شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا
گزارشی از یک شاهنامه خوان
متن زیر از زندگی و فعالیت های این چهره فروتن عرصه فرهنگ وفولكلور منطقه بختیاری كه می خوانید.
می گوید: «در دامنه كوهستان زاده شدم، روز، ماه و حتی سال تولدم را باد برد. در سال هزاروسیصد و سی و یك كه به مركز بخش جانكی (باغملك) در خوزستان كوچیدیم. برای این كه به مدرسه بروم تولدم را سال هزاروسیصد و بیست و پنج رقم زدند و به میل مأمور آمار روزم را پنج و ماهم را پنجم و سالم را بیست و پنج نوشتند. (۵/۵/۱۳۲۵) یادم هست پشت دفترچه های مشقم عكس مصدق بود.»
در پایه چهارم ابتدایی بود كه كلید صندوقچه عقده های پدر بیسوادش شد و می بایست شاهنامه را (كه مردم عشایر به عنوان جنگ نامه یا هفت لشكر می شناسند) هر شب برایش می خواند، غلط هایش را پدر می گفت و برای همسایه ها نیز تفسیر می كرد. پدرش داستان امیرارسلان، حیدربیك، فلك ناز و حسین كرد شبستری را بسیار دوست می داشت و استاد خسروی نیا هنوز هم احساس می كند كه شور و زیبایی آن آثار در خونش جاری است.
پس از اخذ گواهینامه ششم ابتدایی از نظر ادبی خود را بسیار غنی احساس می كند، اما به دلیل عدم بضاعت موفق به ادامه تحصیل نمی شود و با همان مدرك ابتدایی بنابه نیاز منطقه در سال ۱۳۴۱ به جمع آموزگاران می پیوندد و راهی دورترین روستا می شود.
در طول خدمت آموزگاری تحصیلات متوسطه را دنبال می كند، در سال های ۵۳-۱۳۵۲ به مركز بخش منتقل می شود و بنابه علاقه و ذوق هنری اش برای اولین بار چشمان مردم منطقه را با صحنه های تئاتر آشنا می كند و سپس مدارس مركز بخش را به جد زیر پوشش سرود و تئاترهای منظوم و منثور درمی آورد. در دهه های اول انقلاب عهده دار كانون پرورشی مركز بخش می شود و هنر را در ابعاد مختلفش به دانش آموزان دختر و پسر می آموزد.
در سال هزاروسیصد و هفتاد و دو به شهر اصفهان منتقل می شود و در سال هفتاد و سه بازنشسته می گردد.
می گوید: «در طول سی قرن تهاجم، زبان پارسی ام را در دهلیز كامم پنهان كرده ام. سلوكیان بر گرده ام تازیانه زدند، خشت خانه ام را به آب انداختند، از وقارم سنگینی برگرفتند. از كلامم رونق بریدند، در سیاهچال نمور، مأوایم دادند تا یونانی ام خوانند. مولایان تازی طومارم را درهم پیچاندند، از تنم خون مكیدند، آب زلالم را رنگین كردند، سجلم را سوزاندند، تار و پودم را با دشنه الیاف نمودند، مولی ام(۱) كردند تاعجمم خوانند.
مغولان خیمه زردشان را بر سرم افراشتند، به درختم دوختند، زیر رنگین كمان خونم قلیان كشیدند. همچو گوسپند در پوستم دمیدند و به آفتابم گذاشتند. سینه ام را شكافتند، بر جسدم تاختند، كه بی نشانم خوانند.
تاتارها در شاهراه تجربه مغولان به راز زبان پارسی ام نزدیك شدند، سرم را بریدند، حلقومم را دریدند، بر مناره ام اذان خواندند، در محراب استخوانی ام نمازگزاردند، كه بی مایه ام گردانند.
افغانها بر پیكر نیمه سوخته ام رقصیدند، بازمانده ام را به تاراج دادند، در ویرانه های تنم به دنبال راز زبانم پرسه زدند.
سوخته شدم، قطعه شدم، مرده شدم، زنده شدم، گنگ شدم ولی نه لال.
در مبارزات نهانی و آشكار مبارزان فرزانه ادب پارسی، طی سی قرن جدال از یونانیان تا افغانیان، اقوام (بختیاری- تیره لرها) لك ها و كردها كه شاخه های اصلی زبان پارسی را تشكیل می دهند، همواره نقش بسزایی داشته اند... در مناطق بختیاری كه فرهنگ آن مورد نظر است، افرادی خودجوش در پویایی فرهنگ اصیل ایرانی كوشیدند و با گویش لری بختیاری و فارسی، فرهنگنامه ها، تاریخ ها و دیوان های شعری قابل توجهی را در دسترس علاقه مندان به شعر و ادب پارسی به ویژه بختیاری ها فراهم آوردند...» .
