شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سکولاریسم پنهان


سکولاریسم پنهان
شاید باور نکنید اما اگر نماینده‌ اصلاح‌طلب مجلس هشتم بودم به طرح استیضاح آقای دکترعلی کردان رای کبود می‌دادم و با برکناری وزیر کشور مخالفت می‌کردم!
شاید تعجب کنید اما پیش از آن که قضاوت کنید به این استدلال توجه کنید:
ـ دولت آقای دکترمحمود احمدی نژاد اصول‌گراترین دولت پس از انقلاب اسلامی شناخته می‌شود. دولتی که از نظر حامیان اصول‌گرایش حتی نسبت به دولت شهید رجایی – که دکتر محمود احمدی نژاد تشبه به او می‌جوید – اصول‌گراتر است؛ یعنی از بهزاد نبوی و محمدعلی نجفی – اعضای کابینه شهید رجایی – در این دولت خبری نیست همچنان که با وجود حاکمیت ارزش‌گرایی در دولت میرحسین موسوی یا گرایش راست‌گرایی در دولت هاشمی رفسنجانی این دو دولت هرگز اصول‌گرا شناخته نمی‌شدند.
اصول‌گرایی دولت دکترمحمود احمدی نژاد هنگامی بهتر درک می‌شود که آن را با عرفی‌گرایی دولت سیدمحمد خاتمی قیاس کنیم و هشدارهای رسمی درباره نفوذ سکولاریسم در دولت جمهوری اسلامی را به زبان و بیان سران نظام جدی بگیریم. به یاد داریم که حذف معاونت پرورشی در وزارت آموزش دولت خاتمی چه جنجالی برانگیخت یا سیاست درهای باز وزارت فرهنگ در آن دولت چه واکنش‌هایی را در پی داشت. بنابراین اکنون که اصول‌گرایان به دولت دست یافته‌اند بدیهی است که لحظه‌ای در جهت بسط دینداری تردید نکنند و با عبور از سکولاریسم جامعه‌ ایران را دیندارتر کنند. گرچه زود است و هنوز از کرامات این دولت بسیار مانده است اما کافی است به مناسبت استیضاح اخیر، کارنامه دینی دولت یا رابطه دین و دولت در عصر ریاست جمهوری دکترمحمود احمدی‌نژاد را مرور کنیم تا دریابیم آیا به راستی آن گونه که دغدغه سران نظام بوده است از سکولاریسم دور شده‌ایم یا در آغوش آن خفته‌ایم و خود خبر نداریم.
دولت دکترمحمود احمدی نژاد دورترین دولت تاریخ جمهوری اسلامی نسبت به نهاد روحانیت است. اگر از دولت مرحوم بازرگان به دلیل موقت بودن آن صرفنظر کنیم و اگر دولت شهیدان رجایی و باهنر را دولت ابوالحسن بنی صدر ندانیم (که این نظر خود رئیس جمهور مخلوع است) از هر دو منظر نظارت و مشارکت دولت دکترمحمود احمدی نژاد دور از روحانیت است.
از بعد نظارت این دولت فاقد مقام عالی روحانی مانند آیت الله خامنه‌ای (۶۸-۱۳۶۰)، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی (۷۶-۱۳۶۸) یا حجت‌الاسلام و المسلمین سیدمحمدخاتمی (۸۴-۱۳۷۶) است. از نظر مشارکت نیز درحال حاضر تنها وزیر روحانی دولت، وزیر اطلاعات است که آن نیز به تصریح قانون باید وزیری مجتهد باشد و چه بسا اگر چنین نبود دکتر احمدی نژاد ترجیح می‌داد وزیری غیرروحانی برگزیند چنان که با همتا و همراه وزیر اطلاعات، کسی که گمان می‌رفت متحد اصلی غلامحسین محسنی اژه‌ای باشد یعنی مصطفی پورمحمدی وزیر سابق کشور چنین کرد. دکترمحمود احمدی‌نژاد البته مرشد روحانی دارد و چندی پای درس‌های اخلاق او برای هیات دولت می‌نشست اما ترجیح می‌دهد در ترکیب قوه مجریه (اعم از وزیران، معاونان و مشاوران) از حداقل روحانیان استفاده کند.
