پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا


... و خدا شک را آفرید


... و خدا شک را آفرید
جان پاتریک شانلی چهره‌ای شناخته شده در عرصه نمایشنامه‌نویسی است که آثار پرشمارش به ۱۵ زبان ترجمه شده‌اند و در بیش از ۱۷ کشور روی صحنه‌ رفته‌اند. وی بعد از مدتی حاشیه‌نشینی با کسب جوایز تونی و پولیتزر در سال ۲۰۰۵ برای نمایشنامه «شک» نام خود را بیش از گذشته بر سر زبان‌ها انداخت و توانست در سال ۲۰۰۸ با کارگردانی نسخه سینمایی همین نمایشنامه علاوه بر نامزد شدن برای جوایز متعدد از جمله گلدن‌گلوب و اسکار توجه ویژه منتقدان سینمایی را هم به فیلم خود جلب کند. راجر ایبرت فیلم «شک» را یکی از بهترین فیلم‌های سال ۲۰۰۸ دانست و یادداشت‌نویسان نام‌آشنایی همچون جیمز براردینلی، پیتر تراویس و دیوید ادلستاین در فهرست برترین فیلم‌های سال ۲۰۰۸ حساب ویژه‌ای برای این فیلم باز کردند. چهار بازیگر اصلی فیلم در بخش بازیگران نقش اصلی و مکمل و خود شانلی در بخش فیلمنامه اقتباسی نامزد اسکار شده‌اند و گرچه رقبای قَدَری پیش روی خود دارند اما هیچ بعید نیست وقتی شما این مطلب را می‌خوانید یکشنبه شب ۲۲ فوریه به شبی به یاد ماندنی در زندگی‌شان تبدیل شده باشد. خصوصاً اینکه شانلی یکبار دیگر در سال ۱۹۸۷ برای فیلمنامه «ماه‌زده/ Moonstruck» برنده اسکار شده است. شانلی در آن سال با کسب جایزه اسکار روی دست فیلمسازان و فیلمنامه‌نویسان نام‌آشنایی همچون وودی آلن،‌ جان بورمن، لوئی مال و جیمز ال. بروکز بلند شد و امسال باید به مصاف اریک راث (مورد نادر بنجامین باتن)، پیتر مورگان (فراست / نیکسون)، دیوید هر (خواننده) و سیمون بیوفوی (میلیونر زاغه‌نشین) برود.
جان پاتریک شانلی فرزند یک خانواده مهاجر ایرلندی است که در آمریکا متولد و بزرگ شده است و در کودکی برای کسب درآمد به مشاغل حقیری از جمله متصدی آسانسور، قفلسازی، ساندویچ پیچی و نقاشی ساختمان پرداخته است و گرچه از همان زمان شیفته داستانگویی و داستان‌پردازی بوده اما تا سال‌های جوانی و بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه نیویورک هرگز به فکر کسب درآمد از راه نویسندگی نیفتاده است. پدر و مادرش که به دلیل تعدد فرزندانشان و کار تمام‌وقت فرصتی برای تربیت پاتریک شرور نداشند وی را به یک مدرسه مسیحی مشابه آنچه در نمایشنامه و فیلم «شک» موجود است فرستادند تا تحت نظر راهبه‌ها و کشیش‌های آنجا سر به راه شود و دست از شیطنت‌های همیشگی بردارد. اما پاتریک نوجوان که در تمام کلاس‌ها داستان‌های علمی تخیلی می‌خواند و از هر فرصتی برای فرار از دست معلم‌ها استفاده می‌کرد در نهایت بعد از کشمکش با مسئولین مدرسه و آشکار کردن بی‌اعتقادی‌اش به خداوند از آنجا اخراج‌ شد. پدر و مادرش که هنوز امیدی به سر به راه شدن فرزند‌شان داشتند وی را به مدرسه مسیحی دیگری به نام مدرسه توماس مور بردند و در همین دوران بود که کشیش نه‌چندان خوشنامی به پاتریک نزدیک‌ شد تا به قول خودش محصل تازه وارد در محیط جدید احساس غربت نکند. شانلی در گفت‌وگوهای اخیر خود درباره فیلم «شک» تأکید کرده است شخصیت پدر فلین با بازی درخشان فیلیپ سیمور هافمن بازنمودی از شخصیت کشیشی است که شخصاً‌ در نوجوانی با او مراوده داشته است؛ کشیشی که درست مانند پدر فلین هرگز قصد خود را آشکار نمی‌کرد و صرفاً با رفتار شبهه‌برانگیزش تخم شک را در دل اطرافیان می‌کاشت. «شک» چه در نسخه مکتوب و چه در نسخه سینمایی تا حد زیادی وامدار تجربیات نوجوانی شانلی در دو مدرسه محل تحصیلش است و دقت در پرداخت جزئیات و شخصیت‌پردازی‌های حساب‌شده آن حکایت از شناخت بی‌چون و چرای وی از وضعیت داستانی نمایشنامه و فیلمش دارد.
