دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

در برابر منجی، در نقش منجی


در برابر منجی، در نقش منجی
چرا امروز در شرایطی به سر می‌بریم که اگر کسی از امام غائب سخن به میان می‌آورد، به زبان و قلم مکلا و معمم نواخته می‌شود و چگونه در این سالها از یاد و نام امام دوازدهم آشنایی‌زدایی شد که حتی وقتی عالی‌ترین مقام اجرایی کشور مسئله مهدویت را طرح می کند، به تلویح و تصریح با انگ انجمنی مورد تعرض واقع می شود؟ انجمنی ها کیانند و چه کسانی در تفکر و تذکر به مهدویت آن‌همه کوتاهی کردند که خود نیز نسبت به آن دچار فراموشی شدند؟
روزی که عبدالکریم سروش در مراسم ختم رهبر انجمن حجتیه حاضر شد و از دِین استادی محمود حلبی بر خود سخن گفت، تنی چند از همقطاران روشنفکرش از جمله هاشم آغاجری نیز چنین نمودند. این روز را باید همچون پیوندی نمادین میان دو حجتیه دانست؛ حجتیه جدید به مجلس ختم حجتیه قدیم رفت و گویی با این کار اطمینان می‌داد که تفکر انجمنی "نفی حکومت دینی در دوران غیبت" را با طرح "ختم ولایت نبوی" و "بسط تجربه نبوی" استمرار خواهد داد و در همین سال¬ها نیز بود که از قبال نظریات او ردای پیامبری بر تن روشنفکری می‌شد.
بر همین اساس بود که در کیان نوشت: «کار اساسی پیامبر آن بود که اعراب را دچار بحران هویت نمود و آنها را هویت نو بخشید، امروز نیز تمدن متجدد غرب ما مسلمانان را دچار بحران هویت نموده و دین توان رویارویی با تمدن جدید غربی را ندارد. تنها منجی، عقلانیت مستقل است.» سپس عقلانیت روشنفکران را در جایگاه منجی وضعیت بحرانی ایرانیان قرار داد. خاتمیت پیامبر اعظم را موهوم دانست و روشنفکران را منجیان دنیای جدید خواند که جایگزین شده‌اند. او پیش‌تر برای رسیدن به چنین نتایجی پیامبر را «خاتم ولایت» نیز نامیده بود. (کیان، بهمن ۷۷)
بنابراین اگرچه از یک سو حق ولایت و حکومت دینی را با رفتن شخص نبی اکرم خاتمه یافته دانست اما جایگاه ارشاد و هدایت افکار جامعه را پایان یافته ندانست تا مشروعیت روشنفکران در دعوی پیامبری محفوظ بماند. با این وصف، گویی اقتضائات دیگری جز تفکر، زمینه‌ساز این نظریات بود و جستجوی پایه‌ها و مایه‌های نظری منسجم، سرانجامی نداشت؛ چنانکه امروز انجمن حجتیه مورد توجه روشنفکران قرار گرفته است تا به کسی که سخن از حضرت غائب و مدینه مهدوی به میان می‌آورد، تعرض شود.
چندی پیش هم سعید حجاریان که زمانی در پایان نامه تحصیلی‌اش به تحلیل جامعه شناسانه موعود‌گرایی پرداخته، در واکاوی ریشه‌های اوج گیری توجه به مهدویت در سال‌های اخیر، تلقی انجمن حجتیه را تکریم می‌کند تا از قبال آن شعارهای موعودگرایانه دولت را، شعارهای«وقاتون مادون انجمن» بنامد و تقبیح کند؛ حال آنکه این عنوان بیشتر شایسته سخنگوی آن حزب لیبرال-تکنوکرات دوستدار سازندگی است که در جلسه ای با حضور دانشجویان یکی از دانشگاه های تهران گفته بود من حاضرم بنویسم و امضا کنم که تا پانصد سال دیگر هم امام زمان ظهور نخواهد کرد.
پیشتر از این¬ها نیز البته استاد سابق مدرسه روشنفکری نظراتش درباره مهدویت را به مرحله تازه‌ای وارد نموده بود. عبدالکریم سروش در تابستان ۸۴ وقتی دانشجویان دانشگاه سوربن را در پاریس مخاطب قرار می‌داد، از تحولات داخلی ایران نگران بود و دائماً حکومت ایران را مخاطب اصلی خویش می‌دانست. سخنرانی با این جملات آغاز می‌شد: «اکنون در ایران حکومتی برپاست که فقیهان و شخص ولی فقیه و حاکم بالفعل تکیه بر نیابت امام زمان زده و از جانب او دستی از آستین قدرت بدر می‌آورد...» موضوع سخنرانی اگرچه رابطه تشیع و دموکراسی بود اما محور جنجال برانگیز جملات بعدی، به چالش کشیدن مهدویت بود. این بار، بنا به مصالحی، مهدویت به نفع خاتمیت به قربانگاه می‌رفت.
«مهدویت زدائی» اگرچه از آن جا در دستور کارگزاری ذهنی روشنفکر قرار می‌گیرد که با تربیت انسان لیبرال دموکرات در تعارض است اما زمان، برای طرح چنین سخنانی مناسب بود. موجی از واکنش‌ها به راه افتاد و حجت‌الاسلام بهمن‌پور، مدیر دوره مطالعات اسلامی کالج لندن اولین کسی بود که پاسخ گفت.
سریان سیال نظریات در شریان روشنفکری ایران، به رسم همیشه، ظرف فرهنگ شفاهی و ژورنالیستی را می‌طلبد و اینگونه است که این سخنان بنیان‌برانداز در سخنرانی‌ها طرح می‌شود و کمتر رنگ کتاب و آکادمی به خویش می‌بیند. پس از این، از قم و تهران، کسانی از اساتید حوزه و دانشگاه در نامه‌هایی جداگانه، به تعرض او به مهدویت نقد نوشتند. اما این سخنرانی فتح بابی برای شاگردان ژورنالیست بود تا جامعه مهدوی را رویایی و تخیلی بنامند. البته گفته‌ها و نوشته‌های منتقدین کمتر به رسانه‌ها راه یافت.
فراز و فرود روزمره سیاست، بهترین مبنا برای اقبال و ادبار به نظرگاه‌های فکری است و از همین روست که اصلاح‌طلبی سیاسی بند ناف روشنفکری می‌شود. البته نباید پاره‌های مختلف نظرات هر یک از نیروهای روشنفکر روحانی و غیر روحانی را در سازواره‌ای منسجم فهم نمود. روشنفکران ایرانی دائماً در کار نقدند و "هسته سخت دین" را نقد می‌کنند اما طرفی از ایجاب نمی‌بندند و راهی پیش رو نمی‌نهند. لذا باید گفت کارنامه روشنفکری -اگرچه هنوز در نقد دین از تک و تا نیفتاده- در نقد غرب، از آغاز فقیر و مستمند بوده است. گو اینکه مدرنیته مبرا از عیوب است، پس تقدیس می‌شود و تنها چاره تقلید و ترجمه است. ترک یاد و نام حضرت مهدی(عج) در این فضا حتی از سوی متولیان دینی عجیب نیست و برآشفتن در برابر سخنان متذکران، هم قابل پیش بینی.
جامعه ایرانی همواره در طلب مهدی موعود (عج) بوده است اما روشنفکری ایرانی، لیبرال دموکراسی غرب را نهایت حرکت بشریت دانسته و در هوای مدینه ایالات متحده، با هر افق تاریخی دیگری در افتاده؛ حتی آنجا که حاکمش حضرت مهدی موعود باشد.
مهدی فاطمی
منبع : رجا نیوز


همچنین مشاهده کنید