یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جابه جایی سیاست: راه سوم


این كاری است تكرار شده، كه در تاریخ معاصر پیش و پس از انقلاب نیز مشهود است. نتیجه همكاری روشنفكران با كسانی كه سودای قدرت در سر دارند، همواره به ضرر روشنفكران بوده است، چرا كه قدرت بدون ناظر و نیروی مهار كننده هیچگاه نقد را تاب نمی آورد، و تلاش می كند تا نقاد را كه روشنفكر چهره شاخص آن است خاموش كند. با چنین تجربه ای روشنفكر حساس به سیاست می تواند بپرسد كه آیا سیاست تنها با حكومت تعریف می شود؟ پیامد پاسخ مثبت آن است كه روشنفكران دو راه بیشتر ندارند، یا همكاری با حكومت (اعم از این كه با نیت تغییر اصلاحی باشد یا حفظ وضع موجود)، یا رویارویی. با این توجه كه تجربه تاریخ معاصر ایران نشان داده است كه تغییرات حكومتی معمولاً مناسبات قدرت فساد آمیز را از میان نمی برد، به نظر می رسد رویارویی یا همكاری در غایت امر به وضع مثبتی نمی انجامد. به بیانی دقیق تر، چرا باید اندیشه را به این محدود كنیم كه تنها راه اصلاح امور برای ما از طریق افراد و گروه هایی است كه كم یا بیش در حكومت جایگاه یافته اند. پذیرش این صورت مسئله این استدلال را نیز به دنبال دارد كه اگر هیچ امكانی در درون حكومت و در میان افراد و گروه های سیاسی درون حكومت یافت نشد، آنگاه باید بساط حكومت موجود را برچید، و با زور و خشونت مبانی حكومتی دیگر را به وجود آورد، كه بنابر شواهد تاریخی حكومت سامان یافته در گفتار خشونت آمیز نمی تواند از اعمال خشونت كناره گیرد.اما می توان در میان دو راه استمرار حكومت یا جایگزینی آن، به راهی سوم اشاره كرد كه سیاست را جابه جا می كند و به تفكیك سیاست از حكومت توجه دارد. به بیانی دیگر در این راه حكومت از نقطه كانونی تعریف سیاست كنار می رود، در حالی كه سیاست همچنان باقی است. این راه مبتنی است بر یك طرح نظری و یك تجربه تاریخی موفق. طرح نظری حكایت از نظریه سیاسی هانا آرنت در مورد سیاست اصیل و وقوع آن در حوزه عمومی دارد. نگاه آرنت را به سیاست می توان در برابر نگاه كلاسیك به سیاست قرار داد، كه با اندیشه هابز مشخص می شود. در نگاه هابز انسان ها برای آن كه از یك جنگ تمام عیار با یكدیگر رهایی یابند دست به تاسیس دولت یا قدرت حاكمه مافوق می زنند و اعمال خشونت را به این قدرت حاكمه وامی گذارند تا بتواند قوانین را وضع كند و اوضاعی مناسب برای زندگی اجتماعی و سیاسی فراهم آورد. از نظر هابز یك حوزه خصوصی و غیر سیاسی وجود دارد و یك حوزه عمومی كه سیاست در آنجا حضور دارد و آن حوزه با حكومت مشخص می شود. در اینجا سیاست حكومت محور است، و فعالیت سیاسی با نسبتی كه فرد یا گروه با حكومت پیدا می كنند معنا پیدا می كند، و به همین نحو هر تغییری از طریق حكومت، چه اصلاح و استمرار حكومت و چه برانداختن آن و قراردادن حكومتی دیگر امكان پذیر است. به نظر می آید پارادایم (سرمشق) غالب سیاست در ایران رویكرد هابزی است. اما آرنت سیاست را شریف ترین و اصیل ترین عمل انسانی می داند. سیاست از خواست های شخصی انسان ها جداست و معطوف به علایق جمعی و مشترك انسانی است. سیاست حاكی از تعامل آزاد و برابر انسان ها است كه مبتنی است بر گفت وگو. در این عرصه است كه در تبادل گفتاری انسان ها معانی مشترك شكل می گیرد و در ذهن و عمل انسان جای خود را باز می كند. سیاست در حوزه عمومی متولد می شود و استمرار می یابد. حوزه عمومی فضایی است كه انسان ها به گونه ای شفاف در آن وارد می شوند و خود و دیگران را به گونه ای شفاف می بینند و اندیشه هایشان را می شنوند. فعالیت