جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا


بازیگری خلق یا تقلید؟


بازیگری خلق یا تقلید؟
سالهای زیادی است به این مسئله می‌اندیشم كه در حقیقت «بازیگر برای عینیت بخشیدن‌ِ تواناییهای نقش از چه ابزاری استفاده می‌كند؟» عموم نظریه‌پردازان، بازیگر را فردی می‌دانند كه با كمك تواناییهای بدنی، بیانی و حسی، خویش را در قالب فرد دیگری جا می‌زند و او را روایت یا بازی می‌كند. این تعبیر كه در ساحت كل‍ّی، متكی بر سه ویژگی بدنی، بیانی و حسی است؛ برای شماری از نوپردازان هنر تئاتر، تفكربرانگیز است. تعدادی از نوپردازان تئاتر، پس از تسلط كافی و وافی بر اندامهای حركتی و قوهٔ حس‍ّی و گویشی كلامی در پی خلق لحظات و موقعیتهای خل‍ّاق برمی‌‌آیند.
حال این سؤال پیش می‌آید كه خلا‌ّقیت، از كجا نشئت می‌گیرد؟
كودك، در آغازین روزهای زندگی، برای آنكه راه رفتن را یاد بگیرد، نخست تقلید می‌كند؛ یعنی با دیدن اطرافیان، اعمال آنها را تكرار می‌كند و پس از گذشت زمانی كه عمل تقلیدگرانه‌اش ثابت شد، زمان پی‌ریزی اعمال خلاقش فرا می‌رسد. به عبارتی؛ می‌آموزد، می‌‌اندیشد و با طرح شیوهٔ پیشنهادی، طرحی را ابداع می‌كند. بنابراین، خلاقیت در وجود بشر نهفته است؛ اما اینكه چگونه می‌توان به آن دست یافت و از آن بهره‌برداری كرد، مسئله‌ای است كه باید به آن پرداخت. موارد مذكور دربارهٔ بازیگر نیز صادق است. بازیگر خلاق باید راه‌كارهای رسیدن به خلاقیت را پس از آزمون و خطا بیابد و نسبت به تمام تواناییهای بالقوهٔ خود، شناخت پیدا كند و بهترین روش را، برای ارائهٔ نقش خود برگزیند و این مستلزم تحقیق در این زمینه و آشكار ساختن رموز پنهان این هنر پیچیده است. و به عبارتی، چون بازیگر یكی از عناصر اصلی پدیدهٔ تئاتر است و با این پیش‌فرض كه ما با بازیگر، تماشاگر و صحنه، می‌توانیم تئاتر داشته باشیم، بنابراین باید به بازیگر و تأثیرات متقابل او با تماشاگر یا دنیای بیرونی خودش با دنیای درونی و ذهنی او پرداخت و بدین وسیله علاوه بر شناخت ابزارها و روشهای پیشنهادی، یك بازیگر خلاق و جست‌وجوگر را معرفی كرد. اكثر بازیگران، برای ایجاد ارتباط بهتر با تماشاگر به‌دنبال روشهای گوناگونی بوده‌اند؛ اما هنوز هیچ یك از روشهای موجود در چهارچوب قانونی ثابت، عرضه نشده است. حتی سیستم «استانیسلاوسكی» كه اولین ـ در نوع خود ـ و كامل‌ترین روش بازیگری است، نمی‌تواند قانونی ثابت باشد. با این حال، بازیگران با تجربه كردن روشهای گوناگون، سعی در ایجاد شیوهٔ برتر داشته و دارند؛ اما قبل از هر چیز لازم است ابتدا به طرح چند پرسش اساسی بپردازیم تا علاوه بر آشنایی با چند واژه كلیدی بازیگری، به دیدی گسترده و روشن در این زمینه دست بیابیم. این پرسشها عبارتند از:

۱ـ بازیگر كیست؟
۲ـ بازیگری چیست؟
۳ـ ابزار بازیگر چیست؟
۴ـ وظایف بازیگر چیست؟
بدین ترتیب می‌توان با تجزیه و تحلیل تعاریف و عملكردهای حاصل از پاسخهای مناسب هر پرسش به نتیجهٔ مطلوب رسید.
بازیگر كیست؟
بنابر تعریف هفتمین جلد فرهنگ و‌ِبست‍ِر، برخی از معانی فعل «بازی كردن» عبارت است از:
«نمایش‌ِ عملی به‌ویژه روی صحنه، تظاهر كردن، بازآفریدن، تجسم بخشیدن، بازی كردن نقش؛ مثلاً در یك نمایش، رفتار كردن به شیوه‌ای مناسب با رفتار كردن به شیوهٔ اجرا بر روی صحنه، وانمود كردن، بازی كردن، اجرای نقشی مشخص.»(۱)
فرهنگ معین نیز در تعریف این واژه چنین می‌گوید: «بازی‌كننده؛ كسی است كه در تماشاخانه یا فیلم بازی كند؛ هنرپیشه».(۲)
گروتفسكی نیز بازیگر را چنین تعریف كرده است: «بازیگر كسی است كه چون كشیش، مناجات دراماتیك می‌آفریند و در عین حال، تماشاگر را به تجربه كردن وامی‌دارد. یعنی، ایجاد یك تنش روانی بین خود و تماشاگر».(۳)
نظر استلاآدلر نیز چنین است: «بازیگر، تعبیركنندهٔ نمایشنامه و مهم‌ترین عنصر تئاتر است.»‌(۴)
وی در جای دیگر می‌گوید: «بازیگر، هنرمندی است كه به‌گونه‌ای منحصر‌به‌فرد، بدنش، روحش و صدایش را ابزار كارش قرار می‌دهد.»(۵)
اورلی هولتن از باریگر، تعبیر دیگری دارد، او می‌گوید: «اصطلاح بازی كردن، چیزی بیشتر از معنایی است كه در اصطلاح عام از آن استنباط می‌شود. این اصطلاح بیشتر از نمایاندن، وانمود كردن، تجسم بخشیدن است. بازیگر بنا به سنت، وانمود می‌كند كه كس دیگری است و نقشهای خیالی معینی را ایفا می‌كند.»(۶)
الكساندر تایروف، تعریف دیگری دارد كه شاید مناسب‌ترین تعبیر در پاسخگویی به پرسش ما باشد او می‌گوید: «بازیگری تركیبی است از احساس و شكل، منتج از تخیل خلّاق بازیگر.»(۷)
لی استراسبرگ می‌گوید: «بازیگر، یك هنرمند خلاق است كه باید عقاید، آرا، مفاهیم و لغات نویسندهٔ اثر را در نمایش زنده، تفسیر كند.»(۸)
بنابراین، چنین می‌توان گفت كه: بازیگر شخص عاملی‌ست كه فقط در صورتی می‌تواند عمل بازیگری را صحیح و كامل انجام دهد كه از تمامی تواناییهای خود بهره ببرد و این تواناییها می‌تواند جسمی، روحی و تجربی باشد؛ البته لازم به ذكر است كه كمتر بازیگری قدرت بهره‌برداری كامل از تواناییهای خود را دارد. یك بازیگر واقعی اگر به خلاقیتش دست پیدا كند به همان اكتفا می‌كند و جست‌وجویش را در همان جهت ادامه می‌دهد. این فقط خصوصیت یك بازیگر خلاق به معنای اخص است كه نه فقط از تواناییهای خود استفاده‌ای بهینه می‌كند، بلكه تا آخرین اجرای یك نمایش، دست از آفرینندگی برنمی‌دارد و سعی می‌كند هر لحظهٔ بازی را فرصت غنی بداند و از آن بهره ببرد. این‌جاست كه می‌توان فرق بین هنر غنی و هنر كاذب را تشخیص داد. بازیگر هنرمند كسی است كه خالق باشد و اگر زمانی دست از آفرینندگی بردارد، نه یك هنرمند كه مجری است؛ همچنان كه یك موسیقیدان وقتی هنرمند است كه آهنگساز باشد، نه یك نوازندهٔ ص‍ِرف نتهای دیگران. حال باید گفت منظور از «خلق» در بازیگری چیست؟ آیا منظور خلق یك انسان دیگر در وجود خود روی صحنه است یا به عبارتی دیگر، خلق شخصیتهای بی‌روح و بی‌جان‌ِ نویسنده، به شكل یك انسان با تدبیر و تفكر و احساس؛ و دارای عكس‌العمل در مقابل دیگران و یا خلق دنیایی باورپذیر و جادویی برای شكل‌گیری ارتباط بین خود و تماشاگر؟ در جواب باید گفت هر دو. اگر چه عده‌ای بر این باورند كه بازیگر، كسی است كه مورد اول را انجام می‌دهد و عده‌ای دیگر بر مورد دوم تأكید دارند؛ اما آنچه بازیگر را عاملی خل‍ّاق و هنرمند جلوه می‌دهد در حقیقت تركیبی از هر دو مورد است. حال با مقایسه و تحلیل موارد ذكر‌شده به تشریح این مطالب می‌پردازیم. وقتی یك بازیگر، نقشی را بر عهده می‌گیرد پس از خواندن و تجزیه و تحلیل به چگونگی شخصیت‌پردازی؛ با در نظر گرفتن اینكه یك شخصیت با پیروی از دو نمودار اندیشه و رفتار شكل می‌گیرد، می‌اندیشد. بنابراین یك بازیگر برای ایفای یك نقش با توجه به پارامترهای موجود در متن، به كشف اندیشه و در نهایت رفتار شخصیت آن‌‌چنان كه باید باشد، می‌پردازد و او روی صحنه، نه شخص «الف» است و نه یك بازیگر، بلكه باید چنان در باور تماشاگر بگنجد كه شخصی به نام «ب» شود. و مثل او فكر كند و رفتار كند و عكس‌العمل نشان دهد. استانیسلاوسكی می‌گوید:‌ «بازیگر كسی است كه توانایی بازگو كردن افكار شخصی دیگر، توانایی واگذار كردن كامل خود در خدمت هیجانات كسی دیگر و آفرینش اعمال كسی دیگر را دارد؛ آن‌چنان كه گویی این اعمال از خود اوست.»(۹)به همین منظور بازیگر را ایثارگر می‌دانند یعنی؛ كسی كه روی صحنه، خود را قربانی می‌كند تا از جسدش، شخصیتی دیگر به نام نقش، متولد شود. بازیگر باید مثل نقش، بیندیشد تا عكس‌العمل او، مطابق با واكنشی باشد كه نقش از خود بروز می‌دهد، و همین‌طور باید همانند نقش حرف بزند، راه برود و زندگی كند تا آنچه از نظر بصری، خلق می‌كند، همان باشد كه باید باشد. همین امر باعث می‌شود تا مخاطب، او را باور و پیام نمایش را دریافت كند و این حقیقت، رسالت‌ِ نمایش است. «اگر می‌گوییم سنت این بوده است كه بازیگر وانمود و تجسم كند، نباید نتیجه بگیریم كه در تمام ادوار تاریخ و در تمام فرهنگها، همه بازیگران دقیقاً به شیوه واحدی، وانمود و تجسم می‌كنند. در تئاتر «واقع‌گرا» معمولاً بازیگری را خوب می‌دانیم كه بتواند آن‌قدر در نمایاندن شخصیت داستان موفق باشد كه موقتاً باور كنیم او خود؛ حقیقتا‌ً همان شخصیت داستان است.»(۱۰)
«در تئاتر معاصر، ما معمولاً به‌دنبال واقع‌گرایی و یكی‌پنداری بازیگر و تماشاگریم. ما بازیگر را بزك می‌كنیم تا این، یكی‌پنداری را تشدید كنیم؛ یعنی بازیگر به این باور كمك كند كه هولبروك، همان مارك تو‌این است.برعكس، بازیگران یونان باستان و بازیگران تئاتر نو، در ژاپن امروز، صورتك می‌گذارند تا شبیه شخصیت داستانی شوند؛ و ا‌ین امر نمی‌گذارد تا باور كنیم كه بازیگران، حقیقتا‌ً همان شخصیتهای نمایش‌اند.»(۱۱)
موارد مذكور اگرچه در خصوص شیوه‌های خاص بازیگری است؛ ولی در كل، به این مبحث می‌پردازد كه بازیگر نباید تبدیل به شخصیت نقش شود، بلكه باید شبیه او شده و در عوض، سعی در ایجاد ماتریس و فضایی كند كه در آن، تماشاگر را همچون نمایشهای آئینی، تحت تأثیر قرار دهد و در این فضا به یكی شدن روح بازیگر و تماشاگر بپردازد و با این پیوند كه درواقع تجمع نیروی عظیم درونی تماشاگر و بازیگر است بر مخاطب تأثیر بگذارد و این