به شیوه نمایش خلاق و بداهه سازی به اجرا در می آمدند و از ایده وام می گرفتند اما اغلب نمایشنامه ها دچار آسیب بود. آیا این به علت ساختار شکنی و تاثیرات آوانگارد در هنر بعد از دهه شصت است؟ یا کمبود نمایشنامه نویسان دقیق و با کیفیت؟ آیا می توان پیش بینی کرد که حل این معضل باید توسط چه کسی یا چه ارگانی حل می شده؟ و یا در جایی که برای کودکان نسل امروز که ساده ترین سرگرمی هایشان بازی با پیچیده ترین بازی های کامپیوتری است ده ها نمایش درباره آموزش مسواک زدن تولید می شود... می توان در مورد پیشرفت و آینده حرفه ای تئاتر کودک و نوجوان حرفی به میان آورد یا خیر؟ نویسندگان اغلب در موضوعات نمایشنامه های خود مبحث نصیحت محوری را غالب بر مسائلی دیگر قرار می دهند و برای ایجاد فضایی نو به جای آنکه نوع نگاهشان را تغییر بدهند به خلق شخصیت های خیالی و تصنعی می پردازند که در عین نوآورانه بودن جذاب نیز باشد. اما مبحث اصلی خلق کردن شخصیت است. آیا با به وجود آمدن شخصیت تازه اثر ما با موفقیت روبرو می شود؟
لزوما احتیاج به خلق شخصیتی تازه نیست ونویسنده می تواند با شخصیت های موجود هدف خود را تاثیرگذارتر و باورپذیرتر کند. بهتر است کمی بیشتر به خلق شخصیت های عجیب و غریب برای کودکان و نوجوانان بیندیشیم. کودکان و نوجوانانی وجود دارند که پس از دیدن نمایش ها فیلم های عجیب و غریب که شخصیت های نامتعادل و غیرواقعی داشته اند دیگر به تنهایی دستشویی و حمام نرفته اند، در اتاق خود به تنهایی نخوابیده اند، در مدرسه و کلاس درس پرخاش کرده اند و... بله - خلق شخصیت‌های جذاب جدید ولی بدون منطق و هویت برای کودکان و نوجوانان توهم زایی را به ارمغان می آورد علت آن نیز دنیای تصورات و تخیلاتی ست که به مقتضای سن کودکی و نوجوانی وجود دارد - دنیای آن ها از لحاظ حسی و تحلیلی آن قدر قدرتمند است طبق آمار تحقیقات شخصی کودکان ۲۳ برابر و نوجوانان ۱۱ برابر بزرگسالان از دیدن تئاتر تاثیر می گیرند و لذت می برند.
قصه سازی از قصه ها نه فقط برای نویسندگان و خالقان آثار ادبی و هنری بلکه برای تمامی کسانی که با قصه و خیالپردازی سر و کار دارند حائز اهمیت است، کودکان که نیازهای واقعی خود را به صورت غیرمستقیم در قصه عنوان می کنند، نوجوانان که با قصه به آرزوهای کوچک و بزرگ خود فکر می کنند، پدر و مادرهایی که شب ها برای کودکانشان قصه های تکراری تعریف می کنند، نویسندگانی که شخصیت‌های خلق شده شان را در دنیای قصه و درام به نمایش می گذارند و... همه و همه قصه می گویند و می سازند و می نویسند. نکته اینجاست که تمامی این قصه‌ها برای نیاز مخاطب خلق نمی شود و بیشتر بنا بر استقبال آن ها تولید می شود و متاسفانه گاهی نیاز مخاطب همان چیزی نیست که از آن استقبال می کنند، اگر هنرمندان باتدبیری نتوانند نیاز مخاطب را تامین کنند ناخودآگاه استقبال هم از بین خواهد رفت.
