یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


آسیب های مربوط به نمایشنامه


آسیب های مربوط به نمایشنامه
یک نمایشنامه باید آنچنان شکل بگیرد که مارپیچی از معنا و مفهوم را با خود به همراه داشته باشد. هر دسته از شخصیتهای یک داستان نمایشی و زندگی آنها مشخصاً مفهوم خاص آن دسته یا گروه را دارند. و وظیفه یک نمایشنامه نویس در بیشتر موارد مطرح کردن مفهوم زندگی گروه خاص شخصیتهای نمایشنامه و پرداختن به آن کاملاً واضح و مشخص است.
مفاهیمی این چنینی را می توان در نمایشنامه هایی چون شاه لیر، هملت و مکبث به راحتی سراغ گرفت. اما این مفاهیم و معانی اینچنینی در حال حاضر و در بیشتر نمایشنامه های معاصر (۱۹۱۲) دیگر یافت نمی شوند. شاید همیشه این طور بوده باشد، اما به طور کلی در آثار معاصر مفاهیم به گونه ای کاملا متوسط و فاقد لایه های پیچیده و روشن به طور کلی به صورت پیروزی مطلق ارزشها و به صورت کالایی اخلاقی فرض شده است.
در واقع می توان گفت که در نمایشنامه های امروز مفاهیم به صورت کالاهای اخلاقی فرض شده و اخلاقی شیطانی را به صورت یک ضرورت در بالای این فرض قرار می دهند.
ایراد ترسیم این مفاهیم تحریف شده نمایشنامه را در حد سقوط به ورطه عناصر صرفا ساختاری گرایش می دهند. در این صورت هنر انسانی ولی مقصود آن بی رنگ کم اثر خواهد شد. چنین نمایشی ممکن است خالق اثر هنری، بازیگران، تماشاگران و منتقدان آن را آلوده کند و در اغلب اوقات نمایشنامه را تنها در حد یک کاریکاتور نازل جلوه دهد.
نمایشنامه ای که در سایه مفهومی تحریف شده پرداخت شده باشد، مطمئنا از یاد خواهد برد که چگونه می تواند منصف، آزاد و معناپرداز باشد و نهایتا زندگی ای تحریف شده را نیز به نمایش خواهد گذاشت و اغلب خیلی چیزها را فراموش می کند و به واسطه همین فراموشی مغرورانه خواهد شد.
در حال حاضر در حوزه نمایشنامه نویسی و در رابطه با پرداختن به مفهوم سه مسیر کلی در مقابل یک نمایشنامه نویس جدی قرار دارد؛ اول؛ مسیری که در آن مفاهیم به طور قطعی در اثر بکار گرفته شده و در حضور عموم مخاطبان به تحقق آنها آرزو می شود. این مسیر در مورد دیدگاه ها و قوانین زندگی است که عموم مردم در آن زندگی می کنند و به آن معتقدند.
این معمولی ترین، موفق ترین و مشهورترین راه پرداخت نمایشنامه است. چنین موقعیتی را مطمئن و البته به گونه ای نامحسوس قدرتمند می سازد.
مسیر دوم؛ دیدگاهها و قانونهایی است که خود نمایشنامه نویس با آنها زندگی می کند و در واقع این دیدگاهها را با نمایشنامه اش در مقابل عموم مردم قرار می دهد. اینها تئوری هایی هستند که نمایشنامه نویس به عنوان خالق اثر به تاثیرگذاری آنها در زندگی اعتقاد دارد، حتی اگر این اعتقادات برخلاف عقیده تماشاگران نمایش باشند!
و در مسیر سوم؛ هیچ قانون و دیدگاه شسته رفته ای در مقابل عموم تماشاگران قرار نمی گیرد بلکه زندگی، شخصیتها و موقعیت ها به صورت پدیدار شناختی انتخاب شده و با هم ترکیب می شوند. اما در این حوزه باید به این نکته اشاره کرد که این پدیدارها به وسیله دیدگاههای نمایشنامه نویس تحریف نمی شوند، بلکه خودشان خود را در ترکیب و همنشینی با هم تعریف می کنند. این پدیدارها در چنین نمایشنامه ای بدون ترس یا توجه بیش از اندازه یا تعصب نوشته می شوند و هر عنصر در ارتباط با عناصر دیگر خود بیانگر ویژگی های خودش است.
بنابراین پدیده ها مردم را برای ترسیم معنا و بدست آوردن مفاهیم تنها می گذارند و این مثل همان کاری است که طبیعت با انسان انجام می دهد. این مسیر سوم در جریان شکل گیری و دستیابی به هدف، البته، به تفکیکی مهم نیاز دارد؛ به همدردی با عشق و کنجکاوی نسبت به مسائل! و همچنین به دیدگاهی دوراندیش که می بایست با هنری صبور برای نتیجه گرفت از مسائل همراه باشد!
خود شکسپیر ، در مورد خودش می گوید که هیچگاه، به هیچ کس خوبی نکرده و نخواهد کرد! در مواردی که بعدها واژه خوبی معنا پیدا کرد می توان ادعا کرد که شکسپیر متاسفانه نمی تواند از مهمترین نمایشنامه نویسان در رابطه با تعریف مفهوم از دیدگاه نویسنده قرار بگیرد. اما حقیقت آن است که خوبی ای که شکسپیر برای بشریت انجام داد، نه در زمان خود او و در زندگی اش با مردم، بلکه در دور دست و همراه با دوراندیشی بود و شاید بتوان گفت که این خوبی در ذات بیرونی نویسنده وجود داشت.
مردم برخی چیزهایی که آنها را خوب می دانند از نگاه کردن به آسمان و دریا به دست می آورند. و این عین همان است که بگوییم شکسپیر به طور نسبی با چنین رویکردی معنا را در آثارش تکثیر می کند و مورد پرداخت قرار می دهد؛ برای اینکه او در نمایشنامه های بزرگش همواره و به طور مستمر از ترسیم مفاهیم تحریف شده آزاد بود.
در حال حاضر نمایشنامه نویسی که حقیقت را به صورت مفهومی تحریف شده برای عموم تماشاگران عرضه می کند – که به نظر می رسد بسیاری از نمایشنامه نویسان هم اینگونه باشند- در واقع با تکیه بر استحکام دیدگاه متعصبانه خود، تصور می کند کاری را برای مردم انجام داده که برایشان خوب و ضروری است.
در نقطه مقابل نمایشنامه نویسی که حقایق را از منظر اخلاقیات مترقی خودش تحریف می کند و عرضه می دارد، بر این گمان است که با تحریف و کانالیزه کردن اخلاقیات فرسوده خودش باعث بهبود تفکر و دیدگاه مردم خواهد شد. چنین نویسنده ای در حقیقت تصور می کند که دارد کاری را به فایده مردم انجام می دهد.
البته نکته مهم و مشترک در مورد هر دو در این شیوه ها آن است که در هر دو مورد نتیجه مطلوبی که نمایشنامه نویس در پی دستیابی به آن است و قصد دارد آن را در میان مردم به نمایش بگذارد و در معرض انتقال قرار دهد هدفی ضروری و عملی است.
اما نکته مهمتری که باید این نمایشنامه نویسان برای خلق آثار بهتر و تاثیرگذاری مطلوبتر مورد توجه قرار دهند آنست که موضوعات تغییر می کنند و مفاهیم نیز در حال تغییر هستند.
جان گالس ورثی،ترجمه و تلخیص: مژگان معطوفی
منبع : تئاتر مقاومت