شگرد یك بازیگر است كه از نیروی مخاطبش در راه تأثیر بر خود او، بهره می‌برد. گفتنی است كه این شیوه، جزو قدیمی‌ترین شیوه‌های نمایشی است و حتی قبل از آنكه نمایش زیرمجموعه‌ای از آئین تلقی شود؛ نمود داشته است و در دنیای امروز نیز از آن بهره می‌جویند تا جایی كه «مه یرهولد» در این خصوص می‌گوید: «انسان نیازی ندارد كه روی صحنه، كوشش كند تا خالق انسان دیگری باشد، بلكه برعكس، بازیگر باید با ارائهٔ هنر خود، دنیایی شگفت‌‌انگیز، خلق كند كه در آن، هم تماشاگر بیاموزد و هم سرگرم شود.»(۱۲)
بازیگر باید چنان در نقش خود فرو رود كه باورپذیر باشد تا بتواند با همین باور با تماشاگر ارتباط برقرار كند و در این ارتباط به او بیاموزد و نیز آن‌چنان خارق‌العاده ظاهر شود كه تماشاگر، دچار ح‍َظ‌ّ و لذت بشود و بدین ترتیب، سرگرم شود. بنابراین بازیگر كسی است كه به‌گونه‌ای منحصر‌به‌فرد با بهره‌مندی از تمامی تواناییهای درونی و برونی خود، دست به خلق اثری و فضایی شگفت‌ و پر از ایجاز بزند كه نتیجه آن، شكل‌گیری ارتباط و معادله خاص میان تماشاگر و بازیگر است. این مبحث را با گفتاری از «هگل» فیلسوف شهیر آلمانی خاتمه می‌دهیم او می‌گوید: «بازیگر با تمام وجود، با چهره، قیافه و با صدای خود، هنرآفرینی می‌كند. وظیفه او این است كه خویشتن را با نقشی كه بر عهده دارد، یكی سازد. صدا، طرز سخن گفتن، حالتها، قیافه و به‌طور كلی همه اعمال و اندیشه‌های او با نقشی كه دارد، منطبق باشد. بازیگر، مجبور است همه چیز خود را از یاد ببرد تا بتواند احساس دیگری را نشان دهد؛ یعنی نقش انسان دیگری را بازی كند. بازیگر، مثل هر انسان زنده، صاحب صدا و چهره و قیافه و حالتی خاص است كه با سرشت او آمیخته و مختص به خود اوست. بازیگر باید این‌ همه را تغییر دهد تا بتواند خودش را با نقشی كه بر عهده‌اش می‌گذارند، تطبق دهد.»(۱۳)
پی‌نوشتها:
۱ـ هولتن؛ اورلی، مقدمه‌ای بر تئاتر، محبوبه مهاجر، چاپ اول، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۶۴، صفحه ۳۷
۲ـ معین؛ محمد، فرهنگ معین، جلد یك، تهران، امیركبیر، ۱۳۷۱، صفحه ۴۵۷
۳ـ روز‌اونز؛ جیمز، تئاتر تجربی، مصطفی اسلامیه، چاپ اول، تهران، انتشارات صدا و سیما، ۱۳۶۹، صفحه ۱۹۶.
۴ـ آدلر؛ استلا، تكنیك بازیگری، احمد دامور، چاپ اول، تهران نشر مركز، ۱۳۷۲، صفحه ۱۴
۵ـ همان منبع، صفحه ۱۴
۶ـ هولتن؛ اورلی، پیشین، صفحه ۳۸
۷ـ صادقی، قطب‌الدین، الكساندر تایروف، مجله نمایش، شمارهٔ ۴۴، صفحه ۳۸
۸ـ صفاخو، خرداد، تفسیر روش بازیگری لی‌استراسبرگ، چاپ اول، نشر پیام‌آوران، ۱۳۸۲، صفحه ۱۲۱.
۹ـ استانیسلاوسكی؛ كنستانتین، تئوری بنیادی هنر تئاتر، اصغر رستگار، چاپ اول، تهران، نشر فردا، ۱۳۷۸، صفحه ۲۰.
۱۰ـ هولتن، اورلی، پیشین، صفحه ۳۸
۱۱ـ همان، صفحه ۳۹
۱۲ـ هولد؛ مه‌یر، دون ژوان و نفس اعتراض به زشتیها، محمود عزیزی، مجله نمایش، شماره ۷، دورهٔ جدید ۱۳۶۷، صفحه ۲۴
۱۳ـ موسیناك؛‌ لئون، فن صحنه‌سازی تئاتر، امیرحسین جهانبگلو، چاپ اول، تهران، مطبوعاتی زمانی، ۱۳۳۵، صفحه ۴۷.
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر