پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


بلوغ همه جانبه در انسان فرآیند و نه یک پرش ناگهانی


بلوغ همه جانبه در انسان فرآیند و نه یک پرش ناگهانی
آیا می توان ناگهان به یک بزرگسال تبدیل شد؟
با نگاهی دقیق به تحولی که فرزند انسان پشت سر می گذارد، چند اصل بنیادین بر ما آشکار می شود. یکی اینکه تحول انسان محصولی است از تعامل میان تجهیزات زیستی کودک از یک سو و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری او در محیطی که در آن قرار می گیرد. نوزاد انسان با سامانه یی عصبی و مغزی ناکامل پا به عرصه زندگی خاکی خود می گذارد. به برکت همین نقصان است که مغز آدمی با مغز های دیگران شکل می گیرد. باورها، ارزش ها، امیدها، آرزوها، مهارت ها و رفتارها، و در یک کلام تکامل مغز یک محصول فرهنگی است. ویژگی های فرهنگی که به این ترتیب در نوزاد انسان تنیده می شود، در شخصیت او آنچنان بافته می شود که به سختی می توان آن را از خلق و خوی اولیه او تمییز داد. مشاهده جریان شگفت انگیز تغییر و تحول در توانایی های انسان در حال رشد روانشناسان و علاقه مندان به تعلیم و تربیت را بر آن داشته است تا طی بیش از یکصد سال، فراتر از وقایع نگاری، سعی در کشف قانون مندی های حاکم بر جریان رشد روانی و همه جانبه انسان داشته باشند. نتایج چشمگیری از این کنجکاوی های علمی به دست آمده است. از آن جمله می توان در سطح کاربردی به تحول در آموزش و پرورش و مواد درسی و پیامد های بسیار مثبت آن اشاره کرد. برای نمونه می توان به ماهیت کمابیش سلسله مراتبی جریان رشد شناخت اشاره کرد که شواهدی کاملاً مستحکم در اثبات نظریه های تحول شناخت ارائه می دهند. امروز با اطمینان می دانیم که پیش نیاز توانایی در یک دانش آموز پایه اول ابتدایی، برای اینکه بتواند ۲ را با ۲ جمع کند این است که بداند که از یک تا ۱۰ یک نظام سلسله مراتبی است و ۴ ضرورتاً بزرگ تر از ۳ است.
روانشناسی رشد لبریز از نمونه هایی با همین قدرت پیشگویی رفتار است که با درایت و تلاش بسیار به پیکره یی عظیم از نظریه های رشد روانی منتهی شده اند. از مثال دیگری نیز یاری می گیریم؛ وقتی از کودکان در رده های سنی مختلف استدلال های آنها را در مورد رفتار هایی که به دیگران ضرر می رسانند می پرسیم، هرگز نمی بینیم که سطح اخلاق مستقل و فراتر از نفع و ضرر شخصی در سنینی که برای تحول تدریجی اخلاق شناسایی کرده ایم به دست آمده باشد.کودک در ۷سالگی ضرر را در قالب مقدار عینی ضرر می بیند و در مورد آن استدلال اخلاقی می کند. ولی بسیار تدریجی، و آن هم نه در مورد همه نوجوانان، استدلال های اخلاقی به سوی ارزش های معنوی تر یا عاطفی تر از ضرری که بر فرد وارد آمده است گرایش پیدا می کنند. پس می توان به این ملاحظه دست یافت که در جریان رشد تفکر، رفتار یا برای نمونه تفکر اخلاقی نمی توان یک شبه ره صد ساله رفت. کودک نیاز دارد تا برای دستاوردها و فرضیه های ذهنی خود شواهد بسیاری را در عمل زندگی تجربه کند تا بتواند از سطحی از تفسیر شخصی به سطحی بالاتر صعود کند. در سیر رشد انسان که امروز آن را تحول تمام عمر (دوران جنینی تا مرگ) می نامیم، همان گونه که جسم و ظاهر تغییر و دگرگونی می یابد ذهن نیز درگیر تحول، نوسازی و نوسازگاری با خود، دیگران و جهان هستی خود می شود. در این مسیر نوجوانی جایگاهی بسیار ویژه دارد. این مرحله به ضرورت آماده شدن برای دنیای تخصصی بزرگسالی به وجود آمده است. قبیله شناسان در جست وجوی این برآمدند که ببینند آیا در شرایط بسیار ساده زندگی از جمله در میان قبایل نانویسا نیز مرحله نوجوانی وجود دارد؟ جواب این است که هر چه تکالیف زندگی بزرگسالانه و هر چه روابط اجتماعی، عاطفی و اقتصادی ساده تر باشد، می شود دوران کودکی را به پذیرش دوران بزرگسالی آسان تر پیوند زد. هرگاه روابط مسوولانه در جامعه بزرگسالانه پیچیده تر می شود، گذار از کودکی به تکالیف بزرگسالی نیازمند آمادگی، فرصت تجربی، آموزش و تامل بیشتری است. دوره نوجوانی با تغییرات هورمونی از پیش برنامه ریزی شده در مغز کلید می خورد و تبعات آن تغییرات شگرف و آشکاری است که حتی در ساده ترین تظاهر خود یعنی شروع دگرگونی های جنسی از شروع نشانه های آغازین حدود سه سال تا رسیدن به توان تولید مثل به طول می انجامد.
