سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

به اوباما چگونه باید نگریست


به اوباما چگونه باید نگریست
با مشخص شدن کاندیداتوری " باراک اوباما " از سوی حزب دمکرات برای رقابت در مرحله نهائی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر، شخصیت فردی و سخنان وی زیر ذره بین محافل خبری و سیاسی قرار گرفته است. بحث در این خصوص پس از آنکه سناتور ایلینویز در کمیته مشترک دوستی آمریکا – اسرائیل ( آیپک ) سخن از پایتختی بیت المقدس برای اسرئیل و حمایت قاطعانه از این کشور در مقابل تهدیدات پیرامونی به میان آورد ابعاد دو چندانی به خود گرفت.
در همین چارچوب نوع برخورد وی با موضوع ایران که بعضا توسط گروهی از تحلیلگران، متفاوت از تبلیغات دوره مبارزات مقدماتی درون حزبی مبنی بر مذاکره مستقیم با رهبران این کشور بوده است، به این باور دامن زده است که گویا وی چهره ای دوگانه و متفاوت با قبل، از خود بروز می دهد. این برداشت های سطحی و خام اندیشانه از پدیده اوباما ناشی از عدم شناخت ساختار سیاسی ایالات متحده توسط این تحلیلگران و همچنین سواستفاده آگاهانه گروه دیگری از این طایفه معترض که به دنبال توجیه گرایش نومحافظه کارانه بین المللی در حیات سیاسی – اجتماعی ملی می باشند، می تواند به حساب آید. در مورد اولی ها زیر تاثیر نوع پوشش رسانه ای انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری در ایالات متحده که تمرکز بر شخصیت حقیقی، نه حقوقی، کاندیدای مورد نظر بوده است و معمولا خاص افکار عمومی و لایه های توده ای و غیر کارشناس است، یک عدم شناخت و اشتباه در محاسبه و مقایسه انجام می گیرد. اما در مورد گروه دوم مسئله اصولا متفاوت است و آنان بر اساس گرایش به تفکرات راست و نومحافظه کاری بین المللی، حتی در میان نخبگان خود که دقیقا به مکانیزم های انتخاباتی آمریکا و درک ساختار این کشور واقفند، برخلاف واقعیت های موجود، سمت دهی افکار عمومی و محافل سیاسی به سمت گزینه رقیب دمکرات در دستور کار قرار می گیرد. به همین دلیل برای روشن شدن این معما می بایست الزاما به دو نکته اساسی جهت شناخت درست از موضوع اوباما و جایگاه وی و حزب دمکرات توجه داشت. از یک طرف ساختار شناسی نظام حاکم بر جامعه آمریکا ضروری است و از طرف دیگر تفاوت منطقی عملکرد کاندیدای ریاست جمهوری در دور مقدماتی با نبرد در دور نهائی می بایست مورد بررسی قرار گیرد.
ساختار سیاسی ایالات متحده ریشه در نظام لیبرال جهانی خواهد داشت و هر تحلیلی در چارچوب این نظام سیاسی – اجتماعی قابل استناد خواهد بود. هر دو حزب قدرتمند موجود، دمکرات و جمهوریخواه، که در ساخت سیاسی دو قطبی آمریکا همیشه قدرت سیاسی این کشور را شکل می دهند با همه تفاوت های خود در همین چارچوب قابل تعریف می باشند. برخلاف نظام های لیبرال – دمکرات اروپائی، دمکراسی در آمریکا از تنوع چندگانه و متکثر قابل ادعا در ساخت سیاسی برخوردار نمی باشد و در مقایسه با جامعه نگری اروپائی که پیش زمینه این تکثر سیاست – اقتصاد محوری تلقی می شود در این کشور فردگرائی و اقتصاد – امنیت محوری حاکم است. به همین دلیل چالش لیبرالیسم و نومحافظه کاری در ایالات متحده که هم اینک اوباما و مک کین نمایندگان آن می باشند ارتباط تنگاتنگی با چندجانبه گرائی در مقابل یکجانبه گرائی، تمایل به صلح و امنیت نرم افزاری در مقابل جنگ طلبی و امنیت سخت افزاری، پروسه دمکراسی در مقابل پروژه دمکراسی و به طور کلی تنش زدائی در مقابل تنش آفرینی خواهد داشت. بدون شک اوباما پیامبری نیست که مردم خاورمیانه از وی انتظار معجزه داشته باشند چرا که وی در صورت پیروزی در یک جمله کوتاه " رئیس جمهور ایالات متحده " خواهد بود. اما تفاوت وی با رقیب جمهوریخواه خود در خصوص نقش آفرینی در محیط خاورمیانه غیر قابل انکار است و می تواند فرصتی برای اصلاح طلبان مستقل و جوامع مدنی دو کشور جهت برقراری یک دیالوگ مثبت تلقی شود. حتی اگر فرض کنیم که تفاوت عینی، ملموس و چشمگیری در سیاست خارجی واشینگتن اتفاق نمی افتد ولی همین که سخنان رهبران این کشور بر پایه تهدید یا دعوت به دیالوگ باشد، می تواند در سطوح ملی کشورهای منطقه خاورمیانه به جهت پوپولیسم نهفته در ساخت سیاسی – اجتماعی و نظام های غیردمکراتیک آن بسیار تاثیرگذار به حساب آید. تجربه سال های اخیر به خصوص پس از حوادث یازدهم سپتامبر آموزه سترگی در مورد نوع برخورد با مشکلات بین المللی و منطقه ای بوده است که به فراخور رویکرد نفی گرانه آن موجب تقویت نیروهای بنیادگرا، افراطی و نفی گرا در سطوح ملی کشورهای خاورمیانه ای شده است. به هر حال ساختار کلان سیاسی در آمریکا سیستماتیک و کانالیزه تر از آن است که با تعویض شخص رئیس جمهور بتوان لوکوموتیو و ریل آن را دگرگونه تصور کرد اما در درون همین سیستم نیز تفاوت ژرفی بین اوبامای دمکرات با مک کین، خلبان جنگ های جنایت بار ویتنام، وجود خواهد داشت.
