یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


‌دین‌ و اقتصاد


‌دین‌ و اقتصاد
مطالعهٔ‌ نظام‌های‌ اقتصادی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ شناخت‌ درست‌ آن‌ها بر شناخت‌ دقیق‌ مبانی‌ فكری‌ و فلسفی‌ شكل‌دهندهٔ‌ آن‌ها متوقف‌ است، و مهم‌ترین‌ موضوع‌ تأثیرگذار بر اهداف، اصول‌ و چارچوب‌های‌ نظام‌های‌ اقتصادی، نگرش‌ مكاتب‌ گوناگون‌ به‌ بحث‌ دین‌ و قلمرو آن‌ است.
نظریه‌پردازان‌ سوسیالیسم‌ با اعتقاد به‌ فلسفهٔ‌ ماتریالیسم، خدا و دین‌ را انكار كرده‌اند؛ در نتیجه، در طر‌احی‌ نظام‌ اقتصادی، جایگاهی‌ برای‌ آموزه‌های‌ الاهی‌ قائل‌ نیستند. نظریه‌پردازان‌ اقتصاد سرمایه‌داری‌ با اعتقاد به‌ فلسفهٔ‌ دئیسم، نقش‌ خداوند را در خالقیت‌ او منحصر كرده، آموزه‌های‌ پیامبران‌ را به‌ حوزهٔ‌ اخلاق‌ و معنویت‌ مربوط‌ دانستند؛ در نتیجه، آنان‌ نیز در طر‌احی‌ نظام‌ سرمایه‌داری، نقشی‌ برای‌ دین‌ و تعالیم‌ الاهی‌ قائل‌ نشدند.
اندیشه‌وران‌ مسلمان‌ در مواجهه‌ با پرسش‌ رابطهٔ‌ دین‌ و اقتصاد، به‌ چهار گروه‌ تقسیم‌ می‌شوند: گروه‌ نخست، آموزه‌های‌ دینی‌ را در آشنایی‌ انسان‌ها با خدا و آخرت‌ منحصر دانسته، پرداختن‌ خدا و پیامبر به‌ آموزه‌های‌ دنیایی‌ را كاری‌ لغو و دور از شأن‌ می‌دانند. گروه‌ دوم، هدف‌ اصلی‌ دین‌ را تبیین‌ سعادت‌ آخرتی‌ انسان‌ دانسته، معتقدند: دنیا به‌ آن‌ اندازه‌ كه‌ به‌ كار سعادت‌ آخرتی‌ مربوط‌ می‌شود، مورد توجه‌ دین‌ است. این‌ دو گروه، در طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی، از جمله‌ اقتصاد، عقل‌ و دانش‌ بشری‌ را كافی، و خود را از آموزه‌های‌ انبیا بی‌نیاز می‌دانند. گروه‌ سوم، هدف‌ دین‌ را سعادت‌ دنیا و آخرت‌ انسان‌ها برشمرده، و به‌ تبع‌ آن، تعالیم‌ پیامبران‌ را شامل‌ دنیا و آخرت‌ هر دو می‌دانند و معتقدند: در طر‌احی‌ نظام‌ اقتصادی، باید اهداف، اصول‌ و چارچوب‌های‌ اساسی‌ را با توجه‌ به‌ آموزه‌های‌ دینی‌ تعریف‌ كرد، و سرانجام، گروه‌ چهارم، دین‌ را متكفل‌ پاسخگویی‌ هر حركت‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ دانسته، در هر طرح‌ و برنامه‌ای‌ دنبال‌ آیه‌ و حدیث‌ می‌گردند. در این‌ مقاله، با نقد و بررسی‌ دیدگاه‌های‌ اندیشه‌وران‌ مسلمان، رابطهٔ‌ منطقی‌ دین‌ با نظام‌های‌ اجتماعی‌ به‌ویژه‌ اقتصاد را تبیین‌ كرده، نشان‌ می‌دهیم‌ كه‌ دیدگاه‌ سوم، دیدگاهی‌ حق‌ و قابل‌ قبول‌ است.
●●مقدمه‌
مطالعهٔ‌ نظام‌های‌ اقتصادی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ اهداف، اصول‌ و چارچوب‌های‌ اساسی‌ آن‌ها همانند دیگر نظام‌های‌ اجتماعی، تحت‌ تأثیر جهان‌بینی‌ حاكم‌ بر نظریه‌پردازان‌ آن‌ نظام‌ها است. بر این‌ اساس، شناخت‌ درست‌ نظام‌های‌ اقتصادی‌ و اصول‌ پذیرفته‌ شدهٔ‌ آن‌ها بر شناخت‌ دقیق‌ مبانی‌ فكری‌ و فلسفی‌ شكل‌دهندهٔ‌ آن‌ها متوقف‌ است‌ و یكی‌ از موضوعات‌ كلیدی‌ و به‌ عبارت‌ درست‌تر، مهم‌ترین‌ موضوع‌ تأثیرگذار بر اهداف، اصول‌ و چارچوب‌های‌ اساسی‌ نظام‌های‌ اجتماعی، به‌ویژه‌ نظام‌های‌ اقتصادی، نگرش‌ مكاتب‌ گوناگون‌ به‌ بحث‌ دین‌ و قلمرو آن‌ است.
نظریه‌پردازان‌ سوسیالیسم‌ اغلب‌ با اعتقاد به‌ فلسفهٔ‌ ماتریالیسم، منكر خدا و دین‌ شده‌اند؛ در نتیجه، در طر‌احی‌ نظام‌ اقتصادی، جایگاهی‌ برای‌ آموزه‌های‌ الاهی‌ قائل‌ نیستند. نظریه‌پردازان‌ اقتصاد سرمایه‌داری‌ با اعتقاد به‌ فلسفهٔ‌ دئیسم‌ (خداشناسی‌ طبیعی) نقش‌ خداوند را در خالقیت‌ او منحصر كرده‌ یا از اساس، منكر وحی‌ و دین‌ شدند و یا آموزه‌های‌ پیامبران‌ را به‌ حوزهٔ‌ اخلاق‌ و معنویت‌ مربوط‌ دانستند كه‌ به‌ بُعد آخرتی‌ انسان‌ ناظر می‌شود؛ در نتیجه، آنان‌ نیز در طر‌احی‌ نظام‌ سرمایه‌داری، عقل‌ و دانش‌ بشری‌ را كافی‌ دانسته، برای‌ دین‌ و تعالیم‌ الاهی‌ نقشی‌ قائل‌ نشدند.
اندیشه‌وران‌ مسلمان‌ در مواجهه‌ با پرسش‌ رابطهٔ‌ دین‌ و نظام‌های‌ اجتماعی، از جمله‌ اقتصاد به‌ چهار گروه‌ تقسیم‌ می‌شوند: گروه‌ نخست، آموزه‌های‌ دینی‌ را در آشنایی‌ انسان‌ها با خدا و آخرت‌ منحصر دانسته‌ و پرداختن‌ خدا و پیامبران‌ به‌ تعالیم‌ دنیایی‌ را كاری‌ لغو و دور از شأن‌ آنان‌ می‌دانند. گروه‌ دوم، هدف‌ اصلی‌ دین‌ را تبیین‌ سعادت‌ آخرتی‌ انسان‌ دانسته، معتقدند: دنیا به‌ آن‌ اندازه‌ كه‌ به‌ كار سعادت‌ آخرتی‌ مربوط‌ می‌شود، مورد توجه‌ دین‌ است. این‌ دو گروه‌ از متفكران‌ مسلمان، همانند نظریه‌پردازان‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ در طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ از جمله‌ اقتصاد، عقل‌ و دانش‌ بشری‌ را كافی، و خود را از آموزه‌های‌ انبیا بی‌نیاز می‌دانند.
گروه‌ سوم، هدف‌ دین‌ را سعادت‌ دنیا و آخرت‌ انسان‌ها، و به‌ تبع‌ آن، تعالیم‌ پیامبران‌ را شامل‌ دنیا و آخرت‌ هر دو می‌دانند و معتقدند: در طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی، از جمله‌ نظام‌ اقتصادی‌ باید اهداف، اصول‌ و چارچوب‌های‌ اساسی‌ را با توجه‌ به‌ آموزه‌های‌ دینی‌ تعریف‌ كرد و سرانجام، گروه‌ چهارم، دین‌ را متكفل‌ پاسخگویی‌ هر حركت‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ دانسته، در هر طرح‌ و برنامه‌ای‌ دنبال‌ آیه‌ و حدیث‌ می‌گردند. در این‌ مقاله، برآنیم‌ كه‌ با نقد و بررسی‌ دیدگاه‌های‌ اندیشه‌وران‌ مسلمان، رابطهٔ‌ منطقی‌ دین‌ با نظام‌های‌ اجتماعی‌ به‌ویژه‌ اقتصاد را تبیین‌ كنیم‌ و از آن‌جا كه‌ برخی‌ از دیدگاه‌های‌ مسلمانان‌ از افكار اندیشه‌وران‌ غرب‌ متأثر است، پیش‌ از پرداختن‌ به‌ آن‌ها به‌طور چكیده، جایگاه‌ دین‌ در مكاتب‌ غرب‌ و تأثیر آن‌ در نظام‌های‌ اقتصادی‌ سرمایه‌داری‌ و سوسیالیستی‌ را بررسی‌ می‌كنیم.
●دین‌ در مكاتب‌ غرب‌ و تأثیر آن‌ در نظام‌های‌ اقتصادی‌
بیش‌تر دانشمندان‌ و مردم‌ اروپا در قرون‌ وسطا، خداوند را خیر برتر و علت‌العلل‌ همهٔ‌ حوادث‌ و پدیده‌ها و پروردگار و مدبر پیوستهٔ‌ جهان‌ هستی‌ می‌شمردند. توماس‌ آكویناس‌ (۱۲۲۵ - ۱۲۷۴ م) فیلسوف‌ و كشیش‌ معروف‌ ایتالیایی‌ معتقد بود: خداوند، پروردگار و مدبر همیشگی‌ طبیعت‌ است‌ و می‌تواند از طریق‌ علل‌ طبیعی‌ و غیرطبیعی‌ به‌ خواست‌ خویش‌ جامهٔ‌ عمل‌ بپوشاند و بیش‌تر فیلسوفان‌ غرب‌ در این‌ عقیده‌ با آكویناس‌ همراه‌ بودند. همزمان‌ با آغاز عصر روشنگری‌ (رنسانس)، در اروپا دگرگونی‌هایی‌ فكری‌ در زمینهٔ‌ طبیعت‌ و نقش‌ خداوند پدید آمد و زمینه‌ برای‌ طرح‌ فلسفهٔ‌ «دئیسم» و «ماتریالیسم» كه‌ زیربنای‌ فلسفی‌ نظام‌های‌ سرمایه‌داری‌ و سوسیالیسم‌ است، فراهم‌ شد.
بر اساس‌ فلسفهٔ‌ «دئیسم»، خداوند، آفریدگار جهان‌ هستی‌ است‌ و طبیعت‌ را چنان‌ بر اساس‌ قانون‌مندی‌هایی‌ پدید آورده‌ كه‌ به‌ صورت‌ خودكار به‌ حیات‌ خود ادامه‌ می‌دهد. در این‌ بینش، خداوند پس‌ از آفرینش، به‌ هیچ‌ وجه‌ در امور جهان‌ دخالت‌ نمی‌كند؛ زیرا قوانین‌ طبیعی‌ كه‌ او در طبیعت‌ گنجانده‌ است، چنان‌ امور را پیش‌ می‌برد كه‌ بهترین‌ وضعیت‌ پدید می‌آید. به‌ عبارت‌ دیگر، خداوند در این‌ بینش، همانند ساعت‌ساز و معماری‌ است‌ كه‌ پس‌ از آفرینش‌ جهان، كناری‌ رفته‌ و به‌ نظارهٔ‌ آفریدهٔ‌ نظام‌مند و با شكوه‌ خود بسنده‌ می‌كند. در فلسفهٔ‌ دئیسم، این‌ قانونمندی‌ به‌ طبیعت‌ اختصاص‌ ندارد؛ بلكه‌ قوانین‌ معتبر جاودانی‌ و جهانی‌ بر تمام‌ پدیده‌های‌ اجتماعی‌ و رفتارهای‌ انسانی‌ نیز حاكم‌ است. بر اساس‌ این‌ فلسفه، انسان‌ها در تنظیم‌ زندگی‌ فردی‌ و پدید آمدن‌ نظام‌های‌ اجتماعی، به‌ هدایت‌ خدا و آموزه‌های‌ پیامبران‌ نیازی‌ ندارند و می‌توانند با كمك‌ گرفتن‌ از دانش‌ بشری‌ و كشف‌ قوانین‌ حاكم‌ بر طبیعت‌ و رفتار انسان‌ها به‌ طر‌احی‌ آن‌ها بپردازند.۱
با پذیرش‌ فلسفهٔ‌ دئیسم، هرگونه‌ مداخلهٔ‌ تكوینی‌ یا تشریعی‌ ماورای‌ طبیعت‌ در امور دنیایی‌ از جهت‌ فلسفی‌ انكار می‌شود. دخالت‌ تشریعی‌ پروردگار دربارهٔ‌ انسان، در دو سطح‌ امكان‌پذیر است‌ یا در سطح‌ خُرد كه‌ به‌ تنظیم‌ رفتارهای‌ فردی‌ پرداخته، آن‌ها را در جهت‌ خاصی‌ سمت‌ و سو می‌دهد و یا در سطح‌ كلان، احكام‌ و دستورهایی‌ را مطرح‌ می‌كند كه‌ در جهت‌ چینش‌ اجزای‌ الگوهای‌ اجتماعی‌ گام‌ برمی‌دارد. مكتب‌ خداشناسی‌ دئیسم‌ با انكار هر گونه‌ مداخلهٔ‌ پروردگار در امور پس‌ از آفرینش، هر دو زمینه‌ را مردود می‌داند و پیرو همین‌ اعتقاد است‌ كه‌ به‌ اصول‌ اقتصادی‌ «آزادی‌ فردی»، «عدم‌ مداخلهٔ‌ دولت» و «تعادل‌ خودكار» معتقد می‌شوند.۲
باستیا از اقتصاددانان‌ به‌نام‌ سرمایه‌داری، در توجیه‌ نظام‌ اقتصادی‌ مبتنی‌ بر فلسفهٔ‌ دئیسم‌ می‌گوید:
پروردگار توانا، از یك‌ سو انسان‌ را دارای‌ حس‌ نفع‌طلبی‌ آفریده‌ كه‌ هر چیزی‌ را برای‌ خود و تنها برای‌ خود بخواهد و این، همان‌ محرك‌ توانایی‌ بی‌همتایی‌ است‌ كه‌ ما را به‌ پیشرفت‌ و ازدیاد ثروت‌ و در عین‌ حال، به‌ كوشش‌ برای‌ تحصیل‌ یك‌ وضع‌ انحصاری‌ برمی‌انگیزد، و از سوی‌ دیگر، عامل‌ دیگری‌ به‌ نام‌ رقابت‌ خلق‌ كرده‌ است؛ نیروی‌ توانای‌ بی‌همتای‌ دیگری‌ كه‌ مزایای‌ فردی‌ را در اختیار عموم‌ قرار می‌دهد و همهٔ‌ افراد جامعه‌ را از آن‌ بهره‌مند می‌سازد. این‌ دو نیرو كه‌ شاید هر یك‌ به‌ تنهایی‌ مذموم‌ و زیان‌آور باشند، به‌ یاری‌ یك‌دیگر، هماهنگی‌ و تجانس‌ نظام‌ جامعه‌ را تأمین‌ می‌كنند.۳
این‌ تفكر فلسفی‌ (انكار نقش‌ هدایتی‌ و ربوبیتی‌ خداوند در جهان‌ طبیعت‌ و جامعهٔ‌ انسانی) تاكنون‌ بر نظریه‌پردازان‌ اقتصاد سرمایه‌داری‌ (چه‌ از نوع‌ لیبرال‌ و چه‌ از نوع‌ ارشادی‌ یا مختلط) حاكم‌ بوده‌ و نظام‌ سرمایه‌داری، به‌ این‌ باور آمیخته‌ است.۴
در كنار فلسفهٔ‌ دئیسم، فلسفهٔ‌ ماتریالیسم‌ نیز در غرب‌ شكل‌ گرفت. بر اساس‌ فلسفهٔ‌ ماتریالیسم، ماده، اساس‌ و جوهر تمام‌ واقعیات‌ ماد‌ی، روانی‌ و روحی‌ است‌ و خدا به‌ صورت‌ موجودی‌ جدا از طبیعت‌ ماد‌ی، انكار می‌شود. در این‌ بینش، انسان، دارای‌ توانایی‌ها و استعدادهای‌ فكری، معنوی، اقتصادی‌ و تولیدی‌ است.۵
ماتریالیسم‌ كه‌ مبنای‌ فلسفی‌ نظام‌ اقتصاد سوسیالیستی‌ است، نقش‌ خدا را به‌صورت‌ آفریدگار و پروردگار طبیعت‌ و انسان‌ها، از اساس‌ انكار می‌كند و به‌طور طبیعی، در تنظیم‌ نظام‌های‌ اجتماعی، از جمله‌ نظام‌ اقتصادی، جایی‌ برای‌ هدایت‌ الاهی‌ و آموزه‌های‌ انبیا در نظر نمی‌گیرد.
فلسفهٔ‌ دئیسم‌ و ماتریالیسم‌ و نظام‌های‌ اقتصادی‌ مبتنی‌ بر آن‌ها، با تمام‌ اختلاف‌های‌ عمیق‌ و اساسی‌ كه‌ با هم‌ دارند، در یك‌ مسألهٔ‌ مهم‌ مشتركند و آن‌ اعتقاد به‌ بی‌نیازی‌ انسان‌ به‌ هدایت‌ و راهنمایی‌ ماورای‌ طبیعت‌ و كفایت‌ عقل‌ و دانش‌ بشری‌ در ساختن‌ نظام‌ اقتصادی‌ مطلوب‌ و رساندن‌ انسان‌ها به‌ سعادت‌ و خوشبختی‌ است.
دین‌ در تفكر روشنفكران‌ مسلمان‌
در آموزه‌های‌ اسلام‌ به‌ویژه‌ آیات‌ قرآن، به‌ مواردی‌ برمی‌خوریم‌ كه‌ تمام‌ نقش‌ خداوند را در جهان‌ هستی‌ به‌ روشنی‌ تبیین‌ می‌كند. آیات‌ زیل، نمونه‌هایی‌ از آن‌ها است.
اُ‌ لاَ‌ اًِلهَ‌ اًِ‌لاَّ‌ هُوَ‌ الحَیُّ‌ القَیُّومُ.‌ ‌ خداوند كسی‌ است‌ كه‌ جز او خدایی‌ نیست؛ زندهٔ‌ پاینده‌ است.۶
لاَ‌اًِلهَ‌ اًِ‌لاَّ‌ هُوَ‌ خَالِقُ‌ كُلٍّ‌ شَیءٍ.‌ ‌ خدایی‌ جز او نیست؛ آفریدگار همه‌ چیز است.۷
قُل‌ أَ‌غَیرَ‌ اِ‌ أَبغِی‌ رَباً‌ وَ‌هُوَ‌ رَبُّ‌ كُلٍّ‌ شَیءٍ.‌ ‌ بگو آیا جز خداوند پروردگاری‌ جویم، و او پروردگار همه‌ چیز است.۸
اًِنَّ‌ رَبٍّی‌ عَلَی‌ كُلٍّ‌ شَیءٍ‌ حَفِیظٌ.‌ ‌ به‌درستی‌ كه‌ پروردگار من، نگهبان‌ هر چیز است.۹
وَكَانَ‌ اُ‌ بِكُلٍّ‌ شَیءٍ‌ مُحِیطاً.‌ ‌ و خداوند، بر همه‌ چیز چیره‌ است.۱۰
رَبُّنَا الَّذِ‌ی‌ أَ‌عطَی‌ كُلَّ‌ شَیءٍ‌ خَلقَهُ‌ ثُمَّ‌ هَدَ‌ی.‌ ‌ پروردگار ما، كسی‌ است‌ كه‌ به‌ هر چیز، آفرینش‌ سزاوارش‌ را بخشیده؛ سپس‌ هدایتش‌ كرد.۱۱
لِلهِ‌ مَا فِی‌السَّمواتِ‌ وَمَا فِی‌الا‌ َرضِ‌ وَ‌اًِلَی‌ اِ‌ تُرجَعُ‌ الا‌ ُمُورُ.‌ ‌ آنچه‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است، از آن‌ خدا است‌ و كارها به‌ خداوند باز می‌گردد.۱۲براساس‌ این‌ آیات‌ و آیات‌ دیگر خداوندی‌ كه‌ قرآن‌ معرفی‌ می‌كند و مسلمانان‌ به‌ او ایمان‌ دارند، خداوند یگانه‌ وزنده‌ و قائم‌ به‌ ذات‌ خویش‌ است‌ كه‌ موجودات‌ دیگر به‌ او قوام‌ دارند. او خالق‌ و پروردگار و حافظ‌ كل‌ شیء بوده، بر همه‌ چیز احاطه‌ دارد و هدایت‌ تمام‌ مخلوقات‌ با او و مالك‌ تمام‌ هستی‌ است. وجود این‌ مفاهیم‌ روشن‌ مانع‌ از آن‌ می‌شود كه‌ اندیشه‌ معمار باز نشسته‌ دربارهٔ‌ خدا، حتی‌ به‌صورت‌ فرض‌ مطرح‌ شود. بر این‌ اساس، برخی‌ از اندیشه‌وران‌ مسلمان‌ كه‌ از یك‌ سو، مجذوب‌ تفكر غرب‌ در جدایی‌ دین‌ و دنیا بوده، از سوی‌ دیگر، زمینه‌ را برای‌ طرح‌ اندیشهٔ‌ دئیسم‌ فراهم‌ نمی‌بینند، با اعتراف‌ به‌ نقش‌ ربوبیت‌ تكوینی‌ و تشریعی‌ خدا از طریق‌ ارسال‌ پیامبران، قلمرو دین‌ و اهداف‌ انبیا را محدود نشان‌ می‌دهند. برخی‌ نیز به‌ افراط‌ برای‌ یافتن‌ هر برنامه‌ و ابزاری‌ سراغ‌ دین‌ می‌روند. برای‌ تبیین‌ منطقی‌ جایگاه‌ دین‌ به‌ نقد و بررسی‌ دیدگاه‌ها می‌پردازیم. پیش‌ از ورود به‌ بحث، یادآوری‌ این‌ نكته‌ را لازم‌ می‌دانم‌ كه‌ گرچه‌ بحث‌ اصلی‌ مقاله، رابطهٔ‌ دین‌ و اقتصاد است، با توجه‌ به‌ محتوای‌ مقاله، موضوع‌ واقعی، دین‌ و نظام‌های‌ اجتماعی‌ به‌ویژه‌ اقتصاد است؛ چرا كه‌ در نگرش‌ برون‌دینی، همهٔ‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ در یك‌ موقعیت‌ قرار دارند و بر همهٔ‌ آن‌ها قانون‌ مشتركی‌ حكمفرما است.
●دیدگاه‌ نخست: آخرت‌ و خدا هدف‌ بعثت‌ انبیا
گروهی‌ از متفكران‌ مسلمان‌ معتقدند: هدف‌ دین، ترویج‌ و تبلیغ‌ خداپرستی‌ و آخرت‌گرایی‌ است‌ و به‌ امور دنیایی‌ انسان‌ كاری‌ ندارد. یكی‌ از این‌ اندیشه‌وران‌ كه‌ افكارش‌ در جهت‌گیری‌ جریان‌های‌ فكری‌ معاصر ایران‌ نقش‌ تعیین‌كننده‌ دارد، مرحوم‌ مهندس‌ بازرگان‌ است. وی‌ گرچه‌ پیش‌ از انقلاب‌ در نوشته‌ها و سخنرانی‌هایش‌ مدافع‌ حكومت‌ دینی‌ و وجود نظام‌های‌ اجتماعی‌ دینی‌ و اسلامی‌ بود، در اواخر عمر، تغییر موضع‌ داد و دیدگاه‌ جدیدی‌ را اتخاذ كرد. بازرگان‌ در سخنرانی‌ بهمن‌ ۱۳۷۱ در انجمن‌ اسلامی‌ مهندسان، تحت‌ عنوان‌ «آخرت‌ و خدا هدف‌ بعثت‌ انبیا»، اعتقاد جدید خود را دربارهٔ‌ قلمرو و كاركردهای‌ دین‌ به‌ روشنی‌ بیان‌ می‌كند. در این‌ قسمت، بخش‌هایی‌ از سخنرانی‌ را كه‌ به‌صورت‌ نوشته‌ منتشر شده،۱۳ نقل‌ می‌كنیم. وی‌ سخن‌ خود را با این‌ پرسش‌ آغاز می‌كند:
مسأله‌ این‌ است‌ كه‌ معلوم‌ شود مؤ‌منان‌ و گروندگان، در عقاید و افكار و برنامه‌های‌ زندگی‌ دنیایی‌ و آخرتی‌ خود یا در جهان‌بینی‌ و ایدئولوژی، چه‌ نظر و انتظار از دین‌ داشته‌ باشند و چه‌ مسائل‌ و مشكلاتی‌ را باید به‌ عهده‌ خود بدانند. به‌ بیان‌ دیگر، آیا دین‌ فقط‌ عبادت‌ و رضای‌ خدا و سعادت‌ آن‌ دنیا است‌ یا جوابگوی‌ مسائل‌ و نیازهای‌ زندگی‌ نیز هست‌ و در این‌ صورت‌ تا چه‌ حد حل‌كننده‌ و دستوردهندهٔ‌ امور دنیایی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ ما باید باشد؟۱۴
‌بعد در مقام‌ تبیین‌ روش‌ تحقیق‌ و بیان‌ این‌ نكته‌ كه‌ نمی‌خواهد مانند برخی‌ روشنفكران، از دور دستی‌ بر آتش‌ داشته‌ باشد، بلكه‌ می‌خواهد این‌ پرسش‌ را از متن‌ دین‌ پاسخ‌ گوید، اظهار می‌دارد:
جا دارد ببینیم‌ كه‌ منشأ طبیعی‌ و انسانی‌ طرز تفكر «دین‌ برای‌ جامعه» یا «دین‌ برای‌ دنیای‌ بهتر» چیست‌ و بعد با مراجعه‌ به‌ خود قرآن‌ و مخصوصاً‌ به‌ آیات‌ بعثت‌ و رسالت‌ انبیا كه‌ ارتباط‌ مستقیم‌ با مسأله‌ دارد، عمل‌ پیامبران‌ و مأموریت‌ الاهی‌ آنان‌ را بررسی‌ نماییم‌ كه‌ آیا ادیان‌ الاهی‌ صرفاً‌ برای‌ تأمین‌ و ترمیم‌ و تعالی‌ امور دنیایی‌ انسان‌ها بوده‌ است. نظر به‌ دنیا و آخرت، هر دو داشته‌اند و شامل‌ و جوابگوی‌ همهٔ‌ مسائل‌ و مشكلات‌ دنیا هستند یا آن‌كه‌ انبیا صرفاً‌ به‌ خاطر «خدا و آخرت» ما فرستاده‌ شده‌اند؛۱۵
‌‌سپس‌ نظریهٔ‌ خود را در قلمرو دین‌ چنین‌ عرضه‌ می‌كند:
پیامبران‌ كه‌ فرستادهٔ‌ خدا برای‌ انسان‌ها هستند، عمل‌ و رسالتشان‌ در دو چیز خلاصه‌ می‌شود:‌ ‌ ‌
‌۱. انقلاب‌ عظیم‌ و فراگیر علیه‌ خود محوری‌ انسان‌ها برای‌ سوق‌ دادن‌ آن‌ها به‌ سوی‌ آفریدگار جهان‌ها؛‌ ‌ ‌
‌۲. اعلام‌ دنیای‌ آیندهٔ‌ جاودان‌ بی‌نهایت‌ بزرگ‌تر از دنیای‌ فعلی.‌ ‌ ... شایستهٔ‌ خدای‌ خالق‌ و فرستادگان‌ و پیام‌آوران‌ او حقاً‌ و منطقاً‌ می‌باید در همین‌ مقیاس‌ها و اط‌لاعات‌ و تعلیماتی‌ باشد كه‌ دید و دانش‌ انسان‌ها ذاتاً‌ و فطرتاً‌ از درك‌ آن‌ عاجز و قاصر است‌ و دنیای‌ حاضر، با همهٔ‌ ابعاد و احوال‌ آن‌ اجازهٔ‌ ورود و تشخیص‌ آن‌ها را به‌ ما نمی‌دهد والا‌ گفتن‌ و آموختن‌ چیزهایی‌ كه‌ بشر دارای‌ امكان‌ كافی‌ یا استعداد لازم‌ برای‌ رسیدن‌ و دریافت‌ آن‌ هست، چه‌ تناسب‌ و ضرورت‌ می‌تواند داشته‌ باشد؟ ابلاغ‌ پیام‌ها و انجام‌ كارهای‌ اصلاحی‌ و تكمیلی‌ دنیا در سطح‌ مردم، دور از شأن‌ خدای‌ خالق‌ انسان‌ و جهان‌ها است‌ و تنزل‌دادن‌ مقام‌ پیامبران‌ به‌ حدود ماركس‌ها، پاستورها و گاندی‌ها یا جمشید و بزرگمهر و همورابی‌ ...؛ بنابراین‌ نیازی‌ ندارد كه‌ خدا، و فرستادگان‌ خدا راه‌ و رسم‌ زندگی‌ و حل‌ مسائل‌ فردی‌ و اجتماعی‌ را به‌ او یاد بدهند. ... اصلاً‌ چنین‌ كاری‌ برای‌ خداوند و رسولانش‌ یك‌ عمل‌ لغو نیست؟۱۶
‌او در مقام‌ استدلال‌ بر این‌ نظریه‌ می‌گوید:
شما هر صفحه‌ از قرآن‌ را كه‌ باز كنید و هر سورهٔ‌ قرآن‌ را كه‌ بخوانید، كمتر اتفاق‌ می‌افتد كه‌ بیان‌ و بحثی‌ یا درمان‌ و دردی‌ غیر از عذاب‌ و ثواب‌ آخرت‌ همراه‌ با توحید یا معرفت‌ و عبادات‌ خدا در میان‌ باشد. همه‌ جا به‌ طور مستقیم‌ و غیرمستقیم‌ تصریحاً‌ و یا تلویحاً‌ درد خدا و آخرت‌ است‌ كه‌ عنوان‌ می‌گردد یا تعلیم‌ و تذكر به‌ خاطر انذار و بشارت. قرآن‌ كه‌ ثمره‌ و خلاصهٔ‌ دعوت‌ و زبان‌ رسالت‌ است، نه‌ تنها سفارش‌ و دستوری‌ برای‌ دنیای‌ ما نمی‌دهد، بلكه‌ ما را ملامت‌ می‌كند كه‌ چرا این‌ اندازه‌ به‌ دنیا می‌پردازید و آخرت‌ را كه‌ بهتر است‌ و ماندگارتر، فراموش‌ و رها می‌كنید: بَل‌ تُؤثِرُونَ‌ الحَیَاهَٔ‌ الدُّنیَا وَ‌الاَّخِرَهُٔ‌ خَیرٌ‌ وَ‌أَبقَی.۱۷ كَ‌لاَّ‌ بَل‌ تُحِبُّونَ‌ العَاجِلَهَٔ‌ وَتَذَرُونَ‌ الاَّخِرَهَٔ۱۸ ۱۹
‌‌و سرانجام‌ ثمرهٔ‌ این‌ نظریهٔ‌ علمی‌ را چنین‌ بیان‌ می‌كند:
به‌ این‌ ترتیب، چنان‌چه‌ آخرت‌ و خدا را برنامهٔ‌ اصلی‌ بعثت‌ انبیا بدانیم‌ و امر و اصلاح‌ دنیا، هدف‌ و وظیفهٔ‌ ادیان‌ الاهی‌ نباشد، دیگر ایراد و نقصی‌ برای‌ ادیان‌ نخواهد بود كه‌ گفته‌ شود در اصول‌ و احكام‌ دین‌ همهٔ‌ مسائل‌ و مشكلات‌ زندگی‌ و دستورالعمل‌های‌ جامع‌ و كامل‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ و اقتصادی‌ مورد نیاز جوامع‌ وجود ندارد.»۲۰
پیش‌ از نقد و بررسی‌ این‌ نظریه‌ كه‌ در جای‌ خود خواهد آمد، بیان‌ این‌ نكته‌ مفید است‌ كه‌ این‌ نظریه، از دو جهت‌ به‌ فلسفهٔ‌ دئیسم‌ تشابه‌ عمیق‌ دارد: او‌لاً‌ در جای‌ جای‌ این‌ نظریه‌ تأكید اصلی‌ روی‌ صفت‌ خالقیت‌ خدا است‌ و دیگر صفات‌ خدا چون‌ ربوبیت‌ و هدایت‌ فراموش‌ شده‌اند؛ ثانیاً‌ بی‌نیازی‌ انسان‌ از آموزه‌های‌ انبیا، در طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی، مسلم‌ پنداشته‌ شده‌ است.
●دیدگاه‌ دوم: دنیا در حد‌ ضرورت‌
گروه‌ دوم‌ از اندیشه‌وران‌ معتقدند: هدف‌ اصلی‌ دین، تبیین‌ و تبلیغ‌ آخرت‌ است‌ و در مواقع‌ ضرورت، در حد‌ رفع‌ نیاز به‌ امور دنیایی‌ می‌پردازد. از مصادیق‌ این‌ گروه، دكتر سروش‌ است. او در نوشته‌های‌ متعدد، به‌ ویژه‌ در مقالهٔ‌ «ایدئولوژی‌ و دین‌ دنیوی»۲۱ موضوع‌ را چنین‌ طرح‌ می‌كند:
سؤ‌ال‌ بسیار مهمی‌ كه‌ برای‌ دینداران‌ مطرح‌ می‌شود، این‌ است: دینی‌ كه‌ ما به‌ آن‌ معتقدیم، در درجهٔ‌ اول‌ برای‌ حل‌ چه‌ مسائلی‌ آمده‌ است؟ در درجهٔ‌ اول، خادم‌ چه‌ اهداف‌ و اغراضی‌ است؟ آیا برای‌ حل‌ مسائل‌ دنیوی‌ ما آمده‌ و به‌ منزلهٔ‌ یك‌ مرامنامهٔ‌ دنیوی‌ است‌ یا برای‌ حل‌ مسائلی‌ دیگر و از جنس‌ دیگر آمده‌ است‌ یا برای‌ هر دو مقصد؟ به‌ هر حال، پاسخ‌ ما منطقاً‌ از چهار فرض‌ خارج‌ نیست: فرض‌ اول‌ این‌ است‌ كه‌ دین، نه‌ برای‌ حل‌ مسائل‌ دنیوی‌ آمده‌ است‌ و نه‌ برای‌ حل‌ مسائل‌ اخروی. فرض‌ دوم‌ این‌ است‌ كه‌ بگوییم: دین‌ برای‌ دنیا آمده‌ است‌ و یك‌ مرامنامهٔ‌ دنیوی‌ است‌ كه‌ اسم‌ اخصش، «ایدئولوژی» است. فرض‌ سوم‌ این‌ است‌ كه‌ دین‌ فقط‌ برای‌ آخرت‌ است؛ یعنی‌ ما قائلیم‌ كه‌ حیات‌ اخروی‌ وجود دارد و در آن‌جا سعادت‌ و شقاوتی‌ برای‌ ما تعریف‌ خواهد شد و لذا خداوند، آداب‌ و اصول‌ و قواعدی‌ به‌ ما آموخته‌ است‌ تا سعادت‌ ما در حیات‌ اخروی‌ تأمین‌ شود. فرض‌ چهارم‌ هم‌ این‌ است‌ كه‌ دین‌ برای‌ تأمین‌ سعادت‌ دنیا و آخرت، هر دو آمده‌ است.۲۲
بعد با بیان‌ بطلان‌ سه‌ فرض‌ نخست‌ به‌ ویژه‌ دربارهٔ‌ دین‌ اسلام‌ می‌گوید:
از میان‌ فروض‌ چهارگانهٔ‌ فوق، فرضی‌ كه‌ بیش‌ از همه‌ محل‌ توجه‌ و تأمل‌ است‌ و باید بحث‌ اساسی‌ را معطوف‌ به‌ آن‌ كنیم، فرض‌ چهارم‌ است؛ یعنی‌ این‌ فرض‌ كه‌ دین، هم‌ برای‌ دنیا است، هم‌ برای‌ آخرت. تصور بنده‌ این‌ است‌ كه‌ عموم‌ كسانی‌ كه‌ با این‌ فرض‌ مواجه‌ می‌شوند، علی‌القاعده‌ خواهند گفت‌ كه‌ دین، خصوصاً‌ دین‌ اسلام، هم‌ صبغهٔ‌ دنیایی‌ دارد، هم‌ صبغهٔ‌ آخرتی. هم‌ برای‌ تأمین‌ سعادت‌ این‌ جهان‌ آمده‌ است، هم‌ برای‌ تأمین‌ سعادت‌ آن‌ جهان؛۲۳‌سپس‌ از فرض‌ چهارم‌ و چگونگی‌ ارتباط‌ دینی‌ دنیا و آخرت‌ دو نظریهٔ‌ متفاوت‌ ارائه‌ داده، می‌گوید:
گاهی‌ ما می‌گوییم‌ آخرتمان‌ تابع‌ دنیای‌مان‌ است‌ و مقصودمان‌ این‌ است‌ كه‌ اگر در دنیا عمل‌ نیك‌ انجام‌ دهیم، در آخرت‌ رستگار خواهیم‌ شد. این‌ حرف‌ البته‌ مورد تصدیق‌ عموم‌ دینداران‌ است؛ اما گاهی‌ مقصود از آن‌ مد‌عا چیز دیگر است. در این‌ شق‌ دوم، اساساً‌ عمل‌ خوب‌ با توفیق‌ دنیوی‌ تعریف‌ می‌شود. عملی‌ خوب‌ است‌ كه‌ دنیای‌ ما را آباد و مرفه‌ كند و به‌ ما عزت‌ ببخشد. ... مرحوم‌ دكتر شریعتی‌ جملهٔ‌ خوبی‌ دارد. می‌گوید: دینی‌ كه‌ به‌ درد قبل‌ از مرگ‌ نخورد، به‌ درد بعد از مرگ‌ هم‌ نخواهد خورد. [خلاصه]، آخرت‌ به‌ دو معنا در گرو دنیا است: یك‌ معنای‌ متداول‌ آن‌ این‌ است‌ كه‌ اگر كسی‌ در این‌ دنیا كار نیك‌ انجام‌ بدهد، یعنی‌ حج‌ برود، نماز بخواند، روزه‌ بگیرد، از فقرا دستگیری‌ كند، حُسن‌ خُلق‌ داشته‌ باشد و غیره، به‌ او مثوبت‌ اخروی‌ می‌دهند و به‌ بهشت‌ وارد می‌شود. مطابق‌ این‌ معنا، ما در این‌جا مشغول‌ به‌ اعمال‌ اخروی‌ هستیم‌ و در آن‌جا هم‌ ثواب‌ اخروی‌ می‌بریم؛ اما معنای‌ دوم‌ تابع‌ بودن‌ آخرت‌ نسبت‌ به‌ دنیا این‌ است‌ كه‌ باید در دنیا موفق‌ و مرفه‌ و عزیز و مقتدر بود و وقتی‌ این‌ توفیق‌ حاصل‌ شد، توفیق‌ آخرتی‌ سعادت‌ آن‌ جهانی‌ ما هم‌ خود به‌ خود و به‌ تبع، تأمین‌ خواهد شد و دینی‌ كه‌ در پی‌ اقتدار و عزت‌ و رفاه‌ و سرافرازی‌ پیروانش‌ نباشد، دین‌ نیست. ایدئولوژیك‌ كردن‌ دین، دقیقاً‌ به‌ این‌ معنا است.۲۴
سروش‌ در مقام‌ گزینش‌ می‌گوید:
گمان‌ من‌ این‌ است‌ كه‌ اگر كسی‌ آخرت‌ را محیط‌ بر دنیا ببیند و لختی‌ در گوهر رسالت‌ رسولان‌ بیندیشد، تردید نخواهد كرد كه‌ حیات‌ فانی‌ ما كه‌ مقدمهٔ‌ حیات‌ جاوید است، شأنی‌ تبعی‌ دارد و اصالت‌ با حیات‌ دیگر است‌ و دین‌ هم‌ رسالتش‌ او‌لاً‌ و بالذ‌ات‌ متوجه‌ آن‌ است‌ و تدبیر دنیا را به‌ عُقلا وانهاده‌ است‌ از زراعت‌ و صنعت‌ گرفته‌ تا حكومت‌ و سیاست. ... به‌ هر حال، تمام‌ مطلب‌ این‌ است‌ كه‌ هدفگیری‌ دین‌ غیرایدئولوژیك، معطوف‌ به‌ آخرت‌ و تأمین‌ سعادت‌ اخروی‌ است‌ و دنیا به‌ آن‌ میزانی‌ كه‌ به‌ كار سعادت‌ اخروی‌ می‌آید یا در كار آن‌ مزاحمت‌ می‌كند، مورد نظر دین‌ واقع‌ می‌شود و این‌ مقدار از توجه، به‌ معنای‌ برنامه‌ریزی‌ برای‌ دنیا، به‌ معنای‌ امروز كلمه‌ و به‌ معنای‌ مورد نظر ایدئولوژی‌ها نیست. امروزه، برنامه‌ریزی‌ به‌ معنای‌ طرح‌ دادن‌ برای‌ اقتصاد، جمعیت، آموزش‌ همگانی، بهداشت، تولید صنعتی، رشد كشاورزی‌ و این‌ قبیل‌ امور است. این‌ كارها محصول‌ تدبیر عقلایی‌ مردم‌ است‌ و دین‌ جانشین‌ عقل‌ نیست‌ و در قالب‌ تنگ‌ ایدئولوژی‌ نمی‌گنجد.۲۵
این‌ نظریه‌ نیز همانند نظریه‌ پیشین، بی‌نیازی‌ عقل‌ و دانش‌ بشر را در طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ از جمله‌ اقتصاد، مسلم‌ فرض‌ می‌كند.
نقطهٔ‌ اشتراك‌ فلسفه‌ دئیسم‌ و ماتریالیسم‌ و دیدگاه‌های‌ اول‌ و دوم‌ اندیشه‌وران‌ مسلمان‌ در توانایی‌ انسان‌ برای‌ ساختن‌ دنیایی‌ آباد و استغنای‌ او از دین‌ و آموزه‌های‌ الاهی‌ در طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ است‌ و این‌كه‌ ادیان‌ از جمله‌ اسلام، اداره‌ و مدیریت‌ سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی‌ جامعه‌ را به‌ عقل‌ و عاقلان‌ سپرده‌ است‌ و خود، برنامهٔ‌ خاصی‌ ندارد.حال‌ باید دید:
۱. آیا بشر واقعاً‌ در ادارهٔ‌ دنیا و طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ از دین‌ و آموزه‌های‌ انبیا بی‌نیاز است؟
۲. آیا دین، به‌ ویژه‌ دین‌ اسلام، برای‌ دنیای‌ مؤ‌منان‌ برنامه‌ای‌ ندارد؟
بحث‌ نخست‌ به‌طور عمده‌ برون‌دینی‌ است‌ و اگر هم‌ به‌ متون‌ دینی‌ مراجعه‌ كنیم، از باب‌ ارشاد است‌ و بحث‌ دوم‌ درون‌ دینی‌ به‌شمار می‌رود و اگر نكته‌ای‌ خارج‌ از دین‌ بگوییم، از باب‌ توضیح‌ خواهد بود. در ادامه‌ مقاله، با طرح‌ دیدگاه‌ سوم‌ و ارائهٔ‌ برهان‌های‌ سه‌گانهٔ‌ آن، به‌ نقد دیدگاه‌های‌ اول‌ و دوم‌ می‌پردازیم.
دیدگاه‌ سوم: نیازمندی‌ بشر به‌ آموزه‌های‌ برتر
بیش‌تر حكیمان‌ و فیلسوفان‌ اسلامی‌ معتقدند: انسان‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ سعادت‌ دنیا و آخرت‌ به‌ آموزه‌های‌ انبیا نیاز دارد و برای‌ اثبات‌ این‌ نیاز، براهینی‌ را اقامه‌ كرده‌اند. از میان‌ آن‌ها، برهان‌ توقف‌ كمال‌ انسان‌ به‌ وحی، توقف‌ عدالت‌ اجتماعی‌ به‌ تعالیم‌ انبیا و حمایت‌ عقل‌ به‌ وسیلهٔ‌ وحی‌ را توضیح‌ می‌دهیم.
برهان‌ اول: كمال‌ انسان‌ در گرو تعالیم‌ پیامبران‌
گروهی‌ از متكلمان‌ و فیلسوفان‌ اسلامی‌ بر این‌ باورند كه‌ انسان‌ بدون‌ كمك‌گرفتن‌ از وحی‌ نمی‌تواند به‌ سعادت‌ برسد و برای‌ اثبات‌ این‌ مطلب، مقدماتی‌ را مطرح‌ می‌كنند.
۱. كمال، هدف‌ برتر انسان‌
اندیشه‌ در حالات‌ درونی‌ و پدیده‌های‌ بیرونی‌ مخلوقات، هر گونه‌ تردید را دربارهٔ‌ كمال‌خواهی‌ و كمال‌جویی‌ انسان‌ و هر موجود دیگر را از بین‌ می‌برد و نشان‌ می‌دهد كه‌ موجودات‌ جهان‌ متأثر از نیرویی‌ درونی، به‌ سوی‌ مقصد خاصی‌ در حركتند. دانهٔ‌ گندم‌ یا هستهٔ‌ میوه‌ای‌ كه‌ در دل‌ خاك‌ قرار می‌گیرد، مراحلی‌ را می‌گذراند تا به‌ كمال‌ خود كه‌ بوتهٔ‌ گندم‌ یا درخت‌ خاصی‌ است، دست‌ یابد. نطفه‌ای‌ كه‌ در رحم‌ مادر بسته‌ می‌شود، از آغاز پیدایش‌ به‌ سوی‌ هدف‌ غایی‌ خود كه‌ همان‌ انسان‌ شدن‌ است‌ حركت‌ می‌كند و این‌ مسیر را تا لحظه‌ای‌ كه‌ دست‌ سرنوشت‌ پرونده‌اش‌ را مهر ختام‌ نزده، ادامه‌ می‌دهد و خداوند متعالی‌ كه‌ رب‌ العالمین‌ است، به‌ هر یك‌ از موجودات، جهاز وجودی‌ لازم‌ را داده، آن‌ها را به‌ سوی‌ هدف‌ نهایی‌ خویش‌ هدایت‌ می‌كند:
رَبُّنَا الَّذِ‌ی‌ أَ‌عطَی‌ كُلَّ‌ شَیءٍ‌ خَلقَهُ‌ ثُمَّ‌ هَدَ‌ی.۲۶‌ ‌ پروردگار ما كسی‌ است‌ كه‌ به‌ هر موجودی، خلقت‌ لازمه‌اش‌ را داد؛ پس‌ هدایت‌ كرد.
۲. اختیار، ویژگی‌ انسان‌ كمال‌خواه‌
موجودات‌ را از جهت‌ كمال‌خواهی‌ به‌ سه‌ گروه‌ می‌توان‌ تقسیم‌ كرد.۲۷
گروه‌ اول‌ موجوداتی‌ كه‌ كمالاتشان‌ با وجودشان‌ همراه‌ است؛ یعنی‌ از آغاز پیدایش، هر كمالی‌ كه‌ برایشان‌ امكان‌ داشته، همراهشان‌ بوده‌ است. فیلسوفان، به‌ این‌ نوع‌ موجودات، «مجرد تام» می‌گویند. شاید بتوان‌ از بعضی‌ آیات‌ قرآن‌ استظهار كرد كه‌ فرشتگان‌ چنین‌ هستند:
وَمَا مِنَّا اًِ‌لاَّ‌ لَهُ‌ مَقَامٌ‌ مَعلُومٌ.۲۸‌
‌ و هیچ‌ یك‌ از ما نیست، مگر آن‌كه‌ برای‌ او جایگاهی‌ معلوم‌ و معین‌ است.
گروه‌ دوم، موجوداتی‌ هستند كه‌ می‌توانند تكامل‌ یابند؛ ولی‌ تكاملشان‌ اختیاری‌ نیست. یك‌ دانهٔ‌ گردو كه‌ به‌ درختی‌ تنومند تبدیل‌ شده، تكامل‌ یافته؛ اما این‌ تكامل‌ با اختیار حاصل‌ نشده‌ است؛ بلكه‌ وقتی‌ شرایط‌ (زمین، آب، و حرارت‌ مناسب) فراهم‌ شود، دانه‌ رشد را آغاز می‌كند؛ زمین‌ را می‌شكافد؛ كم‌كم‌ جوانه‌ می‌زند و پس‌ از گذشت‌ مدتی‌ درخت‌ می‌شود و درخت‌ هم‌ میوه‌ می‌دهد و اگر این‌ شرایط‌ فراهم‌ نشد می‌پوسد و به‌ تكامل‌ نمی‌رسد؛ پس‌ نه‌ تكامل‌ و نه‌ از بین‌ رفتن‌ این‌ دانه‌ در اختیار خودش‌ نیست.
گروه‌ سوم، موجوداتی‌ هستند كه‌ قابلیت‌ تكامل‌ دارند و می‌توانند كمال‌ یابند، و تكاملشان‌ در اختیار خودشان‌ است. در میان‌ موجوداتی‌ كه‌ ما می‌شناسیم‌ و با آن‌ سر و كار داریم، انسان‌ چنین‌ موجودی‌ است؛ یعنی‌ اگر بخواهد می‌تواند به‌ كمال‌ برسد و اگر نخواهد، نه‌ تنها به‌ كمال‌ نمی‌رسد، بلكه‌ سقوط‌ می‌كند و از اول‌ هم‌ بدتر می‌شود:
اًِنَّا خَلَقنَا الا‌ ًِنسَانَ‌ مِن‌ نُطفَهٍٔ‌ أَمشَاجٍ‌ نَبتَلِیهِ‌ فَجَعَلنَاهُ‌ سَمِیعاً‌ بَصِیراً‌ اًِنَّا هَدَینَاهُ‌ السَّبِیلَ‌ اًِمَّا شَاكِراً‌ وَ‌اًِمَّا كَفُوراً.۲۹‌ ‌
ما انسان‌ را از نطفه‌ای‌ اندر آمیخته‌ آفریدیم‌ تا او را بیازماییم‌ و وی‌ را شنوا و بینا گردانیم. ما راه‌ را بدو نمودیم‌ یا سپاسگزار خواهد بود یا ناسپاسگزار.
باید توجه‌ داشت‌ كه‌ انتخاب‌ و اختیار واقعی، با شناخت‌ و آگاهی‌ معنا می‌یابد. اگر انسان‌ با توجه‌ و آگاهی‌ به‌ كار و نتیجهٔ‌ آن، راهی‌ را برگزیند می‌توان‌ گفت‌ كه‌ آن‌ راه‌ را انتخاب‌ كرده‌ است.
۳. ابعاد متنو‌ع‌ وجود انسان‌
آفرینش‌ انسان‌ در نیكوترین‌ هویت،۳۰ و آراستن‌ او در نیكوترین‌ صورت،۳۱ موجب‌ پیچیدگی‌ و ظرافت‌ وجودی‌ و منتهایی‌ او شده‌ و برای‌ انسان، ابعاد متنو‌ع‌ ترسیم‌ كرده‌ است. برخی‌ از آن‌ها بدین‌ قرار است.۳۲
●بُعد ماد‌ی‌ و معنوی‌ انسان‌
انسان، موجودی‌ متشكل‌ از جسم‌ و روح‌ است‌ و كارهایی‌ كه‌ انجام‌ می‌دهد با این‌كه‌ اغلب‌ با جسم‌ و ماده‌ سر و كار دارد روی‌ روح‌ و جان‌ او نیز تأثیر می‌گذارد. به‌ عبارت‌ دیگر، از آن‌جا كه‌ بین‌ بدن‌ و روح‌ ارتباط‌ وجود دارد، هر كاری‌ می‌تواند اثری‌ خوب‌ یا بد در روح‌ ما داشته‌ باشد و بر این‌ اساس، زمانی‌ قادر خواهیم‌ بود دربارهٔ‌ خوبی‌ كاری‌ داوری‌ كنیم‌ كه‌ بتوانیم‌ تشخیص‌ دهیم‌ كه‌ آن‌ كار، افزون‌ بر نفع‌ جسمانی، نفع‌ روحانی‌ نیز دارد. تشخیص‌ نفع‌ بدن، كار مشكلی‌ نیست؛ ولی‌ تشخیص‌ نفع‌ روح، كار بسیار مشكلی‌ است؛ چرا كه‌ ما راهی‌ مطمئن‌ و قابل‌ توجه‌ برای‌ شناسایی‌ این‌ اثر نداریم. افزون‌ بر این، گاهی‌ یك‌ كار اثر مطلوبی‌ روی‌ جسم‌ دارد؛ ولی‌ اثر نامطلوبی‌ روی‌ روح‌ می‌گذارد یا به‌ عكس. در این‌ موارد، از چه‌ راهی‌ بفهمیم‌ كه‌ در مجموع، نفع‌ این‌ كار بیش‌تر است‌ یا ضرر آن؟ البته‌ در موارد جزئی، گاهی‌ از روی‌ حدس‌ و گمان‌ حرف‌هایی‌ زده‌ می‌شود؛ اما در همهٔ‌ موارد، چنین‌ توانایی‌ برای‌ تشخیص‌ نداریم:
وَیَسأَلُونََ‌ عَنِ‌ الرُّوحِ‌ قُلِ‌ الرُّوحُ‌ مِن‌ أَمرِ‌ رَبٍّی‌ وَمَا أُوتِیتُم‌ مٍّنَ‌ العِلمِ‌ اًِ‌لاَّ‌ قَلِیلاً.۳۳‌ ‌
و دربارهٔ‌ روح‌ از تو می‌پرسند، بگو: روح‌ از [سنخ] امر پروردگار من‌ است، و به‌ شما از دانش‌ جز اندكی‌ داده‌ نشده‌ است.
