یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


همه مسوولان تنبیه یک دانش آموز


همه مسوولان تنبیه یک دانش آموز
«از طفولیت، آنها را به مکتبخانه می فرستند و در هر محله چندین مکتبخانه دایر و در آنجا همهمه غریبی می کنند، تمام به اتفاق با صوت بلند، درس خود را تکرار می کنند و هر کدام ساکت شوند، معلم چوبش می زند.»
از زمانی که تارونیه گردشگر فرانسوی در سفرنامه خود درباره نظام تعلیم و تربیت در ایران عهد صفویه سخن راند، سال های بس طولانی گذشته است. اما هنوز هم گاه و بیگاه، خبری در خصوص تنبیه دانش آموزان از گوشه و کنار به گوش می رسد، گویا این اندرز که؛ «طفل علم و ادب به رنجانیدن و ناخوشی آموزد، نه به طبع خوش» هنوز سرلوحه عملکرد آموزشی عده یی از دست اندرکاران آموزش و پرورش کشور است.
● یک داستان تلخ اما واقعی
اوایل امسال معلمی دانش آموز پایه چهارم ابتدایی خود را به دلیل تاخیر در ورود به کلاس تنبیه می کند. تردیدی نیست که این عمل معلم از جنبه های مختلف حقوقی، انسانی، اخلاقی و تربیتی خطا و امری نابخشودنی است. اما نکته درخور توجه این است که این رویداد در کشور ما منحصر به فرد نیست و تنبیه کودکان در نظام تربیت رسمی و عمومی در بسیاری از مدارس به اشکال گوناگون و در سطوح و میزان های متفاوت دیده می شود.
تنبیه کودکان و کودک آزاری چه در خانه و چه در مدرسه اشکالی دارد که شیوع آن عنایت جدی مسوولان را طلب می کند. این واقعیت زمانی قابل تامل می شود که بدانیم سال هاست قوانین و دستورالعمل ها، تنبیه دانش آموزان را ممنوع کرده است. از این رو این پرسش پیش می آید که چرا با وجود منع قانونی، هنوز در مدارس کشورمان کودک آزاری در شکل وسیع آن مشاهده می شود و به ویژه چرا هنوز در نظام آموزشی ما تنبیه بدنی وجود دارد؟
وجود مشکلات فراوان معیشتی معلمان و کاهش منزلت اجتماعی آنان موجب بی توجهی به اصول تربیتی شده است یا شاید در این مورد به خصوص بتوان با استفاده از مکانیسم رفتار دفاعی جابه جایی دستاویز توجیه گرانه را برای خشونت معلم در کلاس فراهم کرد.
به نظر می رسد مشاهده کودک آزاری در مدارس در اشکال مختلف آن به ویژه در شکل تنبیه بدنی، به طرز فکر و نگرش معلمان و به طور کل کارگزاران نظام آموزشی نسبت به نقش خود در فرآیند تربیت برمی گردد. اگرچه سال هاست ما برای منع تنبیه کودکان قانون تصویب کرده ایم اما نگرش ها، دیدگاه ها و روندهای تربیتی زمینه ساز خشونت در نظام آموزشی را از بین نبرده ایم و هنوز در لایه های پنهان شخصیتی کارگزاران و فرهنگ سازمانی نظام آموزشی اقتدارگرایی مشاهده می شود.
معلمان عموماً تصور می کنند آنها عامل اصلی یادگیری هستند و اراده آنان در عمل دانش آموزان برای حرکت به سوی رشد و کمال، نقش بنیادی دارد و اراده دانش آموزان تابع بی چون و چرای آنان است لذا محرک اساسی اراده دانش آموزان به سمت یادگیری محتوای برنامه، اراده معطوف به خیر معلم است. ابزار و روش تحریک و به جنبش درآوردن اراده دانش آموزان متفاوت بوده و طیف وسیعی از روش های تشویق، تطمیع یا تهدید و تنبیه را شامل می شود. از این رو معلم در روند یاددهی رسمی در کلاس درس بی رقیب بوده و در آن صحنه یکه تازی می کند. دانش آموزان منفعل بوده و پذیرای خواست و اراده معلم هستند.
به بیان دیگر در این نگاه به فرآیند تربیت، در کلاس، سندیت معلم است که عامل پویش کمالجوی دانش آموز می شود وگرنه دانش آموزان علی الاصول میل به کمال ندارند و تابع هوا و هوس های آنی و زودگذر خود هستند. آنها به سادگی در نشیب مسیر حرکت استکمالی و تعالی جویانه به جای فراز آمدن، سرازیر می شوند. به همین سبب در این منظر معلم در برخی موارد (شاید هم بسیاری موارد) در نقش تهدیدگر ظاهر می شود. به نظر می رسد چنین طرز فکری بین کارگزاران نظام آموزشی به نحوی عمیق و ریشه دار وجود دارد و منشاء رویکرد اقتدارگرایی در نظام آموزشی است. رصد نظام آموزشی از این منظر نشان می دهد نظام آموزشی به ویژه در محیط یادگیری و حتی سازمانی به شدت به کاربرد اصل اقتدار و سندیت متمایل است در حالی که اصل آزادی یا حریت کمتر مورد عنایت است. به همین دلیل انعطاف ناپذیری و تمرکز شدید بر آن حاکم است.
در لایه های عمیق تر این تحلیل باید گفت که سندیت برنامه های درسی مکمل این جریان اقتدارگرایانه معلم است. برنامه درسی مکمل این جریان اقتدراگرایانه معلم است. برنامه درسی خود تحمیلگر و خشن است و فراتر از هر منبع اقتدار، اراده خود را به معلم و مدیر مدرسه تحمیل می کند. حاکمیت بی چون و چرای برنامه به همراه بستر فرهنگی جامعه زمینه ساز خشونت پنهان در نظام آموزشی است. در کنار این عوامل، نظام ارزشیابی تحصیلی، قواعد ارتقای تحصیلی و نحوه تصمیم گیری درباره آن، روش های تدریس، مدیریت مدرسه و حتی فضای کالبدی مدرسه تحت تاثیر این رویکرد اقتدارگرا هستند. نظام ارزشیابی تحصیلی دانش آموزان را به رقابتی جانکاه برای کسب نمره (موفقیت) وامی دارد. این نظام فشاری سنگین را بر دانش آموز، معلم، مدیر و والدین نیز وارد می سازد تا به هر طریقی که شده دانش آموزان شان نمره بالاتری به دست آورند و با خشونت تمام نمره امتحان پایانی بدون ملاحظه هر عامل دیگر (در پیشرفت تحصیلی و یادگیری) را ملاک اصلی ارتقا تلقی می کند.
فضای کالبدی مدرسه، آرایش میز و دکوراسیون فضای کلاس همه و همه به گونه یی خشن و نامتناسب با ذات و ماهیت فرآیند تربیت است که چنین است در مدیریت کلان نیز اقتدارگرایی جلوه ممتازی دارد. از این روست که می بینیم گهگاه در نقاط مختلف نظام آموزشی این دمل چرکی پنهان سر باز می کند و خشونت پنهان آشکار می شود. به همین سبب علی کوچولو را نه معلمش بلکه مدرسه اش، برنامه اش، نظام آموزشی اش و جامعه اش تنبیه کرد و به یک کلام همه ما تنبیه اش کردیم و همه در این خطا شریکیم. شریک.
امیرعباس میرزاخانی
منبع : روزنامه اعتماد