دولت دکترمحمود احمدی نژاد دورترین نسبت با نهاد مرجعیت را در میان دولت‌های اخیر جمهوری اسلامی نیز دارد. مشهور است که مرحوم بازرگان برای تصدی مقام ریاست دولت افزون بر حکم قانونی امام خمینی مجوز شرعی آیت‌الله مرعشی نجفی را نیز دریافت کرد. ابوالحسن بنی‌صدر نیز گرچه پس از مدتی به خویش غره شد اما رای خود را از عنایت امام خمینی داشت و با دست‌بوسی ایشان رئیس جمهور شد چه خود نیز فرزند آیت الله بنی صدر بود که امام خمینی، رئیس‌جمهور اول ابوالحسن بنی‌صدر را فرزند ملای همدانی می‌خواند و در نجف بر مزار آن ملا فاتحه می‌خواند.
شهید رجایی رسما خود را مقلد امام خواندند و میرحسین موسوی هم جز به پشتوانه امام نمی‌توانست در دولت بماند. آقایان هاشمی و خاتمی نیز هر دو از بیت روحانیت و مرتبط با مرجعیت بودند چنان که آقای خاتمی تنها به خواست آیت الله وحید خراسانی و با وجود برخی موانع در مسیر حقوقی کار، روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) را تعطیل ملی اعلام کرد. اما دولت دکترمحمود احمدی‌نژاد تنها به یک روحانی ارشد (نه مرجع) یعنی آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی متکی است و از آغاز پاره‌ای از مواضع این دولت نهاد مرجعیت را آزرده است. مهم‌ترین مقطع این رابطه تیره به هنگام صدور مجوز حضور زنان در ورزشگاه‌ها رخ داد که با مخالفت مراجع تقلید متوقف شد در عین حال تیرگی روابط دولت و مرجعیت ادامه یافت و به روزهایی رسید که مراجع تقلید علیه یکی از معاونان رئیس جمهور اعلام نظر و از پذیرش او خودداری کردند آن هم نه مراجعی که با نظام فاصله دارند که مراجع در متن نظام. با این همه این معاون رئیس جمهور همچنان در مقام خود مستقر است و رئیس دولت نیز اعلام کرد ضمن آن که نظر مراجع تقلید محترم است اما دولت از مراجع قانونی کشور تبعیت خواهد کرد. اظهارنظری که در نوع خود بی سابقه بود و هرگز امکان نداشت ازسوی اسلاف دکترمحمود احمدی‌نژاد بیان شود.
دولت‌های گذشته ضمن آن که خویش را از مومنین و معتقدین به شریعت می‌دانستند اما خویش را مدار شریعت نمی‌دانستند و رفتارهای شبه پیامبرانه از خود نشان نمی‌دادند. اصولا از زمانی که گروه‌هایی مانند مجاهدین خلق و فرقان به نظریه اسلام بدون روحانیت رسیده و در پی آن با جمهوری اسلامی مرزبندی پیدا کرده بودند، نظام ایران با مدعیان استقلال از روحانیت و سنت از موضع تردید برخورد می‌کند. چندی در همه نهادهای دولتی و حتی حزبی نمایندگان روحانی منصوب می‌شدند تا از انحراف افراد غیرروحانی جلوگیری کنند.
انحراف‌هایی که گاه به شکل ولایت شخص غیرروحانی (مسعود رجوی) شکل دیکتاتوری فردی به خود می‌گرفت و گاه به صورت فرقه‌های مذهبی (فرقه بهائیت) صورت‌های تازه‌ای از (انحراف در) شریعت را ایجاد می‌کرد. دولت کنونی اما داعیه نظریه‌پردازی دینی دارد. رشد ادعاهای خرافی در دوره این دولت حتی اگر ربطی به روسای دولت نداشته باشد بی‌سابقه است و اعتراض مرجعیت و روحانیت را برانگیخته است. برجسته کردن صفات شخصی رئیس جمهور از جمله اینکه کسالت در وی راه ندارد، او خستگی را نمی‌شناسد، جهان دکترمحمود احمدی نژاد را تحسین می‌کند، حتی کودکان کشورهای دور «محمود» را می‌شناسند، در صحن سازمان ملل نگاه‌ها به سوی دکتر خیره شده بود و روایت‌هایی از این دست که بعضا از زبان خود شخص رئیس جمهور نقل شده است، تصور «استثناءگرایی» درباره دکترمحمود احمدی نژاد از سوی ایشان و یارانشان را تکمیل می‌کند.
