شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


بانک برای مردم یا مردم برای بانک ؟!


بانک برای مردم یا مردم برای بانک ؟!
مراجعان صف نسبتاً طولانی‌ای بسته بودند تا به نوبت وارد بانک شوند. بعضی‌ها از صبحِ خیلی زود آمده بودند تا وقتی بانک دکانش را باز می‌کند زیاد معطل نشوند و بتوانند با خیالی آسودتر به‌دنبال کارهای روزانه‌اشان بروند. اخیرا خیلی بهتر شده است. بعضی از بانک‌ها در کنار درب ورودی دستگاهی گذاشته‌اند که با فشار دادنِ دکمه‌ای به شما نوبت می‌دهد تا حق و انصاف رعایت شود و کسی نتواند بی‌نوبت خود را به جلو بکشد و جلوی گیشه‌ها را شلوغ کند.
درکناری ایستادم تا شاهد لحظه‌ی هجومِ مراجعان برای دریافت شماره‌ی نوبت از دستگاه باشم. همه تلاش می‌کردند که عقب نمانند گویی هیچ‌کس دوست نداشت تا از قافله جا بماند. همه می‌خواستند تا کارشان هرچه زودتر انجام شود. عده‌ای بازنشسته برای گرفتن حقوق‌هایشان آمده بودند، جمعی می‌خواستند پول به حساب بگذارند تا شاید چک‌هایشان برگشت نخورد، تعدادی برای پرداخت قبوض آب و برق و تلفن و گاز مراجعه کرده بودند و کسانی هم پیدا می‌شدند که می‌خواستند سودِ ماهانه‌ی سپرده‌هایشان را بگیرند و البته بعضی‌ها هم آمده بودند تا حسابِ سپرده باز کنند و...
بانک‌ها همیشه شلوغ هستند. البته در پایان هرماه که حقوق‌ها را پرداخت می‌کنند شلوغ‌تر می‌شوند. به‌هر حال این پدیده که اسمش را بانک گذاشته‌اند و این‌همه وجودش ضرورت پیدا کرده است و تقریباً همه‌ی شهروندان را به‌نوعی سرکار می‌گذارد محتوا و کارکردِ سودمندش در جامعه چیست؟
می‌شود پاسخ به این سؤال را به‌عهده‌ی گروهی از اقتصاددانان گذاشت تا خیلی علمی و اساسی ضرورت وجود بانک‌ها را توضیح دهند و فقدان آن را در جامعه ناممکن بدانند. اما اکنون قصد چنین نیست تا درباره‌ی لازم بودنِ بانک‌ها و یا غیر لازم بودنِ آن‌ها به جدل بپردازیم؛ زیرا برهمگان روشن است که در شرایط موجود زندگی اجتماعی، سخن از برچیدنِ بانک‌ها چندان واقع‌بینانه به‌نظر نمی‌رسد اما با این حال بیان یک کنجکاوی که بخواهد درباره‌ی اثرات آن در جامعه و نقشی که این بانک‌ها به‌عهده دارند بگوید چندان بی‌جا به‌نظر نمی‌رسد و خیلی هم نیاز به متخصص و اقتصاددان ندارد. پس اجازه دهید این نگاه از بانک‌ها را با شما درمیان گذارم تا باشد که، حداقل، متوجه شویم چرا باید قبل از این‌که بانک‌ها درب دکانشان را باز کنند ما باید خودمان را در صفِ نوبت جای دهیم؟ یا بهتر گفته شود: بدانیم آیا بانک‌ها در خدمتِ مردم هستند و یا مردم خدمت‌گزارانِ بانک‌ها می‌باشند.
برکسی پوشیده نیست که بانک‌ها می‌گویند که رسالت دارند تا در جذب سرمایه‌های سرگردان در راستای فعالیت‌های تولیدی ایفا‌گر نقش باشند!. به حق هم آن‌ها چنین وظیفه‌ای را پیگیرانه و با ولعی سیری‌ناپذیر دنبال می‌کنند.
اصولاً به همین دلیل است که همه‌ی بانک‌ها با جوایز و تشویق‌های فوقِ خیال‌پردازانه برای مردمانی که در برآوردن حداقل نیازهای روزانه‌اشان وا‌مانده‌اند، ایجاد انگیزه می‌کنند تا از همان ته‌مانده‌ی خورد و خوراکشان بزنند و آن را به بانک‌ها بسپارند تا شاید بخت یارشان شود و شانس درب خانه‌ی آنان را بزند. می‌گویند جذب این نوع پول‌ها به مصرف کارهای خیر می‌رسد! اما اگر چنین مقوله‌ای هم صحیح باشد وظیفه‌ی چنین کاری به عهده‌ی آن‌هایی نیست که خودشان نیازمندانِ واقعی هستند و به نظر منطقی نمی‌رسد که این خیلی نیازمند‌ها بتوانند به نیازمندان کمک کنند! شک نیست که جامعه‌ی سرگردان در کلاه‌برداری از یک‌دیگر، ضرورتی نمی‌بیند که آشکارا بگوید : ای نیازمند لزومی ندارد که تو از نان شبت بزنی و آن را به بانک‌ها بسپاری تا وقتی به دلیل فقر غذایی و هزاران فقر دیگر بیمار و ناتوان و محتاج شدی، همین بانک‌ها به تو بی‌نوا صدقه‌ی سر بدهند و تو را با پول‌های خودت زیر منت اربابانِ زر و زور نگه دارند!.
پس تصور می‌کنم که این نوع جمع‌آوری پول‌هایی که ابداً سرگردان نیست، اما با جایزه و ایجاد اتوپیاهای عجیب و غریب جمع‌آوری می‌شود، ذاتاً مسموم و نادرست است!. اما نوع دیگری وجود دارد که دیگر به آن‌ها جایزه نمی‌دهند. بل، خیلی روشن و صریح و بی‌پرده می‌گویند هرکس بیش‌تر پول به بانک‌ها بسپارد بهره‌ی بیش‌تری نصیبش می‌شود! . بانک‌ها این پول‌ها را به کسانی‌که عُرضه‌ی کار کردن دارند، اما سرمایه‌اش را ندارند می‌دهند تا آن با عُرضه‌ها کار کنند و از منافعِ کارشان، هم بانک‌ها را فربه‌تر سازند و هم سپرده‌گذاران را مشوق شوند که: ای سپرده‌گذار تو باید نیک بدانی که پول به‌خودی خود قدرتِ زایش دارد و می‌تواند به‌جای هر حرفه و یا تخصصی که ثمره‌ی سال‌ها کوشش و تلاش بوده است ایفاگر نقش و اثر در رابطه با افزایش سرمایه باشد.
باید گفت که در نهایت دو کارکرد اساسی را می‌توان برای بانک‌ها برشمرد: یکی همان روالی که جریان دارد و همه شاهد آن هستند، یعنی یک موسسه‌ای که پولِ مردم را جمع‌آوری می‌کند و دوباره آن پول را به مردم می‌دهد!. در این رفت و برگشت پول، درصدِ اندکی به سپرده‌گذاران داده می‌شود و درصدِ بیش‌تری از وام‌گیرندگان دریافت می‌گردد. این رد و بدل کردن پول، که هیچ ارزش تولیدی به‌وجود نمی‌آورد، پول‌های زیادی را در انحصار بانک‌ها قرار می‌دهد که در تحلیلِ نهایی ارزشِ تبلور یافته در این پول‌ها که در مالکیتِ بانک‌ها قرار گرفته، حاصلِ زحمتِ کسانی‌است که برای رفعِ نیازهای جامعه تولید کرده‌اند.
با توجه به‌این‌که بانک محل اطمینان‌بخش نگهداری پول است، هر پولی که از بانک‌ها به‌عنوان وام گرفته می‌شود، با دستِ دیگری به بانک‌ها انتقال می‌یابد و بانک می‌تواند همان پول را به ده‌ها نفر دیگر وام دهد!. پس امکان دارد که سودِ این پول‌ها چندین برابر اصلِ پولی باشد که هر بانک آن را برای وام دادن مورد استفاده قرار داده است.
جای تردید نیست که عوارض این نوع گردشِ پول یکی از عمده‌ترین دلایلِ گسترش فقر و فاصله‌ی طبقاتی است. باید توجه داشت که اگر «کار» منشاء ارزش است و پول کالای قابلِ مبادله‌ای است که گوناگونیِ ارزش‌ها را نمایندگی می‌کند، پس اگر این پول به هر طریقی که هیچ‌گونه ارزش تولید مادی و معنوی را در خود نداشته است، یامفت در اختیار کس یا مؤسسه‌ای قرار گیرد، باید پذیرفت که شخص و یا نهادِ تصاحب کننده‌ی پول، ارزشِ نیروهای کارِ دیگران را غصب کرده است!. بدیهی‌است که نتیجه‌ی آن را باید در فقر و محرومیت‌های روبه افزایشِ نیروهای کار شاهد باشیم، چرا که در این صورت تولیدکننده نمی‌تواند برخوردار از ارزش‌هایی باشد که حاصلِ زحمت‌هایش بوده است.
در حاشیه یادآوری کنم که به قولِ بزرگانِ اندیشه و خرد بدترین نوعِ سرمایه‌ی خصوصی، سرمایه‌ی «نقدی» است که آن را می‌توان در قالبِ نزول‌خواری‌های گوناگون مشاهده کرد که برجسته‌ترینِ آن را همین بانک‌ها ارایه می‌دهند.
چنین است که شما شاهد توانمندی بانک‌ها هستید و بی‌علت نیست که اگر در هر شهر بزرگ و کوچکی گذر می‌کنید، بر روی شیک‌ترین ساختمان‌ها تابلوی بانک‌ها مشاهده می‌شود.
اما، کارکردِ دیگر بانک‌ها‌ می‌تواند، از پایه و ریشه، با آن‌چه وجود دارد متفاوت باشد: بانک باید محلِ نگهداری ارزش‌های نیروهای کاری باشد که جامعه برای مصرفِ آن‌ها نیاز به سازماندهی و هماهنگی‌های لازم، به منظور ایجادِ ارزش‌های نوینِ دیگری دارد. در این صورت کارکنانِ بانک‌ها، که دیگر صاحبانی نخواهند داشت، تنها بر اساس ارزشِ کارشان حقوق دریافت خواهند کرد و هیچ‌گونه مبلغ دیگری که در نتیجه‌ی زایشِ خود به خودی پول باشد صاحبانِ بانک‌ها دریافت نخواهند کرد.
این سازمان‌های هماهنگ کننده‌ی مالی که وام‌های بدون بهره دراختیارِ نهادهای تولیدی پا گرفته و جدید می‌گذارد، باعث می‌شود که مقوله‌ی غیر قابلِ درمانی به نام «تورم» را به خیالی باطل تبدیل کند و تمامی ارزش‌های تولیدی را در راستای استفاده‌ی تولیدکنندگان و کُلِ جامعه به خدمت درآورد. در این صورت دیگر دلیلی ندارد که هر روز و ماه و سال کالاها گران شوند و پرداختِ مزدها و حقوق‌ها توانِ مقابله با آن گرانی‌های افسارگسیخته را نداشته باشند.
واقعیت و حقیقت این است که هر کس باید بتواند به این سؤال پاسخ دهد که آیا اگر کشوری دارای ثروت‌های طبیعی و نیروهای لازم کارِ است، چرا باید اکثریتِ آن جامعه زیر خط فقر باشند و اقلیتی صاحبانِ هشتاد درصد منابع و دارایی‌های آن کشور باشند؟ تردید نباید کرد که هرکس بتواند به علت‌های بنیادی این سؤال پاسخ دهد، حداقل توانسته است خود و زندگی خصوصی خودش را در آیینه‌ی جامعه و خود ببیند و آن‌گاه به هرآن‌چه دارد و ندارد با نگرشی ارضاء کننده‌تر بنگرد و رفتار کند. در این صورت است که انسان به مفهوم دنباله‌‌ی کلامِ «ماکسیم گورکی» در کتابِ کم حجم «هدفِ ادبیات» پی می‌برد که اشاره داشت: ...در این دنیای طبقاتی که همگان در بدبختی سهیم هستند، تنها کسانی خوشبختند که ریشه‌ی بدبختی‌ها را بدانند و با آن‌ مبارزه کنند.
هادی پاکزاد
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه