پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا


به خارج، به حاشیه


به خارج، به حاشیه
آخرین اثر پژوهشی ادوارد سعید را باید ادامه و شاید پایان راهی دانست كه او نخستین گام آن را با انتشار كتاب «شرق شناسی» یك سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پشت سر نهاد. شرق شناسی در سال ۱۹۷۸ منتشر شد و پنج سال پس از آن در هنگامه ای كه به قول خود او با نا امیدی میشل فوكو و كناره گیری او از سیاست همراه بود، ادوارد سعید جمع آوری نظراتی را درباره رابطه فرهنگ و امپراتوری آغاز كرد.تلاش ادوارد سعید برای پرهیز از جزمیت نسبت به آرایی كه در شرق شناسی مطرح كرده بود و اینك به اعتباری جهانی حتی در میان محافل آكادمیك غرب و آمریكا دست یافته بود، در سراسر كتابی كه خود دنباله شرق شناسی خوانده است، موج می زند. این دغدغه از آغاز برای او دغدغه ای روش شناسانه بوده است. اما منشأ این دغدغه چیست؟ صرف نظر از ملاحظات آكادمیك كه برای اثری كه در جامعه علمی آمریكا از پیش متهم به مخالف خوانی و «ایدئولوژی گرایی» و «چپ گرایی» است، بسیار حیاتی است - تا پیشاپیش از گردونه جامعه علمی رسمی خارج نشود - دلیل مشخص دیگری را می توان در مورد تأكید سعید بر پرهیز از جزم گرایی جست و جو كرد:فرهنگ و امپریالیسم نوعی گزارش پایانی برای زندگی سیاسی است كه ادوارد سعید به مثابه یك آكادمیسین، منتقد ادبی و فعال سیاسی لیبرال ‎/ چپ متعلق به جهان های دوگانه (آمریكایی ‎/ عربی)، (آمریكایی ‎/ فلسطینی، (مسیحی ‎/ مسلمان)، استعمارگر ‎/ استعمارزده) و در نهایت (امپریالیسم ‎/ ضد امپریالیسم) پشت سر نهاده است. با توجه به چنین پس زمینه تاریخی كه در شخصیت و منش ادوارد سعید و سابقه فرهنگی و سیاسی و در نهایت در دیدگاههای نظری او بازتاب یافته است، ادوارد سعید همواره نگران این بود كه تكیه او بر مبانی تئوریك مدرن و پسامدرن برای نقد فرهنگی استعمار (در شرق شناسی) و استعمارزدایی و عصر پسا استعمار (در سلسله سخنرانی های درباره فرهنگ و امپریالیسم) ناشی از نوعی «دیگرستیزی» و «غرب ستیزی» باشد كه میراث تاریخی جوامعی است كه در فاصله قرن شانزدهم تا قرن نوزدهم در معرض استعمار و در قرن بیستم و دهه آغازین قرن بیست و یكم در عصر امپریالیسم به سر می برند.از این رو او همواره در آثار خود تكیه بر شواهد عینی و قابل درك در فضای عمل سیاسی در جهان معاصر را به عنوان یك الزام روش شناختی در نظر داشته است. سعید در فرهنگ و امپریالیسم بی آنكه در دام تقلیل آثار فرهنگی (آثار ادبی، اپراها، جریان خبری رسانه ای، سینما و...) تا حد نشانه های سیاسی در غلطد، معنای سیاسی آثار و رفتارهای فرهنگی را به منظور یافتن كاركردهای آن در مناسبات قدرت ساختارشكنی و رمزگشایی می كند.
او اگرچه در دنبال كردن این رهیافت به لحاظ نظری تحت تأثیر روشنفكران جنبش دانشجویی دهه ۶۰ فرانسه نظیر میشل فوكو است، اما شدت درگیری ذهنی و آكادمیك و عملی در منازعه فرهنگی امپریالیسم و ضد امپریالیسم در دهه ۸۰ و ۹۰ او را به دركی جهان گرایانه از این معارضه نایل ساخته است، منازعه ای كه او خود به درستی آن را «مقاومت» می نامد تا از معنای صرفاً ماركسیستی آن (خلق ‎/ ضد خلق و امپریالیسم و ضد امپریالیسم) متمایز شود. آنچه به ادوارد سعید امكان این درك تازه را داده است، ساختارشكنی و رمزگشایی پیوندهای پیدا و پنهان وجوه سیاسی و فرهنگی بسط امپریالیسم به موازات جهانی شدن مقاومت در برابر امپریالیسم است.