دولت در عین حال نظریه‌پردازی به نام جناب آقای مهندس اسفندیار رحیم مشایی هم دارد که این استثناگرایی را تئوریزه می‌کند و اگر در گذشته دولت سیدمحمدخاتمی متهم بود که تحت تاثیر عبدالکریم سروش از پلورالیسم دینی جانبداری می‌کند در دولت کنونی معاون و خویشاوند سببی و نورچشمی رئیس جمهور رسما از کثرت‌گرایی دینی دفاع می‌کند و حتی دوره اسلام‌گرایی را پایان یافته می‌داند. البته ایشان در همان سخنرانی تاکید می‌کنند که منظور پایان دوره اسلام نیست و اسلام‌گرایی را به عنوان یک استراتژی سیاسی یا ایدئولوژی مذهبی روبه پایان می‌دانند. جمله‌ای که به این صراحت از سوی هیچ کس – حتی عبدالکریم سروش – بیان نشده است.
همین معاون رئیس جمهور در ادامه نظریه‌پردازی‌های خود در باب پلورالیسم دینی با تاکید بر تفکیک دولت و ملت اسرائیل و اشاره به خوی محبت‌آمیز اسلام و ایران از دوستی با مردم اسرائیل سخن می‌گوید و با وجود مخالفت اکثریت مراجع تقلید و روحانیت سیاسی و حتی یاران اصول‌گرای خود از حرف خویش کوتاه نمی‌آید تا جایی که به روایت دکترعلی مطهری – رهبر استیضاح دکترعلی کردان – رئیس جمهور به هیات اعزامی مجلس هشتم می‌گوید حرف جناب آقای مهندس اسفندیار رحیم مشایی نه تنها درست است که حرف دولت است و مجلس نیز باید از این حرف دفاع کند.
و تنها پس از خطبه‌های نماز جمعه رهبری بود که معاون رئیس جمهور تبعیت خویش از سیاست‌های کلی نظام را اعلام کرد بدون آن که به تعبیر رهبری به غلط بودن حرف خود اذعان کند. می‌توان این حرف را نهایتا یک خطای تحلیلی یا اعتقاد شخصی ارزیابی کرد اما آیا حمایت رئیس جمهور از آن را نمی‌توان راهبرد دولت دانست؟اگر این راهبرد دولت است پس چرا همین دولت دوسال ایران را درگیر غائله هولوکاست کرد؟ چه کسی نسبت میان این دو راهبرد را تعیین می‌کند و هزینه‌های راهبرد اول در تثبیت هولوکاست در اسناد و مدارک سازمان ملل متحد را پرداخت می‌کند؟ و آیا دولت‌های قبل که به سختی از احتمال بهبود رابطه با ایالات متحده آمریکا سخن می‌گفتند می‌توانستند چنین خطاهایی مرتکب شوند؟ آیا می‌توان گفت با آغوش باز به مذاکره آمریکا رفتن (بدون‌حاصل گرفتن)، نامه‌نوشتن به رئیس جمهور آمریکا ، دم زدن از دوستی با مردم اسرائیل (که هنوز در تلویزیون ایران مشهور به رژیم صهیونیستی است)‌ از شاخصه‌های اصول‌گرایی است؟ و اصول‌گرایی همان عبور از سکولاریسم است؟
جمهوری اسلامی نظامی است که بر پایه اخلاق بنا شده است و حتی پاره‌ای از منتقدان لائیک آن بنای این نظام براخلاق را نشانه‌ای از انسداد ایدئولوژیک آن می‌دانند. به صدق و کذب این نقد یا محتوای آن کاری نداریم اما می‌دانیم که راستگویی مهم‌ترین معیار و تراز اخلاق است. دولت دکترمحمود احمدی نژاد، دولت تکذیب است. تکذیب نسبت‌هایی که به این دولت می‌دهند و تکذیب ادعاها یا وعده‌هایی که این دولت می‌دهد. از وعده رئیس جمهور درباره آوردن پول نفت بر سر سفره‌های مردم شروع می‌کنیم، ادعایی که گرچه در پوسترها و تبلیغات نامزدی ریاست جمهوری ایشان به چشم می‌خورد اما صراحتا از سوی دکترمحمود احمدی نژاد تکذیب شده است. رئیس‌جمهور آن اندازه در تکذیب اعتماد به نفس دارد که در برخورد با پدیده غیراخلاقی و غیرانسانی هم‌جنس‌گرایی به جای آنکه این مساله را یک بیماری بداند و با احاله‌ آن به نظر فقها و اعلام اینکه دولت ایران مسوول قانونگذاری و شریعت‌نویسی نیست، با شجاعت اصل مساله را انکار می‌کند.
در عین حال همین دولت بارها کارنامه همه دولت‌های گذشته را زیر سؤال برده و کارنامه کاری خود را بارها برتر از همه دولت‌ها نشان داده است. غافل از آنکه این دولت‌های مطعون نه دولت‌های طاغوت که دولت‌های انقلاب بوده‌اند. از سوی دیگر تغییرات پی‌درپی کابینه بارها از سوی سخنگوی دولت تکذیب شده اما در عمل همه شایعات به واقعیت تبدیل شده است. اوج این ماجرا درباره وزارت دکترعلی کردان تحقق یافت. تاکنون سابقه نداشته مجلس (آن هم همسو با دولت) درخواست جلسه غیرعلنی برای ‌بررسی صلاحیت وزیر یا وزیران یک دولت (همسو) کند. همسویی دولت و مجلس مهم‌ترین نشانه‌ای است که ثابت می‌کند برخورد مجلس با این دولت از جنس تضاد سیاسی و حزبی نبوده یا حداقل در سطحی از تضاد قرار نداشته که به آبروریزی سیاسی منتهی شود.
همچنین در این سر مقاله قصد نداریم که به محتوای اتهامات بپردازیم (که احتمالا فرآیندی حقوقی – پارلمانی است) اما از منظر اخلاق دینی می‌توان پرسید چه شده است که سران اصول‌گرایان در پارلمان درباره دو وزیر معرفی شده توسط رئیس‌جمهور، دکترکردان وزیر کشور و دکتر بهبهانی وزیر راه درخواست جلسه غیرعلنی می‌کنند؟ قرار بوده در جلسه غیرعلنی چه گفته شود که امکان پخش آن از رادیو مجلس وجود نداشته است؟ چرا حجت‌الاسلام روح‌الله حسینیان نماینده حامی دولت، برخی وزرای معرفی شده (بدون اشاره به مصداق خاص) را در سطح وزرایی معرفی می‌کند که باید برای دولت طاغوت معرفی می‌شدند؟ چه شد که سایت‌های خبری اصول‌گرایان به بیان اتهامات اخلاقی بر برخی وزرای پیشنهادی وادار شدند؟ آیا آنان بی‌اخلاق شده‌اند یا اتهاماتی که به افراد مهم وارد می‌کردند درست بوده است؟ ظاهرا با گزارش کمیته تحقیق مجلس و نیز نامه دکترعلی کردان مبتنی بر پذیرش جعلی بودن مدرک جواب روشن است اما آن چه روشن نیست بقای ایشان بر وزارت و تاکید رئیس دولت بر این ابقاست تا جایی که مجلس مجبور به استیضاح شود.
دکترعلی کردان البته تنها دکتر در نظام اداری ایران نیست که به جعلی بودن مدرکش آگاه است. ما در وضعیت بحران‌زده‌ای زندگی می‌کنیم که «مدارک» جعلی در آن به راحتی یافت می‌شود و افتخار می‌آفریند و اصولا جعل مدرک دکترعلی کردان بیش از آنکه معلول اراده وی باشد محصول نظمی است که به القاب و عناوین و مدارک بیش از واقعیات بها می‌دهد اما کمتر کسی در همین وضعیت بحرانی یافت می‌شود که بخواهد با این گونه مدارک وزیر شود و کمتر رئیس جمهوری پیدا می‌شود که به چنین اشخاصی اعتماد کند. حتی در نظام‌های سیاسی مشهور به بی اخلاقی مانند ایالات متحده آمریکا نیز دروغ‌گویی در روز روشن به سلب اعتماد جامعه منتهی می‌شود همان گونه که هیلاری کلینتون هنوز تقاص شوهر دروغگویش را می‌دهد و شانس نامزدی ریاست جمهوری را از دست می‌دهد.
موضوع مهم‌تر اما نسبت دولت و نظام است. می‌دانیم که رهبری همواره از دولت‌های قانونی مستقر با هر سلیقه سیاسی حمایت کرده‌اند و درباره دکترمحمود احمدی‌نژاد نیز این حمایت به چشم می‌خورد اما دولت در برابر این حمایت چه کرده است؟ آیا نقل قول و خرج از رهبری برای رای وزیری که اوصافش را برشمردیم حمایت از رهبری و پاسداشت ارزش‌های اخلاقی است؟ آیا به فراموشی سپردن امام خمینی در ادبیات دولت به معنای پیوند دولت و نظام است؟ آیا حمله حامیان دولت به سیدحسن خمینی به معنای پاسداشت بنیانگذار جمهوری اسلامی است؟ آیا عزل مصطفی پورمحمدی یا داوود دانش جعفری (اعضای سابق دفتر رهبری) به عنوان وزیر معتمد به معنای پیوند دولت و نظام سیاسی است؟ آیا ماجرایی مانند پرونده عباس پالیزدار توانسته اینگونه علنی و رسمی و در پوشش دفاع از دولت، نهاد روحانیت را تضعیف کند؟
دولت البته در کنار این پل‌هایی که پشت سرخود خراب کرده است سعی دارد با تاسیس حوزه‌های علمیه دولتی در سی استان کشور نوع تازه‌ای از مناسبات دین و دولت را سامان دهد، طرحی که در صورت اجرا حوزه‌های علمیه را به صورت جزئی از نظام دولتی ایران در خواهد آورد و دولت را از نگرانی مخالفت نهاد روحانیت و مرجعیت رها خواهد ساخت و این مشابه همان اقدامی است که با ایجاد دانشگاه‌های دولتی در ایران آ‌غاز قرن اخیر یا اوقاف دولتی در ترکیه سده حاضر رخ داد و دولت‌های دینی را به دین دولتی تبدیل کرد. برنامه که می‌تواند قدمی در راه عرفی شدن یعنی سیاسی و حکومتی شدن دین قلمداد شود.
سکولاریسم حداقل چهار معنای روشن و نوع مشخص دارد:
نوع اول) جدایی دین از دولت: آن گونه که احزاب و دولت‌های لائیک مانند فرانسه انجام می‌دهندو گروهی از روشنفکران لائیک ایران نیز در پی آن هستند. این شناخته‌شده‌ترین معنای سکولاریسم (ولائیسم) در ایران است که جمهوری اسلامی رسما با آن در ستیز است.
نوع دوم) ایدئولوژیک شدن دین: به معنای فروکاستن دین به فهم یا قرائت یا شاخه‌ای محدود از معارف دینی. مانند کسانی که دین را تنها ایدئولوژی مبارزه می‌دانند یا با تراشیدن دین آن را لاغر می‌کنند و به جای جامعیت دین کارآمدی آن را در نظر می‌گیرند.
همفکران علی شریعتی متهم به این نوع سکولاریسم هستند چرا که در نهایت دین از صورتی معنوی به مفهومی دنیوی تبدیل می‌شود و مگر سکولاریسم چیزی جز دنیوی شدن زندگی است و مگر با دنیوی شدن دین چیزی از میراث معنوی انسان برجای می‌ماند؟
این دو شکل و دو نوع سکولاریسم انواع و اشکال شناخته شده آن در ایران هستند و گرچه صورت‌های متفاوتی دارند اما در نهایت دین را سکولاریزه می‌کنند. در سکولاریسم نوع اول دین به معنویت تقلیل می‌یابد و به کنج خانه و خلوت فرد می‌رود و در سکولاریسم نوع دوم دین به مادیت تقلیل می‌یابد و در صورت یک ایدئولوژی سیاسی قدسیت زدایی می‌شود. اما سکولاریسم انواع دیگری هم دارد. درواقع سکولاریسم گاه از صورت یک ایدئولوژی به شکل یک فرآیند (سکولاریزاسیون) درمی‌آید که برخلاف ماهیت اراده‌گرایانه سکولاریسم جبرگرایانه است.
نوع سوم ) دولتی شدن دین: آن گونه که در خلافت‌های سنی مانند عثمانی و مصر مرسوم بود و امروزه به جمهوری لائیک ترکیه هم به ارث رسیده است و در آن رهبری دینی تابع رهبری سیاسی شد.
نوع چهارم) جدایی دین از زندگی: به معنای کمرنگ شدن ارزش‌های اخلاقی دینی مانند راستگویی، انصاف، عدالت، عقلانیت و... این بار نه در سطح حکومت (نوع اول) یا احزاب (نوع دوم) بلکه در سطح فردیت انسان‌ها. در واقع نظام جمهوری اسلامی بیش از آن که نگران جدایی دین از دولت باشد باید نگران جدایی دین از فردیت انسان‌ها باشد. هنگامی که در جامعه‌ای سران دولت در نسبت‌های کذب و تکذیب پیش‌قدم باشند از جوانان و نسل آینده آن چه انتظاری می‌توان داشت؟ در نوع چهارم سکولاریسم، جامعه به جای حکومت سکولاریزه می‌شود. حکومت، دینی است اما جامعه، دینی نیست. این از تریبون‌های رسمی ترویج می‌شود اما کسی به آن توجه نمی‌کند چون ترویج دین را نه رفتاری دینی که رفتاری سیاسی و نه خواست خویش که خواست قدرت می‌دانند.
سکولاریسم در اینجا به معنای قدسیت‌زدایی و راززدایی از زندگی و از همه مظاهر دینی است. در واقع از آنجا که دین و قدرت با هم پیوند می‌خورند همه عوارض قدرت به دین هم تسری می‌یابد. برای دستیابی به قدرت یا توسعه دولت، دروغ اگر مباح نباشد حرام هم نیست. درست برعکس دین که در آن دروغ حرام است پس به تدریج دروغ توجیه سیاسی می‌یابد و از ارزش دینی فرو می‌افتد. مدرک دکترا حتی اگر جعلی هم باشد برای خدمت‌گزاری می‌تواند ضروری قلمداد شود و با ذبح شرع حیله‌های عقلی جایگزین اصول اخلاقی شود. رئیس‌جمهور حاضر می‌شود فقط برای اینکه حرفش زمین نخورد یا کابینه‌اش با خروج وزیر کشور مجبور به رای اعتماد نشود چنین وزیری را در دولت حفظ کند. سکولاریسم تنها به معنای نفی حکومت دینی نیست نفی ایمان و اخلاق دینی هم نوعی سکولاریسم است و از قضا عمیق‌ترین نوع آن.
دکترعلی کردان باید وزیر کشور بماند تا در کنار مهندس اسفندیار رحیم مشایی و دکتر بهبهانی نمادهای سه گانه دولت دکترمحمود احمدی نژاد باشند، نمادهایی که نشان می‌دهد منطق سیاست چگونه می‌تواند اصول‌گراترین دولت‌ها را در معرض عرفی‌گرایی قرار دهد. چگونه هرچه سخت است و استوار دود می‌شود و به هوا می‌رود؟ چگونه اصول‌گرایی می‌تواند نعل وارونه عرفی‌گرایی باشد؟ چگونه اصول‌گراترین دولت جمهوری اسلامی از همه مفاهیم دینی و سیاسی آن از روحانیت، مرجعیت، ولایت فقیه، مبارزه با غرب و صهیونیسم،‌ تعهد و راستگویی و... قدسیت‌زدایی کرده است. چگونه سکولاریسم آشکار به سکولاریسم نقابدار تبدیل شده است.ممکن است برخی روشنفکران و شهروندان بگویند فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی اقدامات دولت دکتر محمود احمدی‌نژاد همان چیزی است که مثلا اصلاح‌طلبان از عهده آن برنیامده‌اند و برای ما (روشنفکران) چه فرقی می‌کند که چه کسی دولت را عرفی کند. این حرف می‌تواند برای صاحبان آن درست باشد اما نه برای اصولگرایان. شاید اصولا کار نهاد دولت (هر دولتی) این باشد که دین و جامعه را عرفی کند اما این دولت باید اولا به این واقعیت اذعان کند، ثانیا آن را با حامیان خود بخصوص نیروهای بسیجی و حزب‌اللهی و اصولگرایان جوان و پیر در میان بگذارد ثالثا از متهم‌کردن دیگران به این اتهام بپرهیزد.
استیضاح دکتر علی کردان، استیضاح یک فرد است، یک معلول نه علت. علت را باید در جای دیگر جست. مگر می‌توان وزیر را استیضاح کرد اما از رئیس نپرسید چگونه چنین اعتماد را ارزانی داشته است؟ دکتر علی کردان سرنخ است نه شاه‌کلید. کلید در دست کسی است که او را وزیر کرده و در وزارت نگه داشته و نه تنها حیثیت اخلاقی جمهوری اسلامی که حیثیت فردی دکتر علی کردان را در معرض آسیب قرار داده است. مسوولیت این دولت با اصلاح طلبان نیست که آن را اصلاح کنند، اصول‌گرایان می‌خواهند با حذف پاشنه آشیل دولت آن را ابقا کنند اما مگر کارنامه این دولت فراموش‌شدنی است؟ مگر می‌توان مثلث «دکتر کردان - مهندس مشایی - دکتر بهبهانی» را از یاد برد؟ ما به این مثلث برای سال ۱۳۸۸ نیاز داریم تا برای بدنه حزب‌الله و اصولگرایان صادقی که به امید رشد دینداری به احمدی‌نژاد رای دادند مشخص شود چه کسی سکولار بوده است؟
محمد قوچانی
shahrvandemroz.blogfa.com


همچنین مشاهده کنید