اصولا در ایالات متحده به جهت دو مرحله ای بودن انتخابات ریاست جمهوری، به اقتضای شرایط ویژه آن، نوع تبلیغات در مرحله مقدماتی با مرحله نهائی تفاوت عمده ای دارد. اوباما در مرحله مقدماتی با لایه های دمکرات سخن می گفت و تفاوت خود با " هیلاری کلینتون " را در معرض قضاوت آنان قرار می داد. در این مرحله کاندیدای مقدماتی سعی می کردند تعهد بیشتر و بهتر خود در چارچوب تفکر دمکرات و حزب را مطرح و توانائی مرزبندی های شفاف خویش برای مبارزه با رقیب جمهوریخواه را برجسته کنند. در مرحله مبارزات نهائی کاندیدای ریاست جمهوری می بایست در چارچوب فراحزبی و ملی برنامه های خود را ارائه دهند و رای قسمتی از پایگاه حزب رقیب و مستقل ها را به خود جلب کنند. به طور منطقی و طبیعی در وضعیت جدید، تبلیغات حالت رادیکال خود را از دست می دهد و سمت و سوی محافظه کارانه تری به خود می گیرد. در آمریکا موضوع اسرائیل یک مسئله کلان و استراتژیک ملی است که هر رئیس جمهوری با هر گرایشی نسبت به آن حالت سمپاتی و تعهدات سخت خواهد داشت. با توجه به جمعیت ۷ تا ۸ میلیونی یهودیان آمریکا و لابی قدرتمند آنان که در حوزه سیاست، اقتصاد، رسانه و فرهنگ نقش تعیین کننده ای در ساختار سیاسی این کشور دارد، بی توجهی به تمایلات آنان برای هر کاندیدای ریاست جمهوری، از قبل به مفهوم شکست است. باراک اوباما با توجه به ایده هائی که در خصوص مذاکره با دشمنان آمریکا مطرح کرده است، هم اکنون در معرض اتهام عدم تعهد به حمایت از اسرائیل است که می بایست در اولویت اول این اتهام جناح رقیب را خنثی کند. زیرکی اوباما با فرصت طلبی ذهنی تحلیلگرانی که وی را محکوم می کنند تفاوت اساسی داشته و این ناشی از درک درست او از موقعیت و ساخت سیاسی کشورش می باشد. در اینجا دقیقا تجربه انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در مورد تبلیغات " نیکلای سارکوزی " و رقیب وی " سیگولن رویال " قابل توجه می تواند باشد. در آنجا نیز بسیاری از تحلیلگران ایرانی به جهت سخنان غیردوستانه در خصوص برخورد با پرونده هسته ای ایران توسط رویال، وی را به شدت زیر ضرب قرار دادند و پیروزی رقیب وی را برای ایران مثبت تلقی کردند در حالی که بعدا مشخص شد که این یک توهم بزرگ بوده است. به هر حال اوباما را باید به عنوان یک دمکرات در تقابل با یک محافظه کار مورد تحلیل قرار داد که در وضعیت کنونی تعهد به تغییر را مطرح کرده است. در حالی که رقیب وی مک کین هم چنان متعهد به ادامه راه محافظه کاران کنونی حاکم بر کاخ سفید می باشد، سخن نگفتن سناتور آریزونا در خصوص چگونگی برخورد با ایران یا دیگر مسائل خاورمیانه ای نه ناشی از تعامل وی که بیشتر وابسته به گریز از واقعیت ناخوشایند مدنظر وی خواهد بود. نزدیکی اوباما به جناح سوسیال – دمکرات اروپائی نه تنها امکان جنگ های تازه در خاورمیانه را افزایش نمی دهد که به طور مشخص در جهت تعامل و همزیستی مسالمت آمیزتر در فضای بین المللی و منطقه ای نقش خود را ایفاء می کند.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید