شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زنان آمریکا،مشارکت سیاسی و سقط جنین


زنان آمریکا،مشارکت سیاسی و سقط جنین
اگر چه سنتهای روشنفکری و فعالیتهای سیاسی در آمریکا وجود دارند ، اما بهترین توصیف از این کشور، کشوری با ساختار لیبرال دموکراسی است. موفقیت ها و محدودیتهای لیبرال دموکراسی منشوری است که از طریق آن می توان به تحلیل فعالیتهای سیاسی زنان پرداخت. جایگاه زنان در لیبرال دموکراسی امریکا معمولا از سه دیدگاه بررسی می شود.
اولین ارزیابی، برنامه های ایالات متحده برای زنان خصوصا مادران در مقایسه با اروپای غربی است. در این مقایسه برنامه های امریکا بسیار ناچیز بوده و خیلی در دسترس و قابل استفاده نیست. حمایتهای دولتی محدود شده برای زنان مطابق با ماهیت قرارداد اجتماعی لیبرالی آمریکایی است که در آن به آزادی بیشتر از کاهش نابرابری از طریق تضمین در دسترس و همگانی بودن شهروندی اقتصادی بها داده می شود.
ارزیابی دوم بر جایگاه نا معلوم (دو پهلوی) زنان در قانون است. از اولین روزهای جمهوری ، لیبرالیسم قانونی با تاکیدش بر آزادی قرار داد بین افراد برابر راست گرایی را ترسیم و در حقیقت روابط حقوقی میان نخبگان را در سیستم قانونی تنظیم نمود. جایگاه قانونی بسیاری از گروههای دیگر مثل زنان(خصوصا زنان متاهل)، بردگان، خدمتکاران، افراد بسیار فقیر، کار آموزان و شاگردان و افراد ناقص العقل در یک سیستم قدیمی تر مبتنی بر پایگاه قرار داشت که بر روابط اجتماعی و شخصی سلسله مراتبی بنا شده بود. پس از دهه ها مبارزه ، بدنام ترین مقوله مبتنی بر پایگاه یعنی بردگی غیر قانونی اعلام شد. اما هنوز منظور از فرد در دکترین قانونی لیبرالی مرد مسیحی سفید پوست نا همجنس خواه سالم بود.
ارزیابی سوم به بررسی وضعیت زنان در زندگی اجتماعی و مدنی می پردازد. یک خط فلسفه لیبرال دموکراسی از آزادی از طریق دخالت دولتی حمایت می کند. در آمریکا بالنسبه آسان است که افراد هم فکر گروههایی تشکیل دهند که دیدگاهها و آرمانهای آنها را نمایندگی کند. زنان هم در فعالیتهای مدنی و اجتماعی متنوعی در حال فعالیت هستند که کمتر یا بیشتر بودن ویژگی دموکراتیک آن بستگی به فعالیتها و اهدافی دارد که گروه مشخص نموده است.
● ساختار سیاسی و جنبش زنان :
در آمریکا آرمان وجود فرصتهای برابر به دلیل وجود واقعیت تفاوتها و نابرابریهایی است که در آمریکا وجود دارد. کشوری چند نژادی و چند فرهنگی که تفاوتهای طبقاتی نیز دارد. در این کشور، قومیت و نژاد نسبت به طبقه و جنسیت بسیار قابل مشاهده و نمایان تر است. فقیر بودن و یا یک زن رنگین پوست بودن مشکلات حاشیه ای بودن در اقتصاد و سیاست را چند برابر می کند.
فعالیتهای فمینیستی و انتی فمینیستی در آمریکا بوسیله ماهیت حکومت لیبرالی و تقسیمات طبقاتی و نژادی شکل گرفته است. در طول سه دهه گذشته هزاران گروه رسمی و غیر رسمی زنان در پاسخ به نیاز ها و منافع زنان با اعتقادات مختلف ، نژادها و میراثهای فرهنگی، هویت های جنسی متفاوت ظاهر شده اند. حتی برخی اوقات مردان نیز در این سازمانها فعالیت داشته و تجارب جنبش های اجتماعی زنان را در زندگی شان به حوزه های دیگر زندگی خود انتقال می دهند.
فعالیتهای فمینیستی و آنتی فمینیستی در دهه ۱۹۹۰ همان طور که در سازمانهای متعارف و عادی مانند کلیساها و یا حتی ارتش انجام می گرفت در گروههای مستقل نیز صورت می گرفت. جنبش فمینیستی معاصر در اواسط دهه ۱۹۶۰ آغاز شد که در جنبش حقوق مدنی و چپ نو ریشه داشت. در این مقطع تلاشهای فمینیستی سه دسته بودند: ۱. فمینیستهای رادیکال سفید پوست ۲. فمینیستهای سفید پوست اصلاح طلب ۳. فمینیستهایی که در منازعات ضد نژادی فعالیت داشتند و اکثر آنها رنگین پوست بودند.
فمینیستهای رادیکال برای سازمانهای فمینیستی سنت ارتقای اگاهی را باقی گذاشتند. انها به بحران تجاوز و خشونت خانگی در امریکا می پرداختند که البته این مراکز اکنون بودجه دولتی دریافت می کنند. زنان اصلاح طلب سازمانهایی چون سازمان ملی زنان NOW را بنیان گذاری کردند. و سعی نمودند سیاست عمومی جامعه را تحت تاثیر قرار دهند و یا فوروم هایی برگزار کنند تا زنان به آگاهی نسبت به وضعیت خود در جامعه برسند. اما فمینیست های رادیکال و لیبرال با هم تفاوت داشتند. رادیکال ها به حکومت و فعالیتهای دولتی خوش بین نبودند اما لیبرال ها بیشتر تلاش می کردند با سیستم موجود کار کنند.
از آنجایی که زنان سفید پوست بیشتر به مسائل زن سفید طبقه متوسط می پرداختند. زنان رنگین پوست با فعالیتهای خود تصویر پیچیده ای از جایگاه زنان ارائه دادند. آنها در کنار زنان سفید پوست مبارزه کردند، اما معمولا تجارب متفاوتی از آنها دارند. فمینیستها در ساختن اعتقاد عمومی در جامعه آمریکا موفق بودند و در ایجاد تغییراتی در اقتصاد، اشتغال، کنترل موالید موفق به تغییر در اعتقادات زنان در چگونگی زندگی و کار آنها شدند.
زنان در آمریکا مانند کشورهای جهان در سیاست رسمی حضور چندان چشمگیری ندارند. در سال ۱۹۹۰ ، ۱۶ درصد از شهرداران، ۱۴ درصد از دیگر مقامات رسمی شهرداری و ۱۷ درصد از قانونگذاران ایالتی زن بودند و تنها در صد ناچیزی از این زنان صاحب منصب رنگین پوست بودند.
در سال ۱۹۹۲ تنها ۱۰ درصد اعضای کنگره زن بودند (۴۷ نماینده و ۶ سناتور) و تنها ۱۳ نفر آنان زنان رنگین پوست بودند. درصد زنانی که در آمریکا به چنین مناصبی دست پیدا می کنند بسیار کند رشد می کند. که البته بیشترین رشد آنها مربوط به زمانی بوده که جنبش زنان شکل گرفته، اما گامهای ارتقا و رشد به شکل طاقت فرسایی کند است. در واقع اگر فرایند رشد کرسیهای زنان در کنگره مثل فاصله سالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۹۳ طول بکشد بنابراین به ۳۰۰ سال دیگر در امریکا نیاز هست تا کرسیهای زنان و مردان برابر شود.
سیاست سقط جنین: متغیر ترین تفاوت بین زنان و مردان قانونگذار در مورد مساله سقط جنین است. مساله ای که برای جامعه متعصب و سنتی امریکا متناسب نیست. چه زنانی که بر ستم نژادی و اقتصادی تاکید دارند و چه کسانی که تمایل به پرداختن به مساله ستم جنسی دارند ، بیش از مردان تمایل دارند که از حق سقط جنین قانونی حمایت به عمل آورند. گرچه زنان کاتولیک یا پروتستانهای بنیاد گرا کمتر با این قضیه موافقت می کنند.