های سیاسی و حوزه عمومی در نگاه آرنتی از یكدیگر جدایی ناپذیرند، چرا كه تنها در حوزه عمومی است كه افراد می توانند اندیشه های خود را با یكدیگر مبادله كنند و درباره اختلافاتشان بحث كنند و به نتایج جمعی و راه حل های مشترك برای مشكلات برسند، بدین نحو از نگاه آرنت سیاست از حكومت جدا می شود. البته آرنت حكومت را ندیده نمی گیرد بلكه آن را كانون سیاست نمی داند. او زور را اساس قدرت دولت می داند كه به لحاظ ماهیت از گفت وگو و اشتراك مساعی در عرصه عمومی جدا است. بنابراین این قدرت در عرصه عمومی است كه می تواند زور و خشونت دولت را مهار كند. از نگاه آرنتی می توان نتیجه گرفت مفاهیمی كه در عرصه عمومی از طریق تبادل گفتاری شكل می گیرند و مبنای نظر و عمل افراد جامعه قرار می گیرند از طریق قدرتی كه جمعیتی از انسان ها در عرصه عمومی ایجاد می كنند می تواند به حكومت منتقل شود و حكومت را در مسیر قانونی و دموكراتیك نگاه دارد. با این مقدمه نظری می توان به یك تجربه سیاسی موفق در جامعه ایرانی توجه كرد. این تجربه حاصل تلاش افراد، گروه ها و جریان های شاخصی است كه هنوز بسیاری از آنان در صحنه سیاست فعالیت می كنند. اینان به طور مشخص پس از انقلاب و شكل گیری جمهوری اسلامی، به رغم آن كه می توانستند از طریق تاكتیك های سیاسی ساده در سطوح بالای ساختار حكومت جای گیرند، از همان ابتدا عرصه عمومی را برای فعالیت سیاسی و دفاع از اصولی كه برای جامعه ایران حیاتی می پنداشتند برگزیدند. عرصه عمومی شامل هر فضایی می شود كه انسان ها بتوانند در آن جمع شوند و آزاد از قدرت حكومتی، در موقعیتی برابر با یكدیگر بر سر مسایل عمومی بحث و گفت وگو كنند. مهمترین و گسترده ترین این فضاها در جامعه كنونی ایران نشریات و دانشگاه است و دانشگاه را از جهت دیرپایی و نشریات مستقل را از جهت گستردگی می توان شاخص عرصه عمومی قرار داد. اما به طور مشخص، تا اواخر دهه ۱۳۶۰ كه دانشگاه تحت نظارت كامل دولت بود و نشریه مستقلی هم وجود نداشت، این تلاش های مخاطره آمیز نیروهای معتقد به سیاست در عرصه عمومی، در محافلی كوچكتر از دانشگاه و نشریات بود كه راه سوم سیاست را با اصالت بخشیدن به عرصه عمومی در جامعه سیاسی ترسیم كرد. از همین منظر می توان به شخصیت های سیاسی اعتبار یافته در عرصه عمومی نگریست و تاثیر آنان را در جلوگیری از خودكامگی و پیشبرد پروژه دموكراسی، از طریق نقد قدرت در عرصه عمومی و در معرض گفت وگو قرار دادن سیاست دموكراتیك ارزیابی كرد. قرار گرفتن عرصه عمومی در كانون سیاست حكایت از واقعیتی دارد كه می تواند به آرمان نزدیك شود. واقعیت عرصه عمومی به عنوان فضایی میان جامعه و حكومت، می تواند موجد تحكیم معانی مشتركی از آرمان هایی چون آزادی و برابری در اذهان جامعه شود كه در مواقع عمل اجتماعی فرا راه جامعه قرار می گیرد. نیز به لحاظ عینی می توان چگونگی شكل گیری این مفاهیم مشترك را در جامعه ارزیابی كرد و در مورد این مدعا به داوری نشست و اثبات یا ابطال آن را نشان داد. مشروط شدن قدرت پادشاه در غرب و برخورداری افراد جامعه از حق انتخاب نماینده و همچنین برخورداری زنان از حق رای در غرب در عرصه عمومی شكل گرفت، نه توسط حكومت. تلاش جهانی برای حفظ محیط زیست كه در حال حاضر به صورت قوانینی مشخص در كشورهای مختلف خود را نشان داده و در سازمان ملل متحد نیز بیانیه های زیادی به آن اختصاص یافته است، ناشی از جنبش های اجتماعی در عرصه عمومی است، به نحوی كه هابرماس آن را به عنوان یكی از شواهد مهم برای تقویت نظریه خود در مورد كنش تفاهمی در عرصه عمومی آورده است.
در ایران نیز تكوین و رشد جنبش مشروطه را باید در نشریات، مساجد، قهوه خانه ها و یا حمام های عمومی، به عنوان مصادیق عرصه عمومی در آن زمان یافت، نه در دربار ناصری. نیز می توان به حكومت اصلاح طلب خاتمی اشاره كرد كه از درون نظام جمهوری اسلامی برخاست و تكیه زیادی بر دموكراسی و ملیت خواهی نقد قدرت كرد. با این توجه كه حاملان سیاسی این جنبش در درون حكومت در دهه ۱۳۶۰ خود را خط امامی می خواندند و در گفتار خود بحثی در مورد ملیت خواهی و نقدی بر قدرت و قانون اساسی نداشتند، چگونه می توانستند بر دموكراسی و ملیت خواهی و نقد قدرت تكیه كنند. دست كم یك فرضیه و در نهایت یك نتیجه گیری می تواند این باشد: برجسته شدن مفاهیمی چون ملیت خواهی و دموكراسی و نقد قدرت، حاصل تلاش پر خطر همان نیروهایی است كه با توجه به گفتار ثبت شده آنها در این دوره تاریخی، این مفاهیم را از طریق مطرح كردن در عرصه عمومی در صحنه نگاه داشتند و در جامعه گسترش دادند و آنگاه، آن را به حكومت تحمیل كردند. اما باید توجه داشت كه در این زمان، اگر عرصه عمومی آنقدر توانایی داشت كه حكومت را در مسیر اصلاحات قرار دهد، آنقدر قدرتمند و گسترده نشده بود كه بتواند حكومت اصلاحات را در مسیر دموكراسی استمرار بخشد. حضور در عرصه عمومی در جامعه ای چون ایران مملو است از توهین و ضرب و شتم، زندان و گاه اعدام. نیروهای فعال در عرصه عمومی، به دلیل عدم ورود به درون ساختار حكومت، اولین هدف اعمال خشونت قدرت نقد شده محسوب می شوند. به همین ترتیب، در لحظات پیروزی سیاسی جریانات دموكراسی خواه درون حكومت از مزایا و مناصب بهره ای نمی برند. تنها انگیزه ای كه این نیروها را در عرصه عمومی نگاه می دارد، تاثیر دیرپا و عمیقی است كه در آگاه سازی جامعه می گذارند. به همین دلیل هر فعال سیاسی یا روشنفكر حساس به سیاست را یارای مداومت در این عرصه نیست. آنان كه مداومت كردند، در این عرصه اعتباری دیرپا یافتند، هرچند كه از سوی حكومت اعتبار آنها بارها به چالش كشیده شد. وجود هرچه بیشتر این نیروهای اعتبار یافته در عرصه عمومی می تواند كاركرد یك حزب پر قدرت رقیب، و یك تضمین را داشته باشد؛ تضمینی برای رعایت قانون، حفظ دموكراسی، و پذیرش برابری میان شهروندان.اوضاع كنونی می تواند روشنفكر فعال در سیاست را به این بینش تاریخی سوق دهد كه نیروهای سیاسی، هرچند با آرمان های بلند، اگر به حكومت دست یابند در چرخه فساد و استبداد قرار می گیرند. با چنین بینشی اگر این روشنفكر بر سر این دو راه قرار گیرد كه از یك سو وضع موجود نامطلوب است و اصلاح نیز امكانپذیر نیست و از سویی دیگر انقلاب صلاح نیست، آنگاه اندیشیدن به راه سوم سیاست ممكن می شود. در برابر تلاش برای تغییر، با كانونی پنداشتن حكومت در امر سیاست، می توان به این تجربه موفق اما پر مخاطره نیز اندیشید كه تغییر از طریق جابه جایی سیاست از حكومت به عرصه عمومی، بنیادی تر و ماندگارتر است. جامعه نیاز به مفاهیم و آگاهی های بنیادین و مشتركی دارد تا در وضعیت بازاندیشی آن را در نظر آورد و به آن تكیه كند. اگر این تكیه گاه در حكومت یافت نشود، در عرصه عمومی می توان آن را ایجاد كرد. در حال حاضر اگر وضع حكومت به گونه ای است كه به افراد و گروه ها و جریان های سیاسی منتقد و مستقل اجازه نمی دهد در وضعیتی آزاد و برابر مورد انتخاب مردم باشند، مسئله انتخابات باید از سوی روشنفكر فعال در سیاست در عرصه عمومی مطرح شود تا از یك سو نحوه انتخاب آزاد مورد توافق افراد جامعه قرارگیرد و از حكومت طلب شود، و از سویی دیگر افراد و گروه های سیاسی اعتبار خود را در آنجا كسب و به حكومت تحمیل كنند. در صورت استمرار گفت وگوی افراد جامعه در عرصه عمومی و شكل گیری مفاهیم در تبادل گفتاری، جامعه به نوعی خودآگاهی مشترك دست می یابد كه با وجود آن، حكومت ها به سادگی نمی توانند از قوانین تخطی كنند، یا یك دموكراسی نو پا در اثر مخالفت مراكز قدرت در درون حكومت، به سادگی به شكست نمی انجامد.
منبع : باشگاه اندیشه