یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نگاه چپ به اوباما


نگاه چپ به اوباما
وقتی پسربچه‌ای بودم به یکی از ایالا‌ت جنوب مسافرتی داشتم. درست در اولین روز در آنجا دو شیر آبخوری عمومی را مشاهده کردم که یکی از آنها برچسب رنگین‌پوستان و دیگری فقط سفیدپوستان را داشت. اکنون، یعنی کمتر از نیم‌قرن بعد، یک خانواده سیاه‌پوست در راه ورود به کاخ سفید است. ‌شکی نیست که افسانه برتری سفیدپوستان هنوز برقرار است و در بسیاری از جا‌ها بسیار مورد پسند و درست هم به نظر می‌رسد ولی این افسانه بنیادین تاریخی جامعه آمریکا امروز ترک بزرگی برداشته است. تنها واژه برای بیان عظمت تغییری که در روز‌های اخیر در زندگی ما رخ داده است، انقلا‌ب می‌تواند باشد - اگرچه بسیاری، این واژه را برای توصیف تغییرات اقتصادی و سیاسی و همین‌طور تغییرات اجتماعی به کار می‌برند که ما دوست داریم در کشورمان شاهد باشیم. ‌ با اینکه باراک اوباما با رئیس‌جمهوری که ما خواهان آنیم خیلی فاصله دارد، به نظر می‌رسد که دولت او کمی به چپ متمایل خواهد بود، مانند بیل کلینتون و جان کندی. به یقین این برداشت را او در روز‌های اول انتخاب خود به ریاست‌جمهوری ایجاد کرده است. نکته کلیدی همین به نظر می‌رسد و احتمالا‌ همین‌طور است.
هیچ‌کس با اطمینان نمی‌داند اوباما برای این ملت چه در سر می‌پروراند. او در سخنرانی پس از پیروزی‌اش گفت: ما موفق خواهیم شد ولی در سخنانش هرگز نگفته است واقعا در نظر دارد ما را به کجا هدایت کند. این موضوع قابل فهم است. او نمی‌خواهد قبل از اینکه پا به دفتر ریاست‌جمهوری بگذارد، ملزم شود به برنامه سیاسی خاصی پایبند باشد، به ویژه با اقتصادی چنین غیر قابل پیش‌بینی. به احتمال زیاد او هنوز خودش هم نمی‌داند مقصدش کجا است. اوضاع مانند آن روز‌های خوش بوش و چنی نیست که خیلی‌خوب می‌دانستیم با چه چیزهایی مخالفیم. اکنون همه بر دریای ناشناخته سیاسی شناوریم و این دودلی‌ها و بلا‌تکلیفی‌ها باعث می‌شود افراد مترقی، احساسی از خوش‌بینی داشته باشند. ‌ آنچه به ما امید می‌بخشد این است که رئیس‌جمهور جدید به‌عنوان یک سیاستگذار نیست، بلکه او به‌عنوان نماد احتمالا‌ت است. باراک اوباما نام یک شخص است. اوباما همچنین نام یک حال و هوای جدید است، صوت و آهنگی تازه، احساس امکانی نامحدود و نامعلوم که از زمان جان کندی دیگر به وجود نیامده بود، یعنی از آن زمان که من آن دو شیر آبخوری را در جنوب دیدم، که اکنون محکوم‌اند بازمانده خاک‌گرفته آثار گذشته باشند. ‌ ‌
در زمان حاضر نیز مانند آن زمان روحیه و حالت جدید بیشتر در جوانان مشاهده می‌شود که دارای شور و شوقی هستند که از دهه ۶۰ برای ورود به صحنه سیاست و فعالیت برای تغییر در آنها مشاهده نشده بود. اوباما به‌عنوان یک نماد، نامی است برای اندیشه تغییر که می‌تواند آنقدر قدرت داشته باشد که کشتی این ملت را در زمانی کوتاه و در مسافت زیادی به پیش براند اما در چه جهتی، هنوز هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید. اینکه به کجا می‌رسیم بستگی دارد به اینکه چه نیرو‌های سیاسی‌ای سریع‌تر و مؤثرتر بسیج شوند و سازمان بگیرند. ما می‌توانیم در همه‌جا در این فعالیت‌ها سهیم شویم و اگر راهبردی فکر کنیم، می‌توانیم این مسیر جدید را کمی به چپ برانیم. زمانی که در مقابل پا پس‌کشیدن‌ها یا عدول غیرقابل پذیرش اوباما مقاومت می‌کنیم باید خرد عمل‌گرایی تاکتیکی و کلیدی او