دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

فراز و فرودهای فلسفه اخلاق جهان قدیم


فراز و فرودهای فلسفه اخلاق جهان قدیم
نظریه اخلاقی، خالق اخلاقیات و حتی منعكس كننده آنها نیست، بلكه تلاشی برای تفكر مدون برای تحت تأثیر قرار دادن پدیده ای به نام "اخلاق" است. نظریه اخلاق جهان قدیم تلاشی برای تبیین جامع همه پدیده هایی كه ذیل عنوان اخلاقیات قرار می گیرند، قلمداد نمی شود. این نظریه عقاید و اعمال مجزایی را مفروض می گیرد و بنا دارد سرشت بنیادین آنها را به دست آورد. ماهیت این تلاش ایجاب می كند كه برخی از این عقاید و اعمال ارزیابی و نقد شوند، اما این هدف اصلی به شمار نمی رود. نظریه اخلاقی جهان قدیم تلاش می كند تا تبیین متفكرانه ای از فعالیت جوهری انسان ارایه كند تا فرد بتواند آنچه را اهمیت بنیادین برای پی جویی دارد، به دست آورد. به تعبیر دیگر فرد در پرتو این فعالیت می تواند دركی نزدیك به واقع از خیر و سعادت فراهم كند.
فیلسوفان جهان قدیم در نظریه های اخلاقی خود به چندین مفهوم مهم متكی هستند. این مفاهیم فضیلت و فضایل، خوشبختی ( آدیمونیا) و نفس هستند. در این مقال البته ما با فضیلت آغاز می كنیم:
"فضیلت" اصطلاحی كلی است كه ترجمه واژه یونانی "آرته" است. این واژه یونانی همچنین به عنوان مزیت هم ترجمه می شود. در این میان اشیای زیادی هستند - چه طبیعی و چه مصنوعی - كه آرته یا مزیت مخصوص خود را واجدند. برای اسب و چاقو مزیتهای خاصی موجودند. البته برای انسان هم مزیتی موجود است. مثالهای عینی چنین فضایلی، چهره های متفرقی مانند فرمانده سربازان هومری و سیاستمدار آتنی در دوره گسترش این امپراتوری به شمار می آیند. شخصیت مورد علاقه افلاطون یعنی "منو" هم سر جمع مهمی از این تفكر است. هنگامی كه وی می گوید: "مزیت انسان مدیریت فعالیت شهر است به گونه ای كه او از دوستانش سود ببرد و از دشمنانش آسیب نبیند و آسیبی به خودش وارد نشود، به حساب می آید" از این توصیف می توانیم ببینیم كه اقسامی از مزیت انسانی نسبت مهمی با فضایل اخلاقی برقرار می كنند.
در جهان قدیم، شجاعت، اعتدال و عدالت انواع مقدم فضیلت اخلاقی به شمار می آمدند. یك فضیلت، گرایشی ثابت برای عمل به طریقی خاص به شمار می آمد. عدالت هم به طور مثال گرایشی ثابت برای عمل به گونه ای است كه هر چیزی حق خود را به دست آورد. این گرایش ثابت شامل معرفتی عملی در باب چگونگی تحقق این نكته است كه در هر موقعیت هر امری به حق خود دست یازد. این گرایش همچنین شامل یك رویكرد جدی مثبت در این باب كه هر كسی به حق خود برسد، به شمار می رود. بنابراین، افراد عادل افرادی نیستند كه به صورت گهگاهی عادلانه رفتار می كنند یا حتی آن افرادی نیستند كه به صورت مرتب عادلانه رفتار می كنند؛ اما این كار را به جهت انگیزه های دیگری صورت می دهند. جدای از اینها، آنها افرادی هستند كه با اطمینان آن گونه رفتار می كنند، چون ارزش مثبت و بسیار نابی را برای اجرای هر یك از وظایفشان دارا هستند و به جهت این رفتار، خوب هستند. شجاعت، گرایشی ثابت است كه به فرد اجازه می دهد تا به صورت قابل اعتمادی برای پی جویی غایات درست در موقعیتهای ترسناك رفتار كند، چون فرد برای چنین عملی ارزش ذاتی قایل است. اعتدال هم فضیلتی است كه به صورت یكسانی با خواستها و احساسات پیوند برقرار می كند.
خیر انسانی می تواند به طریقی فهم شود كه شامل فضایل اخلاقی نباشد. به طور مثال، فردی كه فكر می كند خیر عبارت از سود رساندن به دوستان و ضرر رساندن به دشمنان است، می تواند سنگدل، دمدمی، چپاولگر و حریص باشد. با این همه، بیشتر فیلسوفان جهان قدیم از این بحث می كنند كه خیر انسانی باید فضایل انسانی را نیز شامل شود و بدین طریق این خیر فراتر از هر چیز شامل شجاعت، اعتدال و عدالت خواهد بود. این بحث، مبتنی بر پیوندی میان فضایل اخلاقی و خوشبختی است. در حالی كه بیشتر فیلسوفان جهان قدیم اذعان می كنند كه خوشبختی غایت یا هدف زندگی بشری است. این تصور آن گونه كه ارسطو می گوید هم ساده و هم پیچیده است. آسان است كه بگوییم هر فردی می خواهد خوشبخت باشد و دشوار است كه بگوییم این خوشبختی چیست. ما در ابتدا می توانیم به این مسأله از بحث در باب نسبت خوشبختی و خیر انسانی و سپس نسبت خیر انسانی و فضایل اخلاقی، نزدیك شویم.
اشاره به این امر نكته مهمی است كه مترادفهای سعادت (آدیمونیا)، زندگی خوب و رفتار خوب هستند. فیلسوفان جهان قدیم از این بحث می كردند كه فرد با همه فعالیتهایی كه زندگی بشری را می سازند پیوندی حتی به صورت معتدل و متوسط برقرار سازد. انسان می تواند احساس ترس كند و نسبت به موقعیتهای خطرناك، گاهی به صورت مناسب و گاهی به صورت نامناسب واكنش نشان می دهد؛ یا فرد ممكن است همیشه به صورت خجالت گونه و غیرصادقانه رفتار كند. با این همه، اجرای فعالیتهایی كه زندگی انسانی را در تمام مدت زندگی خوب می سازند - یا در طول زیادی از كل زندگی- زندگی و رفتار خوب به شمار می روند. از این جنبه نسبت خوشبختی و خیر باید صریح و شفاف باشد. خیر انسانی، مبانی روان شناختی برای انجام درست فعالیتهای زندگی انسانی است. در آن گستره، خیر نیز خوشبختی به حساب می آید. در حالی كه فرد غیرخوشبخت با احساسی چون ترس به یك روش غیرمناسب درگیر است، فرد خوشبخت به صورت ماهرانه ای با ترس مواجه می شود و بدین وسیله خیر انسانی را عرضه می كند.
این گونه كه شرح داده می شود، خیر انسانی عام است و فعالیتهای زیادی را در مورد یك زندگی انسانی پوشش می دهد. با این همه، فرد می تواند دریابد كه چگونه خیر انسانی حداقل شامل فضایل اخلاقی می شود. به طور مثال، فضیلت اخلاقی مناسب ترس شجاعت است. شجاعت گرایشی مناسب در واكنش با ترس به روشی درست و مناسب است. آنچه ضرورتهای مناسب قلمداد می شوند، ترس را برای غایات درست یا ارزشمند مقید می كنند. چنین غایاتی به رفاه خود فرد از جمله رفاه شهری كه فرد در آن زیست می كند، مقید نمی شوند. از این جنبه، فضایل اخلاقی نوعی خیر انسانی هستند كه به دیگران توجه و نظر دارند. بنابراین، فضایل اخلاقی كیفیات خوب شخصیتی به شمار می روند كه به صورت ذاتی برای فرد واجد آنها ارزشمند هستند، اما اینها همچنین برای دیگران هم ارزشمندند. در یك چشم انداز تقریبی، روش مهمی را می بینیم كه با آن نظریه اخلاقی جهان قدیم تلاش می كند تا خوشبختی را با فضایل اخلاقی از طریق خیر انسانی پیوند دهد. خوشبختی از خیر انسانی ناشی می شود و خیر انسانی فضایل اخلاقی را در بر می گیرد و این فضایل به صورت تلویحی یا تصریحی، به دیگران نظر دارند.
از آنجا كه خوشبختی چنین نقش حیاتی در نظریه اخلاقی جهان قدیم ایفا می كند، باید به تفاوت میان آدیمونیای جهان یونانی و ترجمه رایج آن تحت عنوان "خوشبختی" اشاره كنیم. هرچند كاربرد این واژه بسیار متفاوت است، اغلب واژه پارسی "خوشبختی" به یك احساس اشاره می كند. ما به طور مثال می گوییم كه "شما می توانید بگویید او الان احساس خوشحالی می كند و این از نوع رفتارش و وضع ظاهرش عیان است". این احساس به عنوان یك رضایت یا خشنودی شرح داده می شود كه شاید بدین شیوه در كل زندگی فرد جریان می یابد. در حالی كه پاره ای از افراد فكر می كنند تمایزی میان احساس شادی و احساس رضایت وجود دارد خوشبختی هنوز احساس خوب و لذت بخش معنا می دهد. با این همه، "خوشبختی" معنایی ثانوی دارد كه بر احساسات تأكید نمی كند، بلكه بیشتر بر فعالیتها و اعمال تأكید می كند. به طور مثال، كسی ممكن است بگوید: "آن لحظه زمان شادی من بود؛ كار من خوب سپری شد".نیازی بدان ندارد كه به احساسی كه او تجربه كرده اشاره كند، بلكه صرفاً به این حقیقت اشاره می كند كه فعالیت مهمی به خوبی سپری شد. البته، اگر كار آنها بخوبی سپری شود آنها احساس رضایت می كنند. اما هنگام سخن گفتن از خوشبختی، ممكن است به درستی به جذبشان به فعالیتی موفقیت آمیز اشاره كنند. برای فیلسوفان جهان قدیم "آدیمونیا" به معنای ثانوی اصطلاحات ما نزدیكتر است. خوشبختی زیاد به معنای احساس كردن به طریق خاصی نیست، یا احساس به نوعی خاص در این باره كه چگونه كل زندگی فرد جریان می یابد و سپری می شود؛ بلكه بیشتر به معنای اجرای فعالیتهای خاص یا عمل به شیوه ای خاص است.
از این جهت، فیلسوفان جهان قدیم نوعاً "فضیلت اخلاقی" را توجیه می كنند. شجاع بودن، عدالت و تعادل برای فرد فضیلت مند ارزشمند هستند، چون این فضایل به صورت همبسته ای با خوشبختی پیوند برقرار می كنند. هر فردی خواهان خوشبخت شدن است، بنابراین هر فردی كه پیوند میان فضیلت و خوشبختی را تشخیص می دهد، خواهان كسب فضیلت است. این بحث به دو ایده بنیادین، وابسته و متكی است. اول اینكه خیر انسانی، خیر نفس است و نه خیر مادی یا جسمی نظیر ثروت یا قدرت سیاسی. راه دیگر ابراز این ایده این است كه خوشبختی چیزی بیرونی نظیر ثروت و قدرت سیاسی نیست، بلكه خیری درونی و روان شناختی است. ایده بنیادین دوم این است كه مهمترین خیر، نفس فضیلت اخلاقی است. با فضیلت مند بودن، فرد از حالتی روان شناختی لذت می برد كه ارزش آن بر انواع دیگر خیرها كه در آنها انسان بد می شود، می چربد.
نهایتاً این كه مفاهیمی كه در باب نفس به كار می روند منظم هستند، چون فیلسوفان نوعاً از این بحث می كنند كه فضیلت، یك خیر برای نفس به حساب می آید. با روشهایی، این مدعا در سنتهای بسیاری یافت می شود. فیلسوفان زیادی از این بحث می كنند كه اخلاقی بودن ضرورتاً زیبایی فیزیكی، سلامتی یا ثروت به وجود نمی آورد. به عبارت دیگر، فضیلت به عنوان امری خیر با عنوان تعلق داشتن به نفس گره می خورد. این یك خیر روان شناختی به شمار می رود. با این همه، به منظور تبیین فضیلت به عنوان خیر، نفس فرد نباید اذعان كند كه نفس جاودانی است. در حالی كه افلاطون به طور مثال تصریح می كند كه نفس جاودانی و فضیلت آن هم این است كه فراتر از مرگ می رود. استدلال او در مورد فضیلت به عنوان خیر روان شناختی به جاودانگی نفس متكی نیست. او از این بحث می كند كه فضیلت در این زندگی یك خیر روان شناختی است. خود زندگی كردن یك انسان، با این خیر یك خوشبختی محسوب می شود.
این موضع كه میان خوشبختی و فضیلت پلی ایجاد می كند "سعادت" نامیده می شود و این واژه بر این كلمه بنیادین در زبان یونانی یعنی "آدیمونیا" متكی است. از این واژه، چندین نظریه را مراد می گیریم:
الف) فضیلت همراه با فعالیت فعالانه اش، با خوشبختی رابطه ای این همانی دارد.
ب) فضیلت به همراه فعالیتش مهمترین و اساسی ترین جزء خوشبختی است.
ج) فضیلت تنها ابزار خوشبختی است.
با وجود این، انسان باید محتاط باشد تا این نتیجه را اتخاذ نكند كه نظریه های جهان قدیم در كل در صددند تا ارزش فضیلت را صرفاً به عنوان ابزارهای تحقق خوشبختی در نظر بگیرند. باید این گونه در نظر بگیریم كه هر نظریه ای رویكرد خاص خود را نسبت به سرشت پیوند میان فضیلت و خوشبختی واجد است. نظریه های جهان قدیم به چنین مضامین معاصری چون اینكه بحث اخلاقی - یعنی بحث در باب آنچه فرد باید انجام دهد- می تواند یا باید به بحث غیر اخلاقی فرو كاسته شوند، پیوند نمی خورند.
این تأملات در باب فضیلت می توانند موقعیتی را برای تقابل افكندن میان نظریه اخلاقی جهان قدیم و جهان جدید فراهم آورند. یك روش برای ابراز این تقابل اذعان به این نكته است كه نظریه اخلاقی جهان قدیم "عامل محور" است، در حالی كه نظریه اخلاقی جهان جدید "عمل محور" است. اذعان به اینكه این نظریه اخلاقی "عمل محور" است، بدان معناست كه این نظریه اخلاقیات را بر حسب اعمال و شرایطشان و روشهایی كه در آن اعمال اخلاقی یا غیراخلاقی هستند، تبیین می كند. ما به صورت تقریبی می توانیم متفكران اخلاقی مدرن را به دو گروه تقسیم كنیم: آنهایی كه اخلاقیات یك عمل را بر مبنای نتایج شناخته شده یا انتظار داشته مدنظر قرار می دهند كه به عنوان "نتیجه گرایان" مطرح هستند و آنها كه اخلاقیات یك عمل را بر حسب تطابق آنها بر حسب انواع مشخصی از قوانین، نهی ها یا توصیه های ایجابی مورد توجه قرار می دهند كه به "وظیفه گرایان" مطرح هستند. مورد اولی شامل فایده گرایانی می شود كه اذعان می كنند یك عمل وقتی اخلاقی است كه بیشترین خیر را برای بیشترین تعداد افراد به همراه داشته باشد. وظیفه گرایان اذعان می كنند یك عمل در صورتی اخلاقی است كه با اصلی اخلاقی چون الزام برای راست گفتن، تطابق داشته باشد.
در مقابل، نظریه اخلاقی جهان قدیم، اخلاقیات را برحسب تأكید بر عامل اخلاقی تبیین می كند. این متفكران به طور مثال به آنچه فردی را عادل می سازد، عطف توجه نشان می دهند. آنها به حالت ذهن، شخصیت، مجموعه ارزشها و حالات نسبت به خود و دیگران علاقه مندند. آنها همچنین به تصور جایگاه خود فرد در زندگی اجتماعی، تعلق خاطر دارند. یك انسان مدرن ممكن است اعتراض كند كه این شیوه از ابراز بحث، حركتی رو به عقب است. اعمال عادلانه از جهت منطقی بر افراد عادلانه مقدم هستند و باید با بسط هر تبیینی از آنچه فرد را فردی عادل می سازد، تعریف شوند. افراد جهان قدیم البته تصور تقریبی از چیزی كه عمل عادلانه است داشتند و این تصور تقریبی مطمئناً با تصور فرد عادل و انگیزه و نظام ارزشهای فرد، اشتراكهایی داشت. با این همه، این تصور از فرد عادل با تبیینی از نتایج اعمال عادلانه و اصلی برای تعیین اینكه كدام اعمال عادلانه هستند و كدام عادلانه نیستند از بین نمی رود.
برای یك فرد جهان قدیم، انسان عادل با یك صنعتگر یا یك جراح مقایسه می شود. عمل كردن یك جراح صرفاً مجموعه ای از اعمال مؤثر پزشكی نیست. این عمل هنگامی كه فعالیتهای مناسبی صورت می گیرند شناخته می شود و این نوع از دانش البته همیشه قابل تعریف نیست. برای فهم اینكه جراح بودن به چه معناست، فرد باید به قضاوت این جراح توجه كند و حتی انگیزه او را مدنظر داشته باشد. اینها به صورت خاص به عنوان اعمال ابراز می شوند، اما قابل فرو كاستن به آن اعمال نیستند. با روشی مشابه، آنچه فردی عادل را شكل می دهد با اعمالی كه او انجام می دهد و همچنین با فهرستی از اعمال عادلانه درست بیرون كشیده نمی شود. به عبارت دیگر، عادل بودن مستلزم كیفیات شخصیتی مناسب این شخص عادل است و در ذیل نور آن در می یابیم كدام عدالت اعمال آنها را به وجود می آورد.
منبع : روزنامه قدس