سعید منازعه فرهنگی و به تعبیر دیگر او، گفتمانها و روایات حاكم بر عصر امپریالیسم را با توجه به بستری اقتصادی و سیاسی و تاریخی از دوران جدید مورد بازخوانی و تفسیر قرار می دهد كه الگویی كلی از روابط میان كلان شهرهای غرب مدرن و سرزمین های [ماوراء بحار] را به ذهن متبادر می سازد. الگویی كه سعید آن را نوعی بازآفرینی فرهنگی عصر استعمار بر مبنای تداوم تاریخی مناسبات سلطه می داند. او در مقدمه خود بر فرهنگ و امپریالیسم به صراحت به این مسأله اشاره می كند: «چرا مسائل غیر خاورمیانه ای در این كتاب مطرح شده است؟» و بلادرنگ پاسخ می دهد: نوشته های اروپاییان درباره آفریقا و هندوستان، یا آن طور كه بعضی ها می گویند گفتمان ها، همه اینها را من بخشی از كوشش كلی اروپایی برای سروری بر مردمان و سرزمین های دوردست می دانم. علاوه بر این به همان اندازه كه توصیفات شرق شناسی از جهان اسلام به این امر مربوط است، به همان اندازه هم بازنمون های اروپاییان با شیوه های خاص خود از جزایر كارائیب، ایرلند و خاور دور به همین سروری و سلطه مربوط می شود. چیزی كه در این گفتمان تكان دهنده است، انگاره های بلیغ نظریه پردازانه ای است كه انسان مشاهده می كند كه در برابر «شرق مرموز» جبهه گرفته و در همین حد هم كلیشه هایی می بیند. اندر باب «ذهن آفریقایی» یا هندی یا جامائیكایی و چینی، كلیشه هایی كه از مفاهیمی چون آوردن تمدن در میان مردمان بدوی و وحشی و نیز اندیشه آشنا و مغشوش مجازات های غلاظ و شداد برای همین مردمان چون شلاق زدن و مرگ، البته در زمانی كه «آنها» رفتاری ناشایست داشته باشند و یا دست به طغیان بزنند، زیرا كه آنها زبان زور را بهتر می فهمند و خشونت را بهتر هضم می كنند. خلاصه چون «آنها» مثل «ما» نیستند، جایز است كه بر آنها حكومت كرد.»
آنچه اثر ادوارد سعید را تازه و قابل بازخوانی در شرایط امروز ما می سازد، آن بخش از اثر اوست كه با به دست دادن نظام مند شواهدی روشنگر تداوم تاریخی همین انگاره های بلیغ نظریه پردازانه استعماری را تا عصر بازآفرینی گفتمان منازعه لیبرال دموكراسی با بنیادگرایی و تروریسم و تحمیل مناسبات استعماری به كمك قانون های روزآمد در نظام جهانی قدرت حفظ و تداوم تاریخی همان انگاره ها را در حافظه فرهنگی جوامع آشكار می سازد.البته مسیر استدلال ادوارد سعید را باید به گونه ای فهمید كه با مخالفت او با نگاه خطی و استعلایی فرا تاریخی نسبت به تاریخ و سیاست و مدل های غیرقابل ارزیابی نظیر تئوری توطئه سازگار باشد. توضیح آنكه ادوارد سعید تداوم حفظ الگوهای فرهنگی عصر استعمار را بر مبنای تداوم اراده آگاهانه و سامانمند نخبگان غرب برای تصمیم گیری درباره همه چیز توضیح نمی دهد.
سعید حتی از تصور عمومی رایج در برخی كشورهای عربی و اسلامی كه نهادهای امنیتی مثل سازمان سیا را در طراحی هر حادثه ای - حتی راه اندازی انتفاضه فلسطین - دخیل می دانند، انتقاد می كند و آن را به مثابه نشانه ای از عدم درك دقیق نخبگان این كشورها از شرایط حاكم بر مناسبات قدرت در جهان امروز تلقی می كند.«آنچه از منظر سعید امكان تداوم انگاره های فرهنگی دوران استعمار را فراهم ساخته، هم پیوندی آفرینش جابه جایی و تحول دستاوردهای فرهنگ با مناسبات قدرت است كه حتی در فرایند خلق آثار فرهنگی و هنری نیز خود را آشكار می سازد.البته این به معنای نادیده گرفتن كاربرد ترفندهای فرهنگی و رسانه ای به شكل طراحی شده، مصنوعی و جهت دار نیست. یكی از واقعیت های پذیرفته شده جهان امروز اداره جهان از طریق اتاق های جهانی مؤسسات بزرگ تجاری - رسانه ای است كه از قضا حجیم ترین و مؤثرترین آنها هم در غرب و به ویژه آمریكا به فعالیت مشغولند.مؤسساتی كه رسانه هایی نظیر N.N. C وC.B.B دریچه های كوچكی از جانب آنها محسوب می شوند.برخی از شواهد ارائه شده از سوی سعید نشان می دهد كه تا چه حد روشنفكران برجسته محافل علمی روشنفكری در سطوح بالا مستقیماً در فرایند ساخت و پرداخت انگاره های بسترساز برای تحقق الزامات قدرت و اجرای برنامه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سطوح بومی، ملی و جهانی مشاركت دارند. كتاب فرهنگ و امپریالیسم كه با ترجمه اكبر افسری و از سوی انتشارات توس به بازار آمده است، شواهد دقیق و نشانه های راهگشایی از صحنه جهانی امپریالیسم و مقاومت در برابر آن را به بحث می گذارد.یكی از خواندنی ترین بخش های كتاب سعید بخشی است تحت عنوان «رهایی از سلطه در آینده» كه در خلال آن نویسنده ارزیابی خود را از موقعیت ایالات متحده آمریكا در جهان امپریالیسم و مقاومت ارائه می كند. قرائتی از ارزیابی ادوارد سعید را می توان در عبارات صریح او در خلال صفحات ۴۶۲ تا ۴۶۸ كتاب مشاهده كرد:«بحث من در اینجا درباره تمام فعالیت های فرهنگی جامعه معاصر آمریكا نیست، بلكه من تنها صورت بندی ویژه و مهمی را كه تأثیری تعیین كننده بر روابط به ارث رسیده تاریخی از اروپا به آمریكا در قرن بیستم در مورد رابطه فرهنگ با امپریالیسم دارد توصیف می كنم. خبرگی در سیاست خارجی هیچ گاه به اندازه امروز با منفعت نبوده، زیرا كه هرگز از دسترس ایرادهای مردم چنان دور نبوده است. بنابراین ما از یك سو حضور اعضای معتمد آكادمی ها را در حوزه كارشناسی خارجی داریم... و از طرف دیگر تأیید مجدد این معتمدان دانشگاهی توسط رسانه ها و دولت. این فرآیندهای آرام و بیشتر كند در مدارك و اسناد شگفت آور در دوران بحران های خارجی ایالات متحده و منافعش ناگهان خود رانشان می دهد.
... این نوعی بی مسؤولیتی است كه اثر پوشش رسانه های الكترونیكی آمریكایی را از جهان غیر آمریكایی و نتایج [انتقال] آن در فرهنگ مكتوب بر طرز فكر آمریكاییان و سیاست خارجی نسبت به جهان غیر آمریكایی را به دست فراموش بسپاریم. من این مسأله را در سال ۱۹۸۱ هم مورد بحث قرار داده ام [در كتاب اسلام رسانه ها] كه تأثیر محدود افكار عمومی بر [فضای] رسانه ها همراه با هماهنگی غالباً كامل سیاست مسلط دولت و ایدئولوژی كه بر عرضه اخبار و گزینش آنها ( دستور كاری كه توسط كارشناسان معتمد دست در دست مدیران رسانه ها اجرا می شود) حاكم است، منظر امپراطوری ایالات متحده را در نظر جهان غیر غربی ثابت و مستمر نگاه می دارد. حاصل آنكه خط مشی ایالات متحده از سوی یك فرهنگ غالب كه در مورد اصول آن مخالفتی نیست حمایت می شود: حمایت از رژیم های دیكتاتوری و غیرمردمی، طرفداری از معیار خشونتی خارج از تناسب درباره شورش های خشن بومیان در برابر متحدان آمریكا، حمایت از دشمنی های مصرانه نسبت به مشروعیت ناسیونالیسم های بومی. همنوایی میان چنین انگاره هایی و جهان بینی كه توسط رسانه ها اعلام می شود تقریباً كامل است. خبری از تاریخ سایر فرهنگها در كار نیست مگر آنكه مقابله ای با ایالات متحده راه افتد. تمام آنچه را كه می توان در باره جوامع خارجی مهم دانست... به این مسأله مربوط می شود كه دیگران طرفدار یا مخالف آمریكا، دموكراسی، سرمایه داری و آزادی هستند یا نه؟ ... با توجه به قالب گیری رسانه ها، انتخاب مفسران حرفه ای یا كارشناسان تنها این انتخاب برای آنها وجود دارد كه به مردم بگویند مثلاً وقایع پیش آمده آیا برای آمریكا خوب است یا نه و سپس بر اساس آن سفارش خط مشی عملی و اجرایی بدهند.
... درونی سازی هنجارهایی كه در گفتمان فرهنگی به كار می رود، قواعدی كه هنگام پدید آمدن گفته ها و گزاره ها می بایست از آن تبعیت شود «تاریخی» كه در برابر «تاریخی» كه دیگر نیست جنبه رسمی پیدا می كند: تردیدی نیست كه اینها كه بر شمرده شد در همه جوامع راههایی هستند كه مباحث عمومی را سامان می دهند. تفاوت در این زمینه مربوط به بعد حماسی قدرت ایالات متحده است و قدرت مربوط به آنكه توسط رسانه های الكترونیكی ایجاد شده است و توانایی بی سابقه ای كه ایجاد شده امری است كه در داخل آمریكا جملگی بر آنند. هرگز توافق عمومی در میان مردمی چنین وجود نداشته است كه [مخالفت] با آن چنان دشوار باشد و دستكاری در آن این طور در جهت نا آگاه سازی به صورتی ساده و منطقی صورت پذیرد.
... اگر در اینجا من عنصر مهم دیگری را خاطرنشان نسازم تحلیل من ناقص است. من كلمه رهبری [هژمونی] را با نیت خاصی به كار می برم به رغم [انكاری] كه ایالات متحده در حال حاضر هدف رهبری جهانی بر سر ندارد. مسأله این نیست كه مستقیماً نوعی نظام تحمیلی یكپارچه كه در بر دارنده خط مشی گفتمان فرهنگی معاصر ایالات متحده است با هدف سلطه بر كشورهای غیر غربی زیر نفوذ پدید آید. بلكه بیشتر نوعی نظام فشار و اجبار است كه با آن كل بدنه فرهنگی، هویت اساسی امپراطوری و رهنمود های آن را در چنگ خود دارد. نوع دیگر مطرح كردن موضوع رهبری [هژمونی] با وام گرفتن از توصیف فردریك جیمسون از پست مدرنیسم است كه معتقد است اصولاً در فرهنگ معاصر انسان می تواند الگوهای تازه ای از سلطه را مشاهده كند. استدلال جیمسون وابسته به تعریف او از فرهنگ مصرفی است، فرهنگی كه ویژگی های اصلی آن نوعی رابطه تازه با گذشته بر مبنای پذیرش آن و در عین حال غم غربت از دوری آن است.
فرهنگی كه به گونه ای التقاطی است و بی نقشه، فرهنگ كالایی كه كارش سازماندهی مجدد فضا و ویژگی های سرمایه داری چند ملیتی است. ما بر اینها می بایست ظرفیت خارق العاده ای ادغام و در هم تنیدگی فرهنگی را هم اضافه كنیم كه در واقع این امكان را برای همه كس فراهم می سازد كه هرچه می خواهد بگوید اما فرآیند امور یا به طرف جریان اصلی سلطه می بایست حركت كند یا به كنار به خارج، به حاشیه پرت شود.»

علی اصغر رمضانپور
منبع : روزنامه ایران