استاد خسروی نیا در ابتدای اوقات فراغتش به انجمن ادبی فرهنگی بختیاری های مقیم اصفهان راه می یابد و براساس نیازی كه در خودش حس می كند برگرداندن شاهنامه را به گویش بختیاری بنا می نهد. در این اثر كه جلد اول آن منتشر گردیده به صورت خلاصه و گلچین داستانها را با استفاده از دو فضای ایلی و ملی بازسازی نموده كه مهمترین هدفش حفظ و احیای واژه های منسوخ شده است كه از سالهای نوجوانی دریافت و یادداشت می نمود. در این اثر كه حتماً مورد انتقاد بعضی از طوایف بختیاری قرار می گیرد نهایت دقت در هماهنگی لهجه ها شده است. با همه تلاشی كه معمول شد باز هم خود می داند كه به علت مواج بودن لهجه ها در طایفه و تیره های مختلف بختیاری در هنگام قرائت ایجاد اشكال می شود!
هم اكنون جدای از پایگاه قومی فرهنگی خودش در انجمن های جوان اصفهان در زمینه شعر سپید جوان فعال است و در آینده نزدیك اقدام به چاپ مجموعه شعر سپید كوهستان به زبان فارسی خواهد كرد.
بعد از عشق وافر خودش و تشویق خانواده اش عامل دیگر اشتیاق او در ایجاد اثر شاهنامه بختیاری به هیجان آمدن مردم ایل بختیاری از خواندن شاهنامه به زبان اوست كه آن را با آوای ایل حماسی و محزون می خواند، به صورتی كه بسیاری از هم تبارانش خواهان كاست صدایش به ضمیمه كتاب بودند كه متأسفانه سرمایه گذاری این مهم برایش مقدور نشد.
امید كه رنج و تلاش این شاعر فرهیخته «جواد خسروی نیا» در حفظ و صیانت شاهنامه فردوسی و برگرداندن آن به گویش شیرین بختیاری كه هر آن می رفت بسیاری از واژگانش به بوته فراموشی سپرده شود به بار بنشیند و به حیات خود ادامه دهد، امید كه این نوشتارها بهانه ای باشد جهت حمایت، آفرین باد و پاسداشت این بزرگ فرهیختگان .
به روایت گردآفرید (فاطمه حبیبی زاد): پژوهشگر نمایش آیینی روایی/ نقال و شاهنامه خوان
۱- مولی: رعیت، مقابل مولا.
می گوید: «در دامنه كوهستان زاده شدم، روز، ماه و حتی سال تولدم را باد برد. در سال هزاروسیصد و سی و یك كه به مركز بخش جانكی (باغملك) در خوزستان كوچیدیم. برای این كه به مدرسه بروم تولدم را سال هزاروسیصد و بیست و پنج رقم زدند و به میل مأمور آمار روزم را پنج و ماهم را پنجم و سالم را بیست و پنج نوشتند. (۵/۵/۱۳۲۵) یادم هست پشت دفترچه های مشقم عكس مصدق بود.»
در پایه چهارم ابتدایی بود كه كلید صندوقچه عقده های پدر بیسوادش شد و می بایست شاهنامه را (كه مردم عشایر به عنوان جنگ نامه یا هفت لشكر می شناسند) هر شب برایش می خواند، غلط هایش را پدر می گفت و برای همسایه ها نیز تفسیر می كرد. پدرش داستان امیرارسلان، حیدربیك، فلك ناز و حسین كرد شبستری را بسیار دوست می داشت و استاد خسروی نیا هنوز هم احساس می كند كه شور و زیبایی آن آثار در خونش جاری است.
پس از اخذ گواهینامه ششم ابتدایی از نظر ادبی خود را بسیار غنی احساس می كند، اما به دلیل عدم بضاعت موفق به ادامه تحصیل نمی شود و با همان مدرك ابتدایی بنابه نیاز منطقه در سال ۱۳۴۱ به جمع آموزگاران می پیوندد و راهی دورترین روستا می شود.
در طول خدمت آموزگاری تحصیلات متوسطه را دنبال می كند، در سال های ۵۳-۱۳۵۲ به مركز بخش منتقل می شود و بنابه علاقه و ذوق هنری اش برای اولین بار چشمان مردم منطقه را با صحنه های تئاتر آشنا می كند و سپس مدارس مركز بخش را به جد زیر پوشش سرود و تئاترهای منظوم و منثور درمی آورد. در دهه های اول انقلاب عهده دار كانون پرورشی مركز بخش می شود و هنر را در ابعاد مختلفش به دانش آموزان دختر و پسر می آموزد.
در سال هزاروسیصد و هفتاد و دو به شهر اصفهان منتقل می شود و در سال هفتاد و سه بازنشسته می گردد.
می گوید: «در طول سی قرن تهاجم، زبان پارسی ام را در دهلیز كامم پنهان كرده ام. سلوكیان بر گرده ام تازیانه زدند، خشت خانه ام را به آب انداختند، از وقارم سنگینی برگرفتند. از كلامم رونق بریدند، در سیاهچال نمور، مأوایم دادند تا یونانی ام خوانند. مولایان تازی طومارم را درهم پیچاندند، از تنم خون مكیدند، آب زلالم را رنگین كردند، سجلم را سوزاندند، تار و پودم را با دشنه الیاف نمودند، مولی ام(۱) كردند تاعجمم خوانند.
مغولان خیمه زردشان را بر سرم افراشتند، به درختم دوختند، زیر رنگین كمان خونم قلیان كشیدند. همچو گوسپند در پوستم دمیدند و به آفتابم گذاشتند. سینه ام را شكافتند، بر جسدم تاختند، كه بی نشانم خوانند.
تاتارها در شاهراه تجربه مغولان به راز زبان پارسی ام نزدیك شدند، سرم را بریدند، حلقومم را دریدند، بر مناره ام اذان خواندند، در محراب استخوانی ام نمازگزاردند، كه بی مایه ام گردانند.
افغانها بر پیكر نیمه سوخته ام رقصیدند، بازمانده ام را به تاراج دادند، در ویرانه های تنم به دنبال راز زبانم پرسه زدند.
سوخته شدم، قطعه شدم، مرده شدم، زنده شدم، گنگ شدم ولی نه لال.
در مبارزات نهانی و آشكار مبارزان فرزانه ادب پارسی، طی سی قرن جدال از یونانیان تا افغانیان، اقوام (بختیاری- تیره لرها) لك ها و كردها كه شاخه های اصلی زبان پارسی را تشكیل می دهند، همواره نقش بسزایی داشته اند... در مناطق بختیاری كه فرهنگ آن مورد نظر است، افرادی خودجوش در پویایی فرهنگ اصیل ایرانی كوشیدند و با گویش لری بختیاری و فارسی، فرهنگنامه ها، تاریخ ها و دیوان های شعری قابل توجهی را در دسترس علاقه مندان به شعر و ادب پارسی به ویژه بختیاری ها فراهم آوردند...» .
استاد خسروی نیا در ابتدای اوقات فراغتش به انجمن ادبی فرهنگی بختیاری های مقیم اصفهان راه می یابد و براساس نیازی كه در خودش حس می كند برگرداندن شاهنامه را به گویش بختیاری بنا می نهد. در این اثر كه جلد اول آن منتشر گردیده به صورت خلاصه و گلچین داستانها را با استفاده از دو فضای ایلی و ملی بازسازی نموده كه مهمترین هدفش حفظ و احیای واژه های منسوخ شده است كه از سالهای نوجوانی دریافت و یادداشت می نمود. در این اثر كه حتماً مورد انتقاد بعضی از طوایف بختیاری قرار می گیرد نهایت دقت در هماهنگی لهجه ها شده است. با همه تلاشی كه معمول شد باز هم خود می داند كه به علت مواج بودن لهجه ها در طایفه و تیره های مختلف بختیاری در هنگام قرائت ایجاد اشكال می شود!
هم اكنون جدای از پایگاه قومی فرهنگی خودش در انجمن های جوان اصفهان در زمینه شعر سپید جوان فعال است و در آینده نزدیك اقدام به چاپ مجموعه شعر سپید كوهستان به زبان فارسی خواهد كرد.
بعد از عشق وافر خودش و تشویق خانواده اش عامل دیگر اشتیاق او در ایجاد اثر شاهنامه بختیاری به هیجان آمدن مردم ایل بختیاری از خواندن شاهنامه به زبان اوست كه آن را با آوای ایل حماسی و محزون می خواند، به صورتی كه بسیاری از هم تبارانش خواهان كاست صدایش به ضمیمه كتاب بودند كه متأسفانه سرمایه گذاری این مهم برایش مقدور نشد.
امید كه رنج و تلاش این شاعر فرهیخته «جواد خسروی نیا» در حفظ و صیانت شاهنامه فردوسی و برگرداندن آن به گویش شیرین بختیاری كه هر آن می رفت بسیاری از واژگانش به بوته فراموشی سپرده شود به بار بنشیند و به حیات خود ادامه دهد، امید كه این نوشتارها بهانه ای باشد جهت حمایت، آفرین باد و پاسداشت این بزرگ فرهیختگان .
به روایت گردآفرید (فاطمه حبیبی زاد): پژوهشگر نمایش آیینی روایی/ نقال و شاهنامه خوان
۱- مولی: رعیت، مقابل مولا.
منبع : روزنامه همشهری
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس ایران انتخابات مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم مجلس دوازدهم مجلس ستاد انتخابات کشور وزارت کشور رئیس جمهور دولت دولت سیزدهم
تهران زلزله هواشناسی سیل شهرداری تهران پلیس سازمان هواشناسی بارش باران وزارت بهداشت قتل آموزش و پرورش ازدواج
قیمت طلا قیمت دلار خودرو گاز قیمت خودرو بورس ایران خودرو هوش مصنوعی بانک مرکزی نمایشگاه نفت مالیات بازار خودرو
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران کتاب تلویزیون سینمای ایران میراث فرهنگی فضای مجازی دفاع مقدس نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران سریال مهران مدیری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
فلسطین رژیم صهیونیستی غزه آمریکا جنگ غزه حماس سازمان ملل رفح اوکراین نوار غزه افغانستان ترکیه
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر سپاهان رئال مادرید لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس بازی لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ باشگاه استقلال
ایلان ماسک تبلیغات اینترنت ناسا اپل فیبرنوری گوگل
فشار خون چاقی آسم کبد چرب زوال عقل