اعضای کنگره و همتایان آنها در مجلس قانونگذاری که به سقط جنین قانونی رای می دهند تحت فشار شدیدی هستند. این فشار از سوی مجموعه ای ثروتمند و سازمان یافته مذهبی صوت می گیرد که قصد محدود کردن و حذف حق دستیابی به سقط جنین قانونی را دارند و البته در چند دهه گذشته در این کار خود موفق بوده اند.
حق سقط جنین در سال ۱۹۷۳ ملی شد که البته محدود و مشروط به شرایط زیادی بود. در واقع اعتقاد عمومی در مورد سقط جنین در آمریکا چند دسته است. عده ای که موافق آن هستند منتهی با شرایط بسیار محدود شده و عده ای دیگر آن را تحت هیچ شرایطی نمی پذیرند. در حقیقت دلیل یک زن برای سقط جنین بسیار مهم است. بیش از ۸۰ درصد مردم سقط جنین را اگر برای سلامتی زن بسیار ضروری و جدی باشد می پذیرند، یا حاملگی ناشی از تجاوز و نقص جدی جنین دلایل مناسبی برای سقط جنین هستند. اما تنها ۴۰ درصد از مردم آمریکا سقط جنین را به دلیل اینکه بارداری خارج از ازدواج صورت گرفته و خانواده تمکن مالی نگهداری از کودک را ندارد یا خواستار فرزند بیشتری نیست مورد قبول می دانند .مخالفین سقط جنین ( Prolife) و موافقین سقط جنین ( Prochoice) اساسا دیدگاههای بسیار متفاوتی نسبت به فعالیت ها و روابط جنسی زنان و جایگاه فلسفی غیر قابل مقایسه ای دارند.
کلیسای کاتولیک و بنیاد گرایان پروتستانی معتقدند جنین باید به عنوان انسان کلی دیده شوند و میان دو انسان باید از انکه ضعیف تر است حمایت به عمل آورد، یعنی جنین. بنابراین سقط جنین را نوعی نقص محسوب می کنند . در آمریکا معمولا حزب دموکرات موافق سقط جنین و مخالفین آن حزب جمهوریخواه بوده اند.
پس از قانون ۱۹۷۳ مخالفین سقط جنین فعّالیت خود ار برای محدودیت و جنایی کردن سقط جنین آغاز کردند. میلیونها دلار برای این فعالیتها خرج شد. این گروهها رسانه های قوی برای این کار داشتند. به هر حال با تصمیمات دادگاه های عالی و قانونگذاری مختلف سقط جنین برای زنان جوان سخت تر شد . در سال ۱۹۸۰ پرداخت دولتی برای زنان فقیر که تمکن مالی آن را نداشتند قطع شد. گرچه این کمکها بر زنان باردار متمرکز شد. در سال ۱۹۹۳ در فلوریدا اتفاق تلخی در این باره افتاد، مخالفین سقط جنین یکی از پزشکان که مبادرت به سقط جنین می کرد خارج از کلینیک به ضرب گلوله کشته شد.
به هر حال سازمانهای فعال در حوزه سقط جنین تفاوتهای زیادی با هم دارند. طرفداران حق سقط جنین که فمینیست هستند ، اکثرا منابع کمتری دارند و بیشتر سازمانهای مستقلی هستند.
باربارا نلسون و کاترین کارور
منبع:
Nelson, Barbara and Carver Kathryn " Many Voices but Few Vehicles: The Consequences for Women of Weak Political Infrastructure in the United States" women and politics worldwide. Edited by Barbara Nelson, Najma chowdhury, Yale university press, ۱۹۹۴. p۷۳۷ -۷۵۷
منبع : کانون زنان ایرانی


همچنین مشاهده کنید