شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا


داشت می‌میرد


داشت می‌میرد
افشین کریمی‌فرد به مثال کارگزاران سینمای موج نوی فرانسه، چیزهایی را می‌نویسد که ماهیت وجودی دارند و ما این دردها، ناچاری‌ها، بی‌پناهی، رخوت‌ها، گوشه نشینی‌ها و بیهودگی‌ها را خوب می‌شناسیم. اما شعر، شعر کریمی فرد در انتهای شعر در همان ابتدای شعر می‌ماند. و دائماً عناصر و کلمات، تکرار، عکس و برعکس می‌شوند.
● معرفی اثر :
▪ داشت می‌میرد
▪ اثری از افشین کریمی فرد
▪ نشرِ میرکسری
▪ چاپ اول ۱۳۸۲
▪ ۶۵۰۰ ریال
«من توی هچل افتاده بود، داشت تقلا می کرد»(۱)
۱) شعر «بی‌پناهم»، ناچاری و تکرار با کلمات است. دو دسته‌ی کلمات ساده -الکن از بیانِ صریح-، این حس را همراه با بازی زبانی انجام شده متبادر می‌کند.
دسته‌ی اول، خاکستر، خاک، مرگ، خراب، آشوب،ها، رنگ‌های دیگر، دوردست‌ها و دسته‌ی دوم، دوباره، خستگی، خراب، گریه، فراموشی و زندگی و در کنار کلمات حد فاصل، بالش‌ها پتوها‌، کوچه، ملافه‌ها، خیابان، آشپزخانه.
۲) شعر «آستین» سرانجامی چون برخورد و اصطکاک با چیزهای مختلف ندارد. آستین، در این شعر در حد گزاره و بازی زبانی (مصنوع زبان مصنوعی) کارکرد عینی دارد.
جالب این‌جاست که بازی با آستین و اصطکاک همه جانبه آستین با سر و دست و آستین‌های رسیده و نارسیده (!)، در سطر آخر به سرانجام آمده است. ؛حتا همین کلمات که تنهایند از آستین نشات می گیرد».
۳) بازی زبانی در دفتر شعر «داشت می‌میرد» به این صورت قراردادی است؛
▪ یک سطر اولیه نوشته می‌شود و فرم زبان و معنای آن قائده اصلی می‌شود.
▪ سطر دوم و سوم توسعه پیدا می‌کند و با سطرهای بعد (سوم و چهارم و سطرهای بعد) بازی زبانی را دنبال می‌کند.
▪ در ادامه شعر، بازی زبانی به سرانجام می رسد. حتی گاه جواب داده می‌شود و حتی سوال می‌شود.
۴) شعر «خاطره‌ای بی‌شکل»، بسته بودن زبان و یک‌نواخت بودن انحصاری یک نوع بازی زبانی را که مدام شکل گرفته، به نمایش می‌گذارد. یک اشکال توسعه متن به صورت دال به دال و بازی زبانی به اقتضای توسعه هر سطر به سطر دیگر (حد فاصل عناصر تکرار و بازی زبانی) است.
هر سطر تا می‌آید شکل بگیرد، در سطر بعدی می‌خواهد پررنگ‌تر باشد وسطرهای بعدی را شکیل‌تر وکامل‌تر کند.
اشکال دوم، «مدلول‌ها» هستند. در بند دوم هر شعر به نوعی جواب بند اول (توسعه همه جانبه بنداول) دنبال می‌شود. در شعر «خاطره‌ای بی‌شکل»، در پایان امتداد با دو بازی زبانی به طرح پرسش؛ «برکدام باد / باد بر کدام / کدام کدام‌ها / ختم می‌شود.».
حال آن‌که پایان‌بندی نوشته متن هم بازی زبانی را دنبال می‌کند.
۵) درشعر «جنون / آویز / جنون» ارجاع دال به دال متن در شعر است. همراه با بازی زبانی یک‌نواخت و کسل‌کننده که در اکثر شعرها (همه شعرها) اتفاق افتاده است.
پتانسیل شعر در ایجاد کنش در بطن شعر است. اجازه رها شدن متن شعر از فضائی به فضای دیگر وجود ندارد. گیر دادن شاعر به برخی چیزها؛ «ازسرم دست بردار نیست / دست ازسرم بردار نیست / دست و سر در این بازی تنها بودند...».(صفحه ۱۶)
باری از واژه‌‌های تکرار شده، فضای شعر را گویا قرار است یک‌دست‌تر نمایند. به عنوان نمونه درصفحه ۱۷؛ «باران از لباس تو کدام خیابان را عریان = و آویز باران لباس‌هائی که در زیر عریان خواب می‌بینند. از لباس درگذرم = عریان گذرم» و در صفحه ۱۸؛ «می‌آویزد که دار بر درخت و رخت بر آویزها درختها بر آویزها بادها = بر آویزها و آویزها بر آویزها. چند تاخیر برلباس‌ها مانده = چند تاخیر. آن‌جا همان‌قدر من بودم که اشک‌ها بودند = تنها همان قدر اشکها.».
بازی زبانی افراطی و تکرار واژگان تکرارشده، آن‌قدر در متن شعر تکرار می‌‌شوند که جز عنصر تکرار و خمودگی، چیز دیگری را نشان نمی‌دهند.
۶) شعر «تا هند خیال» دور باطل ذهنیات شاعر است. چرخیدن کلمات به هر جهت همراه با یک‌نواختی توامان ضرباهنگ شعر. مشکل اصلی "کریمی فرد" در هم پوشانی فرم و معناست. از طرفی شاعر به غایت نشان داده است، زبان فارسی می‌داند و به زبانیت شعر نیز بهای فراوان می‌دهد. اما از سوی دیگر حاصل این تجربه به اجرای بی‌دلیل شعری نرسیده است. «رویایی» درجایی گفته است؛ «شاعر! از باران مگو ... بباران !» کریمی فردعنصر زبان را به خوبی در ید توانایش دارد.
هر شعر خبر از حضور پررنگ "یداله رویایی" می‌دهد و هرگاه شاعر می‌خواهد از درون گنجینه تاریخی زبان فارسی بیرون یباید، در فرمول کسی چون رویایی درمی‌ماند.
کارکردهای شعر رویایی (بازی زبانی، عوض شدن فعل و فاعل، اجرای شعر حجم، آهنگ و ریتم موزون شعر)، در شعر افشین کریمی‌فرد به یک‌نواختی بازی‌های زبانی و تکرار این تجربه رسیده است.
۷) در دفتر «داشت می‌میرد»، چند نمونه "شعر مانیفستی" نیز وجود دارد که اغلب بیانیه صادر می‌کنند و در حد گزاره باقی می‌مانند.
در شعر «نمایی ازسنگ قبرم درسال ۱۴۹۲»؛ «دوباره برمی‌گردم عبور از نخل‌ها / ازقبری روی تپه‌ای / از سال‌هاست ندیدمش / که دستاویز خاطراتم برآویختن به گردن آن روزها». (صفحه ۲۶)
"خود شاعر" با فرم تکرارشده قبلی و همان اصرار بر بازی زبانی یک‌نواخت، پس از درگیری با زبان و خود، می‌خواهد یک نوع شعر، هم‌زمان با معنا، فرم و زبان پدید آورد که شدیداً ناموفق است.
یک ارگانیزم پویا در این میان، زبان روزمره و محاوره را در معنای ضمنی برخی شعرها یادآور می‌شود؛ «قبل ازهمه بعدِِخودم را از تو پس می‌گیرم و قبل را شروع می‌کنم تا حالا / که خرخره روزها را به هزار و یکم تو کشید / که چندم در جا زد بر آشوب‌ها / که از آشوب‌ها راه می‌روم بر خودم / بی‌خود راه می‌روم در خودم». (صفحه ۲۸)
یا شعر "الوین استریت"در صفحه‌ی ۵۹ و "آقای پروفراگ" در صفحه‌ی ۵۶ و شعر "هزار و چهارصد و هیچ هشتم" که به بهترین وجه ممکن ذهنیت شاعر از زبان به معنای خالص بیرون ریخته می‌شود؛ «... بر پاگرد هزار و چهارصد و هیچ هشتم ِ تاریخ / که هر چه باشد مرگ هم یک پای زندگی‌ست آخر.». (صفحه ۵۵).
در شعر "هدایت" اوج ضعف شعر مانیفستی رو می‌شود. تمام تکرارهای زبانی به گوشه‌ای می‌رود و این‌بار هم‌چون شعری سر خطی، آسان و روان "صادق هدایت"معنا می‌شود.
به واژگان پرمعنای این شعر توجه کنید؛ «مرگ، (صادق) هدایت، من که تعطیل، داشت می‌میرد، تعویق.».
۸) افشین کریمی‌فرد به مثال کارگزاران سینمای موج نوی فرانسه، چیزهایی را می‌نویسد که ماهیت وجودی دارند و ما این دردها، ناچاری‌ها، بی‌پناهی، رخوت‌ها، گوشه نشینی‌ها و بیهودگی‌ها را خوب می‌شناسیم. اما شعر، شعر کریمی فرد در انتهای شعر در همان ابتدای شعر می‌ماند. و دائماً عناصر و کلمات، تکرار، عکس و برعکس می‌شوند.
۹) یکی از موفق‌ترین شعرهای این مجموعه به گمانِ نگارنده، شعرِ "تیتری برای شعر روبرو"با صفحه‌ی سیاه شده‌ی مقابل نوشتارِ شعر است. بازی زبانی و ذهنیت سیال، آرام و بی‌قرار شاعر در پی کلماتِ ساده و راحت گوشه‌ای از ذهنِ شاعر -که می‌خواهد حرف بزند- را نشان می‌دهد.
نقش زبانی که به صورت اجبار در بده‌بستان فرهنگی روزمره کاربرد دارد، شعر با معنای ضمنی و چینش خوب واژه‌ها به خوبی بازخورد دارد.
۱۰) در بیشتر شعرهای دفتر «داشت می‌میرد»، بیان‌گرائی و بالفعل درآوردن معنائی عینی، حقیقی و درونی دیده می‌شود. آن‌چنان که فرم زبانی و ارجاعات بین متنی هر شعر سعی دارد همیشه چیزی بگوید. با این امتیاز که بیان‌گرایی شعر کریمی‌فرد از جنس "روایت و توصیف" نیست، هم‌چنان که زبان میل به بازیِ یک‌دست و روان دارد.
پی‌نوشت :
(۱) دو سطر از شعر «هچل». مهرداد فلاح.
امیر قاضی‌پور
منبع : دو هفته نامه الکترونیک شرقیان