جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


آیا شهریار زندگی دو گانه ای داشت ؟!


آیا شهریار زندگی دو گانه ای داشت ؟!
این روزها اگر کمی اخبار تلویزیون را دنبال کرده باشید یا خواننده خبرهای سایت خودمان بوده باشید ‌، حتما می دانید سریال جنجالی این روزها چیست؟ آفرین! شهریار. بگذارید برای اینکه همه بیایند توی باغ، تعریف کنم اوضاع از چه قرار است:
حتما می دانید که ۲۰ قسمتی از سریال شهریار تا به حال پخش شده. آن هم با کلی قیچی کاری. به طوری که از قسمت نوزدهم آن تنها هفت دقیقه اش جان سالم به در برد. این سریال از اولش با اعتراض رو به رو شد. اول با اعتراض آذری زبانها و بعد هم اعتراض دختر ملک الشعرای بهار ... ( مقاله کج خیالی دیگر بس است را به یاد بیاورید.) و حالا هم دختر شهریار ( مریم بهجت تبریزی ).اما مسلما هیچ کدامشان به اندازه این آخری سر و صدا به پا نکرد.
دختر شهریار می گوید: " ۹۰% ماجرای فیلم ساختگی است و بدون کمترین پژوهش، سر هم بندی شده است. مادر من با سواد و نوه عمه پدرم بوده است و به خاطر سکته مغزی فوت کرده اما در سریال مادرم بی سواد و غریبه است و در بیمارستان می میرد. شخصیت های ابراهیم ادیب و گلرخ اصلا وجود خارجی ندارند و مادرم ، پدرم را "محمد جان" صدا نمی زد و به او " آقا شهریار " می گفت.
مریم بهجت گفته: مادرم معلم شریفی بوده که عاشق شعرهای پدرم بوده و با اینکه بیست و چند سال از پدرم کوچک‌تر بود، به خاطر انگیزه ادبی‌اش با پدرم ازدواج کرد. وی در ادامه گفت: همانطور که اشاره کردم برخلاف آنچه سریال نشان می‌دهد مادر من اصلا مریض نبودند. یک روز که ما را برای مدرسه آماده می‌کردند، سکته مغزی کردند و دار فانی را وداع گفتند. ایشان اصلا بیمارستان نرفتند که پدرم از ایشان پرستاری کند.
مریم بهجت‌تبریزی با اشاره به ذکر نام خانواده شهریار در تیتراژ این سریال ، گفت:" می‌خواهم بگویم شما که خانواده شهریار را در جریان این سریال نگذاشتید و اطلاعات مستندی هم از آنها نگرفته‌اید، چگونه در تیتراژ انتهای سریال از آنها تشکر می‌کنید؟! وقتی این مطلب را بیننده سریال می‌بیند، فکر می‌کند که حتما خانواده شهریار نیز با این سریال همکاری داشته‌ است."
اینها را که خواندم ، اول متعجب شدم و بعد ناراحت که چرا زندگی شاعر بزرگی چون شهریار این طور نشان داده شده است.
خواندن این مطالب و بعد جوابیه میرباقری ، معاون سیما ،ذهنم را مشغول خود کرده بود تا جمعه شب. وقتی سریال شروع شد، زیرنویسی آمد با مضمون مصاحبه تلویزیون با فرزند شهریار. خوشحال شدم و به هر کس که در جریان بود، sms دادم بزن کانال ۲.
اما وقتی تیتراژ پایانی سریال تمام شد، یکدفعه آقایی را دیدم شبیه جوانی های شهریار ، رو به دوربین نشسته و کسی که پشت دوربین بود ( و من را شدیدا یاد کسانی می انداخت که می خواهند بازجویی کنند) بدون هیچ سلام و علیک و مقدمه خاصی پرسید : شما از سریال راضی هستید؟
پسر شهریار – هادی بهجت تبریزی – هم کلی تشکر کرد و راضی بود. چشمانم گرد شده بود. نمی فهمیدم چی دارد دور و بر من می گذرد . چی می شنیدم؟ این خواهر، آن برادر ! خدایا ! از او پرسیدند نظر شما راجع به انتقاد از یک اثر هنری چیست ؟
او هم جواب سوال را با چند بیت شعر از پدرش و حافظ ، سر هم آورد. او در حرفهایش آورد که تا زمان مصاحبه، ۱۶ قسمت از سریال پخش شده و او کاملا راضی است و حتی بعضی قسمت های سریال را به یک کلاس ادبی تشبیه کرد. از او پرسیدند از کدام قسمت فیلم شهریار خوشت آمده و او در جواب گفت: دوران جوانی پدرم خیلی برایم جذاب بوده ولی به نظرم به کودکی اش خوب نپرداخته بودند.
