دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

توفان ها و لاله ها


توفان ها و لاله ها
جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، کشتار مردم در میدان ژاله تهران، واکنش های گوناگونی را در پی داشت. بازاریان به مدت ۱۰ روز اعلام عزای عمومی کردند و با صدور بیانیه امام- که در آن روزها در عراق به سر می بردند- چالش میان رژیم و مردم آنچنان عمیق و گسترده شد که سرانجام ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را آفرید.
کتاب نازک و کم حجمی به نام «توفان ها و لاله ها در شهریور» آن روزها به بازار آمد. نویسنده اش «زهرا رهنورد» بود. به اتفاق دوستان آن روزگار- که بسیاری از آنان دیگر بنا به علل گوناگون در میان ما نیستند- دست به توزیع وسیع در سراسر کشور زدیم.
تعدادی جوان پرانرژی و پرشور، تنها کتابی که در آن روزها در رثای شهدای میدان ژاله نگاشته شده بود را به چهار سوی کشورمان روانه ساختند و صدای رسای شهدا در گوشه گوشه ایران طنین انداز شد.
«پیام حجاب زن مسلمان» کتاب بعدی زهرا رهنورد بود. تیراژ کتاب در آن روزگار پر از شور و التهاب به بیش از ۵۰۰ هزار نسخه رسید و چاپ «پشت جلد سفید» حساب و کتاب را از دست مان خارج کرده بود. هنوز اطمینانی به ساواک و رژیم نبود و کتاب ها را با نام و نشان دیگری برای شهرستان ها ارسال می کردیم. از جنوبی ترین نقطه در ایران بزرگ تا شمالی ترین شهر کشور، کتاب را ارسال کرده بودیم و برای دریافت وجوه کتاب های ارسالی مراجعه حضوری داشتیم. از علی آباد کتول تا فومن را باید زیر پا می گذاشتم. کتابفروشی ایمان در علی آباد کتول، جنگل در گرگان، خانه کتاب بابل، ارشاد آمل، فقیه چالوس، الهیان رامسر، شهبازی رودسر، فتح لاهیجان، فجر لنگرود، معین آستانه اشرفیه و رعد رشت را هنوز در ذهن دارم.
کتابفروشی فتح یا الفتح به مدیریت مرحوم ابوالحسن کریمی اداره می شد. کسی که بعدها به دادستانی کل انقلاب گیلان رسید و سال ها بعد با شلیک چند گلوله که از سوی کوردلان آشوب طلب سال های ۶۰ به بعد صورت گرفت و به نوکری صدام جنایتکارشان انجامید، در خون خود غلتید.
کتابفروشی در قرب مسجد جامع و قدیمی لاهیجان قرار داشت.
عصرهنگام که صدای اذان مسجد برخاسته بود، به کتابفروشی رسیدم. کریمی نبود و نشانی او را به مسجد نوسازی در حوالی باغ ملی آن روزگار لاهیجان دادند. در کنار زین العابدین قربانی- امام جمعه رشت پس از مرحوم احسان بخش- اقامه بسته بود. در کنار آن دو به نماز ایستادم و پس از نماز به کریمی آشنایی دادم. با تعجب گفت؛ آقا سه هزار جلد دو سه روزه فروش رفت. امروز رفتم ۲۰۰، ۳۰۰ جلد از کتابفروشی معین آستانه اشرفیه قرض گرفتم. دو سه هزار جلد دیگر ارسال کنید. حساب های فیمابین را تسویه کردیم و در ادامه به دیگر شهرهای گیلان و مازندران رفتم و دو روز بعد به تهران آمدم و سفارش کریمی که در دیگر شهرها نیز تعدد یافته بود را در تهران به سرانجام رساندم.
«طلوع زن مسلمان» کتاب بعدی زهرا رهنورد بود. این کتاب را یک موسسه انتشاراتی با نام مستعار به چاپ رساند. هنوز رژیم قدرت داشت و این خطر وجود داشت که مشکل آفرینی کند. زهرا رهنورد با قلم توانایش با پیام خود طلوعی را نوید داد. زهرا رهنورد که بود که توانست از خون شهدای انقلاب و به خصوص ۱۷ شهریور پیام رسان باشد و دمیدن خورشیدی را نوید دهد؟ بعدها دانستم او همسر میرحسین موسوی است و هر دو از جمله شاگردان معلم شهید انقلاب دکتر علی شریعتی.
عجب نبود که با پیروزی انقلاب اسلامی، میرحسین موسوی به مدت هشت سال در بحرانی ترین شرایط کشور زمامدار پست نخست وزیری شود و از یک سو امام راحل و از دیگر سو رهبر معظم انقلاب به عنوان رئیس جمهور بر کارهای سترگ او نظارت داشتند و عنوان دولت خدمتگزار از سوی امام به میرحسین داده شد.
می گویند در کنار هر مرد موفقی، حتماً یک زن کوشا و پاکدامن وجود دارد و کارنامه هشت ساله میرحسین بیان کننده این مساله است که پس از ۲۰ سال بار دیگر به صحنه آمده و این بار هم با زهرا رهنورد. آیا حافظه تاریخی ملت ایران آن روزها را فراموش کرده است؟ فکر نمی کنم، هرگز. شاید آنهایی که سنینی بین ۳۰ تا ۴۰ سال دارند نکته یی را به یاد نیاورند، اما نسل ما، آنانی که بیش از نیم قرن از حیات شان گذشته است را مخاطب قرار می دهم، ما را چه شده است؟
داعیه داران امروزی، آن روزها را به یاد دارند؟ کدام قلم توانا در آن روزگار، فریاد رسای شهدای مظلوم میدان ژاله را به گوشه و کنار کشور رساند و نام آن میدان را در همان روزها «شهدا» گذاشت؟
سال های سخت جنگ، همراه با تحریم و ترور داخلی، روزگار نخست وزیری میرحسین بود، آیا یادمان رفته است؟
امروز آنکه خون شهدا را مرکب کرد و حجابی ساخت زیبنده قامت زنان ایرانی و با چشمانی خونبار که با هق هق گریه همراه بود، نگاشت تا از شهدا و ارزش حجاب بگوید، در کنار همسر فداکارش، لاله در دست، با قلبی مملو از عشق به میهن، چشم به توفان ملت ایران در ۲۲ خرداد دارد تا ثابت کند آنچه آن روزگاران به صداقت و اعتقاد نگاشت، امروز ثمره اش آسایش و آزادی ملت ایران خواهد بود، با رای مردم به میرحسین.
شکی ندارم که نیک نامی میرحسین طی سه دهه گذشته، آمیخته با روزهای جنگ تحمیلی، تحریم سراسری، فداکاری، پشتکار و نهراسیدن از پلشتی ها و... است و زهرا رهنورد در این نام نیک، سهم بسزایی دارد.
رهنورد سمبل زن آزاده، مسلمان، پاکدامن، شجاع، تحصیلکرده، مدیر و مدبر روزگار ماست. او همسر میرحسین موسوی است. آنکه با حجب و حیای همسر پاکدامن اش، آموخته است برای به قدرت رسیدن و حفظ آن، نباید دست به هر نابایسته و ناشایسته یی دست یازید. رهنورد و میرحسین معلمان اخلاق و سیاست در روزگار ما هستند. به حافظه تاریخی مان مراجعه کنیم؛ امروز روزگار پس از جنگ و روزگار آرامش است. منابع گوناگون مالی در اختیار دولت هاست و دنیا، دنیای دوقطبی روزگار اوایل انقلاب نیست که امریکا و شوروی داعیه داران آن بودند. امروز قدرت سیاسی در جهان تقسیم شده و دولت ها می توانند از امکانات امروز، بهره های فراوان ببرند. موسوی به روزگار صدارتش، روزهایی را گذراند که آنهایی که دیده اند، می دانند چه روزگاری بود. با قلم نمی توان آن را تصویر کرد و ترسیم ساخت. میرحسین مرد روزگار سخت است. به حافظه تاریخی مان مراجعه کنیم تا لاله در دست، ضمن پاسداشت خون شهدا، از توفان های برآمده از روزمرگی در مدیریت کشور، به سلامت عبور کنیم.
نصرالله حدادی
منبع : روزنامه اعتماد