سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

تاثیرات داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی تحولات غزه


تاثیرات داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی تحولات غزه
سران رژیم صهیونیستی اینک راهی را در پیش گرفته اند و بحران خودساخته ای را بوجود آورده اند که بیش از گذشته بافت و پایه های درونی اجتماع تصنعی شکل گرفته در فلسطین اشغالی را متزلزل ساخته و سران این رژیم را به چالش در استراتژی برای بقاء سوق داده است.
تهاجم همه جانبه رژیم صهیونیستی علیه غزه را از دو طریق می توان مورد بررسی و کنکاش قرار داد.از یکسو می توان با پی گیری اخبار و رویدادهای جنگ به تحلیل اتفاقات در صحنه نبرد نظامی که در بستر سرزمین حادث می شود پرداخت و از سوی دیگر این امکان نیز وجود دارد که بانگاهی عمیق تر به تاثیرات جامعه شناختی و تبعات آن بر نیروها و واحدهای سیاسی موثر در این درگیری اشاره کرد و با تاکید بر این موضوع به این سئوال پاسخ داد که تحولات سیاسی بعد از این جنگ، در سطح داخلی(رژیم صهیونیستی و دولت حماس)،سطح منطقه ای(کشورهای عربی و ایران) و در سطح استراتژی قدرتهای بزرگ(آمریکا) چگونه رقم خواهدخورد؟واساسا تهاجم به غزه چه تاثیراتی بر بافت سیاسی منطقه و موقعیت بازیگران موثر سامانه خاورمیانه بجای خواهد گذاشت؟در این نوشتار ما تا حدودی از حوادث و رویدادهای جنگ به جلو می رویم و در راستای پاسخگویی به سئوال مذکورحرکت خواهیم کرد.
فرض ما آن است که جنس تحولات غزه،دارای ماهیت منطقه ای و بین المللی و فراتر از مرزها و محیط جغرافیایی فلسطین است. نکته بسیار مهم برای این استدلال آن است که سکوت معنادار و یا حمایتهای آشکار و پنهان برخی کشورهای عربی،سازمانهای بین المللی،شورای امنیت و قدرتهای بزرگ به روشنی گویای اهمیت و بین المللی بودن مسئله است.همچنین ما دراین نوشتار جنگ گسترده پیش آمده در سرزمین کوچک غزه را، که نشان ازیک مجادله و منازعه عمیق وموثر فکری و راهبردی دارد ،و اجزاء و مولفه های آن نیز در سطوح منطقه ای و بین المللی قابل فهم است ، مفروض گرفته ایم.
فرضیه ما به سئوال فوق این است: جنگ بین رژیم صهیونیستی و دولت قانونی حماس:
الف) در رژیم صهیونیستی، شکاف سیاسی را بین سران و اجتماع نامتجانس گردآوری شده در این سرزمین عمیق تر خواهد کرد و از سوی دیگر موقعیت و وزن سیاسی حماس را ارتقاء می بخشد،
ب)در کشورهای عرب حامی اسرائیل بحران مشروعیت و مقبولیت بوجود می آورد و در نتیجه شکاف سیاسی را بین حکمرانان خودکامه و مردم افزایش می دهد،ونیز در سطح منطقه ای تفکر ظلم ستیزی و بازگشت به عزت اسلامی را با الگوگیری از انقلاب اسلامی رونق خواهد داد،.
ج) استراتژی آمریکا در منطقه را که بر پایه تئوری هژمونی و قدرت برتر رژیم صهیونیستی متمرکز شده باچالش های عمده مواجه خواهد ساخت.
در زیر با ملحوظ داشتن تحولات جنگ در دو محور نظامی و دیپلماتیک و موضع واهداف کشورهای موثر در نبرد اخیر، تاثیرات تبعی و اجتناب ناپذیر این بحران را بر مسائل داخلی ،منطقه ای و بین المللی از نظر خواهد گذشت.
الف)سطح داخلی (طرف های درگیر)
۱)رژیم صهیونیستی
به لحاظ جامعه شناختی ،افراد ساکن در سرزمین های اشغالی از آن جهت که نه فرآیند جامعه پذیری مبتنی بر فرهنگ سیاسی را تجربه کرده اند و نه از علقه های تاریخی و فرهنگی یکسان برخوردار هستند، هرگز ارتباط سازماندهی شده و پیوند یافته نداشته و نخواهند داشت. لذا تاکنون برای جبران این خلاء بزرگ سعی کرده اند با نگاه بر جنبه های عاطفی و احساسی و تکیه بر افسانه ها و داستان های تخیلی اجتماع از هم گسیخته خود را در فضایی رعب آور و امنیتی نگه دارند. تاکنون هیچ نظریه پردازی در عرصه روابط بین الملل ادعا نکرده که می توان پایه های یک رژیم فاقد هویت را بر پایه های لرزان تخیل و وهمیات و سازماندهی ذهنیت های امنیتی ناشی از ترس اداره نمود و ماندگاری و دوام اطمینان بخش را استمرار بخشید.
همه اینها راگفتیم که نتیجه بگیریم چنین جامعه ای نه درسطح اجتماع افراد و نه در سطح سران توانایی قرار گرفتن در فضا ورفتارهای جنگی را ندارند. در همین روزهای تهاجم علیه غزه یک روند مهاجرت معکوس در بین ساکنان رژیم صهیونیستی اتفاق افتاد.
جنگ ۳۳روزه وجنگی که اینک در حال وقوع است به وضوح نشان داد که رژیم صهیونیستی بیش از هر چیر به یک پادگان شیشه ای شباهت دارد.سران رژیم صهیونیستی اینک راهی را در پیش گرفته اند و بحران خودساخته ای را بوجود آورده اند که بیش از گذشته بافت و پایه های درونی اجتماع تصنعی شکل گرفته در فلسطین اشغالی را متزلزل ساخته و سران این رژیم را به چالش در استراتژی برای بقاء سوق داده است.افزایش دامنه این تزلزل زمانی قابل فهم است که به یاد داشته باشیم یکی از اهداف جنگ علیه غزه ترمیم ارتش از هم گسیخته و بحرانهای امنیتی و سیاسی بوجودآمده پس از جنگ ۳۳ روزه بوده و اینک برخورد رژیم صهیونیستی با دیوار مستحکم و مقاوم حماس،چالش های حل نشده گذشته این رژیم را دو چندان خواهد کرد.
اما پیامد مهم تهاجم وحشیانه، کشتار مردم بی گناه غزه، تخریب مساجد واهانت به مقدسات اسلامی این است که رژیم صهیونیستی را مانند نقطه ای در میان دریای احساسات ضد صهیونیستی مسلمانان گرفتار کرده و در نتیجه آسیب پذیری آن از نظر جغرافیای سیاسی و موقعیت نسبی افزایش یافته است.ضمن آنکه تحولات غزه موجب شده احساسات ضد صهیونیستی اسلام گرایان بیش از گذشته علیه سران این رژیم غاصب و حکمرانان سازشکار منطقه در بین ملتها و گروههای سیاسی و مذهبی رشد نماید. مسئله ای که به نظر می رسد آبستن تغییرات عمده ای در آینده سیاسی خاورمیانه باشد.
۲)حماس
واقعیت آن است که حماس قبل از آن که یک نیروی کلاسیک نظامی با در اختیار داشتن نفراتی نظامی و یا شبه نظامی باشد،ملتی است که با استقامت و پایداری حاضر به پذیرش ذلت نیست و با اتکاء به توان ملی و تجهیزاتی که دراختیار دارد نشان داده که می تواند ابتکار عمل را بدست بگیرد. البته رویدادهای جنگ مشخص ساخته که حماس سرنوشت جنگ را نیزدر اختیار گرفته است.غیرازاین حماس به لحاظ حقانیت سیاسی نه تنها در میان ملتهای مسلمان بلکه در میان مردم بسیاری از کشورهای دنیا جایگاه ممتازی را کسب کرده است.نکته مهم این است که پایداری و استحکام حماس در مقابله با ارتش صهیونیستی امنیت سیاسی و نظامی دولت قانونی حماس را برای ادامه کار بیش از پیش افزایش خواهد داد و جایگاه و وزن سیاسی آن را در منطقه ارتقاء خواهد بخشید.
ب)سطح منطقه‌ای
۱) کشورهای عربی
سران خودکامه و پادشاهان سست اراده برخی کشورهای منطقه رفتارهای سیاسی خود را بر اساس یک تحلیل غیر واقعی و مصنوعی استوار کرده به نحوی که این تحلیل بیش از آن که متکی بر گزاره های حقیقی منطقه ای استوار باشد،نشات گرفته از فضای ذهنی و امنیتی است که برخی از قدرتهای فرامنطقه ای برای آنها ایجاد کرده اند.کشورهای عربی که دل در گرو آمریکا بسته اند هرگز نخواسته اند که تحولات ورخدادهای منطقه ای را آنگونه که هست بفهمند ،بلکه برای آنکه بتوانند پادشاهی خود بر ملتهایشان را استمرار بخشند،تحولات منطقه را از آن منظر که تضمینی برای امنیت ماندگاریشان است درک می کنند.
سران کشورهای عربی تصور می کنند که اگر در جنگ ۳۳روزه وجنگ اخیرجانب رژیم صهیونیستی را بگیرند پایه های بقای خود را تامین کرده اند ،غافل از اینکه این گونه تصمیمات متناسب با جنس اعتقادات وباورهای فرهنگی جوامع شان نیست و نیز هنوز درک نکرده اندکه تداوم حکومتهای پادشاهی توام باخفقان و منع فعالیتهای سیاسی و تظاهرات در عصر حکومتهای مبتنی بر انتخاب و اراده مردم دیری نمی پاید که لرزان و شکننده خواهد شد.واز قضا همین تحولات جاری میزان شکاف سیاسی بین پادشاهان و ملتها را افزایش خواهد داد.گرچه حتی اگر حوادثی مثل جنگ صهیونیستها با حزب الله لبنان و دولت حماس اتفاق نمی افتاد باز هم اقناع ملتهایشان دردوره غلبه اطلاعات و عصر رواج اندیشه آزادی خواهی فاقدمعنا و دشوار بود.
برخی از سران عربی مدعی شده اند که حماس یک سازمان عربی- فلسطینی نیست بلکه به عنوان عامل وبازوی جمهوری اسلامی ایران برای گسترش حوزه نفوذ ایران فعالیت می کند.دراینکه انقلاب اسلامی با یک تفکر والگوی نوین و مستقل به طور جدی تحولات و سیاستهای منطقه ای و بین المللی را متاثر ساخته است تردیدی نیست و اینکه گروههای آزادی خواه در فلسطین و لبنان، به مانند بسیاری از نهضت های آزادی بخش در کشورهای دیگر منطق و پیام الهام بخش انقلاب اسلامی را گزینه مناسبی برای استیفای حقوق مشروع و قانونی پایمال شده خود تلقی کرده اند باز هم حرفی نیست.اما معلوم نیست کشته شدن کودکان،زنان و سایر مردم بی گناه در غزه چه ارتباطی با این بهانه های واهی دارد؟!
اما نکته بسیار مهم اینجاست که اگر پادشاهان عرب منطقه تاکنون بر این تصور بودند که پیام الهام بخش انقلاب اسلامی معادلات سیاسی را درمنطقه به نفع ملتهای مسلمان تغییر داده است -که تصور درستی نیز به نظر می رسد – و لذا با این مبنا به مخالفت باحماس و حزب لله پرداخته اند ،اکنون باید بدانند که فضای امواج بیداری اسلامی و انتشار فضای عزت مداری، آزادیخواهی و ظلم ستیزی که پس از انقلاب اسلامی منطقه رافرا گرفته دیر یا زود دامن خود آنها را نیز خواهد گرفت و فلسفه نامشروع حکمرانی آنها بر ملتهایشان را بی اعتبار خواهد ساخت؛ که البته نشانه های آن نیز کم کم رخ می نمایاند.گسترش تظاهراتهای اخیر در برخی کشورهای منطقه در مخالفت با سیاستهای نادرست دولت‌هایشان ،مشروعیت و مقبولیت آنها را در نظرگاه مردم با چالش هاوسئوالات حل ناشده واعتراضات جدی مواجه ساخته است.
