سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

در ستایش سردار


در ستایش سردار
از جانب محمدعلیشاه اول تیرماه ۱۲۸۷ به تمام ولایات تلگرافی مخابره شد كه «این مجلس خلاف مشروطیت است و هركس من بعد از فرمایشات ما عدول كند مورد تنبیه و سیاست سخت قرار خواهد گرفت.»
دوم تیرماه ۱۲۸۶ كه سربازان قزاق محمدعلیشاه به رهبری لیاخوف روسی اولین مجلس مشروطه را به توپ بستند، در میدان بهارستان غوغایی برپا بود. نمایندگان در زیر گلوله های پی در پی پناهی نداشتند. گروهی توانستند به خانه های مردم اطراف پناه برند و خود را از چنگ قزاقان پنهان كنند. مردم نیز راهی نمی جستند. برخی مجروح و كشته شدند. چندین تن از آزادیخواهان دستگیر شدند. تعدادی در باغشاه به طرزی فجیع به دار آویخته و كشته شدند. برخی از مشروطه خواهان به سفارت انگلیس پناهنده شدند. علمای مشروطه خواه پس از آن تبعید شدند. سكوتی مرگبار تهران را فراگرفت. مشروطه خواهان دربه در و منزوی بر آنچه رفته بود افسوس می خوردند. خبر این سركوب به شهرها رسید بنا به نقل كسروی «در آن شهرها به جز تبریز و رشت آمادگی در میان نمی بود، اگر هم خواستندی نتوانستندی چه رسد به آنكه نمی خواستند.» به دستور محمد علیشاه در همه شهرها انجمن ها را بستند، قانون را از میان برداشتند، چوب و فلك دو باره به كار افتاد و آزار و حبس آزادیخواهان شدت گرفت. روزنامه ها از میان رفت الا یك روزنامه دولتی كه به نفع دربار می نوشت. اما در تبریز نامه ملت منتشر می شد و خبرهای تهران را انعكاس می داد.
در تبریز نیز ماموران دولتی یورش به آزادیخواهان را از همان روز به توپ بستن مجلس شروع كردند، گرچه خبر سركوب تهران برخی را مأیوس كرده بود، اما محله امیرخیز تبریز كه هواخواه مشروطه بودند مقاومتی جدی در برابر دولتیان را سازمان دادند. آنها در مغازه ها و خانه ها سنگر گرفته و به مقابله با ماموران دولتی پرداختند. ستارخان و باقرخان رهبری آنان را به عهده گرفتند.برای جنبش مشروطه خیلی از روشنفكران، روحانیان و بازاریان كوشیدند تا كشور از یوغ استبداد به درآید. اما حفظ پیروزی چه بسا سخت تر و پیچیده تر از شروع جنبش باشد. وقتی ماجرا به بن بست كشید و بار دیگر اختناق حاكم شد، نومیدی سكه رایج میان تلاشگران بود و مستبدین جرأت و روحیه ای دو چندان یافتند. شكستن فضا در چنین شرایطی توانی می خواست كه هم بر یأس رایج غلبه كند و هم در مقابل تهاجم افسارگسیخته دولتیان بایستد. این توان و روحیه در ایران آن زمان درمحله امیرخیز تبریز متمركز شده بود. قلب مشروطه خواهان در آنجا به تپش افتاد. ستارخان در مدت یازده ماه از رهبری مجاهدین تبریز و ارامنه و قفقازی ها را بر عهده داشت و مقاومت شدید و طاقت فرسای اهالی تبریز در مقابل سی و پنج الی چهل هزار نفر قشون دولتی، با راهنمایی و رهبریت او انجام گرفت، به طوری كه شهرت او به خارج از مرزهای كشور رسید و در غالب جراید اروپایی و آمریكایی هر روز نام او با خط درشت ذكر می شد و درباره مقاومت های سرسختانه وی مطالبی انتشار می یافت. ستارخان چنان به منافع ملی و میهن دوستی وفادار و پایبند بود كه وقتی در آن شرایط سخت، كنسول روس پیشنهاد كرد پرچم دولت روس ر ا بر سردر خانه وی بزند، در پاسخ به او قاطعانه گفت: «ژنرال كنسول، من می خواهم كه هفت دولت به زیر بیرق دولت ایران بیایند. من زیر بیرق بیگانه نمی روم.» سرانجام قوای دولتی در مقابل مقاومت مردانه مردم به رهبری ستارخان و باقرخان از پای درآمدند. این مقاومت طولانی و سرانجام پیروز آن خونی تازه در رگ های مشروطه خواهی و آزادیخواهی ایرانیان دمید. خبرهای آن در همه شهرها پیچید. نفس اینكه گروهی اندك در یكی از محله های تبریز یازده ماه مقاومت كنند و قوای دولتی نتوانند بر آنان غلبه نمایند نشان از استواری و جانداری جنبش مشروطه داشت. تبریزیان در پی مقاومت مردانه شان به رهبری سردار ملی و سالار ملی بر رحیم خان حاكم تبریز شوریدند و او را بركنار كردند و اختیار شهر را به دست گرفتند. با مقاومت جانانه دو سردار و مردم تبریز شهرهای دیگر نیز به تدریج جانی تازه یافتند و نیروهای خود را باز یافتند. گیلانیان نیز تشكل یافتند و به درگیری با دولتیان برخاستند. این نیروها برای فتح تهران حركت كردند و بساط محمدعلیشاه را برچیدند. تبریزیان در پی مقاومت مردانه شان به رهبری سردار ملی و سالار ملی بر رحیم خان حاكم تبریز شوریدند و او را بركنار كردند و اختیار شهر را به دست گرفتند. پس از چندی ستارخان و باقرخان را به تهران دعوت كردند. فروردین ۱۲۸۹ آنها با عده ای از مجاهدان مسلح تبریز وارد تهران شدند. جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان در میان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حركت كردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و كرج استقبال باشكوهی از این دو مجاهد راستین آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزئینات، و طاق نصرت های زیبا و قالی های گرانقیمت و چلچراغ های رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابان های ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده می شد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. آنها را در عشرت آباد مسكن دادند. چندی بعد با اعمال افراطی چون ترور آیت الله بهبهانی و میرزاعلی محمد خان تربیت فضای محافظه كاری و رعب بر ذهن دولتمردان حاكم شد. مجلس شورای ملی قانون خلع سلاح را تصویب كرد و بر آن شدند كه مجاهدان تبریز را نیز خلع سلاح كنند. ستارخان از این مسئله دلگیر شد و از پذیرفتن آن سر باز زد. متأسفانه موقعیت او درك نشد، رئیس نظمیه به باغ اتابك محل سكونت سردار ملی و همراهانش حمله كرد و در تیراندازی طرفینی ستارخان مجروح گشت. او كه قادر نبود حركت كند سرانجام دستگیر شده و خلع سلاح شد.سرانجام این سردار ملی در انزوا و عزلت بر اثر همین جراحت از میان رفت و با مرگ غریب وار خویش گوشه تلخی از ناجوانمردی های تاریخ گذشته را به نمایش گذاشت. ناگفته پیداست اگر تلاش های این سردار ملی و یار همراهش باقر خان نبود از مشروطه و مجلس نیز بعد از سركوب اولیه خبری نبود. اما فضای مسمومی كه افراط گری های پس از پیروزی بر استبداد صغیر ایجاد كرد به آنجا كشید كه مجلسی كه وجودش مدیون تلاش های این دو سردار ملی بود قانون خلع سلاح آنان را تصویب كرد و كار بدانجا كشید.
منبع : ایران یکصد سال پس از مشروطیت


همچنین مشاهده کنید