را بپذیریم و در نظر داشته باشیم. او خود می‌تواند بهترین راه برای مقابله با سیاست‌های خود را به ما بیاموزد. اوباما به‌عنوان یک سازمان‌دهنده اجتماعی خوب یاد گرفته است که سیاست به مفهوم همکاری و ائتلا‌ف است. ‌ چپ‌گراهایی که مخالف اوباما هستند باید با آنهایی که از او حمایت می‌کنند همکاری کنند و همه ما باید هرجا که می‌شود لیبرال‌ها و حتی میانه‌رو‌ها را اگر هم نمی‌خواهیم با آنها کار کنیم جذب گرایش‌های چپ کنیم. این امر به این مفهوم است که ما دیگر نمی‌توانیم مرتب به دولت نه بگوییم و انتظار داشته باشیم کسی غیر از خودمان به ما گوش بدهد. در چند سال اخیر این نه گفتن‌ها مؤثر واقع می‌شد زیرا جورج دبلیوبوش مورد علا‌قه مردم نبود ولی اکنون ما با رئیس‌جمهوری مواجهیم که همانقدر که بوش مورد نکوهش بود، مورد ستایش است، چه ما از این امر خوشمان بیاید یا نه، واقعیت این است که حرکت‌های هوشمندانه سیاسی را نمی‌توان نادیده گرفت. بنابراین ما مجبوریم نه تنها وانمود کنیم بلکه واقعاً با اوباما حس همکاری داشته باشیم؛ سودمند باشیم نه بازدارنده ، درضمن تهدیدکننده هم نباشیم. به همین دلیل است که اوباما تا این حد مورد تحسین است. او برنده شد، نه به‌خاطر مطرح‌کردن ایده‌های جدید سیاسی، بلکه با سازگار کردن و یکپارچه کردن ایده‌های متفاوت تغییر و ایده‌های قابل پیش‌بینی متداوم.
او خود را رهبری پویا معرفی کرد که می‌تواند جهان را تغییر دهد و در عین حال همواره شخصی موقر، محکم و خوددار باقی بماند که هرگز کاری عجولا‌نه یا نسنجیده انجام نمی‌دهد. ‌ این امر قابل فهم است که اوباما می‌داند که تنها استفاده از اندیشه تغییر نمی‌تواند مردم را به حرکت درآورد، مردمی را که بیمناکند و نامطمئن. او باید به مردم معمولی و نخبگان قدرت، اطمینان بدهد که شخص خودداری است و می‌تواند همانطور که در مناظره‌ها دیده‌اند خود را به خوبی کنترل کند. این تنها راهی است که می‌تواند آزاد باشد تا سیاستی را که می‌خواهد به اجرا بگذارد. رئیس‌جمهور منتخب در مصاحبه اخیرش نشان داد که این حقیقت را درمی‌یابد. او در صحبت‌هایش شکایت داشت از اینکه اشاره‌اش به افراد خشن که به سلا‌ح یا مذهب متکی‌اند، به بیزاری و نفرت او از کسانی که مانند او نیستند، تعبیر شده است و سعی داشت بگوید چقدر مهم است انسان‌ها را همانگونه که هستند، بپذیریم، با همه ترس‌ها و آرزو‌هایشان برای احساس تداوم و ثباتی که در زندگی اقتصادی آنها قابل دسترس نیست. ‌ ما می‌دانیم که بیشتر مردم در این کشور هرگز ثبات اقتصادی نخواهند داشت مگر اینکه تغییرات اساسی در سیستم اقتصادی صورت گیرد ولی اگر ما مردمی را که با ناامنی و رنج و مشقت در سیستم موجود روبه رویند نادیده بگیریم ، نمی‌توانیم وادارشان کنیم که تغییرات اساسی را بپذیرند. ما تنها ترس بیشتر، رنج بیشتر و تنفر بیشتر ی را ایجاد خواهیم کرد. ‌ ما مجبور نیستیم مانند اوباما محتاط و بیمناک باشیم. باید با مردمی صحبت کنیم که ارزش‌هایشان با ما یکی نیست، درباره اینکه چگونه نیاز‌ها و علا‌قه‌مندی‌های خود را مطرح کنند و حتی یاد بگیریم چگونه با آنها صحبت کنیم بدون اینکه اصول خودمان را فدا کنیم. ما می‌توانیم نیاز به تغییر را به‌عنوان پنجره‌ای به شانس و موفقیت به کار بریم، برای حرکت به سمت آرمان‌هایی که تنها راه نجات است.
ایرا چرنوس
ترجمه: پوراندخت مجلسی
منبع: رویاهای مشترک
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید