جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


چشم انداز مشارکت سیاسی اجتماعی زنان


چشم انداز مشارکت سیاسی اجتماعی زنان
به جرات می توان گفت بافت سنتی که بر تار و پود فکر و اندیشه مردم جامعه تنیده شده است مانع جدی برای احقاق حقوق زنان محسوب می شود و هر چند این قاعده کل را نمی توان نادیده گرفت که آنانی که درمراتب پایین هرم اجتماعی قرار گرفته اند به سختی می توانند خواسته های خود را مطرح یا کسب کنند اما زنان با نیروهی آگاهی و تلا ش باید بکوشند تا خواسته های خود را در سطوح مختلف مطالبه کنند چرا که اگر زنان تغییرات بنیادین در روند تکاملی خود ایجاد نکنند هرگز قادر نخواهند بود تا با شناخت هویت حقیقی خود به رشد و توسعه فردی و اجتماعی دست یابند، خروج آگاهانه زنان دایره بسته باید ها و نباید ها آنان را به چالشی مداوم برای شکستن حصارها و بندهایی که مانع از رشد و تعالی آن هاست، فرا می خواند. زن شرقی برای اثبات حقیقت وجودی اش برای ایجاد تغییر در نحوه گسترش جامعه نسبت به خودش راه ناهموار و طی نشده درازی را پیش رو دارد. ضعیفه بودن زن از سوی آزمون های مختلف علمی و عملی مردود دانسته شده است و ضعیفه قلمداد کردن زنان به نفع جامعه نیست چرا که باعث می شود تا نیمی از بدنه اجتماع مفلوج مانده و رسیدن به توسعه، رفاه، امنیت و مدنیت به اموری غیر قابل تحقق و دستیابی درآیند. امروزه در عرصه پایان هزاره دوم که جهان به صورت دهکده کوچک ارتباطی درآمده است دیگر نمی توان مدعی بود مشکلا ت بشری از جمله مسائل مربوط به زنان با تدبیر گروهی و ملی قابل حل است.
واقعیت مسلم آن است که نیمی از مردم جهان را زنان تشکیل می دهند و اگر برنامه ریزان و سیاستگذاران جهانی نتوانند جایگاه ویژه زن را در ایجاد استراتژی به نحو مطلوب تعیین کنند هرگز قادر نخواهند بود به توسعه همه جانبه و پایدار دست یابند.
● تعریف مشارکت سیاسی- اجتماعی
اگر مشارکت درامور سیاسی را به معنای شرکت آگاهانه در امور سیاسی و دخالت در اداره امور جامعه بدانیم، مشارکت سیاسی عالی ترین فعالیت اجتماعی و اساس زندگی اجتماعی به شمار می رود. طبیعی است که مشارکت سیاسی حق همه مردم است و مشارکت سیاسی زنان به آن دلیل از اهمیت و ارزش برخوردار است که ناعدالتی ها و نابرابری ها را تقلیل داده وبستری مناسب برای ایجاد توسعه پایدار ایجادمی کند ویکی از شاخص های عمده توسعه هر جامعه ای محسوب می شود و یادآور این سخن دبیر کل سازمان ملل است که گفته است:«می دانیم که صلح بادوام بدون توسعه امکان پذیر نیست و همچنین آگاهیم که هیچ توسعه ای بدون اینکه زنان سهم کامل خود را داشته باشند تحقق نخواهد یافت این به معنای برداشت موانع دخالت زنان در تصمیم گیری و تضمین بهره مندی زنان از حقوق کامل سیاسی و بشری است.»
از دوران مشروطه تاکنون جامعه ما تحت تاثیر تحولا ت عمیق اجتماعی جهان دستخوش تحولا ت سیاسی در عرصه های مختلف علمی، فرهنگی و اقتصادی شده است و در این پویه زنان به عنوان نیمی از جمعیت کشور همواره از مشکلا ت، کاستی ها و کمبود ها بهره بیشتری برده و آسیب بیشتری نیز متحمل شده اند. عمده ترین مشکلا ت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که گریبانگیر آحاد مردم کشور بوده است بیش از مردان بر زندگی زنان آثار منفی داشته است.
هر چند نمی توان منکر این واقعیت تاریخی بود که امروز خواسته های به حق مردم ما همچون تلا ش برای ایجاد جامعه مدنی، توسعه سیاسی، تحقق مردم سالا ری، برابری جنسیتی و... ریشه در حرکت های دموکراتیک یکصد سال گذشته دارد. اما در جریان انقلا ب مشروطه ایران که در سال ۱۲۸۵ خورشیدی برابر با ۱۹۰۵ به وقوع پیوست زنان به رغم علا یقشان به شرکت در تشکل ها و آینده سیاسی جامعه شان به موجب ماده دو قانون انتخابات مجلس، از«انتخاب شدن» و «انتخاب کردن» منع شدند.
«براساس ماده ۱۰ قانون انتخابات مجلس مصوب ۱۳۲۹ هجری قمری، اشخاص ذیل از انتخاب کردن به طور مطلق محرومند:
۱) زنان
۲) کسانی که خارج از رشد و تحت قیمومیت شرعی هستند.
۳) اشخاصی که خروجشان از دین حنیف اسلا م در حضور یکی از احکام شرع جامع الشرایط به ثبوت رسیده باشد.
۴) ورشکستگان به تقصیر.
۵) متکدیان و کسانی که به وسایل بی شرفانه تحصیل معاش می نمایند.
۶) مرتکبین قتل و سرقت و سایر مقصرینی که مستوجب حدود قانونی اسلا می شده اند.»
به این ترتیب زنان در ردیف افراد نابالغ، مرتد، متکدیان، قاتلا ن، سارقان و ... قرار داده شدند تا تحت لوای چنین قوانین زن ستیزانه ای فرصتی برای طرح حقوق فردی و اجتماعی خود نداشته باشند و در حاشیه تحولا ت اجتماعی به عناصری راکد و ایستا بدل شوند.
با این وجود هر چند انقلا ب مشروطیت در ایجاد و استقرار یک نظام سیاسی مردم سالا ر و تا حدودی ناموفق بود ولی در این دوران بود که زنان ایران در مناطق مختلفی چون آذربایجان، گیلا ن، قزوین، اصفهان، تهران و ... با تشکیل انجمن های سری و ناسری همدوش مردان به مبارزه با استبداد قاجاریه پرداختند.
در دوران ۵۷ ساله پهلوی تقابل سنت و مدرنیته به اوج خود رسیده بود و کشور در حال گذار ما به علت ماهیت وابسته اش به غرب سعی می کرد تا عناصر وارداتی مدرنیته را بدون در نظر گرفتن شرایط ویژه فرهنگی و مذهبی جامعه به عنوان الگوی مقبول و متداول معرفی کند.
به طوری که برای تکمیل این پروژه رضاخان در یک اقدام غیر دمکراتیک و نسنجیده در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ شمسی برابر با ۱۹۳۶ میلا دی پوشیدن چادر را رسما غیرقانونی اعلا م کرد.
با این حال در زمان «محمدرضا» با تصویب لا یحه انجمن های ایالتی و ولا یتی در هیات دولت و سپس در سال ۱۳۴۳ در مجلس بند ۱ ماده ۱۰۰ قانون انتخابات مصوب ۱۳۲۹ ه.ق که زنان را از شرکت در انتخابات منع کرده بود، حذف شد. به موجب این قانون زنان توانستند از «حق انتخاب شدن» و «انتخاب کردن» هر چند به طرزی فرمایشی بهره مند شوند.
چنین تغییراتی اگر چه جوامع محلی در مفهوم سنتی آن را ناپدید کرد یعنی جایی که اعضای یک اجتماع دارای روابط چهره به چهره و وابستگی های متقابلی به لحاظ عاطفی و روانی با هم هستند، اما بی شک آن را تضعیف خواهد کرد. چنین امری در نهایت منجر به استحاله فرهنگ و هنجارهای انعطاف ناپذیر جایگزینی نوع دیگری از جامعه خواهد شد که سیال است و اعضایش علی رغم فاصله زیادی که ممکن است با هم داشته باشند، قادرند به واسطه علا یق مشترکشان یکپارچه شوند. امروزه با تحلیل رفتن زمان و مکان ما شاهد شکل گیری و پیدایش اجتماعی متمایز و متفاوت از گذشته هستیم.
جامعه زنان ایران نیز بی تاثیر از روند گذار سنت به مدرنیته نبوده و گرچه سیستم مردسالا رانه حاکم حق شرط (Reservation) را در سه بخش قانونگذاری یعنی شکل و ماهیت و تفسیر برای خویش محفوظ داشته تا اهرم های قدرت را جهت تثبیت سلطه بر زنان حفظ کنند و هر چند رشد و بزرگ شدن در جامعه مردسالا رانه و در اجتماعی که قوانینش به طرز تبعیض آمیز توسط مردان نوشته شده است بر روی شخصیت و هویت فردی زن تاثیر می گذارد و بنا به نظر «سیمون دوبوار» «زنان از روز زادن زن نیستند و در گذر زمان زن می شوند» و نیز با در نظر گرفتن این مهم که «اگر زنان در بطن جامعه کاملا مردسالا ر دست به ساختارشکنی بزنند برای خود زندگی جزیره ای به وجود می آورند. زندگی که منزوی است زیرا زن هیچ نوع ابزار و پیوندهای قانونی که به آن تکیه کند و خود را از موقعیت منزوی درآورد در دسترس ندارد در یک جامعه مردسالا ر هیچگونه تکیه گاه قانونی و امن برای زن ساختار شکن وجود ندارد» و مفاهیم زنانگی و مردانگی و تعاملا ت ناشی از آن حول محور دوقطبی فرادستی و فرودستی سلطه و انقیاد رشد یافته است.
جامعه زنان ایران با وجود عدم سازماندهی و تشکیلا ت منسجم جاری در لا یه های اجتماعی در جهت اثبات هویت حقیقی خود تلا ش می کند. آنان با فرودستی زنان مخالف بوده و به طرزی عملگرا به دنبال دست یابی به حقوق خود هستند.
مطالبات زنان در بعد آزادی، بیانگر تحول عمیق اجتماعی در حوزه زنان است. تا وقتی نابرابری اجتماعی و طبقاتی وجود دارد نابرابری جنسیتی نیز وجود خواهد داشت فلذا تلا ش مستمر برای حذف نابرابری جنسیتی می تواند باعث افزایش مشارکت اجتماعی- سیاسی زنان شود.
در کل می توان موانع موجود در مسیر مشارکت سیاسی- اجتماعی زنان را به شرح زیر تقسیم بندی کرد:
- بی عدالتی مضاعف در خانواده، محیط کار و آموزش.
- تهدید و تحقیر شخصیت انسانی که نسبت به زنان اعمال می شود باعث شده است تا زنان جامعه ما نسبت به قوا و توانائی های خود ناباور شوند و از این رهگذر ضربه های روحی و جسمی جبران ناپذیری بر آنان وارد آید.
- وجود تضادهای فکری و اعتقادی بین عینیت های جامعه و حقایق آرمانی و مطلوب سبب شده است تا هدفمندی زندگی و معنا و مفهوم آن برای زنان در هاله ای از ابهام و تردید فرو رود.
- زنان جامعه ما به نوعی درمسیر تحولا ت و تغییرات عصر جدید قرار نگرفته اند.
عدم تساوی یا عدالت جنسیتی بر اساس باورهای تعصب آمیز علیه زنان در زمینه های مختلف مانند: آموزش، بهداشت، اعتبار، اشتغال، حقوق فردی، اجتماعی، شهروندی و... و نهادینه شدن تبعیض علیه زنان در مراکز مختلف نیز از دیگر مشکلا ت موجود در ارتباط با جامعه زنان است.
موضوع قابل بحث دیگر در این رابطه بحث اشتغال و مشارکت اجتماعی زنان است به طوری که مشارکت اجتماعی زنان گاها با مسئله اشتغال زنان یکسان تلقی می شود. در این راستا باید به این واقعیت تلخ معترف بود که هر چند زنان به عنوان کارگر و کارمند در موسسات دولتی و غیردولتی کار می کنند ولی در کارهای گروهی و جمعی به نحوه اندیشه و شناخت و قدرت خردورزی آنها در کارهای گروهی و جمعی، چندان بهایی داده نمی شود.
زنانه شدن فقر یکی از معضلا تی است که به دلیل پایین بودن میزان مشارکت اقتصادی زنان و در نتیجه پایین بودن سطح درآمد در این گروه و وابستگی اقتصادی زنان به مردان بروز نموده است. در تمامی جهان ۱/۳ میلیارد انسان در فقر مطلق زندگی می کنند که از این تعداد ۷۰ درصد زنان هستند و از سوی دیگر شکست های اقتصادی در زندگی زنان بیش از مردان اثر دارد بنابراین تساوی جنسیتی در تمامی مراحل فقرزدایی باید انجام شود.
در جامعه ما مدیریت های کلا ن به دست مردان آن هم از نوع سنتی و قشری شان اداره می شود، هنوز پاره ای از مواد قانون مدنی با دید مردسالا رانه به طرزی تبعیض آمیز نوشته شده است.
از سوی دیگر به واسطه فرهنگ مردسالا ری حاکم بر ساختار و شاکله ذهنی جامعه، زنان در عرصه های اجرایی و دولتی جایگاه چندان موثری نداشته و ندارند. در حوزه سیاسی نیز زنان در شورای مرکزی احزاب و گروه ها، بسیار قلیل هستند به عبارت دیگر زنان در ایران قادرند تا سطوح میانی رشد کنند اما وقتی از این مرحله فراتر رفتند و به سطوح ارشد مدیریت نزدیک شدند بیشتر از آن توان ورود به عرصه های مدیریتی را پیدا نمی کنند.
● مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان
مشارکت زنان به عنوان بیش از نیمی از جمعیت ۷۰ میلیونی کشور بدان جهت از ارزش و اعتبار برخوردار است که زمینه را برای ایجاد توسعه پایدار مهیا می کند.
اصلی ترین وظیفه همه ما انسان ها به خصوص زنان، رسیدن به سرچشمه های دانایی است چرا که تنها با خردورزی افراد هر جامعه است که آن جامعه به سوی خیر و نیکی هدایت می شود. موقعیت زنان در جامعه ما حالت بی ثباتی دارد. زنان باید با شناخت واقعی خود و تشخیص توانایی های بالقوه شان بتوانند به رهیافت های نوین اصلا ح و توسعه سیستم دست یابند و با آگاهی و تلا ش بکوشند تا حقوق حقه خود را مطالبه کنند و برای به رسمیت شناخته شدن حقوق خود و نیز تحقق کامل آن حقوق به مبارزه پیگیر و مستمر خود ادامه دهند.
دخالت زنان در امور سیاسی - اجتماعی نمایانگر بلوغ فکری و رشد شعور اجتماعی در آنان است. برای انجام این مهم زنان باید خود را با مهارت ها و تخصص ها و فنون مجهز سازند.
علی رغم همه این موانع طی چند دهه گذشته جامعه زنان تحولا تی را از سر گذرانده است. با افزایش آگاهی و گسترش آموزش عالی، آنان توانمندی های خود را ارتقا داده اند و دیگر نمی توان زنان را در حاشیه مناسبات سیاسی - اجتماعی نگه داشت. اکنون آنها خواهان پایگاه هایی هستند تا به موقعیت های بهتری دست یابند. زنان مصلحت اندیشی های موجود درباره حضور در مدیریت های کلا ن جامعه را به چالش کشیده اند. در حال حاضر بر اساس گزارش توسعه انسانی سال ۲۰۰۱ برنامه عمران سازمان ملل متحد، ۶۰درصد از ورودی دانشگاهها زن بوده اند و ۳۱ درصد مسوولیت ها در دستگاههای اجرایی و قانونگذاری و مدیریتی در ایران را زنان تشکیل می دهند. NGOهای زنان به ۳۰۰ سازمان افزایش یافته است. از ۲۵۰۰ سازمان غیردولتی در ایران ۱۲ درصد سازمان های غیردولتی به صورت جنسیتی اداره می شوند. در سال ۱۳۵۵ نرخ باسوادی در میان زنان تنها ۳۶ درصد بود که در سال ۱۳۷۵ این نسبت به ۷۲ درصد افزایش پیدا کرده است. امروزه از ۷۵ درصد هم فراتر رفته است. موفقیت های دختران در المپیادهای مختلف علمی، ادبی و توانمندی های روزافزون بانوان در عرصه های مختلف مدیریتی و هنری نشان دهنده خودباوری و حضور قاطع زنان در صحنه اجتماع است. طبق بررسی های انجام یافته زنان بر اساس احساس نیاز و ضرورت همدوش مردان در تامین معاش و اقتصاد خانواده سهیم هستند و امروزه در بسیاری از خانواده ها به علل مختلفی چون فوت پدر و همسر یا طلا ق و اموری از این نوع بیش از یک میلیون زن سرپرست خانوار وجود دارد.
در جهان ارتباطات و اطلا عات و با افزایش میزان رشد و آگاهی زنان، روشن است که مطالبات و توقعات آنان نیز در سطح بالا تری مطرح شود. امروزه زنان ما خواهان آن هستند که در مراحل مختلف برنامه ریزی و تصمیم گیریهای استراتژیک و کلا ن ملی حضور جدی و فعال داشته باشند چرا که حضور زن در جامعه و افزایش مشارکت اجتماعی - سیاسی او یک امر واقع و مقبول است. حضور زن و آزادی اندیشه نشان رشد جوامع و عقلا نیت آن است.
منبع : روزنامه مردم سالاری