به نمایشنامه بپردازیم که پس از بسته شدن نطفه آن از دیالکتیک آغاز می شود، وجود شخصیت های کلیدی و نوع ارتباط آن ها با یکدیگر، کنش ها و واکنش ها، گره ها واجع و فرودها تعریف می شوند تا به دیالوگ نویسی برسد. اما گر در قسمت دیالکتیک یعنی تفکر اولیه و آغازین، یک شخصیت به درستی خلق شده باشد، در مراحل بعدی محکم تر و منطقی تر می شود و در صورتی که غیر از این باشد ضعیفتر و غیرقابل باور خواهد شد. هنوز هیچ پرداختی وجود ندارد و همه چیز در ذهن نوسینده سیاه و سفید دیده می شود. همیشه در این زمان وجوه اضافه حذف می شوند (البته با این منطق که هر چیز، نکته و یا شخصیتی که بودن و نبودنش به اتفاق قصه هیچ کمکی نمی کند باید حذف شود) و حذف شده های تاثیر گذار گاهی به شخصیت‌های حاشیه ای اضافه می شود. و هزاران اتفاق دیگر، تا نمایشنامه آماده می شود. همه ما، بارها این جمله را از زبان هنرمندان شنیده ایم که: نمایشنامه پس از اجرای نمایش نهایی می شود. کسانی که تولید نمایش را تجربه کرده باشند کاملا جمله ذکر شده را درک می‌کنند و دقیقا شخصیت های خلق شده همین جا خودشان را به معرض نمایش می گذارند اگر درست خلق شده باشند این توانایی را در اختیار بازیگر و کارگردان قرار می دهند که آن ها درست هدایت کنند و در غیر این صورت آن ها را نیز با مشکل روبرو خواهند کرد.
حال اگر نمایشنامه ای با تعریف قصه محوری یا فضا محوری به مرحله نگارشی برسد باید شخصیت های عجیب و غریب جدیدی خلق کند تا بتواند قصه را مطرح کند و پیش ببرد؟
عموم نظرهای روشنفکرانه به این نکته برمی گردد که مواردی همچون: روایت های مذهبی، شاهنامه، کلیله و دمنه، قصه های ایرانی، داستان های گلین خانوم، حسن کچل ها و ملک جمشیدها و... کهنه شده اند و دارای شخصیت های کلیشه ای هستند و با چنین اندیشهای شخصیت های عجیب و غریب ویژه ای برای نمایشنامه‌هایشان خلق می کنند تا اندیشه خود را (در شکل ظاهر) متفاوت و جذاب نشان دهند تفاوتی که از لحاظ آرایه ذهنی ناسالم بوده و جز آسیب، نکته دیگری را به همراه ندارد. قهرمانی که دو دهان و سه شاخ دارد و شاید عجیب تر از آن را از معنای قهرمانی (که بیشتر در نوع تفکر معنا می شود تا در ظاهر) دور می کنند. در نتیجه هر عملکرد مثبت یا منفی او این بازتاب را در ذهن مخاطب ایجاد می کند که فقط یک قهرمان با دو دهان و سه شاخ می تواند این گونه رفتار کند و من نمی توانم. آسیب دیگری که گریبانگیر مخاطب می شود ضعیف دیده شدن انسان در مقابل مخلوقاتش است و از آن جا که مخاطب می شود ضعیف دیده شدن انسان در مقابل مخلوقاتش است و از آنجا که مخاطب، طبق عادت همیشگی با قهرمان داستان همذات پنداری می کند سعی بر آن دارد تا رفتار خود را به شکل رفتار قهرمان تغییر دهد و به تدریج شخصیت واقعی و معصوم مخاطب کمرنگ تر می شود آسیب هایی که از چنین آثاری حاصل می شوند بسیارند و تاثیرات آن وحشت آور، که ما نکته را به همین بسنده می کنیم و به چگونگی رهایی از چنین گزندهایی می اندیشیم. این نکته افکار بسیاری از دست اندرکاران تولیدات نمایشی ویژه کودکان و نوجوانان را در جهان به خود مشغول ساخت تا به راه حل منطقی دست پیدا کردند. و آن هم تغییر نگاه به شخصیت های قصه ها، نمایشنامه ها و فیلمنامه هایی ست که با دقت و ظرافت بسیاری در گذشته خلق شده است. اگر بتوانیم عینک نگاهمان را عوض کنیم و با عینکی تازه به قصه های خلق شده بنگریم می توانیم با همان شخصیت های قدیمی و قصه ها که از لحاظ منطقی محکم هستند و آسیب رسانی ندارند قصه جدیدمان را تولید کنیم. طبق نظر روانشناسان تولید آثار هنری ویژه کودکان و نوجوانان دیزنی: خلق شخصیت های باورپذیر و منطقی زمانبر است و این زمان جوابگوی رشد مخاطب نیست و برای اینکه بتوانیم به سرعت مخاطب قدم برداریم باید از شخصیت‌های موفقی که در گذشته خلق کرده ایم با شیوه ای جدید و هدفی تازه در تولیدات خود استفاده کنیم. و پیامد این تفکر آثار موفقی همچون: هری پاتر، شرک، تام و جری، فاستون، کاسپر و... تولید و عرضه شدند که با استقبال بی نظیری مواجه شدند و در همگی آن ها به طور مستقیم و غیرمستقیم از شخصیت های خلق شده در گذشته استفاده شده بود.
