یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


بحثی در فیلمسازی تاریخی و ضرورت تبیین سینمای مولف


بحثی در فیلمسازی تاریخی و ضرورت تبیین سینمای مولف
● از تاریخ نمایشی تا نمایش تاریخی
اخیراً نقدهایی را بر سریال یوسف (ع) در مطبوعات و از جمله روزنامه اعتماد خواندم که استثنائاً این بار قبل از خاتمه و پخش کامل یک سریال داستانی، آن را به چالش کشیده بودند. براین اساس من نیز مطلبی را که قصد داشتم پس از پایان سریال یوسف و با اشراف بیشتر بر این نمونه از سریال های تاریخ ادیان بنویسم، امروز نوشتم. مطلبی که هم نقدهای یادشده را تایید می کند و هم آنها را به نقد می کشد.
چند سال به عقب برمی گردیم و سپس پرسشی را مطرح می کنیم. به زمانی که اولین و شاید موفق ترین سریال تاریخ اسلام در تلویزیون ایران به نام امام علی (ع) ساخته و پخش شد. سپس سریالی از سریال های تاریخ اسلام آغاز شد که شاخص ترین آنها به زندگی امامان دوم و هشتم شیعیان می پرداختند. همچنین سریال هایی که حکایت های باستانی تاریخ ادیان مانند اصحاب کهف، ایوب پیامبر و نظایر آن را به نمایش می گذاشتند. اکنون پرسش کلیدی این است که چرا دوباره سریالی مثلاً در مورد حضرت علی (ع) ساخته نمی شود و چرا اساساً این نیاز احساس نمی شود؟ چرا در ساخت و پخش سریال های تاریخی به ویژه با محوریت معصومان یا شخصیت های واقعی و مستند، به یک نسخه کفایت می شود؟
شاید در وهله نخست چنین به نظر برسد که دلیل تکرار نشدن تولید چنین سریال هایی، سوژه های تولید نشده و در نوبت تولید است که ابتدا باید آنها هم سهمی از نمایش ببرند تا در دوره بعد مجدداً نوبت به آنها برسد. اما حجم موضوعات و شخصیت های تاریخی اعم از تاریخ ادیان یا تاریخ اسلام به حدی زیاد است که این تصور منطقی به نظر نمی رسد. پاسخ درست را باید در این واقعیت جست وجو کرد که نگاه مولف به تاریخ در عرصه تولید فیلم و سریال در کشور ما به درستی تعریف و تبیین نشده است. وقتی پازولینی فیلم «انجیل به روایت متی» (۱۹۶۴) را ساخت، بسیاری از منتقدان نگاه او به مسیحیت را نگرشی ماتریالیستی تحلیل کردند و آن فیلم را محصول برداشت شخصی مولف از عیسی (ع) قلمداد کردند. در حقیقت تماشاگر فیلم و سریال تاریخی در کشور ما، هنوز این عادت را پیدا نکرده است که یک اثر تاریخی را محصول بینش و نگرش سازنده آن تعبیر کند، بلکه برعکس، رسانه های سمعی و بصری ما به گونه یی با موضوعات تاریخی برخورد کرده اند، که مخاطب هر آنچه را می بیند، از نگاه راوی کل و روایتی مطلق و رسمی تلقی می کند و تفسیر شخصی هنرمند را مدنظر قرار نمی دهد. لذا طبیعی است که این تلقی لغزش های فیلمساز را در انطباق تاریخی واقعه با صحنه سازی های فیلم برنتابد و در نتیجه نقد مضمون، فرصتی برای نقد ساختار باقی نگذارد.
از طرف دیگر طرح نگاه مولف نیز شرط و شروط خاص خود را دارد. به این معنا که نباید تصور کرد فیلمساز اجازه دارد هر واقعه تاریخی را (به سیاق سریال چهل سرباز) هرطور که دلش می خواهد تصویر کند و استدلال قانع کننده یی نیز برای این عمل خود ارائه ندهد. بلکه برعکس آنچه باید بر پیشانی فیلم های تاریخی با نگاه مولف بدرخشد، این پیام است که مخاطب را آگاهانه به تماشای یک برداشت متفاوت و تفسیر خاص دعوت کند. به این ترتیب تماشاگر از همان ابتدا خود را در برابر یک تعبیر جدید از موضوعی تاریخی می بیند که در پایان باید درباره آن قضاوت کند. اما نه قضاوت در تطبیق تاریخی و مستند آن، بلکه قضاوت در میزان توفیق فیلمساز در تشریح و تبیین کامل و جامع نگاه خود. تماشاگر فیلم «انجیل به روایت متی» می تواند نگرش مولف و کارگردان اثر را بپذیرد یا نپذیرد، اما نمی تواند بگوید که این نگرش ناقص و مخدوش ارائه شده و با محفوظات او منطبق نیست، زیرا اساساً فیلمساز او را در برابر چنین پرسشی قرار نمی دهد.
دقیقاً به همین علت است که تا امروز روایت های متعددی از زندگی و مرگ عیسی مسیح به تصویر درآمده که هر یک حاوی نگرشی متفاوت است، در حالی که موجبات نقض نمونه دیگر را فراهم نمی کنند. برای مخاطب در چنین ساختارهایی، مساله صحت یا عدم صحت مطرح نیست، زیرا اساساً هدف، تاریخ نگاری نیست، بلکه انعکاس ابعاد متنوع نوع انسان در نمونه ها و مصداق های تاریخی آن است. ابعادی که روابط میان آدمیان، تعاریف آنها از نیکبختی و شوربختی، عدالت، ایمان، عشق ، نفرت و ده ها ویژگی بشری را شامل می شود و برش های تاریخی در فیلم های موفق، همانند لایه شناسی های علمی، بر نظریه پردازی های نو و فراگیر معطوف هستند ، نه شرح موضوعی و مقطعی رویدادها.
اما محک فیلم های تاریخی با نگاه مولف چیست؟ چگونه می توان یک اثر نمایشی تاریخی را، نه تاریخ نگاری بلکه «تاریخ مداری» شناخت؟ در پاسخ می توان گفت بارزترین شاخصه چنین آثاری، ارتباط میان واقعه تاریخی و زمان حاضر است. به عبارتی یک فیلم تاریخی مولف، زمانی موفق خواهد بود که واقعه تاریخی را در آینه زمان حال تصویر کند. هنگامی که بازنویسی سریال مردان آنجلس (به کارگردانی آقای سلحشور) به من پیشنهاد شد، شرط من این بود که اصحاب کهف نه در قسمت های پایانی سریال، بلکه در همان قسمت های اولیه به غار پناه ببرند. به این ترتیب تنه اصلی ماجرا، مقطع زمانی پس از بیرون آمدنشان از غار، یعنی پیروزی مسیحیان و خارج شدن مشرکان از اریکه امپراتوری روم را شامل می شد. لذا به جای آنکه سیزده قسمت اول سریال صرف ماجراهای تکراری تعقیب و گریز مومنان مسیحی توسط سربازان رومی و آزار و شکنجه آنها شود، بار اصلی داستان در دوره یی طی می شد که اصحاب کهف به رغم استقرار حکومت دینی مطلوبشان، با چالش ها و مسائلی تازه مواجه می شدند که برایشان سوال برانگیز و دور از انتظار می بود.
طبیعتاً این انتخاب در مقایسه با شرایط زمان معاصر، بحث ها و چالش های ملموس تر و طبعاً مفیدتری را نیز در پی داشت که البته عوامل تولید سریال مذکور، این پیشنهاد را رد کردند و اینجانب نیز بازنویسی متن را منهای آن شرط، نپذیرفتم. امروز که حدود یک دهه از آن تاریخ می گذرد، کماکان بی توجهی به نگاه مولف را در فیلم های تاریخی شاهدیم و گویی سه عنصر رسانه، تاریخ و فیلمساز را در محدوده های خشک و منفکی قرار داده و از آمیزش و ترکیب های متنوع و باطراوت آنها در هراسیم و متاسفانه تولید مجموعه هایی همچون سریال چهل سرباز بر این بدبینی و هراس دامن زده اند.
سریال تاریخی یوسف (ع) که در حال حاضر از شبکه اول سیما پخش می شود، فاقد نگاه مولف در ذات خود است (و به نظر می رسد سازنده آن نیز ادعای چنین نگاهی را نداشته باشد) لذا اگر در تاریخ نگاری خود دچار خطای کوچکی هم بشود، قابل بخشش نخواهد بود. تاریخ نگاری در تلویزیون و سینما، مستلزم صحت و امانت داری کامل در مستندات تاریخی است، زیرا اساساً هدفی را که دنبال می کند جز روایت انعکاس تاریخ نیست.
اما فیلمساز تاریخی - مولف، از ابتدا این قرارداد را با تماشاگر خود منعقد می کند که آنچه روایت خواهد کرد نگاه خاص خود به منظور تبیین یک نگرش خاص است، لذا مخاطب نباید انتظار داشته باشد وقایع نعل به نعل با مستندات تاریخی منطبق باشند. البته چنین فیلم هایی برخلاف انتظار، آثاری به شدت پیچیده و چندلایه اند که از عهده هر کارگردانی ساخته نیست. سینمای تاریخی- مولف، به شدت خلاقانه و مبتنی بر طراحی های بدیع در مضمون و ساختار است. مخاطب این گونه فیلم ها باید احساس کند که از دریچه تاریخ به جهان امروز و مسائل آن می نگرد و به درکی تازه از مضمون آن نائل شده است.
وقتی سازندگان سریالی چون یوسف (ع) ادعای تاریخ نگاری می کنند، طبعاً باید مسوولیت اشکالات و نقدهای تند تاریخدانان را به گردن بگیرند. در این شرایط است که تماشاگر سریال، مانند ناظری خاموش و بی نظر، شاهد مجادله فیلمساز و تاریخدان خواهد شد در حالی که از فرآیند تاریخ و هنر، «محصول سومی» عایدش نمی شود؛ محصولی که می تواند تجلی یک دیدگاه متفاوت باشد یا حسی را برانگیزاند یا آنکه قیاسی در زمان و مکان بدهد یا نظریه یی را تبیین کند و...
سریال های یوسف و چهل سرباز، دو قطب افراطی و تفریطی در سریال سازی تاریخی اند که متاسفانه هردوی آنها با بودجه هایی کلان تولید شده اند. تاریخ نگاری مطلق در یک سو و مولف مآبی لجام گسیخته در سوی دیگر، دو نکته ظریف را یادآور می شوند؛ اول آنکه تاریخ نه بازیچه است و نه مترسک، بلکه آینه امروز است که در قاب هنر فیلم دیدنی و عبرت آموز می شود و دوم آنکه فیلم تاریخی نه در لباس و دکورهای گرانقیمت و دیالوگ های ادیبانه است و نه مبتنی بر مطالعه صرف کتاب های تاریخی، بلکه نمایشی از یک حقیقت است که لاجرم باید آن را در لایه های تاریخی جست وجو کرد و بیرون کشید.
لذا دکور، لباس، سیاهی لشکر و دیالوگ های پرطمطراق و امثال آن، دست و پای فیلم محسوب می شوند، نه صورت و چشم هایش، همان طور که گفته می شود موسیقی هر فیلم زمانی در خدمت آن فیلم است که شنیده نشود، پس می توان گفت عناصر بصری یک فیلم تاریخی نیز زمانی در خدمت اثر هستند که دیده نشوند و به همین سیاق، استناد تاریخی این نوع فیلم ها نباید در معرض قضاوت قرار گیرند ... و این همه نشان می دهد که «نمایش تاریخی» با «تاریخ نمایشی» دو مقوله متفاوت اند که «هنر» آنها را از هم متمایز می سازد.
www.m-miraza.com
م. میرعزا
منبع : بازیاب