البته وی مانند بسیاری از نویسندگان در نگارش نمایشنامه‌ها و بعضاً فیلمنامه‌های خود تا حد زیادی وامدار زندگی شخصی‌اش است و در هرکدام از آثار وی می‌توان ردی از گذشته و حال زندگی‌اش را مشاهده کرد. شانلی علاوه بر تجربه کار در مشاغل متعدد و حضور در مدارس مذهبی مدتی هم به عنوان سرباز نیروی دریایی آمریکا در جنگ ویتنام جنگیده است و حضور در جبهه نبرد را یکی از تجربیات ناب زندگی‌اش می‌داند. دیگر ویژگی سبک وی را می‌توان استفاده از شخصیت‌ها و لوکیشن‌های محدود و البته دیالوگ‌های دقیق، حساب شده و استادانه دانست که نمونه‌اش علاوه بر «شک» در نمایشنامه موفق «دنی و دریای عمیق آبی» قابل مشاهد است. تمام بار «شک» بر دوش چهار شخصیت‌ خواهر آلویشس (مریل استریپ)، پدر فلین (فیلیپ سیمور هافمن)، خواهر جونز (ایمی آدامز) و خانم میلر (ویولا دیویس) است و بخش اعظم فیلم در کلیسای سنت نیکلاس می‌گذرد. در نمایشنامه مشهور «دنی و دریای عمیق آبی» هم داستان دو شخصیت تعریف می‌شود که از عاشق شدن می‌ترسند و بدون هیچ کنش شدید فیزیکی صرفاً با گفت‌وگو در صدد حل مشکل خود هستند.
شانلی فعالیت نوشتاری خود را در سال ۱۹۸۲ با نمایشنامه «به ماه خوش آمدید» آغاز کرد و در مدت کوتاهی در محافل هنری به فردی شناخته‌شده تبدیل شد تا اینکه در سال ۱۹۸۷ با پیشنهاد نورمن جیسون فیلمنامه‌‌ای به نام «ماه‌زده» نوشت که جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اورژینال را برایش به ارمغان آورد. خود فیلم هم با بازی نیکلاس کیج و شر به فروش قابل توجهی دست یافت و به یکی از کمدی رومانتیک‌های محبوب دوران خود تبدیل شد. موفقیت «ماه‌زده» زمینه فعالیت‌های سینمایی شانلی را به قدری آسان و هموار کرد که وی توانست علاوه بر نگارش دو فیلمنامه «پنج گوش» و «مرد ژانویه» فیلم «جو علیه آتشفشان» را با فیلمنامه‌ای از خودش کارگردانی کند که البته آنچنان شکستی در گیشه خورد که شانلی تا ۱۸ سال بعد و پس از توفیقات روزافزون نمایشنامه «شک» و کسب جوایز پولیتزر و تونی دیگر هوس کارگردانی به سرش نزد. البته شانلی در دهه ۹۰ با دو فیلمنامه «زنده» و «کنگو» هر دو به کارگردانی فرانک مارشال مجدداً بخت خود را در حیطه نگارشی سینما آزمود اما هرگز نتوانست موفقیت‌های دهه ۸۰ خود را تکرار کند. «جو علیه آتشفشان» یک کمدی رمانتیک ماجرامحور با بازی زوج تام هنکس و مگ رایان است و داستان شخصیتی به نام جو بنکز را تعریف می‌کند که از مرگ خود در آینده نزدیک مطلع می‌شود و به همین دلیل تصمیم می‌گیرد چند ماه باقی مانده از عمرش را به دلخواه خود از زندگی لذت ببرد. ظاهراً داستان این فیلم هم ردی در زندگی شخصی شانلی دارد و وی بعد از تجربه‌ای نزدیک به مرگ اقدام به نوشتن چنین فیلمنامه‌ای کرده است. «جو علیه آتشفشان» گرچه شروع گیرایی دارد و سکانس ابتدایی ورود کارگردان و کارمندان به آن کارخانه عجیب همراه با ترانه مشهور «شانزده تُن» و صدای تأثیرگذار اریک بردن تا مدت‌ها در ذهن مخاطب ثبت می‌شود اما در ادامه به دلیل عدم توجه کافی به جاذبه‌های روایی و تکیه صرف بر شخصیت گیج و منگ تام هنکس از تبدیل شدن به یک کمدی موفق باز می‌ماند. فیلم به دلیل اقتضای داستانی از تعدد لوکیشن برخوردار است اما شخصیت‌های محدود آن علاقه شانلی به کار با حداقل عوامل را به یادمان می‌آورد. مگ رایان هم در این فیلم ایفاگر سه نقش متفاوت است و هر بار با ظاهری جدید بر سر راه تام هنکس قرار می‌گیرد. با این حال «جو علیه آتشفشان» لحن سرخوشانه، مفرح و دلچسبی دارد و شاید به همین دلیل در دهه ۹۰ طرفداران بیشتری پیدا کرد و به یکی از کمدی رمانتیک‌های کالت تبدیل شد. البته فاصله ۱۸ساله میان این فیلم و فیلم «شک» کار خودش را کرده است و تفاوت‌های آشکاری در پرداخت، رویکرد و سر و شکل بصری این دو فیلم به چشم می‌خورد. کیفیت بالا و بی‌چون ‌و چرای «شک» در تمام زمینه‌ها از فیلمنامه و بازی‌ها گرفته تا موسیقی هاوارد شور و البته فیلمبرداری راجر دیکینز همه نشان از این نکته دارد که شانلی در دومین فیلم خود با کمک یک پشت صحنه کاربلد گام محکمی برداشته است تا «شک» به فرجام «جو علیه آتشفشان» تبدیل نشود. از قرار معلوم «شک» اولین قسمت از سه‌گانه‌ای درباره روحانیون مذهبی در آمریکاست که فیلمنامه قسمت دومش هم نوشته شده است و در صورت عدم بروز مشکل به زودی خبر تولیدش منتشر می‌شود.
گرچه برخی منتقدان ویژگی‌های مثبت فیلم «شک» را علاوه بر فیلمنامه استادانه‌اش وامدار دیگر عوامل فیلم به خصوص بازیگران آن می‌دانند، اما نتیجه نهایی به قدری رضایت‌بخش بوده است که به استناد سایت Metacritic از برآیند ۳۴ نقد و یادداشت امتیاز۶۸ از ۱۰۰ را کسب کرده است. «شک» بعد از چند اکران محدود در تاریخ ۲۵ دسامبر ۲۰۰۸ به صورت گسترده همزمان با فیلم‌های مهمی همچون «جاده رولوشنری»، «ولکیری» و «مورد عجیب بنجامین باتن» به نمایش درآمد و تاکنون قریب به ۳۸ میلیون دلار فروش کرده است که برای فیلمی با بودجه تولیدی ۲۰ میلیون دلار رقم قابل قبولی محسوب می‌شود. کنت توران جزو کسانی بود که نقش شانلی را در کارگردانی ناچیز دانست و در عوض برای محتوای نقادانه فیلم علیه محافظه‌کاری در مدارس مسیحی و توجه ویژه به پرسش‌های فلسفی و اخلاقی ارزش ویژه‌ای قائل شد. کرک هانیکات هم از زوایه‌ای دیگر بر فیلمبرداری راجر دیکینز و رویکرد استعاری و کنایی فیلمنامه شانلی انگشت گذاشت. منولا دارگیس ضمن تقدیر از وجوه مثبت کارگردانی شانلی نقش رسوایی‌های جنسی اخیر کشیش‌های مسیحی را در موفقیت فیلم پررنگ کرد. جیمز براردینلی شباهت فیلم به زندگی واقعی انسان‌ها و فاصله گرفتن از توضیحات مرسوم در فیلم‌های سینمایی را مهم‌ترین ویژگی «شک» دانست و راجر ایبرت هم با اشاره به تجربه خود در مدارس مسیحی بر این نکته تاکید کرد که شانلی شناخت خوبی از بستر داستانی فیلمش داشته است. ایبرت همچنین به این نکته اشاره کرد که فیلم «شک» به دلیل به فکر واداشتن مخاطب و خلاف جریان آب شنا کردن فیلمی شاخص و قابل‌توجه محسوب می‌شود.
داستان «شک» در پائیز سال ۱۹۶۳ در منطقه برانکس می‌گذرد؛ در دورانی که برانکس یکی از مراکز توزیع و استعمال موارد مخدر بود، تبعیض‌های نژادی در میان ساکنین آن بیداد می‌کرد و رنگین‌پوستان از فقدان منزلت اجتماعی رنج بسیار می‌بردند. شانلی کودکی خود را در همین منطقه گذرانده است و با شناخت کامل از عناصر جفرافیایی و فرهنگی برانکس به سراغ کلیسای سنت نیکلاس در این منطقه رفته است. خود نام سنت نیکلاس هم یادآور اسقف مشهور ناحیه آسیای صغیر است که با اهدای هدایای ریز و درشت به کودکان، فقرا و مستمندان محبوبیت زیادی کسب کرده بود و بعدها شخصیت سانتا کلوز یا همان بابانوئل با اقتباس از تلفظ هلندی نام وی (سنتر کلاوس) به جزو ثابت فرهنگ مسیحیان تبدیل شد. جالب است که در صحنه‌ای از فیلم پدر فلین مانند سنت نیکلاس مشهور هدیه کوچکی به دانلد اهدا می‌کند تا مشابهت وی و سنت نیکلاس به نوعی تقویت شود.
فیلمنامه «شک» سرشار از چنین جزئیات دقیق و موشکافانه‌ای است که چنان در ساختار اثر تنیده شده‌اند که بعضاً برای شناخت آنها به اطلاعات فرامتنی نیاز است. اما بارزترین ویژگی فیلم که ضامن موفقیت فراگیرش شده است چیزی نیست جز شک،‌ ابهام و عدم قطعیتی که در سراسر فیلم موج می‌زند و با استادی تمام از شخصیت‌ها به مخاطب منتقل می‌شود و در پایان هم بدون نتیجه‌گیری معمول و دم‌دستی قضاوت را به مخاطب می‌گذارد (البته اگر امکان قضاوت وجود داشته باشد). پدر فلین مظنون به رابطه‌ای مشکوک با دانلد میلر است و همان قدر که شواهدی بر وجود این رابطه وجود دارد از سوی دیگر احتمال صحت ادعای پدر فلین هم وجود دارد و ممکن است رابطه وی و دانلد صرفاً از مرواده مرید و مرادی تجاوز نکرده باشد. اما چه کسی می‌تواند با اطمینان حکم به گناهکاری یا بی‌گناهی وی دهد. مخاطب می‌تواند خود را به جای خواهر جیمز معصوم و پاکدامن بگذارد و در نهایت سادگی و صداقت و البته خوشبینی فکر بد به ذهنش راه ندهد. اما خواهر آلویشس هم دلایل موجهی مبنی بر گناهکاری پدر فلین دارد که نمی‌توان به راحتی آنها را نادیده گرفت؛ خصوصاً اینکه مادر دالند در گفت‌و‌گوی خود با خواهر آلویشس اعتراف می‌کند پسرش گذشته مشکوکی داشته است و بی‌هیچ غافلگیری یا تعجبی در مقام پاسخ به خواهر آلویشس برمی‌آید. خود پدر فلین هم در چند جای فیلم با ادای الفاظی که چندان در میان کشیشان مرسوم نیست، توجه ویژه به ناخن‌ها و انگشتانی که امکان تعبیر جنسی از آنها وجود دارد یا صمیمیت نامتعارف با پسران تحت سرپرستی‌اش شائبه گناهکار بودن خود را تقویت می‌کند. اما شانلی با هنرمندی تمام در تمام طول فیلم سعی می‌کند دو کفه ترازو را مساوی نگه دارد و با حفظ ابهام در اصل ماجرا از صدور حکم صریح طفره برود تا بر آن جمله مشهور برتراند راسل صحه بگذارد که: «فقط دیوانه‌ها و احمق‌ها با قطعیت سخن می‌گویند‍؛ خردمندان در همه حال با شک دست و پنجه نرم می‌کنند».
یحیی نطنزی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی