جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


زمانی برای نو شدن


زمانی برای نو شدن
●آهنگ بیدار شدن
ساعت برای چندمین بار آهنگ تكراری بیدار شدن را می زند و به خواب می رود و این تو هستی كه باید به خودت بقبولانی صبح شده است و باید رختخواب گرم را رها كنی و به كارهای ناتمام و هر روزه ات سر بزنی. از آماده كردن صبحانه گرفته تا گرفتن یك دوش دلچسب و راهی شدن برای یك كار از قبل پیش بینی شده مثل یك مصاحبه كه اتفاقاً باید حتماً سر زمان مقرر انجام بشود چون مصاحبه شونده پیرمردی بسیار حساس و به قول معروف آن تایم است. واریز كردن پول به حساب بانكی، دنبال یك كار جدید گشتن، گرفتن گواهینامه تحصیلی، رفتن به دارالترجمه، ملاقات یكی از اعضای فامیل كه در بیمارستان بستری است و همین طور كه روی تخت نیم خیز نشسته ای یادت می افتد كه امروز آخرین مهلت پرداخت قبض تلفن است و تو حتی اگر وقت هم داشته باشی پولی در جیب هایت نمانده؛ در این لحظه است كه لرزشی ریز به سراغت می آید و تو دچار استرس می شوی!
●استرس
مثل یك تكه گوشت كه از زیر گوشتكوب بیرون آمده له و لورده شده ای روی تخت می افتی و روزی را كه داشته ای را مرور می كنی: تمام ۱۲ ساعت پرهیجان، پر اضطراب و متأسفانه بی نتیجه مغشوش را! صبح با نیم ساعت تأخیر سر قرار می رسی و نتیجه می شود یك دنیا خجالت! بعد از گرفتن یك دربست و هزینه كردن ۱۸۰۰ تومان پول، تازه وقتی جلوی در بانك می رسی متوجه می شوی دریغ از یك كارت معتبر شناسایی و همین طور به ترتیب كارهای ناتمام و آجرهای خستگی كه بر سر و صورتت می ریزد، چشم هایت می سوزد و دلت می خواهد مثل یك بچه یك دل سیر گریه كنی آن هم با صدای بلند!
آنكه برنامه ریزی كرد، آنكه برنامه ریزی نكرد.
هدیه. الف شروع می كند به شمردن فهرست كارهایی كه سال قبل قصد انجام آنها را كرده است. كارهایی كه برای آن ها برنامه ریزی مفصلی انجام داده است و به قول خودش طی یك عملیات فوق العاده سری شروع كرده به پس انداز كردن مقداری از حقوقش!
هدیه می گوید در كمال خستگی و افسردگی روحی به این نتیجه رسیدم كه باید به یك مسافرت هیجان انگیز بروم. مسافرتی كه سال های سال آرزوی آن را داشتم. نمی دانم اما شاید خستگی كه درون خودم احساس می كردم باعث می شد حتماً برای رسیدن به این هدف تلاش كنم. شروع كردم به پس انداز، از خرج های زیادی ام زدم تا جای ممكن خوردن غذا در رستوران و كافی شاپ را ترك كردم و تا جایی كه امكان داشت مطلب ترجمه كردم و خلاصه قطره قطره جمع شد و هزینه مسافرت جور شد. دومین كاری كه برای آن برنامه ریزی كردم تعویض ماشینم بود كه این هم با موفقیت انجام شد.
هدیه كه از شمردن كارهایی كه سال گذشته توانسته انجام بدهد به هیجان آمده است، ناگهان با یك افت هیجان روبرو شده و یاد برنامه ریزی بلندبالایی می افتد كه برای قبولی در دانشگاه انجام داده بود و حتی هزینه زیادی هم برای ثبت نام در كلاس های كنكور پرداخته است اما صد افسوس كه زمستان همانا و شكستن پا و در خانه افتادن همانا و ترك كتاب و دفتر و قلم هم همانا!
●برنامه ریزی بلند، كوتاه و متوسط
رامین فرهادی دانشجوی برنامه نویسی كامپیوتر اهل شمال ایران معتقد است برنامه های بلندمدت جوابگو نیستند و به نتیجه نمی رسند اما برنامه ریزی های كوتاه مدت حتی در حد برنامه های چند ساعته می تواند نه تنها باعث نظم بیشتری شود كه یك موفقیت بلندمدت را تضمین كند.
رامین آشفتگی زمان حاضر و پیش آمدن اتفاقات غیرقابل پیش بینی را از عواملی می داند كه موجب می شود برنامه های بلندمدت با بی نظمی روبرو شده و با انجام نشدن یكی از این برنامه ها كه مثل پازل به تیكه های بعدی هم متصل هستند باعث بهم ریختگی اعصاب و روان و كاهش انرژی برای انجام كارهایی شوند كه فرصت و توان انجام آن ها وجود دارد.