او همین طور از انتخاب اردشیر رستمی( بازیگر جوانی نقش شهریار ) خیلی راضی بود و گفت وقتی او بعضی ابیات پدرم را می خواند،‌آنقدر تاثیرگذار بود که باعث می شد دوباره به دیوان پدرم رجوع کنم. در پایان هم گفت: فیلم کاملا با زندگی نامه پدرم تطابق داشته( مگر قرار بوده نداشته باشد؟؟) و از زحمات همه، به خصوص آقای تبریزی( کارگردان) تشکر کرد.
یا این خواهر و برادر تفاهم قابل توجهی دارند یا شهریار ، زندگی دوگانه ای داشته یا دختر در بی خبری به سر می برده. دومی بعید است، پس همان اولی یا سومی.
احتمالا منظور از "با تشکر از خانواده شهریار" که در تیتراژ پایانی می آید، همین آقا هادی است. کمال تبریزی هم در مقام دفاع از اثرش گفته :" خانواده شهریار از اول در جریان فیلم نامه بودند و دختران شهریار حاضر به گفت و گو با ما نشدند و ما هم فیلم نامه مان را بر مبنای حرفهای آقا هادی گذاشتیم".
اردشیر رستمی هم چند وقت پیش در " مردم ایران سلام " گفته بود : "ما در تبریز با هادی صحبت کردیم و حرف های ما به صورت ضبط شده موجود است." فکر می کردیم همه چیز تمام شده که دیدیم توی اخبار شنبه شب ، تکه هایی از مصاحبه هادی بهجت تبریزی و قسمت هایی از شهریار شب قبل را نشان می دهد و مجری اخبار می خواند که هادی بهجت تبریزی کاملا از سریال راضی است و گفته سریال و واقعیت زندگی پدرم کاملا با هم تطابق دارند. ( دوباره سوالم را تکرار می کنم. مگر فیلمی که بر اساس زندگی نامه یک فرد مشهور ساخته می شود، قرار است چیزی جز زندگی نامه او باشد؟)
به هر حال ما که این وسط مانده بودیم هادی راست می گوید یا مریم که این تاکید تلویزیونی ها در اخبار شنبه، ما را در موجی از شک و تردید قرار داد.
اگر فهمیدیم جریان از چه قرار است و بالاخره هادی راست می گوید یا مریم ، شما را هم در جریان قرار می دهیم. ببخشید شما را هم گیج کردیم . قصد ما تنویر افکار عمومی بود.
یک داستان بی ربط: دو پسر بچه( مثلا علی و رضا) در مدرسه شبانه روزی زندگی می کردند. یک روز مادر رضا برایش پول می آورد. رضا بعد از کلی فکر کردن، به این نتیجه می رسد که بهتر است پولها را زیر زمین دفن کند، او فکرش را عملی می کند و یک تابلو در محل دفن پول ها نصب می کند که رویش نوشته بود: " باور کنید دز این مکان ۵ هزار تومان پول پنهان نشده است " .
علی که از آن طرفها رد می شده ، تابلو را می بیند، پولها را برمی دارد و می رود دنبال بازی اش ولی قبل از رفتن ، تابلوی رضا را برمی دارد و رویش می نویسد:" باور کنید علی پولها را بر نداشته". بعد از چند وقت، رضا که پول می خواسته می رود سراغ گنجینه اش و بعد که می بیند جا تر است و بچه نیست با همه همکلاسی هایش دعوا می کند. مدیر مدرسه سر می رسد و با خواندن تابلوی دوم، به علی می گوید زود برو پولهای رضا را بیاور و بچه ها انگشت به دهان می مانند.
این قصه را نوشتم به این دلیل که کار تلویزیونی ها شدیدا مرا یاد تابلوی علی انداخت.
منبع : سایت سیمرغ