پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

در حسرت ترانه یی خوش آهنگ


در حسرت ترانه یی خوش آهنگ
احتمالاً سازندگان سریال «ترانه مادری» ترجیح می دهند حاصل کارشان در تقسیم بندی رایج ژانرها در زیرگروه درام اجتماعی طبقه بندی شود تا ملودرام خانوادگی و شاید به خاطر همین تفکر بوده که در بستر و پیرنگی خانوادگی تا توانسته اند و راه داده، معضلات اجتماعی پمپاژ کرده اند؛ سنت و تجدد در شکل تربیت پویا و بهرام، گفت وگوی نسل ها، عشق، ازدواج و... تا نکند یک وقت از قافله عقب بمانند. اما به نظر می رسد حلقه گمشده در میان معضلات اجتماعی پمپاژ شده و بستر پی ریزی شده، بی توجهی به تناسب علی و معلولی و عنصر سببیت در بسیاری از موقعیت سازی ها است و وقتی پیرنگ و شالوده کاری از درد آشفتگی و پتوی «چهل تکه بودن» از فرط تنوع مضمون ها رنج ببرد، شخصیت هایش اصطلاحاً «پایشان روی زمین نیست» و در آسمان ها سیر می کنند یا اینکه آنقدر نچسب به کار اتصال پیدا کرده اند که مثل نتً فالش خارج می زنند. به عنوان نمونه کاراکتر سمیرا با بازی سرد و بی روح مینا لاکانی که قرار است نیم نگاهی هم به اشتغال زنان در جامعه یی مردانه داشته باشد و به گونه یی مرکزیت اوج و فرود گره ها و بحران های دراماتیک هم هست، از کدام خاستگاه اجتماعی به وسط قصه پرتاب شده، نامزدش کجاست، با این همه آمد و شد، ساعت کاری اش چه ساعتی است، اصلاً در آن ساختمان وظیفه یی جز بالا و پایین رفتن از پله های نیمه کاره و میهمان دعوت کردن و نصیحت کردن هم دارد؟ و این گونه است که کاراکتری از نظر حضور نمودی فربه دارد اما در کنه وجودش که دقیق شوید، توخالی تر از هر توخالی جلوه می کند.
به غیر از این در ترانه مادری می شود به انفعال برخی از شخصیت ها و حضور خنثی و بی رنگ شان اشاره کرد. مثل شخصیت لادن که می رسد، برای پدر چندباری چای دم می کند، یکی دو بار به خواهرش سر می زند، «خاله خاله» می شنود و می رود. سوال؛ آیا با حذف لادن، خللی در پیشبرد درام ایجاد می شد؟ آیا نمی شد مثل نامزد خیالی سمیرا، پناهی عاشق «دختر آن سوی آب های» جلال باشد؟ باور کنید می شد. همان طور که می شود به مدد اهرم های ندید شخصیت ها و کاراکتر هایی را به قصه الصاق کرد که پیام آور نکته های اخلاقی و به وقتش برگزار کننده مجلس آشتی کنان باشند. واقعاً شخصیت دایی یکی از «دانشجویان ایده آل ترسیم شده» ترانه مادری، کجای قصه ایستاده است یا اینکه اگر کار جانبی مادربزرگ، کمک به بهزیستی و دختران بی پناه نبود، کجای سر درام بی کلاه می ماند؟
آیا امکان اندیشیدن به موقعیتی دیگر برای مرگ مادربزرگ نبود، آیا فارغ از کمک به همنوع برای ترسیم شخصیت چیزی کم بود؟ اما شاید دلیل حضور همه شخصیت های بی هویت و خام این باشد که هنوز در آثار تلویزیونی تن دادن به کلیشه ها حرف اول و آخر را می زند و رویه انسانی شخصیت ها شدیداً وابسته به ابعاد دیگری مانند شغل، فقیر و غنی بودن و... ترسیم می شود، مثلاً تاجر زعفران «بدمن و ضدقهرمان» و معلم بازنشسته، فداکار و«همه چیز تمام» است، به گونه یی که در نگاه اول به راحتی قطب مثبت و منفی کاراکترها به ذهن متبادر می شود و فقط در این میان شاید کاریزمای مادربزرگ که برعکس مادرهای همیشگی تلویزیون، احساساتی و ساده انگار نیست (با بازی خوب هما روستا) و فرخ که لایه های خوب و بدش توامان به رخ کشیده می شوند (پدر خوب/ بازاری دغل) برگ برنده کار و نجات دهنده اش باشند، مگر نه ترانه مادری، حتی در هویت بخشی به شخصیت های اصلی هم گاهی لنگ می زند، مثل انفعال بهرام، محو شدن یکباره جلال، لیلا و پناهی و حضور پررنگ عسگری در قسمت های ابتدایی و از بازی خارج کردن اش بی مقدمه. و در آخر اینکه ترانه مادری برای اثبات این ادعا که درامی اجتماعی است تا ملودرامی خانوادگی و نشان دادن اینکه از درون جامعه شکل گرفته است نه گوشه کتابخانه، هر جا دستش می رسد مشکلات و درگیری های پیرامون از گران شدن چند برابر ملک و زمین و تسخیر بازار توسط چینی ها (از زبان فرخ و پدر بدهکار) تا دخترهای فراری و گفت وگوی نسل ها را مطرح می کند.
اما چشم اسفندیار و پاشنه آشیل ترانه مادری آنجاست که پای دوربین به دانشگاه باز می شود و دانشجویان ترم یک را برای سرچ کردن مقاله و ترجمه آن به کارخانه یی خیالی می کشانند و نویسنده و کارگردان آنقدر در ترسیم فضای دانشگاه بد عمل می کنند که گاه به طنز طعنه می زند. همین بس که به راحتی می توان نوشت آنچه در ترانه مادری از دانشگاه امروز، آن هم رشته برق به تصویر کشیده شده، به دبیرستان و پیش دانشگاهی هم قد نمی دهد، وقتی قرار است با یک استاد تکراری فیزیک ۲، ترم یک تدریس شود... سکانس مضحک روز اول دانشگاه یادتان بیاید. اما با همه اینها که گفته شد، شاید مدیران تلویزیون و دست اندرکاران سریال به این غره باشند که کم کم دارند جلد نشریات را تسخیر می کنند و مخاطب هم طبق آمار سیما با کار ارتباط برقرار کرده، اما لطفاً در نظر داشته باشند که اولاً از بخت خوب شان این روزها کاسه تلویزیون، به جز دکتر قریب برای داشتن رقیبی قدر، خالی تر از همیشه است، و دیگر اینکه با این ساعت پخش فکرشده، و تداوم در پخش شبانه شاید هر اثری می توانست جای ترانه مادری باشد.

احسان اسیوند
منبع : روزنامه اعتماد