دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


پیرو سبک قهوه خانه ای


پیرو سبک قهوه خانه ای
نمایش رؤیاهای رام نشده نمایشی است در سبک و سایق نمایش های اسماعیل خلج، این را درابتدا باید فهمید که هویت این نمایش چیست و وابستگی ها و دلبستگی های این نمایش از چه زمان وچه مکانی نشأت می گیرد. اصالت نمایش های قهوه خانه ای شاید بازگشت به نقالی هایی کند که از حدود ۵۰۰سال پیش تا به حال به طور رسمی رواج داشته است. یعنی از زمانی که قهوه خانه به عنوان محل نشست و استراحت مردم، کاروانیان بین راه به رسمیت شناخته شد. شاید هم بتوان اصالت آن را به خیلی دورتر برد ولی بر مبنای مدارک و مستندات در دست آن را می توان تا حدود ۵۰۰ سال پیش و زمان صفویه و رونق شیوه های نمایشی در آن دوران دانست. بنابراین یکی ازمنابع رویکرد نمایش نامه نویسان معاصر ما امثال اسماعیل خلج را به این نوع و شیوه از نمایش همانا برکت وجود نقالان می توان دانست که سبب شد نمایش قهوه خانه ای مورد عنایت و امعان نظر قرار گیرد و همطراز خلج کسانی مانند استاد محمد و دردوره فعلی ما هم جوانان دیگری در گوشه و کنار این مملکت نسبت به این شیوه خاص نمایشی اقبالی پیدا کرده و قلمی بزنند و اجرایی داشته باشند.
نمایش رؤیاهای رام نشده چنین خاستگاهی دارد از دهه چهل به بعد و با رونق گرفتن هنر نمایش در مملکت، خلج با دقیق شدن در زندگانی مردم جنوب شهر و رونق گرفتن بیش از حد پاتوق اهالی در قهوه خانه ها و چایخانه ها به واکاوی زندگانی مردم آن خطه از شهر تهران پرداخت و عادات خوب و بدشان، گناه ها و معصیت هایشان را در محک میزان خویش به عنوان یک نویسنده گذارد و به سبک و سنگین کردن آنها پرداخت در واقع شاید وی را بتوان بنیانگذار نوعی طبیعت گرایی بومی شده در ادبیات نمایشی ایران تلقی کرد. از آن دهه حدود ۵ دهه می گذرد وهنوز که هنوز است قهوه خانه ها وچایخانه ها محل رفت و آمد و وقوع حوادث تلخ و شیرین است تا ما می رسیم به نمایش رؤیاهای رام نشده! رؤیاهای رام نشده یا همان نمایش گلدونه خانونم! چرا چنین چیزی می گویم برای این که روح نمایش اخیر روح جاری در نمایش گلدونه خانوم است که این بار به طرز عرفانی تری به تجلی می نشیند در واقع تکامل نمایش گلدونه خانوم در این نمایش دیده می شود.
رؤیاهای رام نشده درام تراژیکی است از تبیین آرزوها و مسلم است که این آرزوی واحد و یکسان دیدگاه های مختلف را در برگیرد و از دید اشخاص مختلف بیان شده ولی ما به عنوان تماشاچی می دانیم که صحبت های اشخاص مختلف راجع به یک شخص است ولی افراد مختلف که همدیگر را نمی شناسند و به صورت فاتحین جزایر جدا از هم در قهوه خانه پشت میزها می نشینند از شخص و شخصیتی صحبت می کنند که درست افراد میز پهلویی هم از او صحبت می کنند. اینجاست که در واقع قهوه خانه شکل ذهنی تری نسبت به جایی که پاتوق بوده یا محل پیوستن آشنایان به هم تلقی گردد یا محل قرار باشد، پیدا می کند.
یعنی به صورت عینی تر این قهوه خانه محل تجلی گمشده ای درونی در بین تک تک افراد می شود که اگر هم شکل و همسان نباشد و یک جنس و یک فرم نیز هست و در نهایت گمشده ای است که مدتها همه اهل قهوه خانه آرزوی دیدارش را می کشند. بنابراین در اینجا باید اذعان کرد که نمایش اخیر در واقع قهوه خانه را از جایگاه عوام دور و بنا بر منش هر فرد به آن جایگاه خاص او مربوط می کند و لطف این کار نیز در این است.
در کارگردانی و شیوه کار تهمورث به عنوان یک پیشکسوت نمایش های سنتی تا آنجا که ما واقفیم و کارهای وی را در طول این ۳ دهه بعد از انقلاب شاهد بوده ایم، وی انسانی است دارای خلاقیت های فراوان و به نظر من وی این همه را مدیون آئین های نمایشی ایرانی می داند چرا که در این شیوه نمایشی یگانه در دنیا بحث بداهه و خلاقیت به طور منظم در داخل نمایش های بومی ایرانی نهادینه شده است و فراریت درون را با نظم بیرونی کار پیوند می دهد و یک نمایش پویا و خلاق را شکل می دهد. تهمورث در این کار تا جایی که توانسته از این بداهه در چارچوب کلی کار بهره برده است و بازی بازیگران را فقط در چارچوب موضوع و تم اصلی کار محدود می نماید و از هر بازیگر در هر تکه کاری که به وی واگذار کرده در واقع کارگردانی همان تکه از کار را می خواهد، بدیهی ترین شکل کار تهمورث در این کار بکارگیری شیوه های مختلف نمایش ایرانی وحتی خارجی در کار است که این شیوه های مختلف را در بستر یک کلیت به نام رؤیاهای رام نشده قرار می دهد. یعنی بستر اتحاد میان آن شیوه ها را کلیت نمایش خویش قرار داده است.
یعنی در واقع تقی مطربی نماینده ای جدید از مطرب های قدیمی قلمداد می شود. آن نقاش نیز نماینده جدید نقاشان که می خواهد به طرز نوینی بر روی نقاشی های قهوه خانه ای کار کند. راپورتچی هایی که در شکل روزنامه نگاران جدید به عرصه آمده اند یا همان نقالان سابق خودمان! لوطی های بامرام! و بالاخره خود قهوه چی (سیاوش تهمورث) این در سایه قرار دادن هنرهای سابق که ظهورشان در قهوه خانه ها بوده و اکنون به صورت آرزویی جلوه می کنند مثلاً طرنابازی لوطیان، نقل نقالان، حرمت داشتن مکان! نقاشی نقاشان یا طرب و شادی آفرینی همزمان مطربان اینها همه آن آرزوهایی است که در یک شخصیت رؤیت شده در یک لحظه به تجلی خواهد نشست و محوریت اینها همه قهوه چی است به مانند یک معین البکاء یا ناظم البکاء با تذکر حرمت قهوه خانه و با یک جمله دائمی «من باب تذکر» حالت این قهوه خانه را از فیزیک قهوه خانه بودنش خارج نموده است.
بگوییم یک مکان مقدس به آن می دهد. ولی نکته ابهامی در اینجا باقی می ماند که برای ما که تا آخر نمایش را دنبال کردیم و منتظر بودیم تا آن نکته برایمان روشن شود ولی نشد این است که آیا نباید این آرزو هویتی عمیق تر می یافت! چرا ما در عمق دادن به آن کوتاهی نمودیم! و چرا نتوانستیم هویت اصیلی را برای آن طراحی نماییم چرا در هنگام روح تکاملی دادن به این شیوه نمایشی از آن دوری نموده ایم و اصلاً چرا رفتاری به مانند فردوسی درباره تزریق همزمان هویت ملی و هویت دینی به ملت ایران را در پیش نگرفته ایم! ما به نمایش های قهوه خانه ای یا تعزیه و یا نقالی و پرده خوانی و حتی سیاه بازی و خمیه شب بازی آنگاه می توانیم افتخارآمیز بنگریم که هویت مهجور در آنها را همیشه مدنظر داشته باشیم این هویت جدای از سرگرمی سازی و تفنن و گذران اوقات نیست بلکه پیوسته به آن هدف مقدس انسانی است که از خالق نشأت گرفته و خالق یکتا آن را همراه با فطرت ما عجین ساخته است این هویت جایش خالی بود و این سؤال در ذهن ما همیشه مطرح خواهد بود که چرا گروه نمایشی آن را پررنگ تر از ابتدا تا انتهای نمایش مطرح ننمود؟! چون وقتی هویت یک آرزو همراه با خوبی ها، خصایل، نیکی ها، عفت و پاکدامنی ها وعشق به خدا داشتن ها مطرح نشود آیا این آرزو می تواند برای همه قلمداد شود؟!!
علی اکبر باقری ارومی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید