چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ذهن‌های خطرناک - Dangerous Minds


ذهن‌های خطرناک - Dangerous Minds
سال تولید : ۱۹۹۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : جری بروکهایمر و دان سیمپسن.
کارگردان : جان ن. اسمیت.
فیلمنامه‌نویس : رانلد باس، بر مبنای کتابی نوشته لوآن جانسن.
فیلمبردار : پی‌یر لوتارت.
آهنگساز(موسیقی متن) : لیزا کولمن و وندی ملووین.
هنرپیشگان : میشل فایفر، جرج دزوندزا، وید دومینگس، بروکلین هریس، کورتنی ب. ونس، رابین بارتلت، جان نویل و رنولی سانتیاگو.
نوع فیلم : رنگی.
صدا : ۹۹ دقیقه.


"لوآن جانسن" (فایفر)، زنی سی و چند ساله بیوه، با سابقه کار در نیروی دریائی آمریکا که اکنون بی کار شده، توسط "هال" (دزوندزا)، دوست قدیمی‌اش، برای کار در دبیرستانی دولتی در محله غرب نیویورک دعوت می‌شود. در نخستین روز کلاس متوجه می‌شود که متمردترین و شرورترین بچه‌های مدرسه در کلاس او هستند. آنان معلم قبلی را فراری داده‌اند و سه چهار معلم دیگر نیز تنها یکی دو روزی دوام آورده‌اند. اما "لوآن" تصمیم می‌گیرد که بر آنان غلبه کند. برای نفوذ در قلب آنان و پذیرفته شدن توسط‌شان از درس کاراته شروع می‌کند و خیلی زود، به رغم اعتراضات مداوم مدیر مدرسه که مرد مبادی آداب و خشکی است، در دل آنان نفوذ می‌کند و با دختری به‌نام "کالی" (هریس) ـ که سیاه‌پوستی است که باید کار کند تا زندگی خود و خانواده‌اش را اداره کند ـ دوست می‌شود. او در دعوای بین دو تن از سرکش‌ترین شاگردها، "رائول" (سانتیاگو) و "امیلیو" (دومینگس) مداخله می‌کند و وقتی مدرسه می‌خواهد این دو را تنبیه کند وساطت می‌کند. سپس از طریق اشعار "باب دیلن" آنان را به شعر علاقه‌مند می‌سازد. سعی می‌کند به "امیلیو" که با یک گروه از دزدان مسئله پیدا کرده، کمک کند. او را به منزل خودش می‌آورد تا پنهان شود. از او می‌خواهد که از مدیر مدرسه تقاضای کمک کند. "امیلیو" سراغ مدیر مدرسه می‌رود اما مدیر به دلیل این که او قبل از ورود در نزده، او را به اتاق راه نمی‌دهد. "امیلیو" به ناچار به سراغ باند دزدان می‌رود و با شلیک گلوله‌ای می‌میرد. در یک امتحان از شعر "دیلن تامس"، "کالی" و "رائول" بالاترین نمره‌ها را می‌آورند. "لوآن" در انتهای سال تحصیلی تصمیم به ترک مدرسه می‌گیرد، اما بچه‌ها او را وادار می‌کنند که بماند، حتی "کالی" نیز کارش را رها می‌کند می‌کند تا تمام وقت در مدرسه به درسش برسد. "لوآن" تصمیم می‌گیرد بماند و به بچه‌های این منطقه کمک کند.
٭ از موضوع‌های جالب توجه و تقریباً رجعت شونده در سینما، موضوع کنار آمدن با جوانان متمرد و نفوذ در آنان و آموزش به شکل‌های مختلف در سینما، هرچند سال یکبار تکرار می‌شود. لااقل دو نمونه مشهورش در یادها هست: جنگل مدرسه (ریچارد بروکس، ۱۹۵۵) و فیلم مشهور دهه ۱۹۶۰، تقدیم با عشق (جیمز کلاول، ۱۹۶۶). فیلم جدید، معلم مرد را به زن بدل می‌کند، و بی‌آن‌که گذشته او را نشان دهد، تنها یک جا، با اشاره به مسائل خود او، شخصیت را نا گشوده و معما گونه باقی می‌گذارد. در دو سه صحنه‌ای که زن را تنها یا در خانه می‌بینیم، به وجهی از او پی‌نمی‌بریم. فیلم اما، سیاه‌پوستان جنگل مدرسه را در ۱۹۵۵ ـ به پورتوریکوئی‌هاو لاتینی‌های دهه ۱۹۹۰ تبدیل می‌کند و به چاشنی مشکلات اجتماعی می‌افزاید. مشکل اصلی کار با این مایه، پرداخت تدریجی و آرام و باورپذیر بچه‌های متمرد به شاگردان سر به زیر، اگر در جنگل... با یک اوج دراماتیک انفجاری حاصل می‌آید و در تقدیم با عشق، از طریق روشن شدن گذشته معلم، اینجا از طریق پرداختن به شعر، به ترانه و موسیقی (هنر، به‌خصوص موسیقی راک روزمره)، ترجمه شعر ترانه شعر ترانه پرآوازه باب دیلن، "آقای تنبورنواز" فراهم می‌آید و با همه پرداخت ساده‌انگارانه و خانم دستانه مدیر مدرسه، فیلم را تا حد یک کار سردستی روزمره تلویزیونی پائین می‌آورد، و البته جدا از روان‌شناسی فردی و اجتماعی ساده‌سازی هالیوودی که انگار سال‌هاست (لااقل طی چهل سال: ۱۹۵۵ تا ۱۹۹۵) هنوز دست نخورده و "مقدس" باقی مانده است. جالب این جاست که انتقاد اجتماعی و اشاره به فقر و نابرابری ۱۹۵۵ آن‌قدر روزمره و عادی شده که آدم فکر می‌کند بچه دبیرستانی فیلم جنگل مدرسه، چه بچه‌های نازنینی بودند!