●بُعد فردی‌ و اجتماعی‌ انسان‌
انسان، موجود اجتماعی‌ است‌ و بیش‌تر كارهای‌ او در زندگی‌ دیگران‌ تأثیر می‌گذارد؛ حتی‌ رفتاری‌ كه‌ در محیط‌ خانه، شخصی‌ تلقی‌ می‌شود روی‌ فرزندان‌ و دوستان‌ آن‌ها، سپس‌ در خانواده‌های‌ دیگر آثار خوب‌ و بد بر جای‌ می‌گذارد؛ پس‌ برای‌ تشخیص‌ خوب‌ یا بد بودن‌ عمل‌ باید افزون‌ بر آثار فردی، آثار اجتماعی‌ آن‌ نیز در نظر گرفته‌ شود، و این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ ما حتی‌ آثار فعل‌ را نمی‌توانیم‌ در زندگی‌ شخصی‌ خود اندازه‌گیری‌ كنیم؛ چه‌ رسد به‌ این‌كه‌ بخواهیم‌ مقدار تأثیر آن‌ كار را در جامعه‌ ارزیابی‌ كنیم. بر فرض‌ كه‌ بتوانیم‌ تشخیص‌ دهیم، گاهی‌ منافع‌ فردی‌ و اجتماعی‌ عمل، همسو نیستند؛ بنابراین‌ به‌ معیاری‌ نیازمند هستیم‌ كه‌ بتواند به‌ ما نشان‌ دهد آیا سود شخصی‌ این‌ كار بر نفع‌ اجتماعی‌ مقدم‌ است‌ یا عكس‌ آن. ممكن‌ است‌ در موارد جزئی‌ تشخیص‌ دهد؛ به‌طور مثال، در حادثه‌ای‌ ببیند صرف‌ مقداری‌ از مال‌ ضرر مهمی‌ از جامعه‌ برطرف‌ می‌كند؛ ولی‌ سخن‌ در همهٔ‌ كارها است‌ كه‌ مدام‌ برای‌ انسان‌ها پیش‌ می‌آید و تشخیص‌ اندازهٔ‌ اثر آن‌ها در منفعت‌ شخصی‌ و اجتماعی‌ و ترجیح‌ منفعت‌ شخصی‌ یا اجتماعی‌ در آن‌ها، به‌ ملاك‌ یقینی‌ و دقیق‌ نیاز دارد كه‌ انسان‌های‌ عادی‌ فاقد آن‌ ملاك‌ و معیار هستند.
●بُعد دنیایی‌ و آخرتی‌ انسان‌
زندگی‌ انسان‌ در این‌ زندگی‌ دنیایی‌ منحصر نیست؛ بلكه‌ زندگی‌ اصلی‌ و ابدی‌اش‌ در عالم‌ آخرت‌ خواهد بود و سرنوشت‌ او در آخرت‌ در همین‌ زندگی‌ دنیا رقم‌ می‌خورد؛ یعنی‌ این‌ دو زندگی‌ جدا از هم‌ نیستند و مانند زندگی‌ در یك‌ شهر، سپس‌ رفتن‌ به‌ شهر دیگر و آغاز زندگی‌ جدید نیست؛ بلكه‌ ادامه‌ و حقیقتِ‌ نتیجهٔ‌ عملكرد ما در این‌ دنیا است.
یَا قَومِ‌ اًِنَّمَا هذهِ‌ الحَیَاهُٔ‌ الدُّنیَا مَتَاعٌ‌ وَ‌اًِنَّ‌ الاَّخِرَهَٔ‌ هِیَ‌ دَ‌ارُ‌ القَرَ‌ارِ‌ مَن‌ عَمِلَ‌ سَیٍّئَهًٔ‌ فَ‌لاَ‌ یُجزَ‌ی‌ اًِ‌لاَّ‌ مِثلَهَا وَمَن‌ عَمِلَ‌ صَالِحاً‌ مِن‌ ذَكَرٍ‌ أَو‌ أُنثَی‌ وَ‌هُوَ‌ مُؤمِنٌ‌ فَأُولئَِ‌ یَدخُلُونَ‌ الجَنَّهَٔ.۳۴‌ ‌
ای‌ قوم‌ من! این‌ زندگی‌ دنیا فقط‌ متاعی‌ [ناچیز] است. همانا آخرت‌ سرای‌ پایدار است. هر كه‌ بدی‌ كند، جز به‌ مانند آن‌ كیفر نمی‌یابد، و هر كه‌ كار شایسته‌ كند - چه‌ مرد باشد چه‌ زن‌ - در حالی‌ كه‌ ایمان‌ داشته‌ باشد، داخل‌ بهشت‌ می‌شود.
حال‌ كه‌ حقیقت‌ دنیا و آخرت‌ این‌ است‌ و كردار دنیایی‌ انسان‌ روی‌ زندگی‌ ابدی‌ او تأثیر می‌گذارد، باید بكوشیم‌ كارهایی‌ انجام‌ دهیم‌ كه‌ موجب‌ سعادت‌ ابدی‌ شود نه‌ شقاوت‌ دائم؛ ولی‌ از چه‌ راهی‌ تشخیص‌ دهیم‌ كه‌ كارهای‌ ما چه‌ آثاری‌ در جهان‌ آخرت‌ دارد؟ ما تأثیر و تأثرات‌ هر چیزی‌ را در دنیا می‌توانیم‌ تا حدودی‌ از راه‌ تجربه‌ و آزمایش‌ به‌ دست‌ آوریم؛ ولی‌ برای‌ تشخیص‌ كیفیت‌ و كمیت‌ تأثیر افعال‌ در آخرت‌ راهی‌ نداریم.
۴. عقل‌ و حس‌ برای‌ تشخیص‌ راه‌ كمال‌ كافی‌ نیست‌
در مقدمهٔ‌ دوم‌ گفته‌ شد: كمال‌ انسان‌ در گرو اعمال‌ اختیاری‌ او است‌ و برای‌ اختیاری‌ بودن‌ هر فعل، شناخت‌ و آگاهی‌ لازم‌ است‌ و اگر كاری‌ بدون‌ شناخت‌ و آگاهی‌ و بدون‌ انتخاب‌ و اختیار انجام‌ گیرد نمی‌تواند ما را به‌ كمال‌ برساند. در مقدمهٔ‌ سوم‌ روشن‌ شد كه‌ به‌دلیل‌ تنو‌ع‌ ابعاد وجودی‌ انسان‌ و محدودیت‌ عقل‌ و تجربه، شناخت‌های‌ عادی‌ انسان‌ كه‌ از طریق‌ عقل‌ و حس‌ به‌ دست‌ می‌آید، برای‌ تشخیص‌ راه‌ كمال‌ و سعادت‌ كافی‌ نیست.
عَسَی‌ أَن‌ تَكرَ‌هُوا شَیئاً‌ وَ‌هُوَ‌ خَیرٌ‌ لَكُم‌ وَ‌عَسَی‌ أَن‌ تُحِبُّوا شَیئاً‌ وَ‌هُوَ‌ شَرُّ‌ لَكُم‌ وَ‌اُ‌ یَعلَمُ‌ وَ‌أَنتُم‌ لاَ‌ تَعلَمُونَ.۳۵‌ ‌ بسا چیزی‌ را خوش‌ نمی‌دارید و آن‌ برای‌ شما خوب‌ است‌ و بسا چیزی‌ را دوست‌ می‌دارید و آن‌ برای‌ شما بد است، و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.
انسان‌ با شناخت‌هایی‌ كه‌ از عقل‌ و حس‌ به‌ دست‌ می‌آورد نمی‌تواند در هر لحظه‌ و هر جا تشخیص‌ دهد كه‌ چه‌ كاری‌ موجب‌ سعادت‌ یا شقاوت‌ او می‌شود؛ البته‌ عقل‌ حقایقی‌ را با كمك‌ تجربه‌ و حس‌ درك، می‌كند و این‌ درك، هم‌ مطابق‌ واقع، و برای‌ ما حجت‌ است‌ و باید پیروی‌ شود؛ ولی‌ در همهٔ‌ مواردی‌ كه‌ به‌ شناخت‌ كافی‌ نیاز داریم‌ نمی‌تواند به‌ ما كمك‌ كند. عقل‌ انسان، قبح‌ ظلم‌ و حُسن‌ عدالت‌ را درك‌ می‌كند؛ اما وقتی‌ به‌ مرحلهٔ‌ عمل‌ می‌رسیم‌ و نیازمندیم‌ كه‌ مصادیق‌ ظلم‌ و عدل‌ را تعیین‌ كنیم، به‌ طور كامل‌ و دقیق‌ نمی‌توانیم؛ زیرا چنان‌ كه‌ در مقدمهٔ‌ سوم‌ گذشت، وجود انسان‌ ابعاد گسترده‌ای‌ دارد و دارای‌ روابط‌ پیچیده‌ای‌ با انسان‌ها و موجودات‌ دیگر است‌ كه‌ از آن‌ها تأثیر می‌پذیرد و در آن‌ها تأثیر می‌گذارد؛ برای‌ مثال، عقل‌ انسان‌ می‌فهمد كه‌ صاحب‌ سرمایهٔ‌ نقدی، همانند صاحب‌ كار اقتصادی‌ در نتیجهٔ‌ فعالیت‌ اقتصادی‌ سهیم‌ است‌ و باید از درآمد آن‌ فعالیت‌ سهمی‌ داشته‌ باشد؛ اما این‌ سهم‌ در قالب‌ كدام‌ قرارداد حقوقی‌ تعیین‌ شود، عادلانه‌ است، آگاهی‌ كافی‌ ندارد، و چه‌ بسا پرداخت‌ بازده‌ ثابت‌ و از پیش‌ تعیین‌ شده‌ (ربا) را به‌ اشتباه‌ مصداق‌ عدالت‌ ببیند؛ در حالی‌ كه‌ با مطالعهٔ‌ دقیق‌تر و با الهام‌ از آموزه‌های‌ خدا می‌فهمیم‌ كه‌ این‌ قرارداد حقوقی، ظلم‌ است.وَ‌اًِن‌ تُبتُم‌ فَلَكُم‌ رُؤ‌وسُ‌ أَموَ‌الِكُم‌ لاَ‌ تَظلِمُونَ‌ وَ‌لاَ‌ تُظلَمُونَ.۳۶‌
‌ و اگر [از رباخواری] توبه‌ كنید، سرمایه‌های‌ شما از خودتان‌ است. نه‌ ظلم‌ می‌كنید و نه‌ ظلم‌ می‌بینید.
در مسألهٔ‌ ارث، عقل‌ تاحدودی‌ تشخیص‌ می‌دهد كه‌ اموال‌ میت‌ باید بین‌ ورثه‌ تقسیم‌ شود؛ اما آیا مصداق‌ عدل‌ در این‌ باره‌ این‌ است‌ كه‌ به‌ طور یك‌سان‌ به‌ زن‌ و مرد ارث‌ بدهیم‌ یا باید بین‌ این‌ دو فرق‌ گذاشت؟ چه‌ بسا عقل‌ ما بدون‌ توجه‌ به‌ جوانب‌ گوناگون‌ مسأله‌ از جمله‌ مسؤ‌ولیت‌های‌ مالی‌ مرد، عدالت‌ را در تساوی‌ و برابری‌ پندارد. در صورتی‌ كه‌ این‌ گونه‌ نیست‌ یا در تشخیص‌ این‌كه‌ آیا فرزندان‌ میت‌ مقدمند یا پدر و مادر او، و این‌ كه‌ به‌ هر یك‌ از آنان‌ چه‌ مقدار ارث‌ برسد، دچار اشتباه‌ شویم.
یُوصِیكُمُ‌ اُ‌ فِی‌ أَو‌لاَدِكُم‌ لِلذَّكَرِ‌ مِثلُ‌ حَظٍّ‌ الا‌ ُنثَیَینِ‌ .... وَ‌لأَبَوَیهِ‌ لِكُلٍّ‌ وَ‌احِدٍ‌ مِنهُمَا السُّدُسُ‌ مِمَّا تَرََ‌ .... لاَ‌ تَدرُونَ‌ أَیُّهُم‌ أَقرَبُ‌ لَكُم‌ نَفعاً‌ فَرِیضَهًٔ‌ مِنَ‌ اِ‌ اًِنَّ‌ اَ‌ كَانَ‌ عَلِیماً‌ حَكِیماً.۳۷‌ ‌ خداوند، به‌ شما دربارهٔ‌ فرزندانتان‌ سفارش‌ می‌كند: سهم‌ پسر چون‌ سهم‌ دو دختر است‌ ... و برای‌ پدر و مادر وی‌ [= متوفا] یك‌ ششم‌ از ما تر است. ... شما نمی‌دانید پدران‌ و فرزندان، كدام‌ یك‌ برای‌ شما سودمندترند. این‌ تكلیفی‌ از جانب‌ خدا است؛ زیرا خداوند دانای‌ حكیم‌ است.
●نتیجه‌گیری‌ از برهان‌ اول‌
خلاصهٔ‌ مقدمات‌ این‌ بود كه‌ خدای‌ متعالی، انسان‌ را برای‌ تكامل‌ آفریده‌ است‌ و تكامل‌ انسان‌ فقط‌ از راه‌ اعمال‌ اختیاری‌ به‌ دست‌ می‌آید و اختیاری‌ بودن‌ اعمال، در گرو شناخت‌ است‌ و انسان، در همهٔ‌ زمینه‌ها شناخت‌ كافی‌ ندارد؛ پس‌ خدا باید راه‌ دیگری‌ افزون‌ بر عقل‌ و حس‌ برای‌ انسان‌ قرار دهد تا او به‌ كمال‌ برسد. به‌ بیان‌ دیگر، اگر خدا راه‌ دیگری‌ در اختیار انسان‌ نگذارد، شناخت‌ انسان‌ها ناقص‌ خواهد بود و كارهایشان‌ از انتخاب‌ آگاهانه‌ سرچشمه‌ نخواهد گرفت‌ و چون‌ تكامل‌ انسان‌ در گرو اعمال‌ انتخابی‌ است، به‌ كمال‌ نمی‌رسد و این‌ نقض‌ غرض‌ خدا از آفرینش‌ و خلاف‌ حكمت‌ الاهی‌ است؛ پس‌ خدا به‌طور حتم‌ راهی‌ برای‌ شناخت‌ درست‌ راه‌ كمال‌ و رسیدن‌ به‌ آن‌ مقام‌ قرار داده‌ و آن‌ راه، همان‌ وحی‌ و كلام‌ الاهی‌ و آموزه‌های‌ انبیا است‌ و این، همان‌ آب‌ حیات‌ انسان‌ و راه‌ نجات‌ او از ظلمات‌ است‌ و غیر از این‌ هم‌ راهی‌ نیست.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ‌ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلهِ‌ وَلِلرَّسُولِ‌ اًِذَ‌ا دَ‌عَاكُم‌ لِمَا یُحیِیكُم.۳۸‌ ‌ ای‌ كسانی‌ كه‌ ایمان‌ آورده‌اید! آن‌گاه‌ كه‌ خدا و پیامبر، شما را به‌ چیزی‌ [= دین] فراخواندند كه‌ مایهٔ‌ حیات‌ شما است، آنان‌ را اجابت‌ كنید.
أَوَمَن‌ كَانَ‌ مَیتاً‌ فَأَحیَینَاهُ‌ وَجَعَلنَا لَهُ‌ نُوراً‌ یَمشِی‌ بِهِ‌ فِی‌ النَّاسِ‌ كَمَن‌ مَثَلُهُ‌ فِی‌ الظُّلُمَاتِ‌ لَیسَ‌ بِخَارِجٍ‌ مِنهَا.۳۹‌ ‌ آیا كسی‌ كه‌ دل‌ مرده‌ بود و به‌ وحی‌ زنده‌اش‌ گردانیدیم‌ و برای‌ او نوری‌ پدید آوردیم‌ تا در پرتو آن، در میان‌ مردم‌ راه‌ برود، چون‌ كسی‌ است‌ كه‌ گرفتار تاریكی‌ها است‌ و از آن‌ بیرون‌ آمدنی‌ نیست؟
مَن‌ عَمِلَ‌ صَالِحاً‌ مِن‌ ذَكَرٍ‌ أَو‌ أُنثَی‌ وَ‌هُوَ‌ مُؤمِنٌ‌ فَلَنُحیِیَنَّهُ‌ حَیَاهًٔ‌ طَیٍّبَهًٔ.۴۰‌ ‌ هر كس‌ از مرد یا زن، كار شایسته‌ كند و مؤ‌من‌ باشد به‌طور قطع‌ او را با زندگی‌ پاكیزه‌ای، حیات‌ حقیقی‌ بخشیم؛
‌یگانه‌ راه‌ خروج‌ از تاریكی‌های‌ نادانی‌ و رسیدن‌ به‌ حیات‌ طیب‌ و ابدی، تمسك‌ به‌ كلام‌ خدا و آموزه‌های‌ انبیا است؛ البته‌ برهان‌ مذكور به‌ هیچ‌وجه‌ درصدد نادیده‌ گرفتن‌ ارزش‌ عقل‌ و حس‌ و شناخت‌های‌ عقلانی‌ و حسی‌ نیست؛ چرا كه‌ اصل‌ تصدیق‌ خدا و نبوت‌ و تأیید برهان‌ مذكور، به‌ عقل‌ است؛ بلكه‌ هدف، بیان‌ كافی‌ نبودن‌ یافت‌های‌ عقل‌ و حس‌ برای‌ پیمودن‌ مسیر پرپیچ‌ و خم‌ كمال‌ انسانی‌ است.
برهان‌ دوم: عدالت‌ اجتماعی، نیازمند آموزه‌های‌ پیامبران‌
لَقَد‌ أَرسَلنَا رُسُلَنَا بِ‌البَیٍّنَاتِ‌ وَ‌أَنزَلنَا مَعَهُمُ‌ الكِتَابَ‌ وَ‌المِیزَ‌انَ‌ لِیَقُومَ‌ النَّاسُ‌ بِ‌القِسطِ.۴۱‌
‌به‌ راستی‌ ما پیامبران‌ خود را با ادلهٔ‌ آشكار روانه‌ كردیم‌ و با آن‌ها كتاب‌ و میزان‌ فرود آوردیم‌ تا مردم‌ به‌ عدالت‌ برخیزند.
از نظر حكیمان‌ مسلمان، بقای‌ نوع‌ بشر در گرو برقراری‌ عدالت‌ اجتماعی، و تحقق‌ عدالت، به‌ قانون‌ مدنی‌ لازم‌الاجرا منوط‌ است‌ و تحقق‌ چنین‌ قانونی، جز به‌ وسیلهٔ‌ انسانی‌ فوق‌ جامعه‌ بشری‌ كه‌ مصداق‌ منحصر به‌ فرد آن‌ پیامبران‌ هستند، حاصل‌ نمی‌شود. بزرگان‌ فلسفهٔ‌ اسلامی‌ چون‌ فارابی،۴۲ ابن‌سینا،۴۳ سهروردی،۴۴ ملاصدرا،۴۵ علامه‌ طباطبایی،۴۶ و شهید مطهری‌ بر این‌ استدلال‌ پای‌ می‌فشرند. گرچه‌ شیوهٔ‌ استدلال‌ و چگونگی‌ استنتاج‌ هر یك‌ متفاوت‌ است، روح‌ حاكم‌ بر استدلال‌ها یكی‌ است. در این‌ قسمت، بیان‌ استاد مطهری‌ را با مقداری‌ تلخیص‌ و تغییر نقل‌ می‌كنیم.
بشر موجودی‌ است‌ كه‌ زندگی‌اش‌ باید اجتماعی‌ باشد؛ یعنی‌ بدون‌ این‌كه‌ با یك‌دیگر زندگی‌ كنند و با یك‌دیگر ارتباط‌ و زندگی‌ تعاونی‌ داشته‌ باشند، امكان‌پذیر نیست‌ و برخلاف‌ دیگر حیوانات‌ اجتماعی‌ چون‌ زنبور عسل‌ و موریانه‌ كه‌ به‌ حكم‌ غریزه‌ و اجبار زندگی‌شان‌ اجتماعی‌ است، انسان‌ به‌ حكم‌ غریزه‌ اجبار ندارد. انسان‌ به‌ حكم‌ این‌كه‌ موجودی‌ مختار، عاقل‌ و آزاد آفریده‌ شده‌ است، خودش‌ باید بیندیشد و برای‌ خود انتخاب‌ كند و به‌صورت‌ غریزی‌ در بشر نیست، و انسان، به‌ موجب‌ همین‌ كه‌ مختار و آزاد آفریده‌ شده‌ است، امكان‌ سرپیچی‌ از وظیفه‌ برایش‌ هست‌ و از طرف‌ دیگر به‌ حكم‌ این‌كه‌ غریزهٔ‌ حیات‌ دارد و می‌خواهد زندگی‌ كند، نفع‌جو آفریده‌ شده، دنبال‌ منفعت‌ خودش‌ هست‌ و به‌ همین‌ جهت‌ است‌ كه‌ هر انسانی، در هر موضوعی‌ ابتدا دنبال‌ هدف‌ و مصلحت‌ خویش‌ است‌ و نه‌ مصلحت‌ اجتماع. به‌ عبارت‌ درست‌تر، انسان‌ مصلحت‌ اجتماع‌ را نه‌ خوب‌ تشخیص‌ می‌دهد، و نه‌ به‌ فرض‌ تشخیص‌ دادن، رعایت‌ می‌كند؛ برخلاف‌ دیگر حیوانات‌ اجتماعی‌ كه‌ به‌ حكم‌ غریزه، هم‌ مصلحت‌ اجتماعشان‌ را خوب‌ تشخیص‌ می‌دهند و به‌ حكم‌ غریزه‌ دنبال‌ اجرای‌ آن‌ هستند. بشر در هر دو ناحیه‌ نیاز دارد. از یك‌ سو به‌ رهبری‌ نیاز دارد كه‌ او را به‌ مصالح‌ اجتماعی‌اش‌ هدایت‌ كند و از سوی‌ دیگر نیازمند قوه‌ و قدرتی‌ است‌ كه‌ حاكم‌ بر وجودش‌ بوده، او را به‌ دنبال‌ مصالح‌ اجتماعی‌ بفرستد و پیامبران، برای‌ این‌ دو كار آمده‌اند؛ هم‌ بشر را به‌ مصالح‌ اجتماعی‌ رهنمون‌ می‌شوند و هم‌ او را موظف‌ می‌كنند؛ یعنی‌ قدرتی‌ به‌ نام‌ ایمان‌ بر وجودش‌ مسلط‌ می‌سازند كه‌ به‌ حكم‌ این‌ قدرت، آن‌ مصالح‌ اجتماعی‌ را اجرا می‌كند.۴۷ به‌ بیان‌ دیگر، برای‌ طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ عادلانه‌ و در خور شأن‌ انسان‌ طر‌اح‌ آن‌ نظام‌ها و ترسیم‌كننده‌ مسیر زندگی‌ باید واجد شرایط‌ سه‌گانهٔ‌ ذیل‌ باشد.
الف. انسان‌ را با تمام‌ ابعاد وجودی‌ (روحی‌ و جسمی، فردی‌ و اجتماعی، دنیایی‌ و آخرتی) شناخته، بر نیازهای‌ او در مسیر تكامل‌ آگاه‌ باشد.
ب. كلیهٔ‌ اصول‌ و قوانینی‌ را كه‌ نیازهای‌ واقعی‌ بشر را به‌ بهترین‌ وجه‌ و از نزدیك‌ترین‌ راه‌ تأمین‌ و نهادهای‌ انسانی‌ را در وی‌ شكوفا می‌سازد، بشناسد.
ج. در تبیین‌ اهداف‌ و ترسیم‌ راه‌ها و تدوین‌ برنامه‌ها و تنظیم‌ قوانین، از هواها و هوس‌ها و ترس‌ها وارسته‌ بوده، فقط‌ به‌ مصالح‌ انسان‌ بیندیشد، و حقیقت‌ این‌ است‌ كه‌ دانش‌ بشری‌ در طول‌ تاریخ، حتی‌ اكنون‌ كه‌ در اوج‌ شكوفایی‌ به‌سرمی‌برد، از شناخت‌ انسان‌ و مناسبات‌ اجتماعی‌ او ناتوان‌ است؛ به‌طوری‌ كه‌ آلكسیس‌ كارل‌ در كتاب‌ معروف‌ خود، انسان، موجود ناشناخته‌ می‌گوید:
حقیقت‌ این‌كه‌ انسان، مجموعه‌ای‌ پیچیده، مبهم‌ و غیرقابل‌ تفكیك‌ است‌ كه‌ نمی‌توان‌ آن‌ را به‌ آسانی‌ شناخت‌ و هنوز روش‌هایی‌ كه‌ بتواند او را در اجزا و در مجموعه‌ و در عین‌ حال‌ در روابطش‌ با محیط‌ خارج‌ بشناسد، در دست‌ نیست. ... هنوز نكات‌ پرارزش‌ و مهمی‌ در تاریكی‌ است‌ و كالبدشناسی، شیمی، فیزیولوژی، روان‌شناسی، علم‌ تربیت، تاریخ، جامعه‌شناسی، اقتصاد و رشته‌های‌ دیگر نمی‌توانند به‌ كنه‌ وجود آدمی‌ برسند؛ بنابراین، انسانی‌ كه‌ متخصصان‌ هر رشته‌ از این‌ علوم‌ می‌شناسند نیز واقعی‌ نیست؛ بلكه‌ شبحی‌ ساخته‌ و پرداخته‌ تكنیك‌های‌ همان‌ علم‌ است.۴۸
به‌ فرض، اگر روزی‌ فرا رسد كه‌ دست‌ توانای‌ علم، تمام‌ رازهای‌ وجود انسان‌ را بگشاید و این‌ معمای‌ دشوار را حل، و افزون‌ بر این، آن‌چه‌ را كه‌ این‌ موجود پیچیده‌ در سیر تكاملی‌ خود بدان‌ نیازمند است، درك‌ كند، باز هم‌ اندیشه‌ و علم‌ بشری‌ نمی‌تواند به‌ تنهایی‌ رسالت‌ تكامل‌ انسان‌ را به‌ عهده‌ گیرد؛ زیرا این‌ انسان‌ها هستند كه‌ برنامه‌ و نظام‌های‌ اجتماعی‌ انسان‌ را تدوین‌ می‌كنند و انسان‌ به‌ طور طبیعی، تحت‌ تأثیر تمایلات‌ و سودجویی‌های‌ شخصی، گروهی، ملی‌ و طبقاتی‌ خود قرار دارد.
منتسكیو، حقوق‌دان‌ فرانسوی‌ در این‌ زمینه‌ می‌نویسد:
هر قانون‌گذاری، در تأسیس‌ قانون، نظر خود را دخالت‌ می‌دهد؛ به‌ این‌ علت‌ كه‌ دارای‌ عواطف‌ و افكار مخصوصی‌ است؛۴۹
‌نتیجه‌ این‌كه‌ دانش‌ بشری، اگرچه‌ در مسائل‌ علوم‌ تجربی‌ و ساختن‌ تمدن‌ ماد‌ی‌ بسیار موفق‌ بوده؛ اما در شناخت‌ انسان‌ و ساختن‌ تمدن‌ انسانی‌ و طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ در خور شأن‌ انسان، پیشرفت‌ چندانی‌ نداشته‌ است؛ پس‌ برای‌ حل‌ این‌ مشكل‌ باید سراغ‌ منبع‌ دیگری‌ غیر از دانش‌ بشری‌ بود.
ژان‌ ژاك‌روسو در تبیین‌ ویژگی‌های‌ آن‌ منبع‌ سخن‌ زیبایی‌ دارد:
برای‌ كشف‌ بهترین‌ قوانین‌ كه‌ برای‌ ملت‌ها مفید باشد، یك‌ عقل‌ كل‌ لازم‌ است‌ كه‌ تمام‌ شهوات‌ انسان‌ را ببیند؛ ولی‌ خود، هیچ‌ حس‌ نكند. با طبیعت‌ رابطه‌ای‌ نداشته‌ باشد؛ ولی‌ كاملاً‌ آن‌ را بشناسد. سعادت‌ او مربوط‌ به‌ ما نباشد؛ ولی‌ حاضر باشد به‌ سعادت‌ ما كمك‌ كند ...۵۰
‌و باید خاضعانه‌ اعتراف‌ كنیم‌ كه‌ عقل‌ كل‌ واجد تمام‌ این‌ شرایط، كسی‌ جز آفریدگار جهان‌ نیست؛ زیرا او انسان‌ را آفریده؛ پس‌ بهتر از هر كس‌ دیگر، آفریده‌ خود را می‌شناسد:
وَلَقَد‌ خَلَقنَا الا‌ ًِنسَانَ‌ وَنَعلَمُ‌ مَا تُوَسوِسُ‌ بِهِ‌ نَفسُهُ،۵۱
‌‌و اوست‌ كه‌ به‌ تمام‌ اصول‌ تكامل‌ انسان‌ آگاه‌ است:
اًِنَّ‌ اَ‌ بِكُلٍّ‌ شَیءٍ‌ عَلِیمٌ،۵۲
‌و فقط‌ او است‌ كه‌ هیچ‌گونه‌ ترس، هوا و هوس‌ در موردش‌ معنا ندارد؛ چرا كه‌ بی‌نیاز مطلق‌ است:
اًِن‌ تَكفُرُوا أَنتُم‌ وَمَن‌ فِی‌ الا‌ َرضِ‌ جَمِیعاً‌ فَاًِنَّ‌ اَ‌ لَغَنِیُّ‌ حَمِیدٌ؛۵۳
‌‌بنابراین، یگانه‌ منبعی‌ كه‌ می‌تواند برای‌ انسان‌ برنامه‌ تكامل‌ و برای‌ جامعهٔ‌ انسانی‌ نظام‌های‌ عادلانهٔ‌ اجتماعی‌ تدوین‌ كند و اصول‌ و پایه‌های‌ آن‌ها را آموزش‌ دهد، خداوند است.
این‌ بخش‌ از نوشتار را با كلام‌ زیبایی‌ از فیلسوف‌ بزرگ‌ شرق‌ ابوعلی‌ سینا به‌ پایان‌ می‌رسانم. او در برهان‌ لزوم‌ بعثت‌ انبیا می‌گوید:
انسان‌ دارای‌ زندگی‌ اجتماعی‌ است‌ و از وضع‌ قوانینی‌ كه‌ بتواند زندگی‌ اجتماعی، بلكه‌ فردی‌اش‌ را بر اساس‌ عدالت‌ سامان‌ دهد و او را به‌ سعادت‌ شایستهٔ‌ خود برساند، ناتوان‌ است؛ پس‌ بر خداوند لازم‌ است‌ كه‌ به‌ مقتضای‌ حكمتش‌ انسان‌ را در این‌ زمینه‌ هدایت‌ كند.۵۴
برهان‌ سوم: وحی، حامی‌ عقل‌ و تجربهٔ‌ انسان‌
در بیان‌ دیدگاه‌ اول‌ گذشت‌ كه‌ برخی، افزون‌ بر اد‌عای‌ استغنای‌ بشر از آموزه‌های‌ انبیا در امور دنیایی، هر نوع‌ راهنمایی‌ او را، لغو و بیهوده، و از ساحت‌ حكمت‌ خدا و پیامبران‌ دور می‌دانند. این‌ در حالی‌ است‌ كه‌ بیش‌تر اندیشه‌وران‌ و متفكران‌ اسلامی، راهنمایی‌ خدا و رسولان‌ را حتی‌ در مواردی‌ كه‌ دانش‌ بشر كاربرد دارد، موجب‌ اطمینان، آرامش‌ و دفع‌ سرگردانی‌ انسان، و نشانهٔ‌ رحمت‌ پروردگار می‌دانند.
كَانَ‌ النَّاسُ‌ أُمَّهًٔ‌ وَ‌احِدَهًٔ‌ فَبَعَثَ‌ اُ‌ النَّبِیٍّینَ‌ مُبَشٍّرِینَ‌ وَمُنذِرِینَ‌ وَ‌أَنزَلَ‌ مَعَهُمُ‌ الكِتَابَ‌ بِ‌الحَقٍّ‌ لِیَحكُمَ‌ بَینَ‌ النَّاسِ‌ فِیَما اختَلَفُوا فِیهِ.۵۵‌ ‌ مردم‌ امتی‌ یگانه‌ بودند؛ پس‌ خداوند، پیامبران‌ را نویدآور و بیم‌دهنده‌ برانگیخت‌ و با آنان‌ كتاب‌ را به‌ حق‌ فرو فرستاد تا میان‌ مردم، در آن‌چه‌ با هم‌ اختلاف‌ داشتند، داوری‌ كند.مفسر بزرگوار، علامهٔ‌ طباطبایی‌ در تفسیر این‌ آیه، بحث‌ گسترده‌ای‌ دربارهٔ‌ اختلاف‌ انسان‌ها در جامعهٔ‌ مدنی‌ و حل‌ آن‌ به‌وسیلهٔ‌ دین‌ مطرح‌ كرده‌ است. او در بخشی‌ از سخنانش‌ می‌گوید:
انسان‌ به‌ دلیل‌ فطرت‌ استخدامگرش، ناگزیر از زندگی‌ اجتماعی‌ است‌ و به‌ دلیل‌ همین‌ صفت‌ استخدامگری، در جامعه‌ مدنی‌اش‌ اختلاف‌ رخ‌ می‌دهد؛ زیرا هر كس‌ در پی‌ استخدام‌ و بهره‌جویی‌ از دیگران‌ است. رفع‌ این‌ اختلاف‌ از توان‌ انسان‌ بیرون‌ است؛ چرا كه‌ او خود سبب‌ اختلاف‌ است؛ پس‌ رفع‌ اختلاف‌ باید از سوی‌ خداوند باشد.۵۶
یكی‌ از محققان‌ در تبیین‌ حامی‌ بودن‌ وحی‌ برای‌ دانش‌ بشری‌ استدلالی‌ دارد كه‌ خلاصه‌ آن‌ چنین‌ است:۵۷ اموری‌ كه‌ در دسترس‌ دانش‌ بشر است، از چهار حالت‌ خارج‌ نیست.
۱. اموری‌ كه‌ دانش‌ آن‌ در اختیار همهٔ‌ انسان‌ها است‌ و هیچ‌ اختلافی‌ در آن‌ ندارند.
۲. اموری‌ كه‌ دانش‌ آن‌ فقط‌ در اختیار متفكران‌ است‌ و هیچ‌ اختلافی‌ در آن‌ ندارند.
۳. اموری‌ كه‌ دانش‌ آن‌ فقط‌ در اختیار متفكران‌ است‌ و در آن‌ اختلاف‌نظر دارند.
۴. اموری‌ كه‌ دانش‌ آن‌ در اختیار همهٔ‌ انسان‌ها است‌ و در آن‌ اختلاف‌نظر دارند.
حال‌ از میان‌ امور دنیایی‌ به‌ مهم‌ترین‌ آن‌ها، یعنی‌ تنظیم‌ روابط‌ اجتماعی، توجه‌ كرده، می‌پرسیم:
تنظیم‌ روابط‌ اجتماعی‌ كه‌ امروزه‌ در قالب‌ حقوق‌ اساسی‌ حكومت، حقوق‌ مدنی، قضایی، بین‌المللی‌ و اقتصاد مطرح‌ است‌ و مكاتب‌ گوناگون‌ سیاسی، حقوقی‌ و اقتصادی‌ را پدید آورده‌ و هر یك‌ از مكاتب‌ نیز در عین‌ اختلافات‌ و احیاناً‌ تضادهای‌ آشكار، مد‌عی‌ رساندن‌ انسان‌ به‌ امنیت، رفاه، آسایش، عدالت‌ و رستگاری‌اند،۵۸ در شمار كدام‌ یك‌ از آن‌ چهار حالت‌ قرار می‌گیرند.؟
اگر مناسبات‌ سیاسی، حقوقی، و اقتصادی‌ انسان‌ها از سنخ‌ اول‌ باشد و همهٔ‌ مردم‌ بدون‌ هیچ‌گونه‌ اختلافی‌ در آن‌ زمینه‌ دانش‌ كافی‌ داشته‌ باشند، به‌ راهنمایی‌ خدا و رسولان‌ نیازی‌ نیست‌ و چه‌ بسا لغو خواهد بود؛ چرا كه‌ خود مردم‌ به‌ آسانی‌ از عهدهٔ‌ حل‌ مسائل‌ برمی‌آیند و اگر سنخ‌ دوم‌ باشد - گرچه‌ اتفاق‌نظر اندیشه‌وران‌ زمینه‌ساز اعتماد مردم‌ در مراجعه‌ به‌ آنان‌ خواهد بود - با هدایت‌ پیامبران، این‌ اعتماد و اطمینان‌ مستحكم‌ می‌شود؛ اما در حالت‌ سوم، مشكل‌ اختلاف‌نظرها پیش‌ می‌آید؛ یعنی‌ از سویی، برخی‌ از متفكران‌ به‌یقین‌ به‌ خطا رفته‌اند و از سوی‌ دیگر، مردم‌ سرگردان‌ می‌مانند كه‌ به‌ چه‌ متفكری‌ اعتماد كنند و امور اجتماعی‌ از سنخ‌ مسائل‌ فردی‌ نیست‌ كه‌ هر كس‌ به‌ یك‌ متخصص‌ رجوع‌ كند؛ چرا كه‌ این‌ كار به‌ هرج‌ و مرج‌ و تباهی‌ جامعه‌ می‌انجامد و اگر مسائل‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ از سنخ‌ مسائل‌ حالت‌ چهارم‌ باشد، مشكل‌ هرج‌ و مرج‌ بیش‌تر خواهد بود؛ زیرا هر یك‌ از مردم، خود را متخصص‌ می‌داند.
گویا مسأله‌ تنظیم‌ روابط‌ اجتماعی، به‌ فرض‌ توان‌ دانش‌ بشر، از نوع‌ حالت‌ سوم‌ باشد و وجود اختلاف‌ و در پی‌ آن، سرگردانی‌ مردم، دخالت‌ دین‌ را ضرور می‌سازد؛ بدین‌ سبب، علامهٔ‌ حلی‌ در لزوم‌ بعثت‌ انبیا می‌گوید:
از فواید بعثت‌ آن‌ است‌ كه‌ عقل‌ در آن‌چه‌ خود حكم‌ می‌كند، به‌وسیلهٔ‌ نقل‌ تقویت‌ می‌شود و در آن‌چه‌ حكم‌ نمی‌كند، از نقل‌ یاری‌ می‌جوید؛۵۹
‌پس‌ نتیجه‌ می‌گیریم: بر فرض‌ انسان‌ در این‌ زمینه‌ها دانشی‌ داشته‌ باشد كه‌ دارد، از آموزه‌های‌ پیامبران‌ بی‌نیاز نیست؛ البته‌ به‌شرط‌ آن‌كه‌ این‌ علم‌ بشری، حجاب‌ برای‌ تابش‌ انوار الاهی‌ نباشد.
فَلَمَّا جَأَتهُم‌ رُسُلُهُم‌ بِ‌البَیٍّنَاتِ‌ فَرِحُوا بِمَا عِندَ‌هُم‌ مِنَ‌ العِلمِ‌ وَحَاقَ‌ بِهِم‌ مَا كَانُوا بِهِ‌ یَستَهزِؤُونَ.۶۰‌و چون‌ پیامبرانشان‌ دلیل‌های‌ آشكار برایشان‌ آورند، به‌ آن‌چه‌ از دانش‌ كه‌ نزدشان‌ بود، خرسند شدند و [سرانجام] آن‌چه‌ به‌ تمسخر می‌گرفتند، آنان‌ را فروگرفت.
●دیدگاه‌ چهارم: وحی، بیانگر همهٔ‌ حقایق‌
بعضی‌ از عالمان‌ و مردم، تحت‌ تأثیر برخی‌ روایات‌ و آیات‌ چون‌ وَنَزَّلنَا عَلَیَ‌ الكِتَابَ‌ تِبیَاناً‌ لِكُلٍّ‌ شَیءٍ۶۱ و تفسیر نادرست‌ آن‌ها، گمان‌ می‌كنند كه‌ خداوند هر آن‌چه‌ را انسان‌ در زندگی‌ دنیا و آخرت‌ لازم‌ دارد، از ریز و درشت، ثابت‌ و متغیر، فردی‌ و اجتماعی، از طریق‌ قرآن‌ و سنت‌ در اختیار انسان‌ها گذاشته‌ و یگانه‌ راه‌ سعادت‌ هم‌ در پیروی‌ آن‌ها است. این‌ گروه‌ در برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها، به‌ یافته‌های‌ عقل‌ و تجربهٔ‌ بشری‌ اعتنایی‌ نداشته، در همه‌چیز سراغ‌ نقل‌ می‌روند.