پس حتی آنچه عمدتاً جسمانی است هم وقت خود را می خواهد تا به تکامل درونی برسد؛ چه رسد به همه آنچه در اطراف این دگرگونی ها رخ می دهد و ماهیتی بسیار پیچیده تر و عمدتاً فرهنگی دارد. همراه با تغییرات جسمانی-هورمونی که یک محور آن گام نهادن به سوی بزرگسالی و توانایی تولید مثل است، اندام های تحتانی، حجم و توان قلب و ریه ها، سیستم های گردش خون، عصب شناسی و مغز نیز دگرگون می شوند، تا آنجا که از بازسازماندهی مغز نیز در این دوره گفت وگو می شود. در این مرحله توجه و دقت و سرعت انتقال بیشتر می شود. در دانش فعلی ما از وضعیت ذهنی در نوجوانی می توان گفت که تفکر همراه با آموزش مدرسه یی به تدریج انتزاعی می شود؛ یعنی نوجوان می تواند در ذهن خود از دنیای عینیت ها فاصله بگیرد و بیندیشد. در این مرحله آنچه بیش از حد آشکار می شود از یک سو خودمداری در روابط اجتماعی و از سوی دیگر جست وجویی گاه رنج آور برای کسب هویت فردی است. اگرچه توان ذهنی و بدنی بالا رفته است ولی خامی ها و سرگشتگی های حاصل از تجربه های درونی و بیرونی این همه دگرگونی، این مرحله را گاه به مرحله یی بحرانی تبدیل می کند. برای عبور سالم از این مرحله تجارب مناسب زیادی ضروری است، در غیر این صورت مهار توانایی فرآیند جسمانی و بی سروسامانه های هیجانی می تواند به رفتارهای کنترل نشده ناشی از خشم ناگهانی و عدم درک بهنگام پیامدهای رفتارها منجر شود. آنگاه که یک نوجوان در جریان یک درگیری لفظی دوست خود را هل می دهد، از فشارهای ذهنی خود و از قدرت تازه به دست آمده در دست های خشمگین خود بی خبر است.
دادن فرصت برای آگاه شدن و یکپارچه شدن تدریجی همه این تجارب گوناگون در این مرحله از رشد یک ضرورت است. بلوغ ناگهان رخ نمی دهد چرا که کسب تجارب آموزنده در زمانی اینچنین پر از تعلیق و دگرگونی وقت و حوصله می خواهد. در کنار خانواده آگاه از این ویژگی ها مدرسه نیز می تواند با درک و دادن آگاهی های مناسب به نوجوانان به این عبور شگرف از کودکی به بزرگسالی کمک کند.
آیا می توان به این توافق رسید که رسیدن به تفکر بالغ رابطه مستقیمی با رشد طولی قد و بزرگ شدن ظاهری ندارد؟
دکتر شیوا دولت آبادی
استاد روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو هیات مدیره انجمن حمایت از حقوق کودکان
منبع : روزنامه اعتماد