دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


فرار از خشونت


فرار از خشونت
نمایش "دریاچه پنهان" که حاصل بازنویسی چندباره نمایشنامه ای به نام "راه اوبرلین" است یک درام شاعرانه است که ظاهرا در اعتراض به خشونتها و جنگها و آرمانهای انقلابی خشونت طلب معاصر نوشته شده و در عوض قصد دارد زندگی را به مثابه یک استراحت لذتبخش و همچون شعری در کنار دریاچه پنهان به مخاطبانش توصیه کند.
گئورگ و دوستان انقلابی او بعد از شکست در مبارزه و خیانت یکی از افراد گروه برای فرار از مرگ می گریزند و گئورگ اتفاقا به روستای کوچکی که یک روحانی شاعر مسلک به نام پدر "اوبرلین" رهبری آن را برعهده دارد می رود. زندگی دو ساله همراه با آرامش در این دهکده گئورگ را شیفته خود می سازد و نفرت او را از دغدغه های خشن و غیر انسانی شهر بر می انگیزد. تا اندازه ای که او حتی عشق و مادرش – تنها چیزهایی که از گذشته به سراغش می آیند- را هم از دست می دهدو در همان دهکده می ماند؛ یکروز دوستی که به گروه خیانت کرده بود سراسیمه به آن دهکده می آید و او هم تقاضای پناهندگی می کند.
در واقع دریاچه پنهان همان بهشت آرمانی است که انسانها را از خشونت ها و درگیری ها به سمت شادی و صلح و آرامش فرا می خواهد . قهرمان نمایش از یک گروه اسلحه بدست و دارای اندیشه های حزبی، پس از شکست به این دهکده پناه می برد و به آرامش می رسد. آنچه در طول مدت روایت نمایش اتفاق می افتد تغییر قهرمان از لحظه آغاز مبارزه به عنوان یک خشونت طلب مبارز، به یک روحانی شاعر در پایان راه است.
ساختار نمایش با روایت های موازی ذهنیت درگیر قهرمان را در مسیر این تغییر ترسیم می کند و مراحل دگرگونی او را به نمایش می گذارد. قهرمان که به خاطر مبارزه مادر و نامزدش را از دست داده و با حوادث فجیعی مثل کشتار و خونریزی و خودکشی دوستانش مواجهه بوده است در این دهکده آرام یا مدینه فاضله فرصت پیدا می کند تا گذشته اش را مرور کند و انگار در حضور یک روحانی (پدر اوبرلین) اعتراف کرده باشد خودش را برای قرار گرفتن در زندگی آرام و صلح آمیز جدید آماده کند.
شاید مهمترین کاستی نمایش دلخواه در رسیدن به چنین نتیجه ای اصرار زیاد برای نمایش دادن تمام خاطرات گذشته قهرمان و به درازا کشاندن روایت حوادث در این مقاطع و همچنین اضافه گویی در ایجاد انگیزه برای قهرمان باشد. گئورگ مدام به گذشته بر می گردد و مادر و نامزدش را می بیند و بارها و بارها خاطرات مبارزه اش را مرور می کند و تازه بدتر از آن اینکه هر با ر در معرض نصایح پدر اوبرلین و اعترافهای طولانی و گفتارهای شاعرانه و پشیمانی مطول اش تماشاگر را به ستوه می آورد.
اگر، کارگردانی درست و ایجاد تناسب های مقطعی روایت و حفظ ریتم در برخی فصول نمایش توسط دلخواه وجود نمی داشت بعید به نظر می رسید که تماشاگر بتواند این همه خاطره گویی و اظهار ندامت و پند و نصیحت را تحمل کند و بتواند تا پایان نمایش با آن همراه ببماند.
شگرد دیگری که تا اندازه ای توانسته بر جذابیت نمایش بیفزاید و آن را اندکی از کسالت روایت در گذشته و یزاده گویی کلامی برهاند، همنشینی داستانی، تمرین نمایش هملت در دهکده (توسط گئورگ) است که برای لحظاتی شادابی و طراوت را به داستان کسالت بار تغییر درونی قهرمان می بخشد و در کلیت اجرا هم تنوع می دهد.
نمایش مسعود دلخواه مفاهیم شاعرانه و ظاهرا فلسفی اش را در قالب یک واکاوی و روایت درونی در ذهن و دنیای درون قهرمان داستان مورد پرداخت قرار می دهد و چنین رویکردی به دلیل آنکه دارای حداقل میزان تاثیرگذاری دراماتیک است، نمی تواند مخاطب را آنچنان که باید با کار دیرگیر کند.
