دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


هنر داستانگویی فیلم


هنر داستانگویی فیلم
تماشای فیلم نوعی سرمایه گذاری است. هر بار که به سینما می رویم و بلیط می خریم و در سالن تاریک می نشینیم، آماده می شویم تا رابطه ای شخصی را با پرده نمایش برقرار کنیم. در فاصله زمانی نزدیک به دو ساعت ما به خود اجازه می دهیم تا بخندیم، گریه کنیم یا حتی جیغ بکشیم.
ما روی یک فیلم اینطور سرمایه گذاری می کنیم و امیدواریم که از ابتدا تا انتها ما را درگیر خود کند و از این طریق ما را به سفر ببرد. فیلم می تواند بیننده را ناراحت کند، خشمگین نماید یا هیجان زده کند. هر چه که باشد این علاقه سازنده فیلم بوده است، نسبت به نوع تاثیر فیلم بر مخاطب از طریق ارائه یک داستان . فیلم سازان داستان گویان مدرن هستند. وقتی آنها داستانشان را خوب پرداخت کرده باشند، مقصود خود را به آرامی از زمان خاموش شدن چراغها در سالن تا زمان تیتراژ پایانی به بیننده القا می کنند. هنر داستانگویی در فیلم عملیات لایه بندی المانهای توصیفی در فیلم است که برای پوشاندن هنر فیلم سازان و زندگی بخشیدن به شخصیت ها می باشد.
● فیلم نامه نویسی: ساخت داستان
هر داستان از وجود یک ایده شکل می گیرد. در دل هر فیلم شما می توانید این ایده را دریابید. فرقی نمی کند که این فیلم "عشق بر همه غلبه می کند" باشد "یا شیطان هرگز نمی میرد". درون شخصیتها و ساختار وقایع این ایده نهفته است و به شکل منحصر بفردی به بیننده ارائه می شود.
هر حرکت، هر رفتار و هر دیالوگ توسط فیلم نامه نویس به دقت انتخاب می شود و وارد داستان می گردد.
از آنجایی که هیچ رویه مشخصی برای ساخت یک فیلم موفق وجود ندارد اما بسیاری از فیلمها از ساختار سه قسمتی تبعیت می کنند. قسمت اول فضای فیلم را القا می کند و شخصیتها و داستانهای مربوطه به آنها را معرفی می نماید. اطلاعات کلی که برای درک فیلم مورد نیاز تماشاگر می باشد و همچنین اطلاات مورد نیاز برای شناسایی نقش اول فیلم نیز در این بخش ارائه می گردد.
قسمت اول با بروز واقعه ای به نقطه اوج می رسد. بر اساس تعریف رابرت مک کی این بخش واقعه ای است که تعادل نیروهای وارد بر زندگی شخصیت اول را از بنیه دستخوش تغییر می نماید.
قسمت دوم، بخشی است که قهرمان فیلم سعی در برقراری تعادل از دست رفته در زندگی خود می کند. در این بخش قهرمان اوج و فرودهای زیادی را تجربه می کند و یکی پس از دیگری با موانع مختلفی روبرو می شود که او را به نقطه بحران هدایت می کند که همان نقطه اوج فیلم می باشد.
قسمت سوم نقطه گره گشایی و بازگشت تعادل به زندگی قهرمان می باشد.
فیلمهای قابل تامل، قهرمانانی جذاب با احساسات عمیق دارند. همانطور که بازیگران سعی در ایجاد نقش محوله دارند، به طور معمول هر نقش دارای ۳ تا ۵ ویژگی مشخص است که توسط فیلم نامه نویس در فیلم نامه معین می گردد. هر حرکت و هر دیالوگ در طراحی ویژگی خاصی از نقش به کار برده می شود. وقتی شخصیتی خوب نوشته شده باشد، نه تنها آنچه که شخصیت باید بیان کند مشخص می گردد بلکه آنچه را که نباید به زبان بیاورد نیز معلوم می شود.
● کارگردانی: داستان گویی
کارگردان یک داستان خوب را انتخاب می کند و روند درک داستان را در مراحل طراحی تولید مشخص می نماید.....
کارگردانی شامل مجموعه فعالیتهای است برای انتخاب بازیگر، انتخاب لوکیشن، انتخاب رنگ و در کنار هم قرار دادن المانهای درگیر در فیلم برای بهتر ارائه شدن داستان. در واقع کارگردانی مدیریت مجموعه فعالیتهای ایجاد میزانسن است که توسط افراد و واحدهای مختلف انجام می شود.
میزانسن همه آن چیزی است که شما در فیلم می بینید. در فیلم اشیا و رنگها با تفکر انتخاب می شوند تا از این طریق بتوان بر قدرت انتقال داستان به بیننده افزود. قرار دادن یک مدرک روی دیوار نمایانگر تحصیلات است. یک صندلی پشت میز نمایانگر تنهایی و محیط بسته است. استفاده از رنگ قرمز قالب، نمایانگر خروش احساسات است. بیننده از دیدن آشپزخانه کوچک و صمیمی احساسی مطبوع خواهد داشت و در کوچه ای تنگ و تاریک احساس وحشت خواهد کرد. استفاده موثر از میزان سن با تلفیق احساسات می تواند تاثیر موثری در روند داستان گویی و جذب بیننده برای تماشای فیلم داشته باشد.
کارگردان همچنین می تواند با انتخاب نماهای مناسب، میزان درگیری احساسات بیننده در فیلم را کنترل نماید. استیون کاتز می گوید: "ما می توانیم با تلفیق صحنه های متفاوت از طریق لنز دوربین، به تماشگر این اجازه را بدهیم که با موضوع احساس نزدیکی یا غریبی نماید.
▪ کلوزآپ:
برای برقراری رابطه با پیچیدگی احساسی از طریق صورت مورد استفاده قرار می گیرد. بطور معمول هرچقدر شدت احساسات بالاتر باشد کلوزآپ نزدیکتر خواهد بود.
▪ مید شات:
بعنوان راه حل جایگزین واید شات استفاده می شود. در مید شات می توان حرکات را به نمایش گذاشت در حالی که رابطه احساسی را نیز حفظ نمود.
▪ واید شات:
برای نمایش صحنه و حرکات مورد استفاده قرار می گیرد. در سالهای اخیر واید شات کمتر مورد استفاده قرار گرفته چرا که نمایش احساسات در نمای واید بسیار مشکل خواهد بود.
در تعریف عمومی هرچقدر نما نزدیکتر باشد میزان برقرار رابطه احساسی تماشاگر با بازیگر بیشتر خواهد بود.
یک نمای واید از یک دختر در حال گریه ممکن است حس همدردی بیینده را تحریک نماید. اما نمای کلوزآپ همین صحنه باعث احساس همذات پنداری بیننده با بازیگر می شود و حتی می تواند بیننده را نیز به گریه بیاندازد. فرم صورت انسان بسیار تاثیر گذار است. یک نمای کلوزآپ مانند یک تابلوی عکس می تواند گویای هزاران کلمه باشد.
● تدوین: بازگویی داستان
تدوین گر با دریافت فیلم از کارگردان و مقایسه آن با فیلم نامه اصلی، فعالیتهایی را برای درک بهتر اهداف داستان انجام می دهد. نماها آنچنان به دقت انتخاب می شوند تا به نهایت تاثیر گذاری بر روی بیننده برسند و بیننده را وادار به خنده، گریه و یا ترس نماید.
تدوین ضعیف می تواند به بیننده ضربه بزند و او را از سفری که آغاز نموده منضجر کند. تدوین نامناسب باعث می شود تا احساسات بیننده با فیلم پیوند نخورد و بیننده ارضا نگردد. در نقطه مقابل تدوین قوی باعث بدست آمدن ریتمی هماهنگ در فیلم می شود که مخاطب را در جریان فیلم شناور می کند.
● جمع بندی
داستان گویی در فیلم فرآیندی مشارکتی است که با آغاز نوشتن فیلم نامه شروع و با واکنش مخاطب نسبت به فیلم پایان می پذیرد. نوع واکنش ما به فیلم به شکل غیر قابل انکاری به نحوه ساخت فیلم وابسته است. وقتی داستان فیلم ساخت مناسبی داشته باشد، المانهای درگیر در فیلم با ریتمی هماهنگ مخاطب را به سفری احساسی می برند.
امیر مهرانی
منبع : کافه نمایش


همچنین مشاهده کنید