كافی شاپ پر است از آدم ودود! پر از فك هایی كه به هم می خورند و پشت سر هم حرف می زنند و نگاه های خیره و ساكت و تنها! نیما كاغذی از كیفش بیرون می آورد و با خودكار آبی یك خط بلند را می كشد خط بلند برای خودش راه می افتد و می رود از روی میز پرتاب می شود پایین از لابه لای دود سیگارها می گذرد از خیابان شلوغ عید زده، از میان دستفروش كه حنجره اش گرفته از بس داد زده است و خط بلند می برد وقتی به چاقوهای تیز كنار خیابان می رسد. نیما نقطه ای روی خط آبی می گذارد و می گوید: من اینجا هستم. این راه من است، راهی بلند كه می خواهم به آن برسم این هدف است كه تمام برنامه های ریز و درشت را تغییر می دهد، تعیین می كند، حذف می كند راه های باید و نباید را نشان می دهد، ساعت نیما عقربه ندارد همه چیز روی یك صفحه گرد می چرخند، برنامه هایی كه سر موقع نه، اما انجام می شوند، گاهی خیلی دیر اما بالاخره انجام می شوند.
●برنامه های رنگی
روی در یخچال پر است از كاغذهای كوچك رنگی كه روی هر كدام چیزی نوشته شده است. كاغذ نارنجی: ساعت ۷ وقت دندانپزشكی، كاغذ سبز: پرداخت قبض موبایل، كاغذ آبی: آخرین مهلت تحویل كتاب، كاغذ سفید: یخچال خالی خالی است! حامد كاغذهای رنگی را یكی یكی به سر و صورتش می چسباند و در خانه ۶۰ متری شروع می كند به قدم زدن. برای حامد برنامه ریزی یعنی یك قدم تا یك دعوای پر سر و صدا! برای حامد برنامه ریزی یعنی همه چیز دارد به نقطه انتهایی خود نزدیك می شود و اگر دست به كار نشوی ۱. ضرر مالی می بینی. ۲. ضرر روحی كه غیرقابل جبران است چرا كه همسرش سحر بایك برنامه ریزی اصولی به ازدواج با او تن داده است و گرفتار دو مشكل به طور همزمان شده است. ۱. زیر بار نرفتن حامد برای هیچ گونه برنامه ریزی منظم ۲. ریزش موی سر.
●از صفحه تا صحنه از حرف تا عمل
خانم شهدی از جمله آدم هایی است كه ۱۰۰ درصد برنامه ریزی می كند، اما به ۸۰ درصد آنها عمل نمی كند می گوید: دقیقاً می نویسم مثلاً امروز صبح از ساعت ۸ تا ۱۰ كلاس دانشگاه ۱۰ تا ۱۰‎/۳۰ استراحت ۱۰‎/۳۰ تا ۱۲ مطالعه و این برنامه تا ۱۲ شب ادامه پیدا می كند اما چه فایده تنها روی كاغذ تمام كارها به نوبت انجام می شوند و به خیلی از برنامه هایم نمی رسم.
مهدی.ج هم كه از برنامه ریزی لذت می برد می گوید: بعضی خصوصیات نه تنها به خود شخص بستگی دارند كه به فرهنگ جامعه هم مربوط می شوند، مثلاً من برنامه می ریزم كه ساعت ۸ تا ۸‎/۳۰ كار بانكی انجام بدهم اما تا ساعت ۱۰ یا حتی ۱۱ ممكن است در یك صف دراز بدون دلیل بمانم یا برای كاری به اداره ای مراجعه كنم و نتیجه نگیرم چون كارمند محترم مشغول صرف ناهار و صبحانه و... است.
اما به نظر مهدی تمام این ها را هم می توان در یك برنامه ریزی پیش بینی كرد و راه حل این چنینی برای آنها در نظر گرفت كه برای ۳ ساعت برنامه ریزی نداشته باشیم و این ۲ تا ۳ ساعت را اختصاص بدهیم به اتفاقات غیرقابل پیش بینی!
●برنامه برای بی برنامگی
خیلی از آدم ها زمانی به فكر برنامه ریزی می افتند كه به قول معروف سرشان شلوغ است و نمی دانند چطور به چه كار برسند كه دیرشان نشود! مثلاً الهام زمانی برنامه ریزی می كند كه از شدت حجم كار قلبش در حال بیرون زدن است و یا حامد زمانی كه تهدید می شود اما كیهان ولی زاده برخلاف تمام این آدم ها زمانی به فكر برنامه ریزی می افتد كه بیكار می شود. شغلش را از دست می دهد برنامه هر روزه اش به هم می خورد. روزها به تعطیلات می رسند و كیهان از ترس اینكه مبادا احساس بیهودگی و پوچی او را به تاریكی بكشاند شروع می كند به برنامه ریزی كردن. مثلاً مطالعه كتاب، قدم زدن، سنجیدن فردا و پس فردا، فكر كردن درباره آدم ها، ملاقات كسانی كه به او انرژی می دهند و حتی بررسی برنامه هایی كه می خواسته انجام بدهد و به دلایلی نتوانسته است. كیهان می گوید: با این روش آرامش دوباره به من برمی گردد و در تمام طول این تونل ناامیدی نقطه ای روشن را با ریسمان برنامه جلو می برم. برنامه هایی كه شاید ۲۰درصدشان قابل اجرا باشد اما ۸۰ درصد به آدم نیروی زندگی می دهد.