۲)جمهوری اسلامی ایران
جنس چیستی مولفه ها و شاخصه های انقلاب اسلامی ایران به نحوی است که نه تنها شیعیان که اهل تسنن و بلکه سایرمردم آزادی خواه دنیا ،فرمول و مدل انقلاب اسلامی را گزینه مناسبی برای استیفای حقوق از دست رفته خود می‌بینند. آنچه که سبب شد براحتی گفتمان انقلاب اسلامی درگوشه وکنار دنیا سایه بیندازد خاصیت وکارکرد ظلم ستزی و عزت مداری تئوری انقلاب اسلامی است. این کارکرد استراتژیک باعث شده که فضای تنفسی جمهوری اسلامی ایران در جهان محدود به مرزهای خود نماند.حوادث چند سال اخیر -که در بسیاری از مواقع بحران های خود ساخته دشمنان نیز بود- ازقضا خود عاملی برای تقویت جبهه اسلام گرای منطقه شد.باید یادآور شد که حزب الله لبنان و دولت حماس و ...محصول گفتمان الهام بخش انقلاب اسلامی بوده است.
تردیدی نیست که اگر امروز قدرتهای فرامنطقه ای به این نتیجه رسیده اند که بدون همراهی ومشارکت جمهوری اسلامی ایران قادر به حل چالش های منطقه ای نیستند ناظر به تقویت پیام ظلم ستیزی وحاکمیت گفتمان انقلاب اسلامی است.به نظر می رسد حوادث غزه نشان داده که چشم انداز قدرت و اقتدار این تفکر- که محرومان و آزادی خواهان دنیا نیز به آن دل بسته اند – ابعاد تازه و گسترده تری پیداخواهد کرد.
جمهوری اسلامی ایران که در بعد داخلی در روزهای تهاجم به غزه با حضور سراسری مردم و مسئولین از نو یک دوره انسجام واتحاد ملی را تمرین و تجربه کرده است می رود تا این انسجام و اتحاد داخلی در کنار موج بیداری فراگیراسلامی در منطقه ،تاثیرات خود را برقدرت منطقه ای و بین المللی ایران در عرصه سیاست خارجی نیزآشکار سازد و بیش از گذشته قدرت معنوی وسیاسی ایران در معادلات منطقه ای رخ بنمایاند.
ج) استراتژی آمریکا
با وقوع انقلاب اسلامی ایران سیاست دوستونی آمریکا موسوم به دکترین نیکسون کیسینجر به چالش کشیده شد و عملا معادلات سیاسی و امنیتی خاورمیانه دچار تغییرات جدی شد.از آن به بعد آمریکا در تلاش بود با اتخاذ راهبردهای متنوع سیاست هژمونی خود را به جلو ببرد. مثلا سیاست «حقوق بشر» کارتر، «نظم نوین جهانی جرج بوش(پدر)، استراتژی «گسترش دموکراسی» کلینتون وسیاستهای مبتنی بر«مبارزه با تروریسم و محور شرارت»بوش پسر، همگی دارای خاصیت همپوشانی هستند و حکایت از یک نوع جهت‌گیری خاص در سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه دارند.
درسالهای اخیر و به ویژه پس از حوادث ۱۱سپتامبر سیاستهای خاورمیانه‌ای آمریکا با هدف تقویت و تامین امنیت اسرائیل و تبدیل آن به قدرت برتر منطقه و از سوی دیگر تضعیف جریانات مخالف مانند انقلاب اسلامی ایران تنظیم و اجراء شده است.
استراتژیست های آمریکا همواره بر این استدلال بوده اند که نفوذ ایران در منطقه به طور شتابان و عمیق در سطح منطقه توسعه پیدا کرده است.آنها برای ترسیم قدرت منطقه ای ایران از تعبیر«دستان بلند وبرتر » استفاده می کردند.از اینرو معتقد هستندکه برای مبارزه وتضعیف توان جمهوری اسلامی باید از یکسو حلقه محاصره نظامی ایران تکمیل شود و از سویی لازم است دستان بلند وسرپنجه های جمهوری اسلامی ایران تضعیف و یا از بین بروند.و باهمین مبنای تحلیلی است که در چند سال اخیرسعی کرده اند باتشکیل مثلثی با اضلاع آمریکا،رژیم صهیونیستی و برخی سران عرب منطقه به مبارزه با حزب الله لبنان و و اینک دولت قانونی حماس بپردازند.
به نظر می‌رسد که آمریکایی ها در منطقه منافع و علایقی از قبیل حفظ صلح و امنیت مورد دلخواه،تقویت موقعیت آمریکا در منطقه و افزایش اعتماد به آن کشور،تقویت امکانات و توانایی های دفاعی دوستان منطقه ای و تضعیف نفوذ رقبا، جلوگیری از شکل گیری قدرت منطقه ای و دفع تهدید از اسرائیل و جلوگیری از تغییرات انقلابی در کشورهای منطقه دارند. نگاه به اهداف یاد شده نشان می دهد که جمهوری اسلامی ایران و جبهه هواه خواه انقلاب اسلامی در بسیاری از موارد در راه رسیدن آمریکا به منافعش موانعی را ایجاد کرده است.لذا تلاش آمریکا برای حمایت منطقه ای از رژیم صهیونیستی و ساقط ساختن و یا ناکارآمد ساختن اقتدار دولت حماس –که متاثر از آموزه های اصیل اسلامی مقاومت ومبارزه می کند-در همین راستا ارزیابی می شود.
به هر حال آمریکا راهی غیراز تغییر سیاستها و یا ترک منطقه ندارد،زیرا مقتضیات و شرایط جدید منطقه و نظام بین الملل فاقد همسانی و هماهنگی لازم با رفتارها و رویکردهای استعماری و امپریالیستی است که ایالات متحده از خود بروز می دهد.
● نتیجه
حوادث اخیر غزه و تولید موج جدید و گسترده بیداری اسلامی در منطقه با هدف مخالفت با حمایت های آشکار و پنهان آمریکا و سران سازشکارعرب از صهیونیست ها بار دیگر آمریکایی ها و جبهه محافظه کار منطقه را با بدترین شرایط مواجه خواهد ساخت. تقویت جبهه ظلم ستیزی و عزت مداری، که نتیجه اجتناب ناپذیر تحولات غزه است، ابتکار عمل را از دست آمریکایی ها و حامیانش خواهد گرفت،همچنان که پس از جنگ۳۳روزه این اتفاق افتاد.
نکته مهم دیگر آن است که تحولات غزه فرصتی رافراهم کرد تا بین اهداف آمریکا،رژیم صهیونیستی و برخی دول عربی یک نوع همپوشانی و همسانی در منافع ایجاد شود.بر این اساس رژیم صهیونیستی آرزو داشت از این طریق به زعم خود فضاحت امنیتی و سیاسی پس از جنگ۳۳روزه را جبران و مسئله انتخابات پیش رو را قرین با موفقیت نماید.از سوی دیگر کشورهای عربی امیدوار بودند با از بین بردن حماس تفکر عزت مدار و آزادی خواه متاثر از انقلاب اسلامی را،که تهدید کننده تداوم حکمرانی خودتلقی می کنند، به چالش بکشانند و نیز آمریکایی ها بر اساس علایق منطقه ای خود، تمایل داشتند با حمایت از رژیم صهیونیستی این رژیم مجعول به قطب برتر خاورمیانه تبدیل شود و از گسترده شدن فضای اسلام گرایی اصیل با محوریت انقلاب اسلامی جلوگیری نمایند .
اما بررسی روند رویدادهای چند سال گذشته نشان داد آنچه که اتفاق افتاده مغایر با آرزوهای در دل مانده آمریکا و طیف محافظه کار منطقه است. گزارش کمیته بیکر همیلتون و تجویز مذاکره بی قید و شرط آمریکا با ایران برای حل چالش های نفس گیر خاورمیانه به وضوح نشان داد که ترویج موج ظلم ستیزی وبیداری اسلامی بین اهداف منطقه ای آمریکا و حامیان خاورمیانه ای آنها با واقعیتها و شرایط موجود، شکاف عظیمی ایجاد کرده و مشخص ساخته که تلاش کاخ سفید برای جا انداختن استراتژی های رنگ ولعاب دار آمریکا برای تامین منافعشان در منطقه خاورمیانه ناکام مانده است. همچنین راهبرد پادشاهان مغرور عربی برای حفظ امنیت وبقای رژیم های پادشاهی و نیز رفتارهای جنگ طلبانه رژیم صهیونیستی برای حفظ پایه های لرزان خود، به منزله وصله ای ناجور و نچسپ با شرایط محیطی جدید تلقی می شود به طوری که قابلیت رویارویی با روند رویدادها وامواج شتابان و پر نفوذ اسلام گرایی را ندارد.
نویسنده:عزیزغضنفری
منبع : خبرگزاری فارس