دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

طغیان و عصیان


طغیان و عصیان
اگر بشود مانی رهنما را نوعی کشف دانست که به‌همان شیوه فرهاد به سینمای مسعود کیمیایی راه پیدا کرد، برای رضا یزدانی این اتفاق شکل دیگری داشت؛ نوعی تحمیل- نه با بار منفی کلمه- در کار بود. برای جوانی که «لاله‌زار» یغما گلرویی را می‌خواند، مثل روز روشن بود که این ترانه و این خوانش از شعر، همان چیزی است که مدت‌ها از سینمای خیابانی ایران بیرون بوده و برای همین رضا یزدانی خیلی زود وارد دنیای کیمیایی شد. بخشی از «حکم» شد و کیمیایی حتی وسوسه شد تا همان لاله‌زار را به شکل دلخواهش در فیلم بگذارد و از چند ترانه عالی دیگر یزدانی هم استفاده کند تا صدای غریب یزدانی به بخشی از شناسنامه فیلمی بدل شود که از بهترین‌های سازنده‌اش در تمام نیمه دوم کارنامه فیلمسازی‌اش است.
یزدانی را همین‌جاها بود که شناختیم و جدی گرفتیم. قبل‌ترش در همان آلبوم «پرنده بی‌پرنده» چندترانه‌ای بود که نشان می‌داد یزدانی خواننده‌ای متفاوت از آن چیزی است که در این سال‌ها شاهدش بودیم و بعد در «هیس» دو سه ترانه عالی وجود داشت که نشان داد اندازه‌های صدا و آواز او فراتر از موسیقی پاپ روزمره ماست. یزدانی البته نوعی گرایش به راک‌خوانی در صدا و تنظیم‌هایش دارد که کارش را شاخص کرده اما به‌هرحال در دسته‌بندی قدیمی سنتی و پاپ ایرانی، او در گروه دوم رشد کرده است. حسرت عمده‌ام در ترانه‌های یزدانی همیشه ضلع سوم مثلثی بود که او به آن اعتقاد داشت. آهنگسازی حمیدرضا صدری، هرچند شاخصه‌هایی دارد که به کارهای یزدانی وزن خاص خود را داده بود، اما از سوی دیگر کاستی‌هایی هم وجود داشت که نشان می‌داد یزدانی می‌تواند با آهنگسازهای بهتر، ترانه‌های ماندگارتری خلق کند. نمونه‌اش همان چیزی که ته سریال فریدون جیرانی می‌شنوید. همکاری کارن همایون‌فر- از بهترین‌های موسیقی فیلم پس از انقلاب- با یزدانی برای ترانه «مرگ تدریجی یک رویا» و البته ترانه دیگری با مطلع «ستاره‌ها رو خط نزن. . . » که در طول مجموعه شنیده می‌شود، نشان می‌دهد یزدانی می‌تواند در هر ترانه‌اش موثر باشد و نیاز چندانی به ثابت‌کردن خودش با یک آلبوم کامل ندارد.
می‌دانید؛ اعتقاد دارم یک خواننده خوب خواننده‌ای است که با هر ترانه‌اش بتواند شما را غافلگیر کند. خواننده‌های بزرگ را آلبوم‌های موفق‌شان نمی‌سازد؛ سینگل‌هایی می‌سازد که در ذهن می‌مانند و زیر لب زمزمه می‌شوند و به فرهنگ عامه- یا در مقیاس کوچک‌تر به بخشی از فرهنگ نسل خودشان- راه پیدا می‌کنند. این اتفاقی است که در مورد دو خواننده مهم پیش از انقلاب که صدایشان روی فیلم‌ها یگانه و بی‌همتاست افتاده؛ فرهاد و فریدون فروغی با هر ترانه ماندگار شدند و برای همین است که وقتی تنها چندثانیه از یک ترانه‌شان به گوش‌ات می‌خورد، تا ساعتی آن ترانه را زیر لب زمزمه می‌کنی و خیلی فرقی نمی‌کند این کدام ترانه آنهاست. در مورد یزدانی به‌شدت معتقدم که او چنین خصیصه‌ای دارد و صدای خش‌دارش این قابلیت را به او می‌دهد تا هر ترانه‌اش، اثری ماندگار باشد.
چنین اتفاقی البته به شکل کامل نیفتاده است. رضا یزدانی از یک‌سو به واسطه ترانه‌هایی که برمی‌گزیند و از سوی دیگر به دلیل کار با آهنگساز ثابت‌اش این امکان را از دست داده تا هرکارش یک کار ویژه باشد. تصویری که او قصد دارد از خودش ارائه بدهد- یک خواننده اجتماعی- با خوراکی که تحویل او می‌شود تا کارش را اجرا کند همخوانی ندارد. مثال می‌خواهید؟ «جردن» در آلبوم «پرنده بی‌پرنده» که اتفاقا خود یزدانی بیش از هر کسی در مطرح‌شدن آن نقش داشت؛ درحالی‌که این یک برداشت سطحی از اجتماعی خواندن و حضور در بطن اجتماع است. در عوض وقتی کار به همین ترانه «مرگ تدریجی...» می‌رسد، با ترانه‌ای مواجهیم که ناخودآگاه یادآور ترانه «طلاق» است و همانقدر که آن ترانه تیتراژ سریال قدیمی، ماندگار شده می‌تواند به‌طور مستقل ماندگار شود و در ذهن‌ها بماند. اجرای درست ترانه‌ای درست که مضمون‌اش را فریاد نمی‌زند- هرچند به‌لطف ممیزی سیما بخش نهایی ترانه که پس از چند قسمت به آن اضافه شد تا حدی این دقت ترانه را هدر داد- همان‌چیزی است که یزدانی برای ماندن در اوج به آن احتیاج داد. چیزی که در آلبوم «هیس» در ترانه «شمال» می‌شود سراغش را تمام و کمال گرفت و در ترانه‌های دیگر شدت و ضعف دارد.
رضا یزدانی از آن ستاره‌هایی است که نورش را یک‌باره کشف کرده‌ایم و انگار خودش خیلی حواس‌اش به این نوری که ساطع می‌کند، نیست. نمی‌دانم چگونه باید او را متوجه شرایطی که در آن قرار گرفته کرد؛ اما ارزش او برای ما که صدای نسل نداریم خیلی زیاد است. اگر محسن چاووشی در یک فضای متفاوت نمایندگی این نسل را به‌عهده دارد، یزدانی درست در نیمه دیگر ایستاده و می‌تواند همان جایگاه چاووشی را در روی دیگر سکه داشته باشد. او و صدایش عصیانگرند و قصد طغیان دارند؛ درست آن چیزی که درباره چاووشی وجود ندارد. اگر ترانه‌های چاووشی پر سرخوردگی و بی‌طاقتی و درد است، این طرف یزدانی عصیان و طغیان را نمایندگی می‌کند و این همان ویژگی مشترک‌اش با فرهاد و فریدون فروغی هم هست؛ صداهایی که در تمام طول این یادداشت سعی کردم متقاعدتان کنم رضا یزدانی می‌تواند شکل معاصر حضور آنها- خارج از ماجرای تقلید و شبیه‌خوانی- باشد. او را جدی‌تر بگیرید. بیشتر از اینها با رضا یزدانی کار خواهیم داشت.

خسرو نقیبی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید