یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

طعم وحشت در عراق


طعم وحشت در عراق
بعدازظهر یک روز در ماه آگوست سال ۲۰۰۴ بود. آماده می شدم تا از محل کار به خانه ام در شمال بغداد بروم. در همین حین دو انفجار مهیب ساختمان دفتر روزنامه واشنگتن پست، جایی که در آن کار می کردم، را به لرزه درآورد. سرم را از پنجره بیرون بردم. اول به چپ و سپس به راست نگاهی انداختم. نزدیک یک کلیسا در مرکز محله «کراده»، گردبادی مهیب از دود و آتش دیدم به هوا بلند شده بود.
دفترچه و دوربینم را برداشتم و به همراه راننده شیفت شب دفتر روزنامه بیرون رفتم تا بمب گذاری را پوشش دهم. در حین اینکه به محل حادثه نزدیک می شدیم بمب دیگری در اتومبیلی در نزدیکی ما منفجر شد و ترکش های آن به اطراف از جمله اتومبیل ما برخورد کرد. البته ما خوش شانس بودیم که کماکان داخل ماشین ماندیم و ترکش ها بر روی سقف اتومبیل ما افتادند.
مردمی که سراپا خون آلود بودند در حالی که از درد و وحشت جیغ می کشیدند به اطراف می دویدند.از سال ۲۰۰۳ که من کار با واشنگتن پست را آغاز کردم تا تابستان سال ۲۰۰۶، هنگامی که بغداد را ترک کردم، حدود ۹۳ روزنامه نگار در عراق کشته شدند که ۸۵ درصد از این تعداد عراقی بودند. امروز که من این مقاله را می نویسم تعداد کل خبرنگاران کشته شده در جنگ عراق به ۱۱۹ نفر رسیده است. از میان این خبرنگاران می توان به صالح سیف الدین اشاره کرد که برای روزنامه واشنگتن پست کار می کرد و درگیری های خیابانی در جنوب غرب بغداد را پوشش می داد. من کمی پس از اتمام دانشگاه به استخدام واشنگتن پست درآمدم. پیش از آن مترجم «جیل کارول» خبرنگار روزنامه کریستین ساینس مانیتور بودم.
«کارول» همان خبرنگاری بود که پس از گذران سه ماه اسارت به دست شبه نظامیان، سرانجام آزاد شد. پیش از اینکه به استخدام واشنگتن پست درآیم هرگز به خبرنگار شدن فکر نکرده بودم. در طول دو سال و نیم که برای پست کار می کردم همیشه می ترسیدم که مبادا من هم یکی از خبرنگاران قربانی جنگ شوم. به عنوان یک خبرنگار عراقی می دانستم که بیش از آنکه ربوده شوم احتمال کشته شدنم وجود دارد. چراکه شورشیان معمولاً اقدام به ربودن خبرنگاران امریکایی می کردند تا بتوانند از این طریق بر دولت متبوع آن خبرنگار فشار وارد کرده و باج خواهی کنند.
اما من یک عراقی بودم و هیچ ارزشی برای ربایندگان نداشتم. درست مانند اتفاقی که برای جیل کارول خبرنگار امریکایی کریستین ساینس مانیتور افتاد. ربایندگان در نخستین دقایق به اسارت گرفتن کارول، دوست و همکار عراقی او را در دم و پیش چشمانش کشتند.
هر روزی که برای پست کار می کردم تمام تلاشم این بود که جانم را حفظ کنم. هیچ کسی در محله ما نمی دانست من کجا کار می کنم و اصلاً برای امرار معاش به چه کاری مشغولم. به همه گفته بودم که کار آزاد دارم. به همه گفته بودم یک کافی نت در شمال بغداد را اداره می کنم. اگر مردم حقیقت مرا می فهمیدند، ممکن بود خبرش به گوش شبه نظامیان می رسید. آنها هم که منتظر وقت بودند تا اسمی دیگر را به لیست مرگ خود اضافه کنند.البته دروغ های من آنقدر کافی نبود که به من احساس اطمینان و آرامش بدهد.
می دانستم یک نفر آن بیرون منتظر است که مرا به خاطر اینکه برای واشنگتن پست کار می کنم بکشد. همیشه انتظار داشتم که وقتی در خانه نیستم، نامه یی تهدیدآمیز و یا بمبی به در خانه ام بفرستند. هیچ وقت محافظانم را مرخص نمی کردم. همیشه استرس داشتم.حتی وقتی می خوابیدم چشم و گوشم هوشیار بودند. همیشه یک اسلحه AK-۴۷، کنار تختم قرار داشت تا در صورت حمله بتوانم از آن استفاده کنم.با وجود این خطرات و با وجود اصرار پدر و مادرم برای انصراف از شغلم، من به کارم به عنوان یک خبرنگار اعتقاد داشتم. همیشه به پدر و مادرم می گفتم دنیا باید ببیند و بداند که در عراق چه می گذرد. اما این کار به هیچ وجه ساده نبود.
هر زمان که باید حادثه یی را در خیابان های بغداد پوشش می دادم با رئیس دفتر روزنامه و دیگر همکارانم در خصوص این مساله که چطور می توانم به سلامت از ماموریتم بازگردم صحبت می کردیم. بعضی از همکارانم تمایل بیشتری برای پوشش خبری حوادث داشتند.
صالح سیف الدین دوست من و یکی از نترس ترین خبرنگاران واشنگتن پست یکی از آنها بود. یادم می آید نخستین گزارشش در خصوص درگیری های خیابانی در تکریت بود.
او از پشت تلفن با من حرف می زد و من صدای انفجار و شلیک گلوله را می شنیدم گویی که خودم آنجا هستم. همیشه به صالح می گفتم که مواظب خودش باشد اما او بسیار مصمم و شجاع بود.
او همیشه می گفت؛ «ما واشنگتن پست هستیم. ما همیشه باید در صدر باشیم».قاتلان خبرنگاران عراقی که برای رسانه های غربی کار می کنند تنها چند گزینه برای ما باقی گذاشتند. بسیاری از خبرنگارن کشور را ترک کردند و بسیاری دیگر نیز کارشان را کنار گذاشتند. من خیلی خوش شانس بودم که با کمک خبرنگاران واشنگتن پست به دانشگاه سنت جوزف در فیلادلفیا راه پیدا کردم تا در رشته نویسندگی تحصیل کنم. اما دیگران آینده یی به خوبی من نداشتند. آنها در عراق ماندند چون پول کافی نداشتند یا جایی دیگر برای رفتن نداشتند. البته بعضی از خبرنگاران هم در عراق مانده اند چون باور دارند که عراق در مواقع سختی به آنها نیاز دارد.
نویسنده این مطلب از سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۰۶ خبرنگار روزنامه واشنگتن پست در عراق بود.
بسام سبطی
منبع : روزنامه اعتماد