آشنایان‌ حقیقی‌ اسلام‌ به‌ ویژه‌ پیروان‌ علمی‌ مكتب‌ اهل‌ بیت: با ضعف‌ این‌ دیدگاه‌ آشنا بوده، می‌دانند كه‌ خداوند، برای‌ سعادت‌ انسان، دو راه‌ قوی‌ و دو حجت‌ مهم‌ یكی‌ به‌ نام‌ عقل‌ (پیامبر درونی) و یكی‌ به‌ نام‌ وحی‌ (پیامبر بیرونی) قرار داده‌ و یافته‌های‌ عقل‌ را نه‌تنها بی‌ارزش‌ ندانسته، بلكه‌ راه‌ رسیدن‌ به‌ وحی‌ و تصدیق‌ پیامبران‌ را نیز به‌ آن‌ واگذاشته‌ است.
در مكتب‌ اهل‌بیت‌ نه‌تنها یافته‌های‌ عقلانی‌ بی‌ارزش‌ نیست، بلكه‌ همانند نقل‌ (وحی‌ و سنت) یكی‌ از راه‌های‌ شناخت‌ احكام‌ و به‌دست‌ آوردن‌ آموزه‌های‌ دینی‌ به‌شمار می‌رود؛ یعنی‌ عقل‌ و نقل‌ هر دو با هم‌ و مكمل‌ یك‌دیگرند و چنان‌كه‌ مفسران‌ گفته‌اند: مقصود از آیهٔ‌ تبیاناً‌ لكل‌ شیء،۶۲ این‌ نیست‌ كه‌ قرآن‌ همانند دائرهٔ‌المعارفی‌ بزرگ، تمام‌ جزئیات‌ علوم‌ ریاضی، فیزیك، شیمی، جغرافی، تاریخ‌ و... را بیان‌ كرده‌ باشد؛ بلكه‌ با توجه‌ به‌ ادامهٔ‌ آیه‌ و آیات‌ و روایات‌ دیگر، قرآن، كتاب‌ هدایت، تربیت‌ و انسان‌سازی‌ است‌ و هر آن‌چه‌ را برای‌ تكامل‌ فرد و جامعه‌ در ابعاد ماد‌ی‌ و معنوی‌ لازم‌ و مفید است، دربردارد؛ به‌ همین‌ جهت‌ می‌بینیم‌ روش‌ قرآن‌ در برخورد با موضوع‌ها متفاوت‌ است. گاه‌ به‌سبب‌ غفلت‌ یا اختلاف‌نظر انسان‌ها، انگشت‌ روی‌ جزئیات‌ یك‌ مسأله‌ گذاشته، آن‌ را با تفصیل‌ تمام‌ مطرح‌ می‌كند؛ مانند آیهٔ‌ ۲۸۲ بقره‌ كه‌ طی‌ ۱۸ حكم، چگونگی‌ تنظیم‌ معاملات‌ تجاری‌ و اسناد بدهی‌ را مطرح‌ می‌كند، و گاه‌ به‌صورت‌ كلی، مسائل‌ مهم‌ و حیاتی‌ را ارائه‌ می‌كند؛ مانند آیهٔ‌ اًِنَّ‌ اَ‌ یَأمُرُ‌ بِ‌العَدلِ‌ وَ‌الا‌ ًِحسَانِ‌ وَ‌اًِیتَأِ‌ ذِ‌ی‌ القُربَی‌ وَیَنهَی‌ عَنِ‌ الفَحشَأِ‌ وَ‌المُنكَرِ‌ وَ‌البَغیِ‌ یَعِظُكُم‌ لَعَلَّكُم‌ تَذَكَّرُونَ؛۶۳ نتیجه‌ این‌كه‌ قرآن‌ و سنت‌ و وحی‌ و نقل‌ نیامده‌اند جای‌ عقل‌ و دانش‌ بشری‌ را پر، و انسان‌ را از تفكر و تدبر و تجربه‌ بی‌نیاز كنند و عقل‌ و دانش‌ بشری‌ نیز به‌تنهایی‌ برای‌ پیمودن‌ مسیر پر پیچ‌وخم‌ زندگی‌ و یافتن‌ راه‌ رشد و صلاح‌ كافی‌ نیست؛ پس‌ انسان‌ امروز نیز همانند همهٔ‌ اعصار در طر‌احی‌ نظام‌های‌ اجتماعی‌ - اقتصادی‌ نیازمند پیوند دادن‌ آموزه‌های‌ برتر وحیانی‌ با یافته‌های‌ عقلانی‌ است. بدان‌ امید كه‌ در مقالهٔ‌ دیگری‌ به‌صورت‌ گسترده‌ و دقیق، جایگاه‌ آموزه‌های‌ اسلام‌ و دانش‌ بشری‌ در طراحی‌ نظام‌ اقتصادی‌ را ارائه‌ دهم.
‌سیدعباس‌ موسویان‌
پی‌نوشت‌ها:
.۱Deism یا مكتب‌ خداپرستی‌ طبیعی، از ریشهٔ‌ لاتینی‌Deus به‌ معنای‌ خدا است. این‌ مكتب، نهضتی‌ بود كه‌ در قرن‌ هفدهم‌ و هیجدهم‌ بر ضد‌ كلیسا پدید آمد و منكر وحی‌ بود و عقل‌ و ندای‌ طبیعت‌ را برای‌ سعادتمندشدن‌ انسان‌ كافی‌ می‌دانست. پیرو ویرت، نظریه‌پرداز و رهبر كالوینیستی‌ در كتاب‌ ساختار مسیحیت‌ می‌گوید: «دئیست‌ها كسانی‌ هستند كه‌ به‌ خداوند در جایگاه‌ خالق‌ بهشت‌ و زمین‌ معتقدند؛ اما عیسی‌ مسیح‌ و تعالیم‌ او را انكار می‌كنند». این‌ مكتب، تطوراتی‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و از قرن‌ بیستم، دئیسم‌ به‌ الاهیاتی‌ گفته‌ می‌شود كه‌ مخالف‌ مكتب‌ توحیدی‌ به‌ معنای‌ اعتقاد به‌ خداوند یكتا و دارای‌ نفوذ كامل‌ در سرتاسر جهان‌ و فعال‌ در امور جهان، است. دئیست‌ها به‌ خدایی‌ اعتقاد دارند كه‌ جهان‌ را آفریده‌ و پس‌ از آن‌ مانند مالك‌ غایب، آن‌ را به‌ خودش‌ واگذاشته‌ است. آنان‌ هر گونه‌ وحی‌ را انكار كرده‌ و عقل‌ بشر را به‌ تنهایی‌ برای‌ هر شناختی‌ كه‌ در زندگی‌ به‌ آن‌ نیازمند باشد، كافی‌ می‌دانند. برای‌ مطالعه‌ بیش‌تر ر.ك: حسین‌ نمازی: «تأثیر آموزهٔ‌ خداشناسی‌ در شكل‌گیری‌ اصول‌ نظام‌ اقتصاد اسلام‌ و سرمایه‌داری» مجلهٔ‌ اقتصاد دانشكده‌ علوم‌ اقتصادی‌ سیاسی‌ دانشگاه‌ شهید بهشتی‌ ش‌ ۲؛ سیدحسین‌ میرمعز‌ی: نظام‌ اقتصادی‌ اسلام‌ - مبانی‌ فلسفی، كانون‌ اندیشه‌ جوان، ص‌ ۳۳ - ۳۸؛
‌ ۸۹۹۸۵۳, volume ۲, p:۱Routledg Encyclopedia of philosophy Edward, Routledg, Routledg, london
.۲ حسین‌ نمازی: «تأثیر آموزهٔ‌ خداشناسی‌ در شكل‌گیری‌ اصول‌ نظام‌ اقتصاد اسلام‌ و سرمایه‌داری»، مجله‌ اقتصاد، ش‌ ۲، ص‌ ۱۳.
.۳ لویی‌ بدن: تاریخ‌ عقاید اقتصادی، سیدحسین‌ میرمعز‌ی، ص‌ ۱۹۳.
.۴ سیدحسین‌ میرمعز‌ی: نظام‌ اقتصادی‌ اسلام، مبانی‌ فلسفی، ص‌ ۳۷.
.۵ عبدا جاسبی: اقتصاد، ص‌ ۴۱.
.۶ بقره‌ (۲): ۲۵۵.
.۷ انعام‌ (۶): ۱۰۲.
.۸ همان، ۱۶۴.
.۹ هود (۱۱): ۵۷.
.۱۰ نسأ (۴): ۱۲۶.
.۱۱ سوره‌ طه‌ (۲۰): ۵۰.
.۱۲ آل‌عمران‌ (۳): ۱۰۹.
.۱۳ مجلهٔ‌ كیان، ش‌ ۲۸، ص‌ ۴۶.
.۱۴ همان.
.۱۵ همان، ص‌ ۴۸.
.۱۶ همان، ص‌ ۴۸ و ۴۹.
.۱۷ اعلی‌ (۸۷): ۱۶ و ۱۷.
.۱۸ سوره‌ قیامت‌ (۷۵): ۲۰ و ۲۱.
.۱۹ مجلهٔ‌ كیان، ش‌ ۲۸، ص‌ ۵۲.
.۲۰ همان، ص‌ ۵۴.
.۲۱ همان، ش‌ ۳۱، ص‌ ۲.
.۲۲ همان، ص‌ ۵.
.۲۳ همان.
.۲۴ همان، ص‌ ۸ و ۹.
.۲۵ همان، ص‌ ۱۱.
.۲۶ طه‌ (۲۰): ۵۰.
.۲۷ محمدتقی‌ مصباح: راهنماشناسی، ص‌ ۲۸ - ۳۲، با مقداری‌ تصرف‌ و تلخیص.
.۲۸ صافات‌ (۳۷): ۵۰.
.۲۹ انسان‌ (۷۶): ۲ و ۳.
.۳۰ لَقَد‌ خَلَقنَا الا‌ ًِنسَانَ‌ فِی‌ أَحسَنِ‌ تَقوِیمٍ. تین‌ (۹۵): ۴.
.۳۱ وَصَوَّرَكُم‌ فَأَحسَنَ‌ صُوَرَكُم. تغابن‌ (۶۴): ۳.
.۳۲ محمدتقی‌ مصباح‌ یزدی: راهنماشناسی، ص‌ ۶۵ تا ۶۹، با مقداری‌ تصرف‌ و تخلیص.
.۳۳ اسرأ (۱۷): ۸۵.
.۳۴ غافر (۴۰): ۳۹ و ۴۰.
.۳۵ بقره‌ (۲): ۲۱۶.
.۳۶ همان، ۲۷۹.
.۳۷ نسأ (۴): ۱۱.
.۳۸ انفال‌ (۸): ۲۴.
.۳۹ انعام‌ (۶): ۱۲۲.
.۴۰ نحل‌ (۱۶): ۹۷.
.۴۱ حدید (۵۷): ۲۵.
.۴۲ ابونصر فارابی: سیاست‌ مدینه، سیدجعفر سجادی، انجمن‌ فلسفه‌ ایران، تهران، ۱۳۵۸، ص‌ ۱۶۳ به‌ بعد.
.۴۳ ابن‌سینا: الشفأ الالهیات، ص‌ ۴۴۱ به‌ بعد.
.۴۴ شهاب‌الدین‌ سهروردی: التلویحات، مجموعهٔ‌ مصنفات‌ شیخ‌ اشراق، ج‌ ۱، ص‌ ۹۵.
.۴۵ ملاصدرا: الشواهدالربوبیه، مركز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۰، ص‌ ۳۹۵ به‌ بعد.
.۴۶ محمدحسین‌ طباطبایی: المیزان‌ فی‌ تفسیرالقرآن، مؤ‌سسه‌ اعلمی، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۴.
.۴۷ مرتضی‌ مطهری: مجموعه‌ آثار، انتشارات‌ صدرا، ج‌ ۴، ص‌ ۳۴۹ - ۳۵۱.
.۴۸ محمد محمدی‌ ری‌شهری: فلسفه‌ وحی‌ و نبوت، ص‌ ۳۸.
.۴۹ همان، ص‌ ۴۳.
.۵۰ همان، ص‌ ۴۶.
.۵۱ ق‌ (۵۰): ۱۶.
.۵۲ عنكبوت‌ (۲۹): ۶۲.
.۵۳ ابراهیم‌ (۱۴): ۸.
.۵۴ ابن‌سینا: الشفأ الهیات، انتشارات‌ بیدار، ص‌ ۵۵۷.
.۵۵ بقره‌ (۲): ۲۱۳.
.۵۶ محمدحسین‌ طباطبایی: المیزان‌ فی‌ تفسیرالقرآن، ج‌ ۲، ص‌ ۱۱۳ تا ۱۳۸.
.۵۷ حسنعلی‌ علی‌ اكبریان: درآمدی‌ بر قلمرو دین، پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و اندیشه‌ اسلامی، تابستان‌ ۱۳۷۷، ص‌ ۲۳۶ - ۲۳۹.
.۵۸ البته‌ گاه‌ نظریه‌پردازان‌ و تدوین‌كنندگان‌ این‌ مكاتب‌ چنین‌ اد‌عاهایی‌ ندارند؛ اما پیروان‌ و متجدد مآبان‌ (روشنفكرنمایان) جهان‌ سومی‌ چنین‌ باور كرده‌اند.
.۵۹ علامه‌ حلی: كشف‌ المراد، المقصد الرابع‌ فی‌النبوهٔ، المسئلهٔ‌الاولی، ص‌ ۳۴۶.
.۶۰ مؤ‌من‌ (۴۰): ۸۳.
.۶۱ نحل‌ (۱۶): ۸۹.
.۶۲ ناصر مكارم‌ شیرازی‌ و دیگران: تفسیر نمونه، ج‌ ۱۱، ص‌ ۳۶۱ و ۳۶۲.
.۶۳ نحل‌ (۱۶): ۹۰.
منبع : اقتصاد اسلامی


همچنین مشاهده کنید