چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

درخت پرنده


درخت پرنده
▪ خاطرات امام علی (ع) :
من با رسول خدا (ص) بودم هنگامی که گروهی از سران قریش نزد وی آمدند و گفتند :
محمد! تو ادعای بزرگی کرده ای که نه پدرانت چنان ادعایی داشته اند و نه کسی از خاندانت ، (اینک) ما پیشنهادی داریم اگر آن را پذیرفتی می دانیم که تو پیامبر و فرستاده خدایی و اگر از انجام دادن آن درماندی می فهمیم که تو جادوگر و دروغگویی.
ـ حضرت در پاسخ فرمودند : چه می خواهید ؟
ـ گفتند : از این درخت بخواه که با ریشه های خود از جا کنده شد و در مقابل تو بایستد.
- (ص) : همانا خدا بر هر کاری تواناست پس اگر خدا برای شما چنین کرد آیا حاضرید ایمان بیاورید و بر وحدانیت حق شهادت دهید ؟
- : آری
- (ص) : من آنچه را می خواهید به شما نشان خواهم داد ، هر چند به خوبی می دانم که شما به خیر و صلاح باز نمی گردید و بلکه در میان شما کسانی را می بینم که در چاه افکنده شوند (۱) و کسانی که گروه ها را به هم پیوندند و سپاه بر ضدّ من بسیج نمایند.
آنگاه فرمود : ای درخت ، اگر تو به خداوند و روز جزا ایمان داری و می دانی که من فرستاده خدایم پس (هم اینک) به فرمان خدا از جا درآی و با ریشه های خود ، در برابر من بایست.
سوگند به خدایی که پیامبرش را به حق مبعوث فرمود (دیدم که) درخت با ریشه هایش از جا کنده شد و همچون پرنده ای بال و پر زنان در حالی که صدای سختی از او شنیده می شد آمد تا مقابل رسول خدا (ص) ایستاد. شاخه بلندش را (همچون چتری) بر رسول خدا (ص) گسترد و پاره ای از شاخه هایش را هم بر دوش من نهاد و من در سمت راست آن حضرت (ایستاده) بودم.
ـ مشرکان پس از دیدن (این معجزه ها) از روی برتری جویی و گردنکشی گفتند :
ـ بگو که نیمی از آن به سمت تو آید و نیمی بر جای خود بماند.
ـ حضرت به درخت چنین فرمان داد و نیمه درخت رو به سوی او نهاد با پیش آمدنی شگفت تر و بانگی سهمگین تر چنانکه گویی می خواست خود را به رسول خدا (ص) بپیچد.
ـ سپس باز آنان از روی سرکشی و ناسپاسی گفتند :
ـ این نیمه را بگو که به سمت نیمه خود رود چنانکه پیشتر بود.
حضرت همان فرمود که قوم خواستند. سپس درخت باز گردید.
ـ من گفتم :
ای فرستاده خدا ! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان می آورد و نخستین فردی هستم که اقرار و اعتراف می کند به اینکه درخت آنچه فرمودی به فرمان خدا انجام داد تا پیامبری تو را تصدیق و گواهی کند و گفته تو را بزرگ دارد.
ـ مشرکان قریش (با کمال بی شرمی ) گفتند :
نه بلکه او ساحری است دروغگو و تردستی است چابک.
ـ آنگاه (در حالی که به من اشاره می کردند) گفتند : آیا کسی جز این ، تو را تصدیق خواهد کرد؟
منبع : سایت مناجات