یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

مسئله گوهر دین وانتظار بشر از دین


مسئله گوهر دین وانتظار بشر از دین
دکتر سروش در یکی از سخنرانی‌های خود در پاسخ به سوالی از آینده و سرانجام دین در دنیای امروزی که دنیای رشد علمی ودنیای ارتباطات ودهکده جهانی است چنین گفته بودند که :
“اگر ما حقیقت و گوهر دین را حیرتی بدانیم که انسان در برابر راز هستی پیدا می‌کند - آ‌نچه که عرفا به ما آ‌موخته‌اند چهره دینی کمرنگ‌تر خواهد شد... واگر دین را مساوی شرایع بدانیم یعنی احکامی که در دین هست و مردم بدان عمل می‌کنند شاید نتوان گفت که تفاوت محسوسی پدید خواهد آ‌مد.”
شکل اساسی این پاسخ آن است که سروش یکی از تعاریفی که از دین ارائه می‌دهد گوهر دین را همان حیرت می‌داند و دین را برخاسته از حیرت و حیرت را نیز درگیر و در تضاد با علم در نظر می‌گیرد استاد صفایی نیز در نقد خود بر این سخن به این مسئله اشاره نمود و اشتباه سروش را در این می‌داند که وی حیرت را منافی با علم دانسته و چنین نتیجه گرفته است که چون دنیای کنونی دنیای علم و دنیای انفجار اطلاعات است. وجهه نظر ‌آدمی را از تحیر در هستی بر می‌گرداند چرا که اطلاعات زیاد انسان را به گره گشایی مشغول می‌کند و به او لذت پیروزی‌هایی را می‌چشاند که آن لذت‌ها مانع از لذت بردن او از “حیرت” می‌شود. اطلاعات زیاد به این معنا نمی‌گذارد که به گوهر ایمان دسترسی پیدا شود که به مشغولیات انسان اضافه می‌کند نه به آن معنا که چون از مجهولات او می‌کاهد.
اما به عقیده صفایی چنین نیست که حیرت مربوط به مرحله‌ای از علم باشد و پیروزی و درک لذت گره‌گشایی از مسائل علمی و احساس قدرت به واسطه توانایی این قبیل گره ‌گشایی‌ها، مرحله‌ای دیگر از علم بلکه علم در هر مرحله‌ای باشد. چه در مرحله خلا‡ اطلاعات و چه در مرحله انفجار اطلاعات هم می‌تواند حیرت و خشیت به واسطه احساس حیرت و ناتوانی را به دنبال آ‌ورد وهم می‌تواند احساس پیروزی وقدرت را به‌عنوان آفتی برای حالت حیرت و خشیت باعث گردد. استاد صفایی این مطلب را این گونه توضیح می‌دهند که :
“ این طور نیست که علم در یک مرحله حیرت بیاورد و در مرحله‌ای دیگر قدرت بلکه علم در تمامی مراحل می‌تواند آفت پیروزی و قدرت را به جای حالت خشیت و حیرت داشته باشد؛”انها یخشی الله من عباده العلماء”پس حیرت و قدرت دو حالت علم هستند نه خصلت علم. استاد پس اشاره می‌نماید که این دو حالت در هر مقطعی از علم احتمال ظهور و بروز دارد و پیشرفت علمی به همان میزان که بر احتمال دلمشغولی و غرور می‌افزاید احتمال خشیت و حیرت را نیز به دنبال دارد و این حالت حیرت حتی در اوج اطلاعات وتوانایی‌های علمی نیز می‌تواند وجود داشته باشد و اصولا قدرت و پیروزی علمی منافاتی با حیرت و تواضع و خشیت ندارد وحتی وسعت علمی بر میزان حیرت و تواضع می‌افزاید چرا که آ‌دمی هر چه بر داناییش اضافه می‌شود به نادانی خود نسبت به واقعیت‌های عالم هستی بیشتر پی می‌‌برد:
“... به همان تعداد که علم احتمال غرور قدرت را دارد احتمال خشیت و حیرت را هم داردو اینگونه به دنیای اطلاعات وارتباطات ربطی ندارد. از ابتدای تاریخ در برابر هر علمی هر عالمی می‌تواند متحیر باشد و خاشع و می‌تواند مغرور باشد و مشغول و در حجاب.
پیروزی و اشتغال به قدرت حیرت زدایی ندارد گرچه غفلت بیاورد . بگذر از این که وسعت علم تواضع می‌‌‌آورد...”
استاد سپس به تعریف دوم دکتر سروش از دین و نظر او مبنی بر آنکه اگر دین مساوی شرایع باشد در دنیای اطلاعات تغییر چندانی نخواهد داشت پرداخته و بیان می‌دارند که این قضاوت قضاوتی است نادرست زیرا ما حتی اگر دین را آ‌داب و شرایع نیز بدانیم آداب و شرایع هم در دنیای سرعت و ثروت شکل‌های متغیر ومتحولی خواهند داشت و طبعا دگرگون خواهند شد.
اما در نظریه اول که دین را برخاسته از حیرت می‌دانست و حیرت را درگیر با علم هر چند که به مسئله عدم درگیری حیرت با علم پرداختیم اما به این مسئله اشاره ننمودیم که اصلا دین برخاسته از حیرت نمی‌باشد . بلکه برگرفته از احساس اضطرار و غربت آ‌دمی است واین غربت واضطرار در دنیای ارتباط بیشتر و عمیق‌تر حس می‌گردد و به تعبیر استاد صفایی:” دین برخاسته از احساس تنگنا و غربت آ‌دمی است و در دنیای ارتباطات این بن بست زودتر احساس می‌شود واین غربت عمیق‌تر مشهود می‌گردد.” بنابراین در دنیای ارتباطات نه تنها چهره دینی کمرنگ‌تر و آدمی بی‌نیاز ازدین نمی‌گردد بلکه انسان هرچه بر اطلاعاتش افزوده می‌گردد بیشتر می‌فهمد که با این قبیل اطلاعات و با علم وتجربه ، عقل و فلسفه و قلب و اشراق نمی‌تواند مشکل خود را حل نماید و وسعت خود را که بیشتر ازهفتاد سال زندگی است پاسخ گوید . از این روست که با حس احتیاج و اضطرار به دین روی می‌آورد ومسئله انتظار از دین نیز رنگ می‌بازد و جای خود را به مسئله احتیاج و اضطرار به دین می‌دهد. استاد در این رابطه بیان می‌دارد که :”... هر کس باید حسابش را تسویه کند که من هستم و من بزرگتر یا برابر دنیای هفتاد ساله هستم ومن با خودم با دیگران و با اشیا رابطه دارم و آیا این رابطه را با غریزه یا عقل یا علم یا عرفان و یا احتیاط می‌توانم حل کنم یا نه؟ در فرض ناتوانی آیا راهی دیگر دارم ؟آیا وحی و دین و یا تاملات عرفانی و شهودی کفایت می‌کند و راهگشا می‌ باشد؟
با این طرح از مسئله حتی در دوره ارتباطات و دهکده جهانی ضرورت دهی برای انسان بزرگتر از زندگی و مستمر و مرتبط با نیروهای خود و یا اشیا و یاافراد به گونه‌ای مناسب مطرح می‌شود واین ضرورت پاسخ می‌طلبد.
کاوش‌های کلام جدید همه با این خامی روبه‌رو هستند که ضرورت و نیاز را با انتظار درهم آ‌میخته‌اند و به تفسیر وتوصیف پرداخته‌اند. در حالی که باید از ضرورت وعدم ضرورت شروع کرد و آ‌نگاه از ادراکات حضوری به قدر استمرار و ارتباط‌ها متقین و محتمل ونامحتمل انسان روی آ‌ورد ؛ چون برای انسان محدود غیرمرتبط وهمین قدری نه تنها مذهب که عقل هم زیادی است . اما اگر” بودن “ و “برای چه بودن” و “چگونه بودن ‌آدمی” زیر سوال برود و قدر و استمرار و ارتباط مضاعف او احساس شود این ایمان به انسان، ایمان به غیب، ایمان به الله وایمان به وحی را به دنبال می‌آورد.”
آری،‌با این نگاه دین نه از حیرت که از احساس نیاز واحتیاج آدمی بر می‌خیزد و در چنین شرایطی است که دیگر علم وعقل و عرفان مزاحمتی با مذاهب ندارد و به تعبیر استاد:” اینجا دیگر صحبت از برتری ایمان یا عقل یا علم نیست که آدمی برای این راه دراز به تمامی اینها نیاز دارد .”
به این ترتیب در نگاه استاد صفایی، انسان به واسطه نارسایی نیروهایش و ناچیزی امکاناتش در تامین نیازهای مستمر ومرتبط خود به وحی و مذهب روی می‌آورد و لذا با چنین نگاهی پیشرفت علمی وارتباطی جهان نه تنها مذهب را کنار نمی‌زند بلکه نیاز به آ‌ن را قوی‌تر می‌سازد و انسان را با سرعت بیشتری به خلاهای خود واقف می‌سازد .
با نقد استاد علی صفایی بر دکتر سروش
منبع : روزنامه رسالت