پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دیپلماسی با غرب راهی بی‌بدیل


دیپلماسی با غرب راهی بی‌بدیل
قدرت به مثابه انگیزشی بزرگ و مبنایی بنیادین در سطوح تحلیل مختلف، واژه ای کلیدی برای درک بسیاری روابط موجودات دنیوی است. قدرت آنجا که به عرصه بشری و روابط انسانی وارد می شود سمت و سوی بسیاری تحلیل ها را متوجه خود می بیند و فلاسفه در باب آن سخن ها نقل و نظریه پردازی می کنند.
البته در عرصه روابط بین الملل نیز، قدرت و توجه به آن فرض اساسی شکل گیری نظریه واقع گرایی به عنوان یکی از مکاتب اصلی روابط بین الملل است. در این بین معادلات قدرت در جهان امروز به گونه ای رقم خورده که نوعی قدرت متراکم لیبرالی در چنته امریکا و متحدان اروپایی اش قرار گرفته به صورتی که هژمونی این قدرت متراکم لیبرالی علاوه بر اینکه امریکا و اروپا را زیر نفوذ دارد، سایر قاره های جهان را نیز درنوردیده، نهادهای بین المللی همچون شورای امنیت و سازمان ملل را به دست دارد و البته در اشاعه هژمون به مناطق باقی مانده تردیدی به خود راه نمی دهد. تجربه بشری به خوبی نشان داده که عرصه کنونی و دوره ای که در آن به سر می بریم به لحاظ استفاده از «قدرت متراکم» بهترین دوران خود را طی می کند.
نگاهی به چند ۱۰ سال قبل و نحوه استفاده از چنین قدرتی توسط فاشیسم هیتلری و رژیم کمونیستی و نیز نحوه برداشت از قدرت در طالبانیسم این انگاره را بیش از پیش جدی می کند که حتی با در نظر گرفتن بدبینانه ترین نگاه ها و وارد دانستن پاره ای از آنها باز هم بتوان قدرت متراکم هژمون در جهان امروز را نزدیک به خیرترین، با نظر داشت کلیه محدودیت ها و کمبود امکانات بشری دانست.
در حقیقت تفکر غربی نوعی هژمونی در عرصه نظری نیز فراهم کرده به گونه ای که در زمانه کنونی دموکراسی، حقوق بشر، برابری جنسیتی و دوری گزینی از خاص گرایی ها، از نژادی گرفته تا انواع دیگر، نوعی جهانشمولی یافته اند و مورد اجماع نخبگان در سراسر جهان قرار دارند. چنین پس زمینه نظری زمانه امروز را به عرصه نیل به اجماع و تفاهم رسانده؛ چنان که قدرت های مسلط چون امریکا نیز برای عملی ساختن تصمیمات خود «اجماع» و «توافق عمومی» را لازم می دانند و در این بین در مجامع عمومی و نهادهای بین المللی ناگزیر از همسو ساختن کوچکترین کشورها چون قطر و بحرین ولو با اعطای امتیازات قابل توجه هستند.
به عبارت دیگر عرصه سیاست جهانی با «گفت وگو» و «دیپلماسی» عجین شده است و نیل به اجماع به فرضی برای عملی ساختن تصمیمات؛ هرچند در اینجا شاید با این انتقاد پست مدرن روبه رو شویم که قدرت و زور را وجه غالب دیپلماسی حاکم امروزی بداند و مسیر نیل به اجماع را سرشار از زور و تغلب.
و اما در پاسخی ساده باید گفت ضمن عدم انکار دخالت قدرت در جریان کنش های انسانی از جمله گفت وگو، می توان بر این باور تاکید کرد که نیل به شرایط آرمانی گفت وگو -که آرمانی هابرماسی است و پاک و عاری از هرگونه سلطه و تغلب- ایده آلی است که با عطف توجه به واقعیت های انسانی دیریاب و کمتر امیدوارانه به نظر می رسد و از همین رو نگاه کنونی به دیپلماسی در عرصه امروزی که نیل به آرمان هایی مدرن را در پشت سر دارد می تواند حائز بیشترین سود برای طرفین باشد و اگر نه که ایده راولز را دنبال کند که در بدترین حالت کمترین ضرر را برای ضعیف تر به دنبال داشته باشد.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب اسلامی با تحلیل های متفاوتی از سوی صاحبنظران مواجه شده و بر اساس نوع نگاه ها با فاکتورهای متفاوت و گاه متعارضی تحلیل شده است. پاره ای تحلیلگران بر آرمان گرایی و غالب شدن وجه ایدئولوژیک بر رویکرد دستگاه دیپلماسی ایران تکیه کرده اند و گروهی دیگر بر سویه های واقع گرایانه آن انگشت گذارده اند. اما آن چه به نظر غیرقابل انکار می رسد تسلط بیشتر رویکردهایی ویژه در دوره های مختلف دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده است.
از نگاه انقلابی حاکم در اوایل انقلاب که حمایت از جنبش های آزادیبخش در سراسر دنیا را در دستور کار خود داشت تا تفوق شعار نه شرقی، نه غربی در دوره طولانی پس از انقلاب، از روابط تیره با غرب که فراخوانده شدن سفرای تعدادی از کشورهای غربی از تهران در دوره هاشمی رفسنجانی را به دنبال داشت تا گشایش ویژه در جایگاه ایران در فضای بین المللی با طرح شعار گفت وگوی تمدن های خاتمی که اگر چه در حد شعار باقی ماند اما باعث تغییر نگاه ها به ایران شد و البته شرایط فعلی که بر طبل مخالفت با آرمان های حاکم بر جهان غرب کوبیده می شود.
همان طور که گفته شد «دیپلماسی» ابزار قدرت های جهانی برای پیشبرد اهدافشان است و به روابط منظم و مسالمت آمیز در جهان امروز کمک می کند. چانه زنی و سازش، اقناع و مصالحه و حتی گاه تهدید به کاربرد زور ابزارهای دیپلماسی هستند که در نهایت می توانند راهی برای گریز از جنگ و حفظ صلح و آرامش باشند. هانس گئورگ مورگنتا نظریه پرداز شهیر واقع گرا چهار شرط برای موفقیت دیپلماسی برمی شمرد که به نظر قابل تامل می آیند:
الف) دیپلماسی باید عاری از روح جنگاوری باشد؛ یعنی نباید تابع مبارزات ایدئولوژیک شود.
ب) اهداف سیاست خارجی باید بر مبنای منافع ملی تعریف شوند و با قدرت از آن حمایت شود.
ج) دیپلماسی باید از نقطه نظر سایر دولت ها نیز به صحنه سیاسی بنگرد؛ یعنی حدود امنیت ملی طرف مقابل را نیز به رسمیت بشناسد.
د) دولت ها باید آماده مصالحه در مورد موضوعاتی که برایشان حیاتی نیست، باشند. اصول چهارگانه فوق که از سوی مورگنتا بیان شده فرض هایی برای توفیق دیپلماسی و حصول آن به نتیجه از نگاه یک واقع گرا هستند.
توصیفاتی که در ابتدای نوشته پیرامون شرایط امروزی حاکم بر سیاست بین الملل آمد، علاوه بر آنکه وصف حال بود به نوعی بحثی کیفی در باب ضرورت همکاری با کشورهای یاد شده نیز است؛ شرایط امروز ایران و تهدیدهای جدی روا داشته و در عین حال نزدیک شدن نشست آتی شورای امنیت، لزوم تامل جدی در نوع سمت گیری سیاست خارجی ایران را جدی می کند. دیپلماسی پویا در راستای قرارگرفتن در جریان توسعه و پیشرفت دنیای تجدد، راهبردی کلیدی برای گذار ایران از برهه کنونی است و گریزی از آن نمی توان متصور بود...
مهدی میربد
منبع : روزنامه شرق