شیرین و مانی بعد از دو سال برنامه ریزی و چیدمان مختلف چه كنم و چه نكنم به این نتیجه می رسند كه زیر یك سقف رفتن اشتباه است. شیرین برنامه های ریخته شده اش به هم می ریزد و مریم روی اشك داغ چشمانش كاغذی سپید می گذارد و بهاره می گوید: همه چیز را نمی شود پیش بینی كرد. مانی فردا صبح كه از خواب بیدار شود به یك صفحه تازه با برنامه های تازه نگاه می كند! كیهان برای اوقات بی برنامگی برنامه ریزی می كند.
●یك سال گذشت بیدار شو!
بهتر است با خودمان، خودتان و خودشان روراست باشیم چرا كه یك سال گذشت به عبارتی ۳۶۵ روز و یا ۱۲ ماه.علی می گوید بهار فصل خواب است، شیدا می گوید: تابستان یعنی تفریح، مینا تمام پاییز را در دفتر شعر برگ های زرد و نارنجی خیابان قدم می زند و زمستان یعنی افسوس خیلی زود یك سال گذشت! بهتر است كمی هم با چشمان باز نگاه كنیم و ببینیم اندیشمندان به این نتیجه رسیده اند كه برنامه ریزی از ضروریات زندگی امروز است كه روزهایش مثل برق و باد می گذرد و تا به خود بیایی متوجه می شوی جای موهای سیاهت رشته های سپید و جای استواری گام هایت را ضعف و ناتوانی گرفته است.
سال كهنه دیگر آفتاب لب بوم شده است و همین امروز و فردا از دست من و تو می پرد و تو سال دیگر باید یك شمع به شمع عمرهایت اضافه كنی! بهار درختان را قلقلك می دهد و تو یك سال جدید را پیش رو داری. بهتر است جلوی آینه بایستی وبه جای پای سال گذشته نگاه كنی و به كارهای مفیدی كه انجام داده ای و كارهایی كه می توانستی و انجام نداده ای! علی می گوید: ای بابا! برنامه ریزی برای كدام زندگی مهم! هواپیما به هوا بلند می شود و سعیده ۲۵ ساله از پشت شیشه دست تكان می دهد تا به جایی بپیوندد كه برایش ۶ سال تلاش كرد و برنامه ریخت و امروز می رود تا پیدایشان كند!
هدی موقع خداحافظی می گوید: هیچ كاری نشد ندارد اگر واقعاً بخواهی آن را انجام بدهی! سال كهنه رفت و سال جدید آمد. لطفاً بقچه بهانه هایتان را جمع كنید چون وقت نداریم!
●اصولی برای برنامه ریزی
۱. هر كاری را در جای خود انجام دهید و حتی اجازه ندهید زمان انجام آن ها چند دقیقه هم به تأخیر بیفتد.
۲. اعتدال را در نظر بگیرید و نخواهید از یك آدم بدون برنامه سریعاً یك فردی بسازید كه برای ۲۴ ساعت روزاش برنامه دارد و آن ها را مو به مو اجرا می كند.
۳. واقع گرا باشید و تمام نیازهای شخصی تان را در برنامه ریز منظور كنید تا احساس خستگی نكنید.
۴. برنامه ای انعطاف پذیر طراحی كنید چرا كه حوادث غیرمترقبه ما را خبر نمی كنند.
۵. در مقابل مزاحمت ها، كشمكش ها و احساسات زودگذر مقاومت كنید و با قدرت هرچه تمام تر به برنامه خود پایبند باشید.
۶. در صورتی كه برنامه ها در نظر گرفته شده جوابگوی شما نیست خیلی زود آن را عوض كنید.
۷. هیچ وقت فراموش نكنید كه اولین برنامه دقیق ترین و بهترین برنامه نیست.
۸. در تهیه برنامه از مشاوران و افرادی كه به آن ها اعتماد دارید كمك بگیرید.
۹. به برنامه های خود ایمان داشته باشید و اگر در اجرای آن ها سست شدید هدف های خود را دوباره بررسی كنید!
سارا جمال آبادی
منبع : روزنامه ایران