جوهر کلام ایجاد قصه برای نمایشنامه ای جدید با فضایی تازه توسط شخصیت های قصه های خلق شده در ادبیات نمایشی است و چگونه تجربه کردن این شیوه قصه سازی در پیدا کردن رابطه ای است که شخصیت های قصه های متفاوت با یکدیگر دارند. باید از زوایای متفاوت به قصه یا داستان نگاه کنیم برای مثال داستان زندگی حضرت یوسف بارها در نمایش، فیلم، انیمیشن و... خلق شده است و دیگر یک اثر جدید و بکر محسوب نمی شود اما داستان نکات و جذابیت هایی را در دل خود دارد که آن را برای اینکه دوباره از نگاهی تازه خلق کرد ارزشمند می کند. زوایایی نظیر: داستان زندگی حضرت یوسف از نگاه گرگی که شایعه شد آن حضرت را خورده است - از نگاه حضرت یعقوب - از نگاه برادرانش - از نگاه کبوتر چاهی، در چاهی که یوسف را زندانی کردند - از نگاه موجودات و انسان هایی که شیفته زیبایی او بودند - از نگاه عزیز مصر - از نگاه زلیخا - از نگاه زندانی ای که تعبیر خواب یوسف زندگی اش را نجات داد و... در مجموع زمانی که نویسنده فرصت یا توانی برای خلق شخصیت محکم و با منطق ندارد می تواند از قصه سازی از قصه ها استفاده نموده و غیر از این که فرصت دیگری برای احیای سنت ها و داستان های قدیمی ایجاد کرده نمایشی بدون آسیب را با نوع نگاه جدیدش به مخاطب عرضه کرده است. البته در گذشته و حال هنرمندانی بوده و هستند که این شیوه را در آزمودن و خطا تجربه کرده اند و دستاوردهای شان را به عرصه نقد گذاشته اند اما این شیوه به صورت جدی مورد بحث و بررسی قرار نگرفته است از آنجایی که هنوز کمبود نمایشنامه خوب بزرگترین معضل تئاتر کودک و نوجوان محسوب می شود و هیچ انگیزه خاصی برای نگارش نمایشنامه در نویسندگان ایجاد نشده است.
گروه های نمایشی می توانند با استفاده از این شیوه، تا حد بسیاری ضعف نمایشنامه ها را کاهش داده و تمرکز و خلاقیت هایشان را در فضایی جدید به اجرا در بیاورند (نمایشی در خور فهم مخاطبان) و انرژی خود را که صرف تولید نمایش می کنند درست هدایت کنند و آثار خود را جاودانه سازند. کودکان و نوجوانان صادق ترین مخاطبان دنیا هستند زیرا به هنگام خوشحالی می خندند به هنگام ناراحتی اخم می کنند و در زمان دوست داشتن عشق می ورزند و تمام این حساسیت ها و موشکافی های پی درپی برای خدمت به این آینده سازان پاک نیت و نیک سیرت است. پیشرفت بیشتر و بیشتر تولیدکنندگان تئاتر کودک و نوجوان توقعی است که همواره انتظارش را داریم و فراموش نکنیم که ما مسئولیت سنگینی را به دوش می کشیم و شاید در نظر گرفتن همین نکته کمی ما را به خود متوجه تر سازد.
امیر مشهدی عباس
منبع : روزنامه رسالت