سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

زاهد صحرانشین عصر دیجیتالی


زاهد صحرانشین عصر دیجیتالی
آیا ممکن است که پیروزی اعصاب دیجیتالی پیامد مقدر شده ی آن چیزی باشد که نیچه زمانی آن را «اراده معطوف به نیستی» نامید؟ و اگر چنین باشد، تقدیر ما چیست، در جهانی که «اراده ی معطوف به اراده» از منزلگاه خویش در جسم آدمی می گریزد و با سرعت نور و زمان نوری از شبکه های فرهنگ الکترونیکی می گذرد، گاهی در تقاطع بازی تخیل آدمی لانه می کند، گاه تلاش می کند جسم شبکه بندی شده سرمایه مجازی را مستقر کند، زمانی به پسمانده های فرهنگ صنعتی می چسبد و هماره مشتاقانه با زبان آینده ی نامعینِ رو به گسترش سخن می گوید؟
امروزه سرنوشت نیچه چیست؟ آیا سرنوشت وی آن است که نویسنده کتاب های فزاینده نومیدی و آهنگین باشد که در برابر بادهای خشک کننده ی ماتریس دیجیتالی رها شده اند؟ نویسنده تاملاتی درباره سرنوشت هستی مدرن باشد که توسط منطق پیروز نهیلیسم خشکانده شده اند؟ آیا چیزی در تشویش بی رحم افکار نیچه ـ در زیارت زرتشت بر افقی که توسط منطق عقلانیت نابوده کننده اسطوره ها از میان رفته است ـ وجود دارد که افکار وی را اعتراف واپسین اندیشمندی سازد که از تسلیم شدن به خورشید در حال طلوع دوران تکنولوژی سرباز می زند و در عین حال نخستین اشارت سبک اندیشمندی باشد، که ظنین به سبعیت طوفان قریب الوقوع نهیلیسم، به دامان سکوت مستعفی و هرمتیسم کینه توز به عنوان راهی برای تقویت افکار در برابر آخرالزمان دیجیتالی آتی پناه می برد؟ چرا نیچه در برابر «اراده ی معطوف به نیستی» تنهایی را برگزید؟ چرا زمانی که با شوک های روانی مرگ خدا ـ به عبارت دیگر مرگ آرمانی برای تعالی در زندگی انسان ـ روبرو شد، کاملا هدفمند، واکنشی مسیحایی یعنی ترک دنیا را برگزید؟ در حالیکه دیگر زاهدان در آفریقا و مصر چونان راهی برای گریز از وسوسه ی جسم و آمایش برای ظهور منجی به صحرا پناه می برند، عقب نشینی نیچه به سکوت زندگی یک زاهد فیلسوف نیز راهی بود که وی، همچنان که انتظار خروج خدای مسیحیت را می کشید، برای منضبط ساختن ذهن برگزید. نیچه در غربت مارپیچ وار آمایش جسم، خود را و شاید ما را نیز برای شیوه ی فکری ـ شیوه ی فکری سخت، آهنگین، شعرگون و سازش ناپذیر فلسفه ی اسطوره ای ـ و شیوه ی زندگی ـ باشندگی مجرد ـ آماده ساخت که تا اعماق آن را بدون آنکه به دست توفان های «اراده معطوف به نیستی» در هم کوفته شود، تجربه کرد. نیچه نخستین زاهد صحرانشین عصر دیجیتالی بود.
● انزجار دیجیتالی
عصر فعلی از قرار معلوم همان «عصر ارتباطات» و «فرهنگ تسریع شده »، دورانی است که در آن حتی وسائل مصرفی زندگی روزمره نیز سخن می گویند و دستوراتی اطلاعاتی با یکدیگر نجوا می کنند، عصر «ماشین های هوشمند» و اجسام سریع و ذهن های بی سیم و «چشم های متصل» و تصاویر ذهنی سیال. دورانی که در آن در تجسم بخشیدن به آگاهی، آگاهی اینترنتی ـ اراده برای ارتباط برقرار کردن ـ نوعی وسواس فکری و پیش زمینه سازی فرهنگیِ پویا وجود دارد که وسواس آن، درجه شدت یافته مکررکاریِ تقریبا اجباری آن و آینده گرایی بی پایانِ آن، پرسش «چرایی» را مطرح می کند. پرسش «دیجیتالی بودن»، و خاصه «چرا در این فرهنگ» را نمی توان درون حیطه بدیهیات حاکم پاسخ گفت. طبیعت بدیهیات حاکم آن است که از طریق فراهم آوردن آرایه ای از پاسخ های دیجیتالیِ قانع کننده به پرسش «چرایی» ، از خود در برابر تحلیل رفتن منطق خود محافظت کند. آینده ی دیجیتالی درخشانی در شرف آغاز شدن است. اما آن ذهن های متمردی که به آن پرسش بنیادین «چرا دیجیتالی بودن» و «چرا اکنون» می اندیشند، ممکن است برای تعمق، به نظریه ی آمایشیِ زاهد صحرانشین روی بیاورند. نیچه در چنین گفت زرتشت اظهار داشت که واپسین ناکامیِ اراده پویا آن است که «نمی تواند زمان را به عقب بازگرداند»، که «اراده ی معطوف به اراده » در نهایت به واسطه ی گذر «زمان از دست رفته» تنگ می آید. همچنان که جانشین خدای مسیحیت ـ واقعیت دیجیتال ـ خود را در زبانِ تسریع شده ی زمان نور و سرعت نور به جلو مطرح می کند، همچنان که اراده معطوف به فضای جهانی مغلوب می شود ـ و در حقیقت واقعیت زمان خاص را تحقیر می کند ـ دیگر در زبان حاکم آینده گرایی دیجیتالی اثری قابل درک از انزجار نخواهیم یافت. آیا ممکن است که آینده گرایی دیجیتال با وجود تمام شگفتی های تکنولوژیکی اش، با وجود تمامی جلوه های سخاوتمندانه اش از اراده معطوف به ارتباط انتقام جو باشد؟ آیا دوران معاصر ـ در چرخشی طعنه آمیز در منطق بازگشت جاوادانه ـ تا حدی شبیهِ دیگر دوران های روشنگری تکنیکی نیست؟ که در آنها اراده معطوف به فضای محصور در زمان کینه توزی «زمان از دست رفته» را در هم می شکند؟ یک فرهنگ انزجار دیجیتالی؟
اما البته در فرهنگ جامعه ی تکنولوژیکی پیشرفته، در آن لحظه ی تاریخیِ حساس که کدهای نرم افزاری با مهندسی ژنتیک و بیولوژی مولکولی ترکیب می شوند تا بینش های متزلزلی از نوآمیخته های بیو ـ چیپ را به وجود بیاورند، ما زبان فداکارانه انتقام جویی را رها کرده ایم. فرهنگ ما فرهنگی است که توهم حل کردن سازش ناپذیری زمان و مکان ـ که نیچه را به صحراهای عریان ذهنِ وی راند ـ بر آن حاکم است. اما اگر این موضوع صحت نداشته باشد چه؟ اگر بلاغت روح بخش آینده گرایی دیجیتالی دوام نیاورد چه؟ اگر فرهنگ سرعت بینش های سیال و صدای فلاش از آن رو بتواند چنین پویا باشد که باشندگی آن بر اساس فراموشی پس رانده شده پارادوکسِ بنیادی در وضعیت بشر پیش بینی شده است چه؟ اگر فرهنگ واقعیت دیجیتالی ـ در واکنشی غیرعادی به واپس راندگی فراموشی ـ تکرار جهانی الگوهای آسیب شناسی روانی فردی باشد چه؟ در این صورت محرک به سوی زمان نور و فضای نوری جامعه دیجیتالی نیز برخاسته از انتقام جویی خواهد بود، آزمایشی خشونت بار که در واکنش نسبت به بینش نیچه ـ که واپسین ناکامی «اراده ی معطوف به اراده » ، ناتوانی آن در بازگرداندن سنگ «زمان از دست رفته» است ـ در مقیاس جهانی انجام می شود. آیا نمی توان گفت که این امر دقیقا منظور هایدگر از فرهنگ ملالت عمیق ـ فرهنگی گسسته که در آن گذر زمان بخاطر اراده معطوف به نیستی سرکوب شده است ـ را می رساند؟
امروزه «اراده ی معطوف به قدرت» با زبان اعصاب دیجیتالی سخن می گوید. اعصاب دیجیتالی تجلی زندگی تکنولوژیکی است، میدان نیروی شدیدی است که نبض آن با انرژی می زند، با اراده ای آرمانی معطوف به متصل بودن، شبکه بندی شده است، سرشار از احساسات خودکار است و با داده های سیار به صورت بی سیم فعالیت می کند. اعصاب دیجیتالی از خدایان کهن ـ که الهام بخش «اراده ی معطوف به قدرت» عهد عتیق بودند ـ گسسته و دیگر به دادباوری الهی مسیحیت وفادار نیست، اعصاب دیجیتالی نقطه ای است که اراده معطوف به خود می شود، و در قالب «اراده ی معطوف به اراده » بدل به دلیل توجیه و هدف نهایی خویش می گردد. اعصاب دیجیتالی ـ اراده ای بدون اراده ـ در قالب آینه ی جامعه مجازی عمل می کند. در این نقطه کشمکش های هولناک جسم آدمی در جهان و سازش ناپذیری بلافصل زمان و مکان به نفع منطق دیجیتالی که میان پی نقش های مکان نوری و زمان نوری رابطه برقرار می کند، تعالی می یابند. آنچه تیارد دو شاردان(۲) فیلسوف فرانسوی زمانی با استفاده از زبان مذهب به عنوان «قلمرو ذهن آدمی» توصیف کرد، اکنون در زبان بی رحم مهندسی عمل گرای چشم الکترونیکی، تحقق یافته است. به مانند آن است که زندگی، خود در اعصاب بینایی چشم دیجیتالی ناپدید شده باشد، و یک چرخه ی ناب از داده های دیجیتالی بر سر راه تلاقی با «زمان از دست رفته» و مکان بشری، چونان که با مسائل حافظه و بینش اجتماعی در هم آمیخته، جانشین کشمکش های متضاد جسم آدمی شده است. زمانی که چشم دیجیتالی از حفره ی تاریک جمجمه بیرون کشیده شود، زمانی که اعصاب بینایی در گونه ی متعالی داده ی سیال تجسم یابد، تنها صدایی که شنیده خواهد شد، صدای آن پیانوی از کوک افتاده است که در اتاقی خالی می پیچد. اما چرا؟ زیرا زبان پایای اسطوره را انکار نتوان کرد. هرچه شدت تجسم بخشی آگاهی در قالب رسانه ی دیجیتالی بیشتر باشد، میزان موشکافی جامعه در فرهنگ داده های سیال بیشتر است، و صدای زیر چیزی بدون آینده، در اعصاب دیجیتالی از نظر فضایی مصمم قابل درک تر خواهد بود. درست زمانی که گمان می کردیم بر نیچه فائق آمده ایم، با اعصاب دیجیتالی در می آمیزیم و داستان کهن غرور و گستاخی تکنولوژیکی را به گونه ای متفاوت می یابیم. نهیلیسم بر جامعه دیجیتالی مسلط است.
نویسنده: آرتور کروکر
مترجم: کامبیز پارتازیان
منبع : شبکه فن آوری اطلاعات ایران


همچنین مشاهده کنید