در حوزه کارگردانی، "دریاچه پنهان" به مراتب بهتر از متن نشان می دهد. مسعود دلخواه به عنوان کارگردان به خوبی توانسته سه فضای متفاوت را با اندک تغییراتی در کنار هم قرار داده و روایت کند.
فضای اول همان دهکده ای است که گئورگ در حال حاضر در آن سکونت دارد و افراد دهکده و محبت دوست داشتنی آنها، حضور روحانی وار پدر اوبرلین و صمیمیت کودکانه آندراس و عشق خالصانه کارینا رویدادهای اصلی این فضای آرمانی است. در فضای دوم که بیشترین اتفاق دراماتیک روی می دهد و درگیری به معنای تئاتری آن اتفاق می افتد، به گروه و حزب گئورگ و سایر مبارزین اختصاص یافته است. در این فضا اتفاق ، درگیری و کشمکش روی می دهد و مثلا در صحنه ای که یکی از اعضا گروه به محل اختفاء دیگر اعضاء می آید و اعتراف و خودکشی می کند این درام در روایت ثانوی به اوج می رسد. اما کاستی کار در نوع روایت این فضاست که بیش از ارزش اکنونی وابسته به روایت گذشته است.
اما فضای سوم که بیشترین لطمه را به کلیت اجرا زده و بیشتر از هر زمان دیگری مخاطب را خسته و بی حوصله می کند مربوط به حضور مادر بیمار و نامزد گئورگ در خانه است. در این فضا هیچ اتفاقی نمی افتد مگر تنهایی و انتظار مادر برای پسر و هر بار نمایش مجبور به روایت این رویداد کم ارزش می شود ریتم به شدت کند شده و ضرباهنگ کار افت می کند.
مسعود دلخواه، اما، با وجود این کاستی ها شیوه مناسبی را در روایت و تلفیق یا هم نشینی و ترتیب این روایت ها انتخاب کرده و دکور کاربردی و مهندسی دقیق او در حوزه کارگردانی در کنار تغییرات مناسب نور باعث شده تا حداقل تماشاگر به لحاظ دیداری با اجرا مشکل پیدا نکند و با یک نمایش خوب از تصاویر و دریافتهای دیداری مواجه باشد.
نکته مهم دیگر که خودش را در حوزه اجرایی نشان می دهد و در مواردی دارای اشکال است و در جایی به نقطه مثبت کار مبدل می شود بازیگری در نمایش است.
بازیگران نمایش دلخواه را باید به دو دسته خوب ها و بدها تقسیم کرد و این در حالی است که هیچ یک از بازیگران حضور چشمگیری در نمایش ندارند و تنها برخی از آنها نسبت به دیگران خوبتر دیده می شوند.
ایمان افشاریان در نقش گئورگ، مسعود دلخواه در نقش پدر اوبرلین، سوده شرحی در نقش کاترینا و ریحانه سلامت در نقش تورا و آوازه خوان بازیگرانی هستند که بازی خوبی در نمایش ارائه می کنند. نکته کلی ای که در مورد حضور آنها می توان به آن اشاره کرده این است که این چند بازیگر برخلاف دیگران دست کم شبیه به نقشهایشان هستند یا اینکه این طور به نظر می رسند چون بازی راحت و ساده ای دارند و کمتر می توان چیز اضافه یا زشتی در کارشان مشاهده کرد. در واقع این چهار بازیگر بیشتر و بهتر خودشان را نشان می دهند و بازی راحت آنها در قالب نقشها به دل می نشیند. اما دیگر بازیگران یا اصلا در میان حضور شلوغ و پرازدحام برخی صحنه ها دیده نمی شوند و یا اینکه مانند چند نفر از اعضاء گروه انقلابی آنچنان شلخته و اغراق شده کار می کنند و ادا و اطوار در می آورند که تماشگر را آزار می دهند و حتی بازی دیگر بازیگران را هم به صورت منفی تحت تاثیر قرار می دهند.
نمایش تازه مسعود دلخواه، یک درام شاعرانه و صلح آمیز درباره زندگی و ایده آلها است که ضعفهای زیادی در حوزه نمایشنامه نویسی دارد و مهمترین ایراد آن طولانی و کشدار بودن روایت داستان است. شاید حذف برخی زواید و از میان برداشتن اشعار گفتاری و پندها و نصیحت های شاعرانه از زبان آدمهای داستان می توانست ضعفهای نمایشنامه را به حداقل برساند؛ اما به هرحال مسعود دلخواه در هشتمین بازنویسی متن به چنین کلیتی دست یافته و ظاهراً آن را برای اجرا مناسب دیده است!
پاژیا مهریاب
منبع : تئاتر مقاومت


همچنین مشاهده کنید