سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

انتخاب آمریکایی، دغدغه ایرانی


انتخاب آمریکایی، دغدغه ایرانی
بعضی از سیاست پیشگان امروز ما، در حالی که سخت از یک «مک کین-هراسی» عمیق رنج می برند و سخت در بند یک «اوباما-دوستی» شدید گرفتارند، با توسل به نوعی «انکار فتیشیستی» تلاش دارند خود را نسبت به انتخاب یا عدم انتخاب هر یک از دو کاندیدای جمهوری خواه و دموکرات آمریکا علی السویه نشان دهند. انکار فتیشیستی، قیاس منفی تمهیدی است برای اشاره به یک موضوع از طریق گفتن اینکه به آن اشاره نخواهی کرد - به عنوان مثال: «من تحت هیچ شرایطی خود را درگیر بحث پیرامون خیانت وزیر نخواهم کرد». بدین ترتیب، قیاس منفی بیانگر نوعی حفره در یک گفتمان است. شما با گفتن اینکه فلان چیز را نخواهید گفت، خطوط کلی چیزی را که نخواهید گفت ترسیم می کنید. این، به عبارتی، مرزها یا افق گفتار شما را ترسیم می کند. انکار فتیشیستی، از یک منظر شبیه آن شیوه ای است که، در میانه قرن نوزدهم، نویسندگان، از جمله شاعر فرانسوی بودلر از طریق آن استفاده از حسآمیزیthesia synaes را آغاز کردند. حسآمیزی عبارت است از توصیف یک حس با واژگانی که به حسی دیگر تعلق دارد، مثل «من رنگ آبی را می شنوم» یا «چیزها را با صدای بلند می بینم».
برگردیم به انکار فتیشیستی (یا حس آمیزی) سیاست پیشگان خودمان. بر اندک مردمانی پوشیده است که امروز بسیاری از کسانی که زیر بار زور نمی روند مگر آن زور خیلی پر زور باشد، سخت مشغول نذر و نیاز برای انتخاب اوباما هستند، اما چه کنند (و چه می توانند بکنند) وقتی که تنها اقتضای سیاستشان تکرار این گزاره است که: "انتخابات آمریکا یک امر داخلی این کشور است و برای ما تفاوت نمی کند لیل و نهار; سیاه و سفید; دموکرات و جمهوری خواه». اینگونه مواضع، در واقع، آلوده کردن کلام از رهگذر گفتن آنچه یک سیاستمدار نباید بگوید، است. زیرا همانگونه که گفته شد این اظهار بی خیالی و بی تفاوتی یا "قیاس منفی" دقیقا بیانگر خطوط کلی همان چیزی است که این بازیگران سیاسی اصرار به "نگفتن" و یا "اعلام مواضع نکردن در مورد آن" را دارند. ساده تر بگویم، در این نوع "انکار"، نوعی «اصرار» نهفته است: اصرار به تعیین و ترسیم مرزها یا افق گفتار، و «اصرار» به آشکار کردن «سر درون».
با این تمهید کوتاه می خواهم بگویم که چون در افق گفتار بسیاری از گفته پردازان سیاسی جامعه خود نیک بنگریم و تلاش نمائیم که مهر از صندوقچه اسرار نهان آنان برگیریم، اولا، آنان را بسیار «باخیال» نسبت به انتخابات آمریکا، و ثانیا، بسیار «باخیال تر» نسبت به یکی از دو کاندیدای ریاست جمهوری این کشور خواهیم یافت، به گونه ای که در سپهر آرزوهای برخی از اینان، جز نقشی از اوباما در آنها نخواهیم یافت: زیرا، اوست که چون بیاید، با دم مسیحایی خود باب مذاکره مستقیم را باز خواهد کرد; اوست که چون بیاید، کابوس جنگ محو خواهد شد; چون او بیاید، خزان روابط دو کشور به بهار تبدیل خواهد گشت; چون او بیاید، می توان از شر تحریم های متعدد و متنوع خلاصی یافت; چو او بیاید، می توان به دور از ضرب العجل ها و شرط و شروط ها دمی آسود; و بالاخره، چو او بیاید، می توان به مانایی و پایایی خود آسوده خاطرتر زیست.
اما، ظاهرا این مشرب (انکار فتیشیستی) تنها مشرب برخی اهالی سیاست و قدرت ما است و چون از فضای پالتی (یا حوزه سیاست) دور شویم، کمتر نشانی از آن خواهیم یافت. در جامعه امروز ایرانی، از یک منظر کلی، دو رویکرد مشخص، صریح و روشن درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و دو رقیب جمهوری خواه و دموکرات آن وجود دارد: نخست، رویکرد «مک کین-محور»، و دوم، رویکرد «اوباما-محور». حاملان رویکرد نخست، عده ای قلیل از ایرانیان (به ویژه ایرانیان خارج از کشور) هستند که در «آمدن» مک کین، «رفتن» رژیم مستقر در ایران را جستجو می کنند! اینان، شیفته و واله چهره میلی تاریستی و هژمونی طلب مک کین جمهوری خواه هستند، و جز او را رافع و دافع وضع موجود در ایران نمی دانند. اما، حاملان رویکرد دوم، اکثریت مردم ایران هستند موافقت و مخالفتشان با آمریکا، رژیم آمریکا، مردم آمریکا، سیاست های آمریکا، روابط با آمریکا و... از منطق مشخصی پیروی می کند. حتی تغییر و تحولاتی که در ساحت این رویکرد حادث می شوند، دارای ضرب آهنگ و پیام خاصی هستند، و با اندکی تامل می توان هوشیاری و آگاهی نهفته در پس آن را تشخیص داد. برای نمونه، چنانچه در یافته های نظرسنجی ۷ آوریل ۲۰۰۸ توسط سازمان افکار عمومی جهان WPO و سازمان جستجو برای زمینه مشترک SFCG (با لحاظ ضریب خطای این نظرسنجی ها)، تاملی گذرا داشته باشیم، درمی یابیم که اولا، رویکرد مردم ایران نسبت به آمریکا، تابعی صرف از رویکرد نخبگان رسمی خود نیست، و ثانیا، تفاوت منظر و نظر آنان نسبت به مقولات مختلفی که در ارتباط با آمریکا مطرحند، معنادار هستند. به گزینه ای از داده ها و یافته های نظرسنجی فوق توجه کنید:
دیدگاه ایرانی ها در مورد آمریکا در سال ۲۰۰۷ کماکان منفی است، اما این میزان نسبت به سال ۲۰۰۶ کمتر شده است. در دسامبر ۲۰۰۶، ۶۵ درصد ایرانی ها نسبت به آمریکا نظری خیلی منفی داشتند، حال آنکه این میزان در نظرسنجی ۲۰۰۷، به ۵۱ درصد رسیده است. دیدگاه ایرانیان نسبت به مردم آمریکا در سال ۲۰۰۷ بهتر شده است. در حالی که در دسامبر ۲۰۰۶، ۳۳ درصد از مردم ایران نسبت به مردم آمریکا نظر بسیار منفی داشتند، این میزان در سال ۲۰۰۷ به ۲۰ درصد کاهش یافته است. ۵۱ درصد از مردم ایران (خیلی ۱۵ درصد) و تاحدودی (۳۶ درصد) به آمریکایی ها نظر مثبت دارند. در گروه های هدف نیز، شرکت کنندگان مکررا گفته اند که با مردم آمریکا دشمنی ندارند و تنها از دولت آمریکا بدشان می آید. اکثریت فزاینده ای از ایرانی ها معتقدند که مسلمانان و غرب می توانند مشکلاتشان را با هم حل کنند. در سال ۲۰۰۷، ۶۴ درصد مردم ایران معتقد بوده اند که می توان وجه مشترکی را بین مسلمانان و غرب پیدا کرد. این میزان در دسامبر سال ۲۰۰۶، ۵۸ درصد بود. همچنین ۱۲ درصد مردم ایران در سال ۲۰۰۷ بروز درگیری بین غرب و مسلمانان را اجتناب ناپذیر اعلام کرده اند که این میزان نسبت به دسامبر سال ۲۰۰۶،۲۵ درصد کاهش داشته است. در نظرسنجی دسامبر سال ۲۰۰۶، ۲۵ درصد ایرانی ها معتقد بوده اند که درگیری بین مسلمانان و غرب اجتناب ناپذیر است.
۵۷درصد مردم ایران از گفت و گوی مستقیم دولت های ایران و آمریکا حمایت کرده اند و تنها ۲۶ درصد با آن مخالف بوده اند. ۶۹ درصد مردم ایران از مذاکره با آمریکا به منظور ایجاد ثبات در عراق حمایت کرده اند و ۲۱ درصد مخالفت. ۶۳ درصد (۳۴درصد خیلی زیاد) تبادلات فرهنگی، آموزشی و ورزشی را گام مناسبی برای بهبود روابط بین ایران و آمریکا می دانند. ۶۴ درصد (۳۸ درصد به شدت) از بهبود روابط تجارت بین دو کشور حمایت می کنند. از دیگر اقدامات برای بهبود روابط، افزایش دسترسی خبرنگاران به کشورهای یکدیگر است که ۷۰ درصد ایرانی ها (از این میان ۳۷ درصد به شدت) از آن حمایت می کنند. ۷۱ درصد از افزایش دید و بازدید (۴۵درصد به شدت) حمایت کرده اند.
۸۴ درصد ایرانی ها معتقدند که آمریکا به دنبال تحت کنترل درآوردن منابع نفت منطقه خاورمیانه است. ۸۴ درصد (۶۹ درصد کاملا، ۱۵ درصد تاحدودی) ایرانی ها معتقدند که آمریکا به دنبال ایجاد شکاف در جهان اسلام است. ۶۴ درصد ایرانیها معتقدند که ایالات متحده از روی عمد به دنبال خوار کردن جهان اسلام است. ۲۱درصد معتقدند که ایالات متحده از روی نادانی نسبت به جهان اسلام بی احترامی می کند و ۵ درصد معتقدند که ایالات متحده در اکثر اوقات به جهان اسلام احترام می گذارد. این داده ها، با حداکثر ضریب خطایی که می توان برای آنها قائل شد، حکایت از نوعی شکاف رویکردی (که به طور فزاینده ای در حال فراختر شدن است) میان جامعه نخبگان (رسمی) و جامعه مردمان دارد. این داده ها، همچنین حکایت از آن دارند که نخبگان رسمی ما چندان در انتقال، نشت و رسوب ایستارها، حساسیت ها، مواضع، جبرگونه ها و دقایق گفتمانی خود به مردم موفق نبوده اند. به بیان دیگر، مردم ما هنوز عادت نکرده اند (و قابل عادت دادن نیستند) که با چشم، گوش، احساس و زبان گفتمان نخبگان ببیند، بشنوند، احساس کنند و سخن بگویند. بی تردید، این «مشکل» را تنها نمی توان در نوع و جنس فرهنگی مردم جستجو کرد، بلکه باید نیم نگاهی هم به نوع و جنس سیاسی نخبگانی که «آن می گویند و آن می خواهند که خود باور ندارند»، داشت.
نویسنده